به گزارش مشرق، حجت الاسلام علی ثقفی در یادداشتی پیرامون مباحث مطرح شده از سوی حجت الاسلام زائری و دعوت و تاکید ایشان برای گفتگوی روحانیت با اقشار مختلف، به نکاتی اشاره کردند:
اول: بخشی از فیلم حضور حجت الاسلام زائری را در برنامه خندوانه دیدم. برنامه خندوانه برنامه ای است تهیه شده برای مخاطب طبقه متوسط به بالا. والا به طبقه ی فقیر نمی توان گفت از فرط فقر و بدبختی و بیچارگی زورکی و تصنعی بخندد. اما طبقه متوسط و بالاتر حتی بخشهای کم تمکن آن نیز می توانند بالاخره با توصیه خندوانه بخندند. به محتوا و جهت گیری این برنامه نفیا و اثباتا هم نمی پردازم. به ضرورت فتح باب گفتگوی حزب الله با طبقه متوسط هم در اینجا نمی پردازم. به حواشی حضور روحانیت در این برنامه هم کاری ندارم.
دوم: اصل حرف آقای زائری تا آنجا که شنیدم ظاهرا ضرورت گفتگو بین اقشار مختلف مردم بود. نفس این حرف هم بلا اشکال بلکه درست بل ضروری و یکی از ضرورتهای درجه اول اجتماعی و فرهنگی و سیاسی ماست. باید قبول کنیم ما مشکل گفتگو داریم. از صدر تا ذیل در جامعه چندان به آداب گفتگو مؤدب و مزین نیستیم. یک گفتگوی جدی در سال 88 داشتیم که خساراتی جبران ناپذیر برای کشور و نظام و انقلاب ایجاد نمود. گفتگو های انتخاباتی ریاست جمهوریِ بعد از آن هم مایه کدورت و شرمساری شد. البته آقایان این نوع گفتگو را گویا پذیرفته و آن را لازمه انتخابات می دانند. نشانه اش هم این است که پس از پیروزی به طرف مقابل آتش بس و پیشنهاد صلح می دهند تا دیگر کسی از آن روش استفاده نکند. ظاهرا این نوع گفتگوی زهر ماری فقط در ایام انتخابات مجاز است. مانند این است که رها کردن مشت و لگد در زمان دعوا جایز و در غیر زمان دعوا نا مطلوب است! از منظر این تفکر گویا انتخابات دعواست.
سوم: همانطور که آقای زائری گفت در سطوح دیگر سیاسی، اجتماعی نیز ما مشکل کمبود گفتگو داریم. در کنارش مشکل بدگفتگویی هم داریم. ما حتی در گفتگو های علمی نیز از جاده ی مستقیم وارد خاکی می شویم. نمونه هایش را در اطراف خودمان می بینیم. در این زمینه نه نیازی به توضیح هست و نه صلاح در آنست چرا که همین نقد و باز کردن آن و نشان دادن مصادیق آن موجب برآشفتن گروهی از اقشار خواهد شد و برای اینکه ثابت کنند از اخلاق گفتگو بدور نیستند کلی بد اخلاقی خواهند نمود! که ما راضی به آن نیستیم.
چهارم: ایشان در گذشته نیز از ضرورت گفتگو میان انقلابیها و ضد انقلاب سخن گفته است. ما نیز تذکراتی داده ایم اما ایشان وارد گفتگو در این زمینه نشده اند! نمی دانیم مقصود ایشان از ضد انقلاب چیست؟ ضد انقلاب کسی است که دشمن انقلاب است. از اصل انقلاب کینه دارد و این کینه سوء تفاهم هم نیست. او یا زخم خورده انقلاب است و یا اینکه اساسا با تفکر پایه ی این انقلاب یعنی اسلام دشمنی دارد. چنین کسی یا به طور فعال با دشمنان انقلاب در بیرون از مرزها همکاری دارد و یا یک همکار بالقوه و در حال آماده باش است. چنین کسانی اساسا با ما گفتگویی ندارند. آنچه از آنان باید متوقع باشیم خصومت ورزی و رخنه و نفوذ برای ضربه زدن است. البته انقلاب از گفتگو با این افراد هم از باب اتمام حجت یا هدایت ابائی ندارد.
پنجم: اینها در تعابیر رهبر معظم انقلاب غیر خودی تلقی می شوند. ایشان در مورد این افراد ما را به مرز بندی روشن با آنان توصیه نموده اند. بین ما و آنان آنچه وجود دارد خاکریز است. ما باید مراقب باشیم در خاکریز های ما رخنه و سایشی پدید نیاید. طبیعی است دیگر نمی توان راه حل مسائل اجتماع و انقلاب را گفتگو و مراوده دائمی با آنها دانست. تکلیف اصلی ما در قبال این ها مراقبت از ضربه نخوردن است. تمام این مباحث در بابی به نام دشمن شناسی قرار دارد و ما همگی باید دائما این باب را بخوانیم و به آن توجه کنیم. بخصوص کسانی که مرز خود و ضد انقلاب را مشخص نمی کنند یا نسبت به آن اهمال و غفلت دارند. اگر کسی دشمن را نفی و انکار کند یعنی با بخش وسیعی از قرآن قطع ارتباط کرده است.
ششم: نفهمیدن این مسئله موجب بروز آسیبهای زیادی در انقلاب شده است. سایش و فرسایش ونهایتا ریزش کسانی که با اینها بدون مراقبت مراوده و نشست و برخاست داشته اند خسارتهای زیادی به ما زده است. از قِبل این غفلت در دهه ی شصت بزرگترین خسارت از طرف منتظری در سال68 به انقلاب خورد. در دهه ی هفتاد نیز فتنه ی سال 78 محصول همین ارتباط های بی ضابطه با ضد انقلاب بود. کنفرانس برلین یادمان نمی رود. در دهه هشتاد نیز فتنه ی 88 نیز بر همین روال بود. منتها در این دهه ضد انقلاب با مهارت بیشتری عمل کرد و این ارتباط را از قبل علنی نکرد مگر آن زمان که دیگر کار انقلاب را پایان یافته می دانست و آنجا بود که ارتباطهای امریکائی ، اسرائیلی و اروپائی با این فتنه نشان داد چند سال است سرپلهای این دشمنان در داخل چکار کرده اند. در دهه 90 نیز راهبرد نفوذ ماهرانه تر طراحی و عملیاتی شد و آنقدر پیچیده عمل کرد که برخورد با آن عمدتا فقط در حد زدن سرپلهایی مثل جیسون رضائیان و نمازی ها و برخی جاسوس های جنسی میسر بود. تازه بعد از انکه اینان کار خود را کردند. این درگیری امنیتی امروز بسیار فعال و گسترده است. البته کسانی که از آن اطلاعات ندارند حد اقل نباید آن را نامحتمل بدانند. برجام، 2030، fatf ,... , و هجوم به اسناد بالادستی و رخنه در ارکان نظام بخشی از محصولات این نوع غفلت از نفوذ دشمن بوده است. امروزکوه یخ نفوذ فقط قله اش پیداست.
هفتم: از ابتدای انقلاب در کنار این نقیصه ی عدم مرز بندی با ضد انقلاب، یک فکر غلط و یک کج سلیقگی و کم تحملی و کم دانی در بین اقشاری از طرفداران متدین انقلاب وجود داشت. این خصلت و رویه هر کس را که انتقادی می کرد، ظاهری خلاف ظاهرا استاندارد آن موقع حزب اللهی ها داشت و یا افکار و اعتقاداتی غیر اسلامی داشت، همه ی این نوع افراد را ضد انقلاب می دانست. از نظر این گروه یک بد حجاب در دهه ی شصت( که امروزباید آنان را بدحجابان عفیف نامید) با بد حجابی اش خائن به خون شهدا، یک حیوان و بدتر از حیوان و مروج فحشا و جاده صاف کن امریکا تلقی می شد. کسی که نقدی به مسئولان داشت ضد ولایت فقیه شمرده می شد چرا چون مخالف فلانی مخالف رهبر تلقی می شد. و این تسلسل ادامه می یافت و مخالف رهبری هم دشمن پیغمبر بود یعنی عملا نقد یک مسئول، فرد را در حد ناصبی بودن می رساند. این نوع افراد در آن دهه متاثر از خشونت ضد انقلابهای حقیقی چون منافقین و گروههای مسلح و غیر مسلح برانداز چپ و نیز پایین بودن سطح دانش دینی و همچنین نفوذ افراد فرصت طلب در صفوف حزب اللهی ها افرادی کم حوصله و با سوء ظن نسبت به غیر همفکران و هم سلکان خود در جامعه با دیگران برخورد می کردند. خسارتهای این طیف ها هنوز به صورت یک سوء تفاهم اجتماعی و یک کدورتِ انباشته شده و منتقل شده به نسلهای بعدیِ تحقیر شدگان در جامعه باقی است و برای آن هم فکر درستی نشده است. همین حس و حال هم دستمایه ی خوبی برای بهره برداریهای انتخاباتی گشته است.
هشتم: انقلاب اسلامی و حکومت و نظام برخاسته از این انقلاب یک انقلاب و نظام ایمانی و اعتقادی است. به طور طبیعی کسانی که ایمان و اعتقاد بیشتری دارند به شرط سلامت و صحت این اعتقادات به حسب شدت ایمانشان به نظام نزدیکترند. والبته این نزدیکی به معنای بهره مندی مادی و دنیایی شخصی که تا مرز رانت خواهی های غیر مجار هم امتداد می یابد نیست. به این معنا این گروه افراد هستند که باید در معرض مناصب خدمت و تلاش برای پیشرفت انقلاب و تحقق اهداف مردم در انقلاب قرار گیرند. و این یک امتیاز نیست بلکه یک ضرورت است. در بیان امام و رهبرمعظم انقلاب توجه به این افراد و فراهم کردن فرصت برای خدمتگذاری اینان از اصول انقلاب اسلامی است. تحقق دولت اسلامی که هنوز محقق نشده هم منوط به همین اصل اساسی است.
نهم: گفتیم شدت وضعف ایمان افراد جامعه به اسلام و انقلاب موجب امتیاز مادی و شخصی و دنیایی برای افراد نیست. اتفاقا در اینجا آنان که مقرب ترند جام بلاها را بیشتر سر می کشند تا دیگران جام گوارای رفاه و پیشرفت در زندگی شان را بالا ببرند. مومنان ایثارگر ترند. در روابط اجتماعی نیز مومنان و انقلابیون مهربان تر و پر تحمل تر و با مداراترند. اینان بر بد رفتاریهای دیگران بیشتر صبر می کنند. اینان وفا می کنند و ملامت می کشند و سرخوش از این سلوک خویش درراه اسلام و انقلاب و نظامند و رنجش از دیگران را ناصواب می دانند. اینها امنیت و رفاه و عدالت را صرف نظر از دین و آئین و مذهب و قومیت برای همه می خواهند.
دهم: با این نگاه اقشار وسیع مردم صرف نظر از مراتب ایمان به اسلام و انقلاب همه خودی هستند. اینها ضد انقلاب نیستند. بله نیروهای انقلابی تر و مومن تر باید با اقشار مختلف مردم مهربان تر از گذشته باشند و امروز این خلأ همچنان وجود دارد و باید به آن اهتمام داشت. اما این کار را نباید به معنای باز شدن باب گفتگو با ضد انقلاب دانست. گفتگو میان سلایق و عقاید مختلف دوستداران اسلام و انقلاب و نظام امروز حقیقتا یک ضرورت است و همه لازم است این فریضه را تمرین کنیم.
این ده نکته انشاءالله مرزها را تا حدودی روشن و مسیر راه تفاهم اجتماعی و وحدت ملی را که فراموش شده بزرگ امروز ماست هموار کند و کمک کند تا به دور از مسیر افراط و تفریط راه مستقیم انقلاب همسو با راهبری های رهبر یافته شود. در این مسیر نه مومن غلیظ القلبِ سخت گیر و عبوس نسبت به مردم باشیم و نه انسان دلسوزخوش قلب زمینه ساز غفلت از ضد انقلاب بشویم.