کد خبر 632266
تاریخ انتشار: ۲۷ شهریور ۱۳۹۵ - ۱۶:۱۷

رویه آقای هاشمی رفسنجانی در بیان خاطراتش به ‎سمت و سویی سوق پیدا می‎کند که به‎زعم‎ ایشان هر فردی که کار صوابی انجام می‎دهد بنا به رهنمود‎های وی بوده و از ایشان تاثیر پذیرفته است و چنانچه با نظر ایشان به هر دلیلی مخالفتی هم بشود به ناچار باید از دم تیغ تیز انتقاد‎های ایشان بگذرند.

نقدی بر خاطرات هاشمی
به گزارش مشرق، خاطرات روزانه یکی از منابع مهم تاریخ‌نگاری است که به دو صورت شفاهی و مکتوب منتشر می‎شود. طبعا به علت آن‌که در خاطره نگاری مکتوب نویسنده براساس یک نقشه طراحی شده پیش می‎رود و این امکان برای خاطره‎گو وجود دارد که دقت بیشتری در نقل وقایع یا سانسور آنچه که نباید مطرح شود داشته باشد، از اعتبار بیشتری نسبت به‎ خاطرات شفاهی برخوردار است. از دیرباز نگارش خاطرات امری مرسوم و پذیرفته شده است. هرچه فردی که خاطرات روزانه‎اش را منتشر ساخته از جایگاه والاتری برخوردار باشد، طبیعتا خاطراتش نیز دارای اهمیت افزون‌تری است. کتاب یادداشت‎‎های اسدالله علم از جمله کتاب‎‎های مهم قبل از انقلاب در این زمینه است. بعد از انقلاب اسلامی هم هاشمی رفسنجانی مهم‎ترین شخصیتی است که اقدام به نشر خاطراتش کرده است. وی علاوه بر انتشار مکتوب خاطرات، هر از چند گاهی خاطرات شفاهی هم نقل می‎کند. خاطرات کتبی و شفاهی ایشان گفت‎وگو‎های بسیاری را به ‎دنبال داشته و در سطح جامعه تنش‎‎هایی را به‎ همراه آورده است. گروهی خاطرات ایشان را همچون سندی متقن می‎دانند که قابل استناد است و عده‎ای نیز معتقدند اشکالات متعددی بر خاطرات ایشان مترتب است و در مقابل آنها موضع می‎گیرند.

پیامد بررسی خاطرات هاشمی رفسنجانی سوال‎‎ها و اشکالاتی است که به ذهن خواننده متبادر می‎شود. البته شایان توجه است که بعضی از اشکالاتی که به ‎خاطرات ایشان وارد می‎شود مشکلی است فراگیر که این دسته از کتاب‎‎های تاریخی در خود دارند و تنها اختصاص به کتاب‎‎های خاطرات وی ندارد.
عمده مشکل کتاب‎‎های خاطره نگاری در آنجا نهفته است که نویسنده سعی می‎کند خود را در قضایای گذشته محق نشان داده و به ‎عبارت دیگر در جایگاه دانای کل قرار می‎گیرد. بدین صورت که هر اتفاق مثبت و صحیحی که روی داده است به ابتکار عمل نویسنده خاطرات بوده و وی در آن رویداد نقش اساسی و تاثیر گذار داشته است و چه‎بسا اگر حضور نداشت، معلوم نبود چه اتفاق ناخوشایندی می‎افتاد و سرانجام کار به کجا ختم می‎شد. و بالطبع هر کجی و ناراستی در وقایع گذشته یا مشکلی که ریشه در تصمیم گیری‎‎های سابق داشته و دارد یا نویسنده حضور نداشته یا اگر نتواند منکر حضورش شود، قطعا با آن عمل یا تصمیم به جِد مخالفت کرده اما تصمیم گیرنده وقعی به سخنان او نگذاشته و نهایتا دیگری تصمیم گرفته است. آقای هاشمی رفسنجانی در کتاب‎‎های خاطراتش دچار این معضل گشته و در جای‎جای خاطراتش به روشنی می‎بینیم که تمامی اتفاقات مثبت در جمهوری اسلامی براساس عملکرد و تصمیم وی بوده است و ایشان در ناکامی‎‎های گذشته هیچ سهمی نداشته‎اند و درست به همین دلایل تمام نیرو‎های انقلاب در بوته نقد قرار می‎گیرند غیر از خودشان. در زیر به چند مورد از این قضایا اشاره می‎شود.

آقای هاشمی رفسنجانی در کتاب «بازسازی و سازندگی» می‎گوید:
«روحیه کویر نشینی خود من، عامل مهمی بود در تجهیز امکانات. معلوم است که فرزندان کویر، خیلی بهتر و بیشتر از مردم مناطقی مثل شمال و غرب و جنوب غرب کشور قدر آب را می‎دانند».
وی در صفحه 260 کتاب مذکور آورده است: «در گزارش‎‎ها مسائل لبنان در صدر است و نقش من در آرام کردن بحران و امید به ایران در حل مشکل سهم بالایی دارد».
و یا در صفحه 628 کتاب بازسازی و سازندگی مجددا به تعریف و تمجید از خود می‎پردازد و می‎گوید:
«اگر کسی وجود داشته باشد که به این انقلاب وفادار باشد و سابقه زندان رفتن هم داشته باشد یکی از آن‎ها منم زیرا لااقل هویت خود را نمی‎خواهم فراموش کنم».

این روحیه خود بزرگ‎بینی و تعریف و تمجید از خود در روایات دینی مذموم شمرده شده است. حضرت امیر در عهد نامه مالک اشتر می‎فرماید:
«از خود پسندی و تکیه بر آنچه تو را آلوده به خودپسندی کند و از علاقه به ستایش و تعریف من برحذر باش زیرا این حالات از مطمئن‎ترین فرصت‎‎های شیطان است تا نیکی نیکوکاران را نابود کند».
سیره و رویه امام راحل نیز چنین نبود و به مناسبت‎‎های مختلف مسئولان مملکتی را از این‎خصوصیت اخلاقی برحذر می‎داشتند. امام خمینی در سال 1359 به مناسبت روز قدس در پیامی فرمودند:
«هی نگویید من، بگویید مکتب من، هر وقت می‎گویید، مکتب من بگویید. از پیغمبر‎ها بشنوید این مطلب را، از اولیای خدا تعلیم بگیرید که همیشه دنبال مکتب بوده‎اند، نه دنبال خودشان، نه خودشان زرق و برق دنیایی داشته‎اند و نه این‌قدر توجه به نفس داشته‎اند که من چه کردم و من چه کردم. خیر این حرف‎‎ها نبوده، از آن‎ها باید تعلیم بگیریم و آدم بشویم».
این روحیه را در جای‎جای کتاب وی مشاهده می‎کنیم و آن‌قدر این‎خصوصیت در ایشان قوی است که گمان می‎رود تمام تصمیم‎‎های سرنوشت‎ساز نظام اسلامی براساس ایده‎‎ها و تفکرات ایشان رخ داده و بس. حتی بنیانگذار انقلاب اسلامی نیز طبق نظر و صلاح‌دید ایشان عمل می‎کردند. در صفحه 80 کتاب بازسازی و سازندگی نقل می‎کند: «درباره قانون اساسی صحبت شد. قرار شد چند نفری را پیشنهاد دهم که امام با حکمی، مامور بررسی اصلاح قانون اساسی کنند».

انگار آقای هاشمی بودند که صلاحیت افراد را مشخص می‎کردند و امام تنها نقش مکمل را ایفا می‎کرد و تنها با حکمی دستور می‎دادند نظرات وی اجرایی شود. این نقش پررنگ تا بدان‎جا بود که در بعضی مواقع وظیفه امام را هم ایشان به امام راحل گوشزد می‎کرد. وی در کتاب «به‎سوی سرنوشت» در صفحه 463 روایتی را نقل می‎کنند که بسیار عجیب است. و دقیقا با شناختی که مردم از امام راحل داشته‎اند در تضاد است. وی نوشته است:
«به زیارت امام رفتم مدت زیادی خدمتشان در اندرون نشستم. تمایل به انزوا در امام پیدا شده است. تاکید کردم که لازم است بیشتر با مردم حرف بزنند، احتمال کنارگیری کامل را مطرح کردند. درخواست کردم که دیگر نفرمایند و مصلحت نیست».
 در این قسمت از خاطرات ایشان فارغ از لحن و ادبیاتی که به‎کار برده‎اند و در جای خود نیاز به کاوش و مداقه بیشتر دارد که چطور یکی از مسئولان نظام که مدعی است ارادت تام و تمام به امام دارند بگویند تاکید کردم که لازم است بیشتر با مردم حرف بزنند یا درخواست کردم که دیگر نفرمایند و مصلحت نیست. گویی امام راحل صلاح کار خویش را نمی‎دانسته یا خدای نکرده در انجام وظیفه مرتکب قصوری شده‎اند و احتیاج به تلنگری داشته‎اند و آن کسی نبوده جز آقای هاشمی رفسنجانی که توانسته امام را متوجه اشتباه و قصورشان کند.

شناختی که ملت ایران از رهبر بزرگوارشان داشته و دارند این است که تنها به آنچه وظیفه شرعی و دینی خود می‎دانستند عمل می‎کردند و هیچ‎گاه عزم راسخشان سست نشد و براساس تکلیف شرعی عمل کردند. با این وجود چهره‎ای که آقای هاشمی از حضرت امام ارائه می‎دهند چیزی جز این است که بوده است. باید توجه داشت، امام اولا در پی مطرح ساختن خود نبود تا بقیه فکر کنند تنها و تنها نظام اسلامی وابسته به سرانگشتان ایشان است و ثانیا حفظ نظام اسلامی برایشان در اولویت بود. و حضور کمترشان در عرصه مسائل جاری انقلاب از این بابت بود که مسئولان و تصمیم گیرندگان نظام رشد پیدا کنند تا در نبود ایشان مشکلی متوجه نظام اسلامی نشود.

از جمله نقد‎هایی که به ‎خاطرات آقای هاشمی رفسنجانی وارد می‎شود یکی این مورد است که به علت موجز بودن خاطرات و بیان ابهام‎آمیز ایشان مخاطب کنجکاو و مشتاق تحولات انقلاب عمدتا دانش و معلوماتی از خاطرات ایشان به دست نمی‎آورد و مطلب قابل ذکری به دانسته‎هایش اضافه نمی‎شود. به ‎طور مثال پیرامون بسیاری از جلساتی که با سران قوا و مسئولان نهاد‎ها و مراکز داشته‎اند می‎نویسند: «امروز جلسه مهمی داشتم. آنان مشکلات را تشریح می‎کردند و پیشنهاداتی هم ارائه دادند. من هم رهنمود‎هایی به آنان ارائه دادم. در عین حال هم گفتم که می‎بایست شرایط عمومی کشور را هم مدنظر داشته باشند». در پایان هم آقای هاشمی می‎نویسند: جلسه طولانی اما مفید بود.
از این مطلب جز اینکه درمی‎یابیم مسئولان مملکتی در جلساتی خدمت ایشان می‎رسیدند و مشکلاتشان را مطرح می‎کردند چه نکته دیگری خواننده دریافت می‎کند. یا به ‎طور مثال در جای دیگری می‎نویسد: «فرماندهان قرارگاه‎‎های جنوب آمده بودند و مشکلات و مسائل جنگ را مطرح کردند». خب آن فرماندهان چه کسانی بودند و چه مشکلاتی در راه جنگ داشتند؟ باز هم هیچ اطلاعاتی در اختیار خواننده خود قرار نمی‎دهد و نهایتا می‎گوید: «به کمبود امکانات و برخی ناهماهنگی‎‎ها با ارتش اشاره داشتند». یا می‎نویسند: «محسن رضایی به اتفاق رحیم صفوی و علی شمخانی آمدند به مجلس و توضیح دادند که چرا عملیات را مجبور شده‎اند عقب بیندازند». بعد ادامه می‎دهند که البته من زیاد قانع نشدم.
مواردی که ذکر شد تنها نمونه‎ای از سبک نوشتاری و خاطره گویی هاشمی است. این سبک خاطره گویی و در واقع کلی گویی مطالب اولا هیچ اطلاع و دانشی در اختیار مخاطب قرار نمی‎دهد و ثانیا مختصر یا مبهم نویسی در آینده این امکان را به وی می‎دهد که در مواقع ضروری تنها خودش بتواند مسائل را تبیین و تفسیر کند.

اشکال دیگری که به ‎خاطرات مکتوب یا شفاهی هاشمی رفسنجانی وارد است و محل مناقشه می‎شود این است که ایشان عمدتا به مناسبت‎‎های خاص و با اغراضی که برگرفته از ایدئولوژی وی است، از کسانی خاطره تعریف می‎کند که در قید حیات نیستند و صحت و سقم آن‎ها را نمی‎توان پرسید و به راحتی دریافت. آقای هاشمی در مراسم اختتامیه «همایش بزرگداشت بانوی انقلاب اسلامی» خانم خدیجه ثقفی، خاطره‎ای را از همسر امام نقل کرد که واکنش‎‎های زیادی را به‎دنبال داشت. وی با اشاره به انتخابات ریاست‎جمهوری سال 84 این انتخابات را از مصادیق آینده‌نگری همسر امام خواند و با اشاره به ملاقات خویش با ایشان گفت: «واقعا یک موی بدنم راضی نبود که وارد انتخابات شوم و همه می‎دانستند نمی‎آیم. یک بار همسر امام مرا خواستند و گفتند که امام این انقلاب را به دست شما داد و شما می‎خواهید به دست چه کسانی بدهید و اصلا می‎دانید این‎ها کی هستند. پس از اظهارات همسر امام تکان خوردم و قبول کردم. پس از آن بود که برای حضور در انتخابات ثبت نام کردم».
بیان این خاطره سر و صدا‎های زیادی به‎ دنبال داشت و عده‎ای له یا علیه ایشان موضع گرفتند. احمد توکلی از جمله افرادی بود که به ‎خاطره گویی هاشمی رفسنجانی واکنش نشان داد و گفت: «یکی از مشکلات آقای هاشمی این است که مطالب خود را به کسانی مستند می‎کند که اکنون دیگر در قید حیات نیستند».
حجت‎الاسلام حمید روحانی رئیس بنیاد تاریخ پژوهی ایران معاصر نیز در خصوص اظهارات هاشمی رفسنجانی گفت: «آقای هاشمی به قدری خاطرات ضد ‎و نقیض، خلاف واقع و خلاف حقیقت بیان کرده است که دیگر نمی‎توان حرف وی را معتبر دانست».
در مقابل هجمه‎‎هایی که به آقای هاشمی شد خانواده امام به کمک وی شتافتند و زهرا مصطفوی دختر امام و لیلی بروجردی نوه امام راحل خاطره ایشان را تایید کردند و اذعان داشتند همسر امام این نکته را به وی گفتند.

به‎طور کلی باید توجه داشت آقای هاشمی رفسنجانی پیرامون خاطراتی که مربوط به قبل از انقلاب و تا سال 1361 است بیشتر سعی در تبیین رخداد‎های انقلاب دارد اما از سال 61 به بعد ایشان علاوه بر تشریح موجز و کلی جریا‎ن‎‎ها بیشتر درپی تبیین عملکرد خودشان بوده‎اند. قبل از سال 61 ایشان تلاش دارد کلیت نظام و انقلاب را برای مخاطب بیان کند، لذا نگاه کلان‎تری نسبت به مسائل دارد اما به ‎تدریج در خاطرات سال‎‎های بعد می‎خواهد نقش خود را در روند موضوعات پیش آمده تبیین و روشن سازد و مخاطب را به حقانیت و درستی عملکرد خود قانع سازد. این رویه به راحتی در خاطرات ایشان قابل لمس است.
در جریان نامه برکناری آیت‎الله منتظری وی در کتاب بازسازی و سازندگی صفحه 13 چنین آورده است:
«فورا با آیات مشکینی، خامنه‎ای و امینی برای مذاکره با امام به جماران رفتیم. ساعت نه و نیم شب رسیدیم. با اینکه امام معمولا شب‎‎ها ملاقات نمی‎دادند، ما را پذیرفتند. آیت‎الله خامنه‎ای و من درباره ترجیح حفظ آیت‎الله منتظری صحبت کردیم، امام با جدیت رد کردند. پیشنهاد شد که لحن نامه تعدیل شود، این را هم نپذیرفتند. درخواست شد از صدا و سیما پخش نشود، قبول نکردند. من پافشاری کردم، امام با مشاهده اشک‎‎های من، گفتند که امشب صبر می‎کنند و پخش را به فردا می‎اندازند. قانع نشدم و با اندوه از خدمت امام مرخص شدیم. آقایان به منزل ما آمدند و تا ساعت دوازده شب درباره راهکار‎ها مذاکره کردیم. فردای آن شب تلخ، هنگام طلوع فجر، فرستاده امام به منزل من آمد و گفت امام فرموده‎اند فلانی دیشب با ناراحتی رفت. به او بگو که از انتشار نامه منصرف شده‎ام، نگران نباش».

رویه آقای هاشمی رفسنجانی در بیان خاطراتش به ‎سمت و سویی سوق پیدا می‎کند که به‎زعم‎ ایشان هر فردی که کار صوابی انجام می‎دهد بنا به رهنمود‎های وی بوده و از ایشان تاثیر پذیرفته است و چنانچه با نظر ایشان به هر دلیلی مخالفتی هم بشود به ناچار باید از دم تیغ تیز انتقاد‎های ایشان بگذرند. وی در صفحه 21 کتاب بازسازی و سازندگی می‎گوید:
«دفتر امور زنان هم به مسئولیت خانم شهلا حبیبی، کار را شروع کرد و مطالب خطبه‎‎های من در مورد حقوق و شخصیت زن، چراغ راهش بود. در دوران‎‎های بعد، ترفیع سازمانی هم گرفت و باید از خدمات این نهاد هم تشکر کرد؛ اگر چه مرتجعانی هم بودند و هستند که به اسم اسلام مظلوم، کارشکنی کرده و می‎کنند».
سوالی که به ذهن خطور می‎کند این است که چه مرام و مسلکی به انسان اجازه می‎دهد بدون ذکر دلیل و برهان صرفا به‎ خاطر اینکه دیگری مخالف نظر‎ها و یافته‎‎های ذهنی شخص است به راحتی مرتجع و کارشکن معرفی شوند. الا اینکه شخص خود را دانای کل و محیط به تمام امور بداند. در حقیقت بررسی مجموعه خاطرات آقای هاشمی رفسنجانی این مطلب را به روشنی در اذهان متبادر می‎کند که میزان و ملاک درستی و نادرستی اعمال و تصمیم‎‎ها شخص ایشان هستند و این دیگرانند که باید خود را با آقای هاشمی هماهنگ و همراه سازند  
 
 
منبع: هفته نامه پنجره
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس