به گزارش مشرق، درباره مواضع چالش برانگیز و جنجالی آقای هاشمی، سخنان مختلفی بیان میشود، فارغ از دلایل طرح این سخنان، از تغییراتی که در دیدگاههای آقای هاشمی مشاهده میشود کاملا پیداست که در طول دوران بعد از انقلاب نظرات وی تغییر پیدا کرده و بر همین اساس باید گفت که بعضی از این تغییرات هم در واقع مبتنی بر مبانی فکری قبلی آقای هاشمی است و برخی از آنها مبتنی بر تغییراتی است که در اثر تاثیرگذاری برخی از جریانها و شاید افراد بر ذهن و فکر آقای هاشمی بهوجود آمده است.
برخی از این تغییرات هم ناشی از اشتباهات محاسباتی است که بهنظر میرسد در دوران مدیریت وی برایش بهوجود آمده است و در نهایت منجر به این تغییر و تحولات در رفتار و مواضع ودیدگاههای او شده است.
در همین رابطه باید گفت که یکی از مهمترین محورهای تغییر در مواضع آقای هاشمی موضوع تغییر حکومت دینی به یک حکومت تقریبا مرکب از افراد متدین است؛ یعنی ابتدا آقای هاشمی معتقد به حکومت دینی و اسلامی بود اما در حال حاضر وی حکومت دینداران را مطرح میکند و خیلی بهدنبال حکومت دینی نیست که این نوع نگرش هم با مبانی امام (ره) و هم با مبانی رهبر معظم انقلاب متفاوت است که البته همین نوع نگاه آقای هاشمی در شیوه اداره کشور و برخورد با مسائل جهانی و نحوه برخورد با سیاست خارجی هم تاثیرگذاشته است، بهطوری که آقای هاشمی در همه این موارد از تفکر یاد شده تبعیت میکند.
از سوی دیگر، این تفکر موجب شده است که آقای هاشمی هم لیبرالیسم را در داخل بپذیرد و هم اینکه بهسمت کنار آمدن با قدرتهای جهانی در عرصه بینالمللی حرکت کند و از سوی دیگر آقای هاشمی توسعه را در گرو همراهی با نظامهای بینالمللی میداند.
در مورد موضوع مذاکره با آمریکا هم که از سوی آقای هاشمی دنبال میشود باید گفت که وی برخلاف گذشته معتقد است که آمریکا یک قدرت اجتنابناپذیر در عرصه بینالمللی است و بر همین اساس اعتقاد دارد که باید با این قدرت جهانی از طریق مذاکره کنار آمد و در واقع کنار آمدن با کدخدای جهانی را لازمه توسعه و پیشرفت کشور تلقی میکند و بر همین مبناست که اعتقادی به درگیر شدن با آن ندارد.
در خصوص زاویه پیدا کردن آقای هاشمی با برخی از نهادهای انقلابی در کشور مانند شورای نگهبان و سپاه پاسداران هم باید گفت که اصولا فلسفه شکلگیری نهادهای انقلابی برای صیانت از هویت انقلاب اسلامی و حکومت دینی است، بر همین اساس وقتی که آقای هاشمی به هویت حکومت دینی اعتقاد ندارد و فقط به حکومت دینداران اکتفا میکند، هر نهادی هم که هدف و آرمانش به استقرار حکومت دینی کمک کند و از حکومت دینداران فراتر رود قطعا آقای هاشمی با این دستگاه هم مشکل خواهد داشت. باید گفت که آقای هاشمی با دستگاههای اینچنینی بهدلیل انقلابی ماندنشان و تاکیدشان بر حکومت دینی مسئله دارد و به همین دلیل است که همواره در مواضع وی مطالبی در جهت تضعیف این نهادها شنیده میشود.
موضوع دیگری که باید به آن اشاره کرد این است که مدل توسعهای که آقای هاشمی دنبال میکند در واقع همان مدل توسعه غربی است و در کل باید گفت که آقای هاشمی به مدل پیشرفتی که مقام معظم رهبری بر آن تاکید دارد اعتقادی ندارد.
آقای هاشمی در دوران سازندگی هم توسعه را منهای عدالت دنبال میکرد و هیچوقت از موضع خود با وجود تذکرات مکرر مقام معظم رهبری برنگشت و همواره معتقد بود که وقتی همه جامعه به ثروت رسید، فقرا هم وضعیت بهتری پیدا خواهند کرد. بر همین اساس دلیلی ندارد که توسعه را مبتنی بر عدالت دنبال کنیم؛ این در حالی است که وقتی توسعه منهای عدالت وجود داشته باشد قطعا این نوع نگاه با پیشرفت ایران اسلامی هیچ انطباقی ندارد.
به هر صورت باید گفت که نگاه آقای هاشمی به مدل توسعه یاد شده میراثهای مختلفی برای کشور داشته که مهمترین آنها شکلگیری یک جریان اقتصادی نوکیسه است که در آن اقتصاد کشور به دست عناصری افتاد که هیچ ایمان و اعتقادی به انقلاب و آرمانهای آن ندارند و در نهایت بهدنبال این هستند که اقتصاد کشور را اختصاصیسازی کنند و این اختصاصیسازی هم نه به معنای خصوصیسازی است که در قانون اساسی به آن اشاره شده و نه سرمایهداری است که در غرب وجود دارد بلکه در این مدل یک قشر خاص در این میان به ثروت دست پیدا میکنند.
در نهایت باید به این نکته اشاره کرد که مجموعه کسانی که به آقای هاشمی مشورت میدهند و مورد اعتماد وی هستند هم طرفدار اقتصاد بازار آزادند و بهلحاظ سیاسی هم این افراد پایبندی آنچنانی به حکومت دینی و استقرار نظام اسلامی بر مبنای اهداف قرآن ندارند، لذا بهنظر میرسد که آقای هاشمی باید در مورد این موضع هم تجدیدنظر کند.
منبع: هفته نامه پنجره