به گزارش مشرق، جعفرعلیاننژادی یادداشتی را در کانال خود در ایتا منتشر کرد:
یکی از اشتباهات تاریخی و ذهنیتهای ریشهدار غلط در سیاستورزی کشورمان، درک سیاست به عنوان رابطه مابین «حاکم و رعیت» یا «حکومتگران و حکومتشوندگان» است. مبتنی بر همین مفروض ریشهدار تاریخی، از ابتدای انقلاب ناخواسته دوگانه «مردم و مسئولان» شکل گرفت.
در این دوگانه «حس ناهمترازی» شکل میگیرد. این حس در مردم، منجر به شکلگیری ذهنیت «خدماتبگیری» و در مسئولان حس «خدمترسانی» میشود. مردم از مسئولان انتظار خدمت یکطرفه دارند و مسئولان هم گمان میکنند، باید کاملاً مردم را از مدیریت برحذر داشته و یک تنه متکفل خدمت به آنان شوند.
این دو ذهنیت غلط روح جمهوری اسلامی را رنج میدهد و بستر و زمینه طرح بسیاری از شبهات و سوألات را فراهم میآورد. نظم حاکم در تجربه دولتهای مختلف بعد از انقلاب، تحت تسلط و تأثیر چنین فرهنگ سیاسی، برقرار شده است. تصور مسئولان نسبت به مردم در بهترین حالت، خدمتگذاری از سر تواضع و کرنش بوده است.
تصور مردم نیز در بهترین حالت، انتخاب مسئول خدمترسانتر بوده است. این دو ذهنیت رسوبکرده تا حدی توسط هر دو گروه، طبیعی و عادی قلمداد شده و هیچگاه امکان تردیدافکنی و پرسشگری را ایجاد نکرده است. اما آیا ممکن است شرایطی بوجود آید که هم حس مسئولیت و مدیریت در مردم بیشتر شود و هم مسئولین واقعاً احساس کنند فرقی با همین مردم معمولی ندارند.
علیرغم وجود این ذهنیتهای غلط، مردم علیالدوام تجربه نوع دیگری از نظم سازگار با روح جمهوری اسلامی را از سرگذراندهاند. و این نحوه سامانیابی را در رابطه بین خود و ولیفقیه تجربه کردهاند. روابط رهبری و مردم، هیچگاه متأثر از ذهنیتهای نوع اول نبوده است. این سامان را که میتوان «نظم انقلابی» نامید، دقیقاً متناظر با قدرتیابی واقعی مردم بوده است.
مهمترین سازوکار نظم انقلابی، ایجاد حس اعتماد به نفس، خوداحترامی و عزتیابی در مردم بوده است. این حس که قدرت واقعی نزد مردم است و آنها در جایگاه تعیین کننده قرار دارند. نقش ولی فقیه در این خصوص حفاظت از جلوه مردمی قدرت، در نظام بوده است. دست بر قضا مردمی که به دیدار رهبری میروند، ناخودآگاه مرزهای بین خود و مسئولین را کاملاً محو شده میبینند.
مسئولین نیز در حضور رهبری، همحسی ارگانیک با مردم پیدا میکنند و متوجه میشوند، چرا قدرت واقعی نزد مردم است. تمام دولتهای بعد از انقلاب این تجربه را کموبیش داشتهاند. منتها نتوانستهاند یا نخواستهاند، دست به اقدامی عملی برای زدودن این مرز -یا تغییر آن دو ذهنیت رسوبشده-، بزنند.
تقریباً از دوسال گذشته، دولت سیزدهم به نحوی آگاهانه متوجه این ناترازی شده و در انتخاب شعار دولت یا طراحی سیاستها وارد فاز عملی «مردمیسازی مدیریت» و «مردمیشدن مدیران» شد. به یک معنا دولت سیزدهم به سمت پیادهسازی ایده «نظم انقلابی» حرکت کرد. مهمترین تغییر، اعتماد به نیروی مردم در مقابل نیروی خارجی و اتکا به توان داخل بود. حرکت دولت برای ایستادن روی پای خود تنها به مدد نقشیابی مردم ممکن میشد.
مردم در تمام لوایح تنظیمی متغیر اصلی و اساسی بودند. نه با ذهنیت خدمترسانی صرف، بلکه با رویکرد نقشیابی و مدیریتیابی. البته تغییر ریل سیاست از مدل کهنه خدمترسانی به مدل مدیرسازی مردم بی هزینه نبود و نیست. اتکای دولت به توان مردم و نقشدار کردن آنان در مدیریت کشور، بدون ایجاد حس مسئولیت در آنان ممکن نبود.
مردم هزینه این مسئولیتپذیری را در صبر بر سختی معیشت، تحمل شرارتها و ضربات پیدرپی دشمن، اغتشاشات سال گذشته، ناامنیهای روانی و... پرداخت کرده و در حال پرداخت هستند. دولت نیز هزینه بدنامی، حملات پرحجم جریانات سیاسی و... را نیز متحمل شده است.
بالاتر از همه، شخص رهبری محور تمام یا اکثر حملات ضدانقلاب و عناصر معارض داخلی شده است. در کنار تمام دلایل مربوط به نقش مهم رهبری در پیشبرندگی موفق انقلاب اسلامی، این اتفاق یک دلیل ساده دیگر هم دارد، مردم و مسئولین تصمیم گرفتهاند، جایگاه خود را بر اساس ایده «نظم انقلابی» ولی فقیه -در بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی-، بازتعریف کنند.
*بازنشر مطالب شبکههای اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکهها منتشر میشود.