به گزارش مشرق، روزنامه «وطنامروز» در یادداشتی از «زهرا طباخی»نوشت:
دولت یازدهم و تئوریسینهای امنیتی آن از ابتدای به قدرت رسیدن کوشیدند با تصویرسازی از کشورمان زیر سایه «حمله نظامی آمریکا»، مانند دوره اصلاحات، فضا را به سمت انعقاد «معامله بزرگ» با ایالات متحده مهندسی کنند. البته از حق نباید گذشت که «دغدغه معیشت» بر حوزه امنیت در تئوریسازیهای دولتیها مقدم بود و فضای پس از معامله با آمریکا مشابه رویاهای سیندرلایی و بعضا پینوکیویی پس از کاشت سکه در سرزمین آرزوها به امید رویش «درخت سکه طلا» ترسیم میشد! برنامهای یکمرحلهای که در 100 روز به بار مینشست و همه خسارات سالهای دور از آمریکا را به یکباره با تبدیل ایران به «عربستان» منطقه، جبران میکرد!
تلاش مذبوحانه!
به نظر نویسنده، عزل و نصبهای جدید در وزارت خارجه را نیز از منظر داخلی و
نه منطقهای، باید در همین پازل تحلیل کرد. بعد از شکست پروژه «برجام
موشکی»، با بسته شدن فضا از داخل کشور و در نهایت موضعگیری صحیح ظریف،
وزیر امور خارجه کشورمان، فشارها بر دولت حسن روحانی از سوی آمریکا افزایش
یافت، چرا که در پازل تغییرات پسابرجامی مدنظر آمریکا، برای تقابل جریان
غربگرا و حامی مقاومت در داخل ایران برنامهریزی جدی شده بود تا اسرائیل از
محاصره مقاومت با عقبنشینی سردار سلیمانی نجات یابد.
فراموش نکنیم هدف اصلی که باعث شد رژیم غاصب صهیونیستی از برجام استقبال کند و کلان سرمایهداران نئولیبرال صهیونیست همچون برادران راکفلر و جورج سوروس سالها مخارج لابیگری برای «توافق میان ایران و آمریکا» را بپردازند، زمینهسازی برای واسطهگری ایران در پیشبرد طرح «خاورمیانه جدید» بود. خاورزمینی که امنیت اسرائیل را از درون کشورهای اسلامی تامین میکند و برای ریلگذاری آن آمریکا به چیزی فراتر از رضایت و همراهی حکام آمریکایی دستنشانده در مصر و سعودی و بحرین و امارات و اردن نیاز دارد.
یک علامتدهی غلط
با این احتساب به نظر میرسد تودیع امیرعبداللهیان با شهرت «حامی جریان
مقاومت» بیش از آنکه ناشی از تغییر سیاستهای ژئوپلیتیک نظام در حوزه منطقه
غرب آسیا و شمال آفریقا باشد نشانگر تلاش دولت یازدهم برای تعدیل فضای
پسابرجام در چشم آمریکا و متحدانش است. فضایی که ظریف و همکارانش در کابینه
– احتمالا - گمان میکنند با امتیازدهی هر چند غیرواقعی و نمایشی به
آمریکا میتوانند به سوی تحقق اهداف وعده داده شده در حوزه «اقتصاد» و
«تجارت جهانی» تغییر دهند، چرا که نه معاون عربی- آفریقای جدید وزارت امور
خارجه شهرتی منفی در بحث مقاومت دارد و نه پرونده سیاستهای منطقهای ایران
صرفا در ید اختیار وی است که فرضا با تغییر در پستی همچون «معاون وزیر
امور خارجه» سیاستهای نظام بناگاه به نفع آمریکا و متحدانش تغییر کرده و
مثلا «امنیت اسرائیل» تامین شود! پس برخلاف مانور تبلیغاتی جریان رسانهای
راکفلرها اعم از الجزیره و هافینگتون پست و المانیتور و سیانان هیچ
نشانهای مبنی بر تغییر موضع نظام مستند بر جمله مشهور رهبر انقلاب که
«امنیت اسرائیل تامین نخواهد شد، چه توافق هستهای بشود و چه نشود» وجود
ندارد.
خنثیسازی معبر
موضعگیری شدیداللحن حاج قاسم سلیمانی، فرمانده مقتدر جریان مقاومت در
تهدید رژیم آلخلیفه در بحرین به عنوان متحد منطقهای رژیم غاصب صهیونیستی و
آمریکا بلافاصله پس از جریانسازی کذب رسانههای راکفلرها و پس از آن
پیشروی رژیم آلخلیفه در سلب تابعیت شیخ عیسی قاسم رهبر شیعیان بحرین را
نیز میتوان با همین مستندات هماهنگ توصیف کرد، چرا که مهمترین پیام این
بیانیه هشدارآمیز چنین بود که برخلاف خبرپراکنیهای صورت گرفته نه تنها
ایران تصمیم ندارد بخشی از اختیارات منطقهای متحدان انقلابی خود در یمن و
عراق و سوریه و لبنان و نیجریه را «معامله» - به معنای مورد علاقه دولت
اوباما - کند، بلکه از گسترش تحرکات مستشاری برای سرنگونی سایر اهداف
آمریکا در منطقه نیز استقبال میکند.
برخی تحلیلگران معتقدند که سلب تابعیت از شیخ عیسی قاسم پس از این صورت گرفت که برکناری امیرعبداللهیان در محافل عربی به پالس عقبنشینی ایران تعبیر شد لذا آلخلیفه به توهم عقبنشینی ایران یک مرحله پیشروی کرد! حتی در تحلیلی پرمخاطرهتر برای آمریکا و متحدانش میتوان از سخنان سردار سلیمانی چنین برداشت کرد که فاز تجهیز و پشتیبانی عملیاتی آیندهنگرانه از ملت بحرین و احیانا مردم غزه و کرانه باختری و شاید چند منطقه بسیار مهم دیگر به پایان رسیده و این صبر استراتژیک ایران است که از تغییر مرزهای ژئوپلیتیک غرب آسیا و شمال آفریقا به نفع امت اسلام، تاکنون جلوگیری کرده است. صبری که ذاتا متکی به تمرکز دقیق بر حرکات فعلی و آینده حریف در شطرنج آخرالزمانی با صهیونیستها و نوابشان است.
تجربه مجدد شکست؟!
به نظر میرسد در بحث تغییرات صورت گرفته در حوزه اختیارات وزیر خارجه،
بهرغم حفظ هوشیاری ملی، بهتر است به جای احساس خطر برای پرونده جریان
مقاومت منطقه، روی این موضوع مهم تمرکز کنیم که چرا دولت هنوز به «تجربه
تلخ اعتماد به آمریکا» متکی است و میکوشد با پیشکش امتیازات محدود با برد
رسانهای قابل توجه هم که شده، در جهت جلب رضایت آمریکا از «تغییر»
پسابرجامی ایران، قدم بردارد.
پروژه خطرناکی که با توجه به قدمهای بسیار
بزرگ برداشته شده توسط دولت در حوزه هستهای، دستاوردی فراتر از «هیچ» در
پی نداشته و اکنون متاسفانه شاهد پیشقدم شدن مجدد کابینه برای تامین
هدفگذاریهای جدید اوبامای باهوش در روزهای آخر ریاست جمهوری هستیم.
اوباما مذبوحانه بر در تغییر «ایران» میکوبد و چشم امید حامیان
پشتپردهاش به ثمردهی پروژههای نفوذی پسابرجامی برای ایجاد شکاف میان
مردم و حاکمیت به منظور هموار شدن مسیر ایجاد تغییر در «مولفههای مهم
سیاست خارجی ایران» است که ذاتا در تقابل با اهداف منطقهای و فرامنطقهای
ایالات متحده و متحدانش دستکم در غرب آسیاست.
با احتساب عملکرد دولت اوباما و نوع رفتار دولت کشورمان تنها گزینه معتبر باقیمانده روی میز در تحلیل علت بیاعتنایی به تثبیت تجربه «بیاعتمادی» آمریکا و «بیاعتباری» قولها و توافقات با پشتوانه بینالمللی، دل بستن به حمایت غرب با انگیزههای «انتخاباتی» است. این «پیچش برای هیچ»، تلاش برای راضی کردن آمریکا در حوزه خصوصیای همچون عزل و نصب در وزارت امور خارجه یا ایجاد تغییرات در ساختار وزارت راه برای هموار شدن مسیر جایگزینی «بوئینگ آمریکایی» به جای «ایرباس فرانسوی» با آن سابقه طولانی در خرجدهی برای لابی نایاک و شورای روابط خارجی آمریکا و حمایت از کمپین تبلیغاتی هیلاری کلینتون، زنگ تهدید «استقلال ملی ایران» را به صورت جدی به صدا درمیآورد.
پایان قاجاریه!
این حق محمدجواد ظریف، عباس آخوندی یا ولیالله سیف است که انتصابات منطقی
که گمان میبرند در مسیر تحقق اهداف نظام جمهوری اسلامی کارگشاست به مرحله
اجرا برسانند اما خطر زمانی بروز میکند که مستنداتی مبنی بر احتمال صحت
تحلیل ارائه شده در حرکت برای جلب رضایت دشمن با نقض استقلال ملی دستکم از
رسانههای آمریکایی- اروپایی سر برمیآورد.
البته ملت گمانهسازی رسانههای خارجی را انشاءالله باور نمیکنند اما حتی اگر خطمشی مدیران دولت به گونهای بوده که شرایط را برای برچسبزنی به نظام پساانقلابی ملت ایران، مبتنی بر «وابستگی» و «عدم استقلال» فراهم آورده، آن جهتگیری شایعهپرور و گمانهساز باید اصلاح شود. دوره عزل و نصب با مشورت خارجی و حاکمیت مورگان شوستر و آرتور میلسپو براساس اصول دیپلماسی قجری دهها سال است که در ایران به پایان رسیده و به نظر میرسد دولت یازدهم برای مقابله با چنین جنگ رسانهای اولا نیازمند «تدبیر» و «تدبر» در تحرکات اداری و ثانیا شفافسازی در حوزه بینالملل است.
دوست آل صهیون؟
نکته پایانی اینکه سیاست تشویق ایران برای تبدیل شدن به متحد متحد شماره یک
اسرائیل در منطقه، «عربستان سعودی»، به بازی با کارت سوخته شبیه است. برای
نزدیکی ایران به عنوان رهبر ائتلاف ضدداعش به آلسعود با رتبه سازمانی
مدیر جنگهای نیابتی داعشی- صهیونیستی در منطقه، آمریکا به چیزی بیشتر از
تغییر معاون عربی- آفریقای وزارت امور خارجه ظریف نیاز دارد. کما اینکه
«برجام موشکی» با اضافه کردن یک تبصره به توافق هستهای و با تغافل دولت در
امضای قطعنامه، به ثمر ننشست!
آل سعود در 2 صورت میتواند به «دوست» ایران تبدیل شود: اول دست شستن از
ماهیت آمریکایی- صهیونیستی، دوم به شرط نابودی! غیر از این، دشمن ملت
بحرین، ناامنکننده کشور دوست و برادر عراق، قاتل کودکان یمنی و سوری و
فتنهگر در لبنان ضد برادران حزبالله مطابق حدیث امیرالمومنین هیچ جایگاهی
در دایره امنیت سیاست خارجی ایران ندارد و کماکان «دشمن» خطاب خواهد شد.
این کلام مولاست که میفرماید: دوستان تو 3 گروهند و دشمنانت نیز 3 گروه؛
دوستانت عبارتند از: دوست تو و دوست دوست تو و دشمن دشمن تو. دشمنانت
عبارتند از: دشمن تو و دشمن دوست تو و دوست دشمن تو.