به گزارش مشرق، «زهرا طباخی» در یادداشت روزنامه «وطن امروز» نوشت:
پسابرجام است اما دموکراتها و جمهوریخواهان در اجماعی کمنظیر با مجموع ۵۱۷ رای موافق نمایندگان مجلسین آمریکا برابر تنها ۵ رای مخالف، طرح «مادر تحریمها» را علیه کشورمان به تصویب رساندند. واقعهای جالب توجه که دقیقا یک هفته پس از گواهی دادن دوباره وزارت خارجه آمریکا به پایبندی ایران به قول و قرارهای برجامی، به وقوع پیوست و تحلیلهای پسزمینه منجر به توافقات هستهای را برای ثبت در تاریخ مجددا باطل کرد.
این اجماع کمنظیر در هیات حاکمه آمریکا علیه ایران، با ۳ پیشفرض مهم توافق ژنو، لوزان و نتیجه نهایی مذاکرات که در قالب «برنامه جامع اقدام مشترک» یا «برجام» بهدست آمد، در تضاد است. تیم مبدع و مجری دیپلماسی دولت حسن روحانی در سال ۹۲ سه پایه تحلیلی در دفاع از برنامه خود ارائه کرد:
الف- اختلافات میان هیات حاکمه آمریکا در موضوع ایران جدی است.
ب- آمریکا و اسرائیل درباره پرونده ایران با یکدیگر متحد نیستند.
پ- دموکراتها خواهان عادیسازی روابط و صلح با ایران هستند.
امروز هر سه فرض مذکور بنا بر واقعیات بروزیافته در ۲ سالگی توافق هستهای، رد شده و جمهوری اسلامی ایران در آستانه روی کار آمدن دولت دوازدهم با شک و تردید به ادامه برنامه سیاست خارجی مینگرد، چرا که تغییر جهت دیپلماسی به سمت «مدارا با آمریکا و غرب» مطابق فرضیات ادعایی ظریف و همکاران نهتنها منافع ملی ایرانیان را تامین نکرد، بلکه به رشد و گسترش دامنه تحریمها و تضییع زمان و منابع کشور نیز در بحبوحه توقف قطار رشد و توسعه درونزا منجر شد. اکنون بسیار مهم است در مسیر تثبیت عبرتگیری از تجربه اعتماد به دیپلماسی ادعایی غربگرایان، به مرحله مسؤولیتپذیری در حوزه تحلیل کلان سیاست خارجی و امنیت ملی قدم گذاشته و با مرور فرضیات غلط، فضا را برای اصلاح جهت دیپلماسی کشور مهیا کنیم.
دوگانه نمایشی
غربگرایان مدعی بودند توافق با آمریکا بر بستر مذاکرات دوجانبه و چندجانبه، منجر به تقویت به اصطلاح «صلحطلبان» عمدتا دموکرات در داخل آمریکا شده و با تضعیف جنگطلبان، در هیات حاکمه این کشور اختلافات جدی ایجاد خواهد شد. آنها انتظار داشتند بر بستر این فضای اختلافی با موجسواری دیپلماتیک در عرصه بینالملل، هم تحریمها لغو و هم مسائل منطقهای ما حلوفصل شود.
محمدجواد ظریف در تبیین استراتژی مذکور، ۱۴ مهر ۹۲ در کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی گفته بود: سیاست وزارت امور خارجه بهرهگیری از اختلاف در بین هیات حاکمه آمریکاست. کنگره آمریکا نظر مثبتی به دیپلماسی پارلمانی با ایران دارد اما تحقق این اتفاق نیازمند نظر مثبت رهبری است.
غربیها مطابق برنامه به خطوط میانی این تحلیل عمل کردند و با بهرهگیری از میل شدید غربگرایان در ایران به «عادیسازی روابط» با آمریکا، منافع خود را در مسیر دیپلماسی جدید تضمین کردند. پروژهای که به سرعت از سوی رهبر حکیم انقلاب رصد شد و «نفوذ جریانی» با هدف تاثیرگذاری بر اهداف مسؤولان و نخبگان کشور نام گرفت.
«وطن امروز» از ابتدای روی کار آمدن دولت حسن روحانی و پس از پخش اولین گفتوگوی تلویزیونی ظریف در صداوسیما که در آن به تبیین اختلافات موجود میان احزاب و گروههای مختلف آمریکایی و تمرکز بر آن حتی برای مهندسی ترکیب مجلسین ایالات متحده پرداخت(!) بازی دوگانه «صلحطلبان و جنگطلبان» را تاکتیک ویژه شورای روابط خارجی آمریکا برای اداره پرونده ایران و نوعی بازی «تروایی» حرفهای ارزیابی کرد.
بر همین اساس اسناد بودجهریزی هنگفت «صندوق برادران راکفلر» و بنیادهای تابعه آنها تحت عنوان «صلحسازی» در موضوع ایران را فاش کردیم.
جلسات و کنفرانسهای برگزارشده پیرامون روابط آمریکا و ایران و ... با حضور مشترک دیپلماتها و مقامات نظامی صهیونیست و انگلیسی و اروپایی با موضوع اهمیت اجرای یک نمایش دقیق «اختلافی»، میان گروههای مختلف داخل واشنگتن را شرح دادیم و صمیمانه از دیپلماتها و مسؤولان دولتی خواستیم درگیر این نمایش کذب نشوند.
به خرج راکفلر!
آن دوره برخلاف امروز ظریف و دیپلماتهای همکار همه تریبونهای ارتباطی را اشغال کرده بودند اما هرگز در مقام پاسخگویی به تحلیل منتقدان برنیامدند. به عنوان نمونه توضیح ندادند چطور حساب «بنیاد برادران راکفلر» به عنوان نهاد تغذیهکننده شورای روابط خارجی آمریکا را از صهیونیستها جدا کردهاند و چه چیز جز قول و قرارهای پنهانی بیاعتبار در عرصه حقوق بینالملل منجر به این شده که باور کنند «باراک اوباما» که با رای ۷۰ درصدی یهودیان صهیونیست آمریکا با عنوان «آخرین ناجی یهود» رئیسجمهور شده، با «صهیونیسم» مخالف است! فرصت گفتوگوهای انتقادی بهرغم تاکید رهبر انقلاب، از تحلیلگران داخلی سلب شد و بهجای استدلال و منطق، سیاست برچسبزنی و تحقیر و تکفیر منتقدان دیپلماسی غربگرایان، در دستور کار قرار گرفت.
زمان گذشت و در نخستین سالگرد برجام، بنیادهای رند، نایاک، پلوشرز و نیوآمریکا اعلام کردند به هزینه صندوق برادران راکفلر مخارج حصول توافق هستهای با ایران را پرداخت کردهاند؛ آنها مدعی شدند ۱۰ سال برای تغییر افکار و گفتمان برخی دیپلماتهای ایرانی وقت صرف کردهاند!
همه بنیادها و اندیشکدههای مذکور تحت مدیریت همان تیمی از نمایندگان کنگره و اعضای شورای روابط خارجی آمریکا بودند که در طول ۲ سال اخیر پسابرجام، مکرر از وضع تحریمهای جدید علیه ایران حمایت کردند و ناگهان برخلاف پیشبینی غربگرایان ایرانی، بر سر همه مسائل با صهیونیستها به تفاهم رسیدند!
بازی آمریکا و اسرائیل
این وقایع در حالی بروز یافت که دیپلماتهای ایرانی اعتبار حرفهای خود را برای اثبات فرضیه ایجاد اختلاف میان «آمریکا و اسرائیل» به واسطه توافق هستهای، گرو گذاشته بودند و افراطگرایانه منتقدان برجام را «همپیمان رژیم غاصب صهیونیستی» خطاب میکردند! تحلیلی که صرفا بر پایه لرزان واکنشهای گاه و بیگاه بنیامین نتانیاهو در دیدار با مقامات آمریکایی در ایام مذاکرات هستهای استوار بود و به سرعت مشخص شد هدف از این جنگ زرگری چیزی جز حداکثری بستن متن توافق به نفع آمریکا و رژیم غاصب صهیونیستی نبوده است!
ظریف و همکاران و مشاوران دولت به قدری در تقویت این تئوری ناصحیح جدی بودند که بارها در توجیه تناقضات رفتاری دولت اوباما اعلام کردند فشارها بر اوباما بویژه از سوی صهیونیستها قابل پیشبینی بوده و میدانستهاند که نتانیاهو، اوباما را تحت فشار قرار میدهد! آنها تاکید داشتند باراک اوباما رئیسجمهوری متفاوت از هیات حاکمه آمریکاست و ایران باید فرصت توافق با تیم صلحطلب و خیرخواه وی را با درک شرایط دشمن، قدر بداند!
جالب اینجاست که ظریف پس از این مدعا، بارها از انزوای اسرائیل در جهان بهواسطه توافق هستهای سخن میگوید، در حالی که بلافاصله پس از نیتخوانی وی در حمایت از اوباما، رئیسجمهور آمریکا در دیدار با نتانیاهو تاکید میکند آمریکا با چشمان باز وارد مذاکره هستهای با ایران شده و از نزدیک با تلآویو در اینباره مشورت میکند!
اوباما هرگز در گفتوگو پیرامون غربگرایان در ایران، از ادبیات تهدیدآمیز جنگی چشمپوشی نکرد و پس از برجام نیز ضمن امضای تحریمهای جدید علیه کشورمان با اتکا به «همه گزینههای روی میز» به شرکای صهیونیست خود قول داد با وجود برجام و شروط آن، جهان امنی را برای اسرائیل فراهم کرده است.
پاسخگو باشید!
اینها نشانههایی واضح و غیرقابل انکار برای مواجهه با واقعیاتی بزرگ است. تحلیل آقای ظریف، به عنوان تئوریسین برنامه سیاست خارجی دولت یازدهم و احتمالا دوازدهم در پیشبینی نیات و نقشهها و اهداف گروه دموکراتهای بهاصطلاح حامی «توافق با ایران» بسیار با حقیقت فاصله داشت و هزینه این استراتژی ناصحیح امروز با وضع تحریمهای متنوع علیه کشورمان پرداخت میشود!
اکنون مسؤولیت با کیست؟ مهم است که ظریف و همکارانش در دولت حسن روحانی به مردم و منتقدان روند مذکور، توضیح دهند چرا هیچ چیز پس از برجام مطابق نقشه پیش نرفت؟ آن اختلافات ایجادشده میان هیات حاکمه آمریکا چطور از روز اول انعقاد برجام بیاعتبار شد؟!
تکلیف سیاست خارجی دولت که بر مبنای «بهرهگیری از اختلاف در بین هیات حاکمه آمریکا» استوار شده بود، چه شد؟! مهمتر از همه اینکه چه کسی پاسخ مردمی را میدهد که امروز نه انرژی هستهای دارند و نه رونق و گشایش اقتصادی وعده شده در چشمانداز پسابرجام! ریالشان تومان شده و تومانشان نیز اعتباری برابر دلار ندارد! بانکهایشان در معرض خطرند و بیکاری فرزندانشان را با خون دل به تماشا نشستهاند.
چرا امروز در دفاع از تئوریپردازیهای راکفلری، در معرکه حاضر نمیشوید آقایان؟