آتش دشمن زیادتر شده بود و از خمپاره، گلوله توپ و تیر مستقیم تانک گرفته تا گلوله دوشکا به سمت ما می آمد و...

 
گروه جهاد و مقاومت مشرق - «عباس» فردی متواضع ، خاکی و خوش برخورد بود.
 
در جریان حمله دشمن به منطقه عملیاتی فاو گردان ما ماموریت پیدا کرد تا با حضور خود در منطقه جلوی پیشروی دشمن را بگیریم به همین جهت سریع به منطقه اعزام شدیم و با قایق در حالی که آتش دشمن سنگین بود به آن طرف اروند آمدیم. وضع عقبه لشکر به علت زیاد بودن آتش خوب نبود ولی به هر ترتیب بچه ها با هر وسیله ممکن به خاک اعزام شدند. در وسط مقر لشکر یک دستگاه تویوتا بدون راننده بود و حقیر هر چه صدا زدم راننده تویوتا! کسی جواب نداد. به فرمانده وقت گردان شهید نادعلی قربانی خبر دادم و گفتم از این تویوتا استفاده کنیم؟ گفت: اشکال دارد. نمی دانیم مال کیست.
 
حقیر به ایشان گفتم راننده خودرو معلوم نیست کجاست. الساعه هم یک گلوله روی آن می خورد و منهدم می شود ولی ما اگر از آن استفاده کنیم با این شرایط که نیاز به خودرو هم داریم هیچ اشکالی ندارد. او هم قبول کردند و عباس پشت فرمان نشست و من هم کنار وی و با تعدادی از نیروها به سمت خط مقدم حرکت کردیم.
 
وارد جاده فاو ام القصر شدیم. آتش دشمن خیلی زیاد بود و از چپ و راست و جلو گلوله می آمد. وقتی به نیروهای خودی رسیدیم متوجه شدیم با توجه به بمباران شیمیایی دشمن ، مقر توپخانه، خط مقدم شده و دشمن اورژانس لشکر که به نام شهید پیکری معروف بود را اشغال کرده. نیروهای گردان ما از سمت چپ جاده شروع به گسترش کردند و تا نزدیک آبگرفتگی مستقر شدند.
 
با عباس به نیروها سرکشی کردیم و متوجه شدیم که مهمات نیست و کسی هم نیست که مهمات بیاورد به همین جهت با نظر شهید حاج نادعلی قربانی فرمانده گردان، من و عباس برای آوردن مهمات با همان تویوتایی که پیدا کرده بودیم به سمت عقب حرکت کردیم. از سه طرف تیر و گلوله می آمد ولی عباس بدون هیچگونه ترس و واهمه حرکت کرد تا رسیدیم به سنگر فرماندهی لشکر و تقاضای مهمات کردیم و آنها هم یکی از مسولین زاغه مهمات را همراه ما فرستادند و سه نفری حرکت کردیم تا رسیدیم به زاغه و تا امکان داشت ماشین را پر از مهمات کردیم و به سمت جلو حرکت کردیم.
 
آتش دشمن زیادتر شده بود و از خمپاره، گلوله توپ و تیر مستقیم تانک گرفته تا گلوله دوشکا به سمت ما می آمد و هر لحظه ممکن بود که من و عباس پودر شویم ولی عباس شجاعانه به سمت جلو پیش می رفت و حضور و صلابتش به من هم جرات می بخشید. خلاصه با خواندن  هر ذکری که بلد بودیم به خط رسیدیم و مهمات را خالی کردیم.
بچه های گردان امام حسین در سمت راست جاده مستقر بودند و اظهار داشتند مهمات ندارند مقداری از مهمات ها را به آنها دادیم و به علت کمبود مهمات مخصوصا گلوله آرپی جی دو مرتبه با عباس به سمت عقب حرکت کردیم.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس