به گزارش مشرق، شامگاه 12 اردیبهشت سال 94، زنی به نام نازنین راهی اداره آگاهی ورامین شد و با گریه وشیون گفت: «ساعتی پیش خودروام را در حالی که پسر ۱۵ ماههام «عرشیا» نیز در آن نشسته بود کنار خیابان نگه داشتم و برای خرید به داروخانه رفتم. اما وقتی بیرون آمدم دیدم خودروو پسرم را دزدیدهاند.»در پی این شکایت، مأموران وارد عمل شده و به تحقیق در این باره پرداختند. اما ساعاتی بعد این زن به مأموران گفت: احتمال میدهم دایی شوهرم، بچه را دزدیده باشد.حال آنکه این اظهارات فقط بخشی از راز هولناک زندگی زن جوان بود. چرا که وقتی دایی شوهرش در رامسر دستگیر شد ابتدا منکر ادعاهای همسرخواهرزادهاش شد. اما سرانجام به همدستی با نازنین در قتل کودک ۱۵ ماهه اعتراف کرد.
در پی اعترافهای مرد ۴۳ ساله - حبیب- محل جنایت در حوالی ورامین شناسایی شد. مرد جنایتکار به کارآگاهان گفت: روز حادثه پس از تحویل گرفتن عرشیا از مادرش او را به بیابان بردم و با یک تکه پارچه خفهاش کردم و جسدش را به داخل یک چاه عمیق انداختم. بعد هم یک چرخ خودرو را بازکردم و ماشین را در همان جا باقی گذاشتم تا همه خیال کنند ماشین را دزدیدهاند و... پس از اعترافات «حبیب» و «نازنین» هر دو به اتهام مشارکت در قتل کودک و داشتن رابطه نامشروع و زنا دستگیر شدند.
تا اینکه محاکمه آنها صبح دیروز در شعبه چهارم دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی اصغر عبداللهی و با حضور قاضی کیخا-مستشاردادگاه - آغاز شد. در ابتدای جلسه نماینده دادستان با بیان کیفرخواست برای این زن و مرد در رابطه با قتل و داشتن رابطه نامشروع خواستار اشد مجازات شد. سپس حبیب - متهم ردیف اول- در برابر قضات دادگاه ایستاد و گفت: من اتهامم را قبول دارم ومی دانم که اشتباه بزرگی کردهام.
پس از اظهارات وی، زن جوان پای میز محاکمه ایستاد و بهعنوان متهم ردیف دوم از خود دفاع کرد. او گفت: «چند ماهی ازرابطه من ودایی شوهرم گذشته بود که متوجه شدم باردارم. حبیب از من خواست که بچه را سقط کنم اما دلم نیامد. از وقتی هم باردار شده بودم شوهرم به من مشکوک شده بود و وقتی «عرشیا» به دنیا آمد این شک بیشتر شد. چرا که همه خانواده میگفتند «عرشیا» شبیه دایی شوهرم شده است. پس ازآن درگیری و مشاجرههای ما بیشتر و بیشتر شد تا جایی که شوهرم از من خواست عرشیا را برای آزمایش «دی.ان.ای» به آزمایشگاه ببریم. اما از شدت ترس نمیدانستم چهکار کنم. تا اینکه نقشه ناپدید کردن بچه را با دایی شوهرم کشیدم. اما به او نگفتم که بچه را به قتل برساند.»
در پایان محاکمه قضات وارد شور شدند و هر دو متهم را از قصاص مبرا دانستند و دایی شیطان صفت را به دیه محکوم کردند اما این پرونده به دیوان عالی کشور فرستاده شد و با توجه به اینکه درباره کودک باید ولی قهری - ولایت فقیه - تصمیم بگیرد پرونده را دوباره به شعبه چهارم دادگاه کیفری یک استان تهران بازگرداندند.
درپایان قضات درخواست خود را با نماینده ولی فقیه - معاون اول قوه قضائیه - مطرح کردند و او نیز درخواست خود را مبنی بر دیه مطرح کرد. به این صورت پرونده به دادگاه برگردانده شد تا هر دو متهم بار دیگر محاکمه شوند.