به گزارش مشرق،
برخي روزنامه هاي صبح امروز سرمقاله و یادداشت روز خود را به موضوعات انقلاب مردمی یمن، روسیه و سازمان ملل، همدلی دولت با منتقدان، مشترکات رژیم های متجاوز در خاورمیانه، هدفمندی یارانه ها، جنگ یمن، فرآيند يكصدايي اصولگرايان، نقش هسته ای سناتورها، مجلس دهم متفاوت از نهم و...
اختصاص داده اند که مشروح آن به شرح زیر است.
انقلاب مردمی یمن و قطعنامه شورای امنیت
سعدالله زارعی: درگیریها در یمن حدود سه هفته پس از آغاز به ایستگاه قطعنامه عربی 2216 شورای امنیت سازمان ملل رسید. در چندین جنگ گذشته منطقه، قطعنامههای شورای امنیت نقطه پایان جنگ تلقی شده و عمدتاً پس از آن صادر شده که آغاز کننده جنگ نتوانسته اهداف نظامی و سیاسی خود را محقق گرداند و جنگ به ورطهای بینتیجه افتاده است. جنگهای 33 روزه علیه لبنان، 22 روزه، 8 روزه و 51 روزه علیه غزه از این قبیل هستند. با این وصف تحلیلگران معتقدند صدور قطعنامه 2216 خود اعتراف به بینتیجه بودن حملات نظامی هوایی عربستان سعودی است که تحت یک پوشش محقق نشده منطقهای از روز ششم فروردین ماه علیه یمن به راه افتاد.
«قطعنامه عربی» شورای امنیت اگرچه با نگرشی ضد انصارالله تدوین گردیده اما در عین حال با احتیاط زیادی در این زمینه توأم میباشد. در این قطعنامه به هر حال روی مشارکت انصار در حکومت و حق آن در داشتن سلاح و داشتن گروه نظامی خط کشیده نشده و به نوعی به رسمیت هم شناخته شده است. این خود نشان میدهد که اعضای شورای امنیت و کشورهای عرب پیشنهاد دهنده این قطعنامه واقعیتی بنام انصارالله را غیرقابل تردید میدانند بنابراین قرار داده شدن نام رهبر انصارالله در لیست تحریمها و ممنوعالسفر خواندن ایشان و در عین حال دعوت از وی برای شرکت در گفتگوهای ملی و ساختار سیاسی به نوعی اقدامی به منظور مهار نسبی و قرار گرفتن آن در یک کادر مشخص دنبال شده است. این قطعنامه بطور ضمنی به انصارالله میگوید ما قبول داریم که شما بر بخش اعظم یمن سیطره دارید ولی شرط به رسمیت شناخته شدن این سیطره آن است که در چارچوب قاعده «شورای همکاری خلیج فارس» عمل کنی نه در چارچوب جبهه مقاومت و ایران.
این قطعنامه علیرغم تبلیغات فراوان ضد ایرانی مقامات و شبکههای تلویزیونی کشورهای عربی، بطور آشکار یا ضمنی اشارهای به ایران ندارد. این موضوع بیانگر آن است که این قطعنامه به دنبال حل مشکل شورای همکاری است نه تشدید این مشکل. به عبارت دیگر کشورهای پیشنهاد دهنده و رأی دهنده به قطعنامه اگرچه میدانند که انقلاب اسلامی و رهبری آن مهمترین منبع الهامبخشی به مردم شریف یمن است اما طرح چالش با منبع الهامبخشی انقلاب یمن را مانع شکستن شاخههای برآمده از انقلاب اسلامی در یمن دانسته و نه تنها با احتیاط زیاد از کنار نقش ایران عبور کردهاند بلکه بدون نام بردن، از ایران خواستهاند که در فرایند «حل مسئله» به کشورهای عضو شورای همکاری کمک کند. کما اینکه یک روز پیش از صدور این قطعنامه، پادشاه اردن که کشورش مدیریت این صحنه را بعهده داشته است، بطور رسمی اعلام کرد، نمیتوان از نقش و نفوذ برجسته ایران در یمن چشمپوشی کرد و لذا گفتگو با ایران شرط ضروری حل پرونده یمن است.
نکته دیگر این است که در این قطعنامه اگرچه بطور کلی از تلاش اعضای شورای همکاری خلیج فارس در کمک به گذار سیاسی در یمن قدردانی شده اما بطور خاص اشارهای به جنگ علیه یمن نکرده است. در عین حال در بخشی از قطعنامه توقف درگیریها در یمن را خواستار شده است. شورای امنیت در این میان اگرچه به دلیل سکوت سه هفتهای و سپس نادیده گرفتن جنگ علیه مردم یمن در جنایات سعودی علیه یک عضو سازمان ملل شریک شده و این شراکت فلسفه وجودی آن را زیر سؤال میبرد، در عین حال مهمترین مشکل اصلی عربستان که وجاهت بخشی به عملیات نظامی تجاوزکارانه علیه یک کشور مستقل است را حل نکرده است و از این رو این قطعنامه نمیتواند به اقدامات سعودی علیه یمن اعتبار حقوقی بدهد.
در این قطعنامه بخشهای زیادی از خواستههایی که انصارالله و گروههای مؤتلف آن طی ماههای گذشته پیگیری میکردند، مورد اشاره قرار گرفته است و از جمله آنچه در بندهای 5 و 6 روی پایبندی به نتایج گفتگوهای جامع ملی، انجام مذاکرات با میانجیگری سازمان ملل برای مشخص شدن چارچوب حکومت و مصونیت شهروندان از در معرض آسیب قرار گرفتن، آمده در این راستا است.
قطعنامه 2216 در عین حال که روی توافق درونی یمن تأکید کرده و از همه طرفهای یمنی برای ایفای نقش فعال در این زمینه دعوت نموده است اما در بندهای مختلف روی محور بودن طرح ابتکار خلیجی، پذیرش ریاض بعنوان سکان گفتوگوها و مشروعیت منصور هادی تأکید کرده است این در حالی است که انقلاب دوم یمن با تأکید بر ناکارآمدی طرح مبادره خلیجی و عدم صلاحیت عربستان برای مدیریت گفتگوهای داخلی یمن به وجود آمده و پس از استعفا و سپس فرار هادی به عدن، او را دارای مقامی قانونی نمیداند و علاوه بر آن به دلیل دعوت از آلسعود برای حمله به یمن، وی را شریک جرم دربار جنایتکار آل سعود در کشتار نزدیک به سه هزار یمنی میشناسد. در واقع قطعنامه 2216 در این خصوص نه تنها راهی را برای حل بحران باز نکرده بلکه؛ تلاش برای باز گرداندن زمان در یمن به پیش از انقلاب سپتامبر 2014 به انکار واقعیات و تحولات میدانی روی آورده و این خود غیرعملی بودن قطعنامه را یادآور میشود. در واقع در این بخشها قطعنامه به مثابه پشتوانه حقوقی مبادره خلیجی درآمده است.
تحریم تسلیحاتی یکی از بحثهای مهم این قطعنامه است که در بندهای 14، 15، 16 و 17 آمده است و بطور خلاصه در آن هرگونه انتقال سلاح برای ائتلاف انصار، ارتش، حزب مؤتمر و کمیتههای مردمی را ممنوع کرده و به کشورهای همسایه یمن حق میدهد که هواپیماها و شناورهای مشکوک را در بنادر و فرودگاههای خود مورد بازرسی قرار داده و به توقیف این محمولهها مبادرت ورزند. اما واقعیت این است که در این جنگ مشکل آل سعود در مدیریت جنگ و یا مهار انصارالله، تسلیحات و پشتوانههای تسلیحاتی آن نیست. مشکل اصلی جنایتکاران سعودی، اعتبار ملی و مشروعیت اقدامات انصارالله و عدم مشروعیت اقدامات نظامی سعودی علیه مردم یمن است. این قطعنامه در این بخش تلاش میکند تا از یک سو مشروعیت داخلی انصار را با مشروعیت بینالمللی آن در تضاد معرفی کند به این معنا که بگوید انصار از یکی از دو وجه مهم مشروعیت بهرهمند نیست و این سبب میشود که انصارالله در شکل دادن به یک دولت در صنعا با فقدان مشروعیت کافی و در نتیجه با بحران مواجه شود از سوی دیگر این قطعنامه بطور ضمنی تلاش میکند تا تجاوز حاکمان حجاز به یک کشور همسایه عضو سازمان ملل را از جنبه «مشروعیت بینالمللی» موجه گرداند.
تحریم تسلیحاتی انصارالله و امنیتی معرفی کردن ارتباطات خارجی این جنبش میتواند یک تهدید بالقوه امنیتی و هویتی علیه انصارالله نیز تلقی شود، به این معنا که شورای امنیت در این قطعنامه عربی، هویت سیاسی انصارالله را پذیرفته و هویت معنوی و اقتدار آن را نفی کرده است و میخواهد به انصار بگوید اگر به مقتضای این قطعنامه تن ندهی در لیستهایی قرار خواهی گرفت که به انکار هویت سیاسی و سلب شدن حقوق طبیعیات میانجامد. در این رابطه باید گفت مردم یمن اساساً مشکلات خود را از ناحیه همین کشورهایی میدانند که داعیهدار مشروعیت بینالمللی هستند به این معنا که از منظر مردم یمن سیاستهای آمریکا در منطقه همواره بر انکار حقوق و اعتلای یمن استوار بوده و سیاستهای شورای همکاری خلیج فارس و نیز سیاستهای عربستان از زمان تغییر نظام در یمن در سال 1341 مبتنی بر دور کردن دست مردم یمن از حقوق زمینی، دریایی و هوایی خود و بخصوص حقوق سیاسی که مهمترین آن حق تعیین نظام میباشد، بوده است. بنابراین از نظر مردم این کشور، یمن در چشم آمریکا و عربستان هیچگاه مشروعیت بینالمللی نداشته است تااینک برای به خطر افتادن آن نگران شود. مردم یمن میدانند که مشکل بینالمللی و منطقهای آنان با مهمترین مشکل داخلی که نداشتن دولتی مردمی و مقتدر است، گره خورده و با آن حل میشود. از این رو اولویت آنان کسب مشروعیت بینالمللی نیست بلکه شکل دادن به حکومتی توانمند بر مبنای مشروعیت داخلی است.
در قطعنامه 2216 عربی شورای امنیت به لزوم رعایت مفاد پنج قطعنامه دیگر که در فاصله سالهای 2011 تا 2015 درباره یمن صادر شده اشاره کرده و بطور ضمنی اعتراف شده که به این قطعنامهها بیتوجهی شده و در نتیجه نتوانسته تأثیری بر شرایط یمن بگذارد.
این موضوع به خوبی پرده از سرنوشت قطعنامههایی که بدون در نظر گرفتن واقعیات صحنه و بدون رعایت اصول مربوط به حقوق کشورها و ملتها در منشور ملل متحد صادر میشوند، برداشته است. در مقدمه همین قطعنامه، شورای امنیت به نامهای که 24 مارس 2015/4 فروردین 93 - از سوی منصور هادی خطاب به رئیس این شورا صادر شده، استناد کرده و بر مبنای آن گفته است که دخالت نظامی بر مبنای یک درخواست قانونی بوده که صورت گرفته است. این در حالی است که از یک سو دعوت به سرکوب نظامی خارجی علیه یک ملت که از طریق مسالمتآمیز خواستههایی را دنبال میکند، وجاهت ندارد ضمن آن که فرد درخواست کننده یعنی منصور هادی در زمان درخواست هیچ جایگاه قانونی نداشته است. منصور هادی در تاریخ 22 ژانویه 2015 یعنی دوم بهمن ماه 93 و بیش از دو ماه پیش از درخواست، از سمت خود، بطور رسمی کنارهگیری کرده است و لذا استناد شورای امنیت به نامه او موجه نیست.
در مجموع باید گفت روند تحولات یمن با قطعنامه شورای امنیت متوقف و یا منحرف نمیشود کما اینکه حمله هوایی و زمینی هم نمیتواند ذهن یمنیها را نسبت به جنایات غرب و رژیمهای وابسته به آن تغییر دهد و اراده آنان را در شکل دهی به یک نظام سیاسی مردمسالار تضعیف نماید.
روسیه و سازمان ملل دشمنان ملتهای مظلوم
عملکرد سازمان ملل، از آغاز تاسیس تاکنون به نفع قدرتهای سلطهگر بود و اکنون قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل درباره یمن نشان داد این سازمان علاوه بر حمایت از زورگویان و زیادهخواهان، دشمن ملتهای فقیر هم هست.
قطعنامهای که اواخر هفته گذشته به تصویب شورای امنیت سازمان ملل رسید، پیشنهادی بود که اردن به شورای امنیت داده بود تا ضمن محروم ساختن انقلابیون یمن از تهیه سلاح جهت مقابله با تهاجم ارتجاع عرب، اولاً حمله نظامی عربستان سعودی و همدستان آن به یمن مشروع شناخته شود و ثانیاً زمینه برای بازگشت رئیسجمهور فراری یمن به قدرت فراهم گردد. درست به دلیل وجود همین سه هدف در پشت پرده تصویب این قطعنامه است که میتوان دشمنی شورای امنیت و خود سازمان ملل با ملت فقیر یمن را فهمید.
ملت یمن، یک ملت فقیر و مظلوم است که در طول تاریخ حاکمیت آل سعود همواره مورد تهاجم و طمع دولت عربستان بوده و زخمهای زیادی بر تن این ملت از ظلمهای زیادی که از رهگذر همین تهاجم متحمل شده وجود دارد. با این حال، سابقه تاریخی مردم یمن نشان میدهد که فقر و محرومیت هرگز نتوانسته آنها را در برابر زورگویان و سلطهطلبان، تسلیم نماید. اگر این پایداری و عزت نفس مردم یمن نبود، اکنون کشورشان نه تنها زیر سلطه آل سعود قرار داشت، بلکه حتی قسمتهائی از خاک آن نیز ضمیمه عربستان شده بود. آنچه تاکنون یمن را از تبدیل شدن به لقمهای لذیذ برای آل سعود حفظ کرده و آن را لقمهای گلوگیر برای تمام سلطه طلبان تبدیل نموده، اراده قوی و عزت نفس مردم این کشور در عین فقر و تنگدستی است. همین اراده قوی و عزت نفس مردم یمن، اینبار نیز آنها را از صحنه نبرد نابرابر و ظالمانهای که توسط آل سعود بر آنها تحمیل شده سربلند و پیروز خارج خواهد کرد و دماغ آل سعود به خاک مالیده خواهد شد.
نکته قابل تامل اینست که شورای امنیت سازمان ملل نیز مانند آل سعود، ناشیگری کرده و فریب دولت آمریکا را خورده و قطعنامه پیشنهادی ارتجاع عرب که توسط اردن ارائه شده بود را به تصویب رسانده و ضدیت خود با ملتها را در بوق و کرنا دمیده و باقی مانده آبروی این نهاد بینالمللی را نیز به باد داده است. فلسفه تاسیس و تشکیل سازمان ملل، حمایت از ملتها در برابر زورگوئی قدرتهای بینالمللی است. متاسفانه این سازمان همواره در جهت خلاف فلسفه وجودی خود عمل کرده و با حمایت از زورگویان، حقوق قانونی ملتها را پایمال نموده است. در همین خاورمیانه، حمایت دائمی از رژیم صهیونیستی که یک رژیم جنایتکار است و طبق گزارشهای رسمی سازمانهای بینالمللی بارها مرتکب جنایات جنگی شده، موجب بیآبروئی و رسوائی شدید سازمان ملل شده است. این بیعدالتیها و انحراف از مسیر حق، ناشی از سلطهایست که قدرتهای سلطهگری همچون آمریکا بر سازمان ملل دارند. در ماجرای یمن نیز این دولت آمریکاست که از حمله نظامی عربستان به یمن حمایت میکند و در شورای امنیت سازمان ملل نیز فراهم کننده زمینه تصویب قطعنامه ضد یمنی بود. برای سازمان ملل این یک ننگ است که دولت عربستان را که در سه هفته گذشته هزاران کودک و زن و مرد بیگناه را در یمن به خاک و خون کشیده محکوم نکرده و به جای آن، انقلابیون یمن را که در برابر زورگویان ایستادهاند تحت فشار قرار میدهد!
آنچه در این ماجرا موجب تعجب و تاسف است، موضع خنثی و البته مشکوک دولت روسیه در مورد قطعنامه پیشنهادی اردن و در واقع ارتجاع عرب بر ضد یمن است. روسیه به این قطعنامه رای ممتنع داد درحالی که میتوانست با رای مخالف خود مانع تصویب آن شود. این رای ممتنع روسیه نشان میدهد روسها فقط به منافع خود فکر میکنند و در عرصههای مردمی به ویژه برای حمایت از ملتهای مظلوم نمیتوان به آنها اعتماد کرد.
قطعاً روسها با عوارض منفی این اشتباه خود مواجه خواهند شد و ضربههای آن را دریافت خواهند کرد. جنگی که اکنون به سفارش آمریکا توسط ارتجاع عرب بر یمن تحمیل شده، تلاش آشکاری برای جلوگیری از سقوط دیکتاتورهای خاورمیانه و کشورهای عربی و فروپاشی نظام حاکمیتی غرب و آمریکا در این منطقه است. از هنگامی که بیداری اسلامی در کشورهای عربی و شمال آفریقا اوج گرفت و دیکتاتورهای این منطقه یکی پس از دیگری سقوط کردند، آمریکا و ارتجاع عرب با هزینه کردن دلارهای نفتی و بکارگیری طرحهای خائنانهای که تحمیل جنگ، کودتا، شورش و تروریسم از جمله آنها هستند برای متوقف ساختن روند سقوط دیکتاتورها برنامهریزی و اقدام کردند. سوریه، عراق، لیبی و مصر نمونههائی از این برنامهریزی و اقدام هستند. متاسفانه آمریکا و همدستانش در این برنامهریزی و اقدام ضد مردمی تاکنون به موفقیتهائی دست یافتهاند هر چند ملتها همچنان درحال مقاومت در برابر این توطئه هستند و انقلاب آنها همچون آتش زیر خاکستر در نوبت شعلهور شدن است. این توطئه از یکطرف، انقلابهای مردمی منطقه را به تاخیر انداخت و از طرف دیگر به ملتها خسارتهای جانی و مالی زیادی وارد ساخته است، خسارتهائی که دولتمردان آمریکائی و سران ارتجاع عرب برای حفاظت از منافع خود، آنها را بر ملتهای منطقه تحمیل کردهاند.
روسیه در این عرصه تا حدودی مواضع منطقی داشت و برای خنثی کردن توطئه آمریکا و ارتجاع عرب با تدبیر عمل کرد ولی در ماجرای یمن بیتفاوتی نشان داد. آیا این بیتفاوتی روسها به دلیل اینست که یمن یک کشور فقیر است و حمایت از آن صرفه مادی ندارد؟ اگر چنین است، پس چرا آمریکا با انگیزه وارد این عرصه شده است و از آل سعود و مرتجعین عرب حمایت میکند؟ از رفت و آمدهای پیاپی قارونهای عرب به مسکو میتوان حدس زد که آنها سبیل سران کرملین را با دلارهای نفتی چرب کردهاند تا با ملت فقیر و مظلوم یمن دشمنی کنند.
واقعیت اینست که یمن به دلیل برخورداری از موقعیت جغرافیائی از امتیازات سوقالجیشی فوقالعادهای برخوردار است و آل سعود نیز به همین دلیل است که همواره میخواهد این کشور را به حیاط خلوت خود تبدیل کند کما اینکه حمایت آمریکا از عربستان در جنگ یمن و وادار ساختن شورای امنیت سازمان ملل به تصویب کردن قطعنامه ضد یمن، مردم این کشور و منطقه را به خود بیاعتماد ساخته و چه بخواهد و چه نخواهد به آمریکا امتیاز داده است.
مردم یمن البته در برابر چماق شورای امنیت تسلیم نمیشوند و قطعاً در مصاف با ارتجاع عرب پیروز خواهند شد. در این میان، روسیاهی برای سازمان ملل و روسیه باقی میماند که با یک ملت مظلوم چنین رفتار ظالمانهای کردند.
الزامات تحقق حداکثری منافع ملی؛ همدلی دولت با منتقدان
پس از تفاهم هستهای ایران با 1+5 در لوزان سوییس در آغازین روزهای آوریل 2015/ فروردین 94، شاهد طرح انتقادات و پیشنهادات گوناگونی از سوی کارشناسان و حتی توده مردم در این رابطه بودیم. «ابهام در نحوه برداشته شدن و لغو یکباره تحریمها»، «به مخاطره افتادن تحقیقات و توسعه در زمینه دانش هستهای»، «تهدید امنیت ملی»، «منوط کردن رفع تحریمها به گزارشهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی» و موارد دیگر، از جمله انتقادهای کاملاً بجا، منطقی و متقنی است که تاکنون بارها از سوی کارشناسان و خبرگان مطرحشده است. متاسفانه دولت محترم و تیم دیپلماسی نه تنها از انتقادات مطرحشده استقبال مناسبی به عمل نیاوردند بلکه در مناسبتهای گوناگون، مستقیم و غیرمستقیم انتقادات مطرحشده را به «کماطلاعی» یا «غرضورزی» منتقدان نسبت دادند! رهبر حکیم انقلاب در فرمایشات اخیرشان- که در سالروز ولادت حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها و در دیدار مداحان اهلبیت علیهمالسلام با حضرت معظمله مطرح شد- ضمن انتقاد تلویحی از این نوع برخورد، فرمودند:
«بعضی موافقت کردند، بعضی مخالفت کردند... البته من به خود مسؤولان هم این را گفتهام همین چند روز؛ مسؤولان باید بیایند مردم را و بویژه نخبگان را از جزئیات و واقعیات مطلع کنند؛ ما چیز محرمانه نداریم، چیز مخفی نداریم. این مصداق همدلی با مردم است... الان فرصت خوبی است برای همدلی؛ یک عدهای مخالفند، یک عدهای اعتراض دارند؛ خیلی خب! مسؤولان ما که مردمان صادقی هستند، مردمان علاقهمند به منافع ملیاند، بسیار خب! یک جمعی از مخالفان را- از آن افرادی را که شاخصند - دعوت کنند، حرفهای آنها را بشنوند؛ ای بسا در حرفهای آنها یک نکتهای باشد که این نکته را اگر رعایت کنند، کارشان بهتر پیش برود؛ اگر چنانچه نکتهای هم نبود، آنها را قانع کنند؛ این میشود همدلی».
تاکیدات آشکار رهبر معظم انقلاب بر «لزوم در جریان جزئیات مذاکره قرار گرفتن مردم و منتقدان» و «توجه دولت به نقد منتقدان» بیتردید آثار و پیامدهای مثبتی بر روند مذاکرات هستهای ایران با غرب خواهد گذارد. با مروری بر رهنمودهای مکرر رهبری عالیقدر نظام و تاکیدات ایشان بر رعایت 3 اصل «عزت»، «حکمت» و «مصلحت» در سیاست خارجی، میتوان به نحوی مطلوب به تبیین تاکیدات حضرت معظمله در این رابطه پرداخت. ایشان با تاکید بر آنکه رعایت 3 اصل یادشده باید چارچوب ارتباطات بینالمللى ایران اسلامی را تشکیل دهد، همیشه و همواره این سه اصل اساسی را به عنوان راهگشای مسیر دیپلماسی در عرصههای مختلف بینالمللی مطرح فرمودهاند و تمام دولتها را فارغ از آنکه «چپ» باشند یا «راست» به رعایت این چارچوب ملزم ساختهاند.
اول- عزت
به باور رهبر معظم انقلاب، عزت یعنی «تحمیل هیچکس را قبول نکردن». با نگاهی گذرا به فلسفه وجودی دولت در قرون جدید، واضح است «پشتوانه ملی و مردمی» اساس و بنیان دولتهای جدید را تشکیل داده است. به عبارت بهتر، هر دولتی بسته به میزان اتکای خود به مردم کشورش در عرصه معادلات و روابط بینالملل دارای صلابت و اقتدار خواهد بود. بر چنین مبنایی هر دولتی که بتواند پشتوانه مردمی حداکثری را با خود به همراه داشته باشد، هیچگاه زیر بار حرف زور نخواهد رفت. ناگفته پیداست همراه کردن مردم و نخبگان با دولت پیش از هر چیز در گروی «محرم دانستن آنها» از یکسو و «گوش فرادادن به نظر آنها»، از سوی دیگر خواهد بود.
دوم- حکمت
«حکیمانه و سنجیده کار کردن» عبارتی است که رهبر بزرگوار انقلاب در توضیح و تعریف اصل حکمت بدان اشاره فرمودهاند. واضح و مبرهن است بهرهمندی حداکثری از دیدگاه مخالفان و نظرات کارشناسی آنها چه آثار و پیامدهای مثبتی میتواند در گرفتن تصمیم صحیح داشته باشد. اساساً مشورت با کارشناسان مختلف - که گاه حتی دیدگاهها و سلایق کاملا متفاوتی دارند - یکی از لوازم اتخاذ تصمیمات صحیح را تشکیل داده است.
این امر در موضوعات حساس مرتبط با سیاست خارجی از اهمیت بسیار گستردهتری برخوردار است.
سوم- مصلحت
رهبر انقلاب در تبیین مفهوم مصلحت بر دو موضوع «مصلحت انقلاب» و اینکه این مصلحت «همهجانبه» است، تاکید فرمودهاند. با توجه به جایگاه اساسی مردم در انقلاب اسلامی ایران، بیشک همدلی مسؤولان با تمام مردم کشور - چه آن دسته از مردم که موافق حرکت دولت در حوزه سیاست خارجی هستند و چه آن دسته از مردم که مخالف و منتقد وضعیت فعلیاند - در نهایت مصلحت انقلاب و کشور را در بر خواهد داشت. به عبارت دیگر مصلحت تنها زمانی قابل تشخیص خواهد بود که دولت محترم نظرات موافقان و مخالفان را به طور همزمان مورد توجه و تدقیق قرار دهد و اساساً «تمام مردم» را در جریان «تمام امور» قرار دهد.
نکته
وزارت امور خارجه در پی فرمایش رهبر انقلاب در دعوت از منتقدان عملکرد دیپلماسی دولت در مذاکرات، یکشنبه هفته گذشته تعدادی از منتقدان را برای شرکت در نشستی در این باره دعوت کرد.
به گفته یکی از حاضران در این نشست، نه تنها منتقدان شاخص، مطرح و دارای حرفهای صحیح و متقن به نشست دعوت نشده بودند بلکه تنها 2 نفر نقدهای جدی نسبت به مذاکرات تیم هستهای کشور مطرح کردند و سایرین یا صحبت نکردند یا منتقد نبودند! و در حمایت از عملکرد تیم مذاکرهکننده صحبت کردند!! این یعنی رفعتکلیف!
جمعبندی
لزوم توجه دولت به مردم و دیدگاه مخالفان هر چند موضوع جدید و تازهای در رهنمودهای مقام معظم رهبری نیست، با اینحال با توجه به شعار امسال، این امر از اهمیت دوچندانی برخوردار میشود. اگر نگاهی دوباره به 3 اصل بالا بیندازیم در خواهیم یافت «لزوم همدلی دولت با ملت» ویژگی مشترکی است که در تمام این اصول به طور مستقیم بدان اشاره شده است. اساساً همدلی مسؤولان دولت با مردم و منتقدان «عزت و سربلندی»، «اتخاذ تصمیمات حکیمانه و سنجیده» و «تحقق مصالح همهجانبه انقلاب اسلامی ایران» را با خود به همراه خواهد داشت. فارغ از مباحث اشارهشده که تنها گوشهای از اهمیت «لزوم همراه کردن مردم و منتقدان در مسیر مذاکرات هستهای» را خاطرنشان ساخت، در پایان به چند مورد دیگر به طور خلاصه اشاره میکنیم:
مخالفت منتقدان با مشی دولت در باب مذاکرات هستهای نه تنها مشکلی را بر سر راه مذاکرات ایجاد نمیکند بلکه دولت میتواند از این موضوع در جهت اقناع بیشتر طرف غربی استفاده کند.
دولت با توجه دقیق به نظر مخالفان میتواند با بهرهمندی از دیگر ظرفیتهای کارشناسی کشور - که طبیعتاً نظری همسو و یکسان با بدنه کارشناسی دولت ندارند - ضمن تقویت توان کارشناسی خود با توانی بیشتر به مقابله با خدعههای طرف مقابل بپردازد.
و نکته پایانی آنکه «تحکیم و تقویت انسجام و اتحاد ملی» آن هم در اوضاع آشفته و نابسامان منطقه یکی از بدیهیترین نتایج «همراه کردن مردم و توجه به نظر منتقدان» خواهد بود. موضوعی که تمام دولتها با صرف هزینههای هنگفت در پی تحقق آن هستند؛ با اینحال موضوع هستهای فرصت مناسبی را در اختیار دولت یازدهم در جهت تحقق این هدف گذارده است.
آیا دولت از این ظرفیت استفاده میکند؟
مشترکات رژیم های متجاوز در خاورمیانه
«مشترکات رژیم های متجاوز در خاورمیانه»عنوان سرمقاله روزنامه جام جم به قلم دکتر مراد عنادی است که در آن می خوانید؛تاریخ سه دهه گذشته خاورمیانه سه رژیم متجاوز به خود دیده است که علاوه بر اشتراک در راهبرد تجاوزگری، دارای تاکتیک های مشابه در حین اجرای سیاست تجاوزکارانه هستند.
این سه رژیم شامل رژیم اسرائیل، صدام و سعودی هستند.
1 ـ رژیم صهیونیستی از 1948 بارها با سیاست تجاوزگری به مناطق فلسطینی، لبنان، اردن، سوریه و مصر تجاوز و مناطق گسترده ای را نیز اشغال کرده است.
2 ـ رژیم صدام درسال 1980 و 1990 به ایران و کویت حمله نظامی کرد.
3 ـ رژیم سعودی که در سال های اخیر بارها به یمن تهاجم و در بحرین مداخله نظامی کرده است.
اما وجوه اشتراک و مشابهت های این مثلث تجاوزگری در خاورمیانه عبارتند از:
1ـ قتل عام غیرنظامیان؛ بویژه کودک کشی بدون توجه به کنوانسیون های چهارگانه ژنو و مقررات بشردوستانه. برای مثال بیشتر قربانیان حملات رژیم صهیونیستی در جنگ های 22، 8 و 50 روزه غزه را کودکان تشکیل می دادند؛ تراژدی تلخی که در روزهای اخیر و در میان سکوت مجامع بین المللی در یمن و به دست رژیم سعودی در حال تکرار است.
2 ـ استفاده از تاکتیک جنگ برق آسا (به استثنای حمله صدام به کویت و اسرائیل در جنگ 6 روزه) که به علت پایداری رزمندگان مقاومت به جنگ فرسایشی تبدیل شده است.
3 ـ برخورداری از حمایت بدون چون و چرای شورای امنیت سازمان ملل که جدیدترین آن قطعنامه ناعادلانه 2216 شورا در حمایت از عربستان است.
شورای امنیت در قبال این رژیم ها رفتار مشابهی داشته، طوری که با وجود تهدید صلح؛ نقض صلح و عمل تجاوز طبق ماده 39فصل هفتم منشور ملل متحد، شورا قطعنامه ای در محکومیت متجاوز صادر نکرده بلکه به نفع رژیم های متجاوز واکنش نشان داده است.
4ـ برخورداری از حمایت تمام عیار آمریکا و اروپا؛ در مورد حمله صدام به ایران. شوروی سابق هم با صدام بود.
5 ـ هر سه رژیم دارای ماهیت میلیتاریستی بوده؛ بیشترین خریدار سلاح در منطقه بوده و هستند.
6 ـ به کارگیری سلاح های ممنوعه نظیر بمب های فسفری، خوشه ای و شیمیایی.
7 ـ هدف قراردادن زیرساخت ها و تاسیسات غیرنظامی.
8 ـ برخورداری از حمایت رسانه ای و بایکوت ناله های قربانیان بی گناه.
این شاخص ها تنها بخشی از شگردها و سیاست های سه رژیم متجاوز خاورمیانه است که نه فقط نتوانسته آنها را به پیروزی برساند که در عمل این رژیم های متجاوز بوده اند که به تعبیر رهبر معظم انقلاب بینی شان به خاک مالیده شده و اینک نوبت عربستان است؛ خصوصا این که رژیم ریاض به استثنای قدرت مالی، به لحاظ شاخص های کمی و کیفی نظامی از اسرائیل و صدام ضعیف تر است.
شاید همین ضعف و ناکامی عربستان در متوقف کردن پیشروی های ارتش یمن و انصارالله است که به تعبیر فرید زکریا رژیم روان پریش سعودی را تا تلاش برای کنار زدن جمال بن عمر نماینده ویژه سازمان ملل در بحران یمن به اتهام حمایت از حوثی ها واداشته که نهایتا این دیپلمات ورزیده سازمان ملل استعفا کرد البته در این موارد هم رفتار عربستان مسبوق به سابقه است، چنان که به رغم انتخاب به عنوان عضو غیردائم شورای امنیت از آنجا که شورا به توصیه های ریاض برای صدور مجوز اقدام نظامی بر ضدسوریه جامه عمل نپوشانده بود، در اقدامی نامتعارف وارد شورا نشد.
در مجموع گذشته چراغ راه آینده است، اگر صدام و رژیم صهیونیستی ناکام ماندند تردیدی نیست که در پایان تونلی که سعودی ها وارد آن شده اند نیز روشنایی وجود ندارد، اما آیا مقامات ریاض آن قدر باهوش هستند که در سیاست های خود بازنگری کرده مسیر دیگری را بجز تنش آفرینی و اقدام نظامی در پیش گیرند؟
يارانه ها، از عدالت کاريکاتوري تا ظلم بين نسلي
مهدي حسن زاده: ماجراي ادامه دار يارانه ها و تراز ناتراز پرداخت يارانه نقدي، همچنان يکي از مباحث پر حرف و حديث اقتصاد ايران است. پس از تعلل دولت در حذف يارانه پردرآمدها و ادامه پرداخت ماهانه 455 ميليارد تومان و سالانه 5 هزار و 500 ميليارد تومان يارانه به 10 ميليون ثروتمند (آمار 10 ميليون نفر ثروتمند، براساس گفته هاي مسئولان ذکر شده است)، اکنون وزارت نفت که بار اصلي پرداخت اين يارانه به دوشش افتاده است، به صراحت عليه پرداخت يارانه موضع گيري کرده است، به گونه اي که بيژن زنگنه، وزير نفت هفته گذشته اعلام کرد: "داريم زير فشار پرداخت يارانه له مي شويم.” او به صراحت اعلام کرد که در سال گذشته روزانه 125 ميليارد تومان بابت يارانه پرداخت کرديم و اين يارانه تمامي ندارد. به گفته زنگنه طرح هاي توسعه اي وزارت نفت به دليل پرداخت اين حجم از يارانه متوقف شده است.
اگر نگاهي به وضعيت تراز يارانه ها در سال هاي اخير بيندازيم مشخص مي شود که در زمان دولت گذشته کل درآمد حاصل از هدفمندي يارانه ها نصيب يارانه نقدي شد و چيزي براي بخش هاي توليد و سلامت باقي نماند و حتي براي تامين بخشي از يارانه نقدي دولت گذشته دست در جيب ساير بخش ها کرد. در دولت فعلي نيز تراز پرداخت يارانه ها تغيير چنداني نکرده است. افزايش 20 تا 30 درصدي قيمت حامل هاي انرژي در فاز دوم هدفمندي، اگرچه منابع بيشتري از محل هدفمندي نصيب دولت کرد اما در ادامه جدا شدن درآمد قبوض برق از يارانه پرداختي در فاز دوم هدفمندي از يک سو موجب شد بخشي از افزايش منابع يارانه اي جبران شود و از سوي ديگر افزايش هزينه هاي يارانه اي به ويژه با اجراي طرح تحول سلامت موجب شد که در عمل تراز نامساوي درآمد و هزينه يارانه ها همچنان نامساوي باقي بماند. در چنين شرايطي اتفاقي که در دولت گذشته به وقوع پيوست در دولت اخير نيز ادامه يافت و نه فقط سهم يارانه ها از درآمد فروش حامل هاي انرژي بلکه سهم شرکت هاي تامين کننده انرژي از جمله شرکت هاي اصلي وزارت نفت از فروش حامل هاي انرژي نيز قرباني يارانه شد.
در اين ميان مهمترين سياست دولت براي تراز کردن يارانه ها، حذف يارانه افراد ثروتمند بود چنان که دولت حذف يارانه 10 ميليون نفر را پيش بيني کرد که مي توانست سالانه 5.5 هزار ميليارد تومان صرفه جويي ايجاد کند، اما با وجود برخي خبرهاي ضد و نقيض از حذف يارانه برخي اقشار نظير ايرانيان مقيم خارج، در عمل هيچ اتفاق چشمگيري رخ نداد. همه استدلال دولتي ها هم براي حذف نکردن يارانه ثروتمندان به موضوع خطاهاي شناسايي ثروتمندان باز مي گردد. چنان که به گفته دولتي ها اين دغدغه وجود دارد که برخي ثروتمندان شناسايي شوند و برخي ديگر ناشناس باقي بمانند و در اين شرايط افرادي که يارانه شان حذف مي شود، مشاهده کنند که افرادي هم سطح و حتي بالاتر از آن ها هنوز يارانه دريافت مي کنند، اين موضوع مي تواند احساس بي عدالتي و نارضايتي اجتماعي ايجاد کند.
با اين حال اگرچه دغدغه مذکور قابل تامل است اما بايد توجه داشت که اين نارضايتي صرفا شامل چند ميليون ثروتمند مي شود و يک نارضايتي فراگير نيست. ضمن اين که عمق اين نارضايتي چندان زياد نيست و نبايد تصور کرد اين نارضايتي اتفاق عملي خاصي در بر خواهد داشت. اما از سوي ديگر تداوم تراز نامساوي يارانه ها و عقب گرد سهم توليد و بودجه نفت به نفع يارانه ثروتمندان موجب ظلم بين نسلي خواهد شد و منابع زاينده اي که مي تواند موجب توسعه ميادين نفتي و گازي مشترک و توسعه پالايشگاه هاي کشور شود به جيب ثروتمندان واريز مي شود و تيم اقتصادي عالم و انديشمند دولت به خوبي مي تواند هزينه و فايده اين دو گزينه را با يکديگر مقايسه کند و ببيند بي عدالتي در بين ثروتمندان بدتر است يا ظلم بين نسلي نسبت به آحاد جامعه و نسل هاي آتي که خواهند فهميد چگونه ثروت ملي شان بابت يارانه ثروتمندان به باد رفت.
یمن، عینیت جنگ فقر و غنا
عبدالله گنجی: این سنت الهی است که در همه عصرها و همه ادوار تاریخی حق و باطل، استضعاف و استکبار و حسین (ع) و یزیدها و هابیل و قابیل در مقابل هم صف کشیدهاند. به دلیل استمرار همین دوگانههاست که «کل یوم عاشورا» در مکتب اسلام معنی مییابد...
«امروز جنگ حق و باطل،جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استکبار و جنگ پابرهنهها و مرفهین بیدرد شروع شده است... امروز مراکز وهابیت در جهان به کانونهای فتنه و جاسوسی مبدل شدهاند که از یک طرف اسلام اشرافیت، اسلام ابوسفیان، اسلام ملاهای کثیف درباری، اسلام مقدسنماهای بیشعور حوزههای علمی و دانشگاهی، اسلام ذلت و نکبت، اسلام پول و زور، اسلام فریب و سازش، اسلام حاکمیت سرمایه و سرمایهداران بر مظلومین و پابرهنهها و در یک کلمه اسلام امریکایی را ترویج میکنند و از طرف دیگر سر بر آستان سرور خویش امریکای جهانخوار میگذارند». (صحیفه امام، جلد 21، ص 80)
این سنت الهی است که در همه عصرها و همه ادوار تاریخی حق و باطل، استضعاف و استکبار و حسین (ع) و یزیدها و هابیل و قابیل در مقابل هم صف کشیدهاند. به دلیل استمرار همین دوگانههاست که «کل یوم عاشورا» در مکتب اسلام معنی مییابد، یعنی همیشه حسینگونهها و یزیدصفتان وجود دارند اما آن حسین (ع) و آن یزید قله حق و باطل و نماد، الگو و شاخص قیاس و مناظرهاند. با صراحت میتوان اعلام نمود از ارتحال حضرت امام (ره) تاکنون عینیترین مصداقی که قابلیت تطبیق حداکثری با جملات صدر این نوشته دارد ماجرای اخیر یمن است، چرا که هم مصداق و هم انواع و اقسام اسلامهایی که حضرت امام ذکر مینمایند با آلسعود قابل تطبیق هستند و امروز آنان مصداق مرفهین بیدردی هستند که از ثروت سرشار حج و منابع مسلمین سرمست شدهاند و علیه ملتی به جنگ برخاستهاند که مصداق فقر و پابرهنگان امروز تاریخند.
این اولین مصداق علنی و مستقیم جنگ اسلام امریکایی با استضعاف پس از ارتحال امام است. ملت یمن، مردمی فقیر، قانع، سختکوش، زجرکشیده و مستضعف هستند که امروز به جرم استقلالخواهی در مقابل مدرنترین سلاحهای اهدایی غرب قرار گرفتهاند و ملاهای کثیف درباری حکم به قتل آنان میدهند و وارثان ابوسفیان عقدههای چند ساله خود را بازنمایی میکنند. بدون تردید جنگ یمن جنگ فقر و غناست و این مصداق آیندهای بود که حضرت امام پیشبینی آن را کرده بودند. جنگ یمن را باید حاصل تحقیرشدگی اسلام امریکایی در عراق، سوریه و لبنان ارزیابی نمود، آلسعود که با هزینه میلیاردها دلار در سه کشور یاد شده هیچ نتیجهای را در سبد خود نمیدید مستقیم وارد شد تا بتواند آن حقارت تاریخی را جبران نماید. آنان جنگ یمن را نیز مانند سوریه به نیابت آغاز کردند اما غافل از این مسئله مهمند که نفوذ جمهوری اسلامی ایران «نفوذ بر قلبهاست» اما آنان حاکمان غیر مردمی برخی کشورهای اسلامی را با پول خود خریدهاند.
تقاضای سعودیها از برخی کشورهای بزرگ اسلامی برای ورود به جنگ به این دلیل بود که اطمینان حاصل کنند پولهای کلانی را که قبلاً خرج کردهاند امروز قابلیت میوه چینی دارد؟ و دلیل دوم آن اینکه با محوریت خود در یک جنگ نیابتی بتوانند خود را محور جهان اهل اسلام معرفی نمایند. اما بدون تردید حوادث خونین یمن منشأ تحولات بزرگی در خاورمیانه خواهد شد. باید اولین ورود آلسعود به یک جنگ مستقیم پس از استقلال عربستان را به فال نیک گرفت زیرا برای مرفهین بیدرد ورود به یک جنگ خونین از حوصله خارج خواهد بود. رفاه و مبارزه با هم قابل جمع نیست و کسانی تا پایان خط استقامت خواهند کرد که یا خود مستضعف باشند یا درد فقر و استضعاف را چشیده باشند. اسلام یمن بدون تردید مصداق اسلام پابرهنگان است و طبق وعده قرآنی که مستضعفین وارث زمینند هرگز اسلام سازش و اسلام سرمایه قدرت غلبه بر آنان را نخواهند یافت.
پابرهنگان تنها داشته خویش را جان میدانند از همه تعلقات دنیوی و زخارف آن دورند. به همین دلیل اهل دنیا قدرت تقابل با آنان را ندارند. همانطور که ابوسفیان و ابولهب و ابوجهل این قدرت و توان را نداشتند، کاخنشینان و عیاشان آلسعود نیز نمیتوانند در یک جنگ فرسایشی و طولانی دوام بیاورند. امروز وعده امام محقق شده است و انواع و اقسام اسلام در مقابل اسلام ناب محمدی و فرزندان رسولاکرم(ص) صفآرایی نمودهاند. اسلام اشرافیت (آلسعود)، اسلام لیبرال (ترکیه)، اسلام تکفیر و انسانکش (داعش، طالبان) و اسلام اسارت و سازش (قطر، اردن، بحرین و...) همسو با سرورشان امریکای جهانخوار از سواحل مدیترانه تا سواحل خلیج فارس و تا بابالمندب را به خون فرزندان قرآن آغشته کردهاند. اما در مقابل شنیعترین جنایتهای تاریخ جز نجابت و حیا چیز دیگری نمیبینند. آنان هر روز در عراق و سوریه سرهای بریده شده را بر نیزه میکنند اما عاشورایان که طعم تلخ سرهای بر نیزه را در سال 61 هجری چشیدهاند هرگز چنین نخواهند کرد. اجداد تکفیرگر آلسعود با سر بری خو گرفتهاند اما داغ سرهای بریده کربلا مانع از آن است که وارثان و سیرابشدگان کوثر عاشورا همان اقدام را تکرار کنند.
بنابر این امروز «اسلام نجابت»، «اسلام مستضعفین»، «اسلام پابرهنگان همیشه تاریخ» و «اسلام مظلومین» و در یک کلمه فرزندان معنوی امیرالمؤمنین در فقیرترین سرزمین اسلامی در مقابل برترین تکنولوژی نظامی غرب ایستادهاند. سّر استقامت آنان این است که مبارزه بخشی از زندگی آنان است. آنان «قیام با سیف»اند و مرفهین بیدرد با ارتش اجارهای در مقابل آنان زانو خواهند زد.
آلسعود خسارات زیادی را به مردم فقیر یمن وارد میکند اما همانند صدام، در تحمیل آن همه خسارت چیزی به دست نخواهد آورد. جرم مردم یمن این است که به رغم فقر و استضعاف راه امام خمینی (ره) را بر پول آل سعود ترجیح دادهاند. به همین دلیل باید در مسیر عزت اسلام قربانی شوند. دیر یا زود ملتهای جهان شاهد پیروزی آنان خواهند بود. آنچه در یمن میگذرد نمونه آرمانی جنگ اسلام ناب محمدی (ص) با اسلام امریکایی است. خدا را باید شاکر بود که آرمان امام (ره) محقق شد و فرزندان امام در عمر ظاهری خویش آنچه را که او پیشبینی میکرد مشاهده کردند.
الگوی شکستخورده
دکتر اصغر زارعی: همانگونه که مقام معظم رهبری طی سخنانی در ارتباط با حوادث یمن اشاره داشتهاند، حمله عربستان به مردم انقلابی این کشور و الگوبرداری از حملات جنایتکارانه رژیم جعلی صهیونیستی به نوار غزه، اقدام شکستخورده ای است که نتایج آن از پیش مشخص بوده است. اگر رژیم صهیونیستی در چهار جنگ سال های 2006، 2008 ، 2012 و 2014 علیه مردم مظلوم طرفی نبست. حملات گسترده رژیم آل سعود با بهرهگیری از حمایتهای ائتلاف کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس با همراهی مصر، سودان، موریتانی که به نوعی شبیه سازی توحش رژیم غاصب صهیونیستی را به خاطر متبادر می نماید نیز به نتیجه نخواهد رسید.
علیرغم بمباران سنگین زیرساخت های حیاتی و مراکز مهم نوار غزه از جمله مدارس، بیمارستان، نیروگاه ها و نیز هدف قراردادن کودکان و غیرنظامیان که اساساً برای درهم شکستن مقاومت مردم غزه صورت گرفت تا آنان را در برابر مقاومت قرار دهد اما سران تلآویو بر خلاف آنچه تصور می کردند نه تنها از این وحشیگری طرفی نبستند بلکه دست به دامن قدرت های های حامی خود و شورای امنیت برای حفظ آبرو و برونرفت از این بحران خودساخته گردیدند.آل سعود با هدف قرار دادن مراکز حساس، راهبردی و مناطق پرجمعیت و درهم شکستن اراده مردم یمن در حمایت از انقلاب و جنبش انصارالله، همکاری با نیروهای افراطی و القاعده در استان های جنوبی مانند «تعز»، «بیداء»، شهر «عدن» و «صنعا» در شمال به همان سرنوشتی دچار خواهند شد که رژیم صهیونیستی به آن مبتلا گردید.
از منظر جغرافیایی نوار غزه باریکه ای کوچک و کشور یمن، سرزمینی پهناور است و این تمایز روشن به خوبی گویایی شکست محتوم آل سعود است. این روزها خبرهایی از حمایت های گسترده خارجی از نیروهای افراطی و حزب «اصلاح» که گرایش آن به عربستان و القاعده روشن و بدیهی است منتشر می شود که بی گمان هدف از این حمایت ها تلاش برای شعله ورتر کردن هر چه بیشتر آتش جنگ در یمن است. دیدن صحنه های دلخراش در یمن مانند آنچه که عروسک های خیمه شب بازی تکفیری غرب و صهیونیسم در عراق و سوریه مرتکب می شوند، این حقیقت را بیان می کند که تاکتیک جنگ روانی برای تضعیف اراده و مقاومت مردم این کشور مقاوم در دستور کار قرار گرفته است. با وجود تلاش عربستان و ائتلاف عربی برای ایجاد چتر حمایتی گسترده از عبدربه منصور هادی – رئیس جمهور مستعفی، خائن و فراری یمن – تروریست های حامی آنان هم نتوانستند به پیروزی های چشمگیر و تعیین کننده دست یابند.
هر چند که القاعده در بعضی از بنادر و شهرها از جمله «المکلا» و «عدن» تصرفاتی جزیی به دست آورده است اما خوشبختانه نیروهای مقاومت در تمام استان ها و مناطق شمالی و جنوبی توانستند موفقیت های بزرگی را کسب کنند و طی چند هفته اخیر، علیرغم همه بمباران های تبلیغاتی و نظامی، محاصره دریایی و هوایی و کمکهای اطلاعاتی و لجستیکی رژیم صهیونیستی و آمریکا، مقاومت مردمی به رهبری انصارالله همچنان به پیشروی و تصرفات خود می افزاید. در این میان، ظرفیت های دیپلماتیک جبهه مهاجم از جمله شورای امنیت برای اِعمال فشار مضاعف بر مردم یمن، منجر به حضور پررنگ تر و فعال تر مردم گردید و در خیابان های شهرهای گوناگون از جمله صنعا، راهپیمایی گسترده آنان را در مخالفت با قطعنامه شورای امنیت و حمله نظامی شاهد بودیم. قطعاً رژیم آل سعود که از پشتیبانی تمام قدّ ایالات متحده در این تهاجم بهرهمند است، در عملیات هوایی شکست خواهد خورد و اگر بخواهد از ارتش خود برای عملیات زمینی و تعرض به تمامیت ارضی یمن استفاده کند به علت ناتوانی، بیتجربگی و اختلافات داخلی در خاندان آل سعود که تبعات سنگینی به دنبال دارد از یک سو و از سوی دیگر توانمندی های مردم و ارتش یمن، تجربه شکست در عراق، سوریه و نقاط دیگری که سعی کرد جنگ نیابتی را به نمایندگی از آمریکا و رژیم صهیونیستی در منطقه رهبری و مدیریت کند، مجدداً تکرار خواهد شد. از سویی دیگر با نگاهی راهبردی به این تحولات چنین می توان نتیجه گرفت که اهمیت استراتژیک بابالمندب بیش از تنگه هرمز است، از این رو عربستان برای کاستن وابستگی خود به خلیج فارس که ایران توان کنترل آن را دارد، تلاش می کند که بخشی از نفت خود را از طریق دریای سرخ صادر نماید و صادرات به کشورهای آسیایی از طریق بابالمندب صورت گیرد، اما عربستان در این راهبرد هم سرمایهگذاری خود را بر باد رفته می بیند.
در ارتش عربستان نظامیان رفاهزده و گریزان از سختی حضور دارند در حالی که یمنیها مردمانی سختکوش و مومن هستند و هر کجا سلاح در مقابل ایمان قرار گیرد نیروی ایمان پیروز می شود و این مساله را در تجاوز به افغانستان، اشغال افغانستان توسط ناتو، شکست های آمریکا در عراق و از همه بدیهی تر در شکست ارتش تا بن دندان مسلح اسرائیل از حماس و حزبالله شاهد بودیم. انقلاب مردم یمن و تجاوز عربستان و شکست در این تجاوز، نقطه عطف مهمی در جریان بیداری اسلامی خواهد بود و آثار استراتژیک عظیمی بر منطقه خواهد داشت؛ و وجه مثبت آن بدین شکل قابل تحلیل است که سرمایهگذاری اعراب و هم پیمانان آنان علیه یمن بخشی از انرژی آنها در حمایت از تروریستها در عراق، سوریه و لبنان را خواهد کاست. عربستان با اقدامات خود طی سالهای گذشته اعراب را علیه خود شورانده و نفرتی که امروز در جهان اسلام از خاندان آل سعود در دلها رسوخ کرده بی سابقه است. تبعات جنگ عربستان که با هدف تخریب زیرساخت ها و اهداف غیرنظامی و گرتهبرداری از اربابان صهیونیستی است قابل تعقیب بینالمللی است و دیری نخواهد پایید که «بینی سعودیها به خاک مالیده خواهد شد.»
ژنرالهاي آمريكايي امروز را به ياد داشته باشند
محمد صفری: همواره تهديدات لفظي آمريكاييها عليه ايران اسلامي وجود داشته است، آمريكاييها گزينه نظامي خود را روي ميز نگه داشتهاند، رئيس ستاد مشترك ارتش آمريكا،باز هم و براي چندمينبار گفته است، گزينه نظامي در خصوص ايران هنوز باقي است. هر چند اين گزينه هنوز عملياتي نشده است و تنها به يك رجزخواني پوشالي شبيه است تا به يك تهديد واقعي، اما نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران، به خاطر اين تهديدات هميشگي، در آمادگي كامل و صد درصدي قرار دارند.
نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران با تجربه بزرگ ۸ سال دفاعمقدس و با پيشرفتهاي چشمگير در حوزه دفاعي و نظامي در شرايط تحريمي سخت، توانستهاند قابليتهاي عملياتي و واكنش سريع خود را به هرگونه تهديد، افزايش دهند.
اگر به دور و اطراف كشورمان نگاهي بيندازيم، به خوبي ميتوان، ناامني و جنگهاي داخلي در برخي از كشورها از جمله عراق، افغانستان، پاكستان و... را ديد. اصليترين دليل چنين وضعيتي در اينگونه كشورها نبود يك رهبري و همچنين مردمي نبودن نيروهاي مسلح اين كشورها است. يك نيروي مسلح مكتبي و ارزشي كه وجود خود را مديون مردم و حمايتهاي گسترده آنها ميداند، هنگامي كه كشورش با تهديد جدي روبرو شود، از جان و دل براي وطن و مردم پا به ميدان ميگذارد و از كيان اين ملت و آيين او جانانه دفاع ميكند و دشمن را پشيمان. امنيت و اقتدار جمهوري اسلامي ايران به وجود نيروهاي مسلح پرتوان از جمله ارتش و سپاه بستگي دارد.
اگر نبود، اقتدار ارتش جمهوري اسلامي ايران و توانمندي سپاه پاسداران، دشمنان ايران اسلامي، خوابهاي پليدي براي كشورمان ديده بودند، اما وجود اين دو بازوي قدرتمند و مقتدر نظامي، خوابهاي آنها را پريشان كرده است. اكنون هم كه گفتوگوهاي هستهاي جريان دارد و ميرود تا شايد به توافق برسد، دشمن اصلي ايران اسلامي باز هم زبان تهديد را به كار گرفته است، اين سياست كه در اين سالها از سوي امريكا بارها عليه مردم و كشورمان به كار گرفته شده است، عليرغم هدف امريكاييها، هيچ ترس و وحشتي در دل مردم ايران راه نيافته و با گذشت زمان، اين ادعاي تهديد نظامي هر چه بيشتر در دل مردم كمرنگتر و بياهميتتر هم شده است. اتفاقاً چنين واكنشي از سوي مردم نسبت به تهديدات نظامي امريكا عليه ايران، مقامات امريكايي را در سطح دنيا بياعتبارتر از گذشته ميكند. اگر پيش از اين سربازان امريكايي به كشوري ضعيف حمله ميكردند و در آن دست به قتل و جنايت ميزدند، اكنون شرايط براي آنها تغيير كرده، ايران اسلامي همانند كشورهاي ضعيف دنيا نيست كه اجازه دهد، پاي سربازان جنايتكار امريكايي خاك مقدس كشورمان را ناپاك كنند.
مقامات و فرماندهان ارشد ارتش امريكا به خوبي از ويژگيها و توانمنديهاي ارتش و سپاه ايران آگاهي دارند و اگر همچنان از زبان تهديد نظامي عليه ايران استفاده ميكنند، براي اين است كه وجهه خود را در افكار عمومي دنيا حفظ كنند والا به خوبي از چگونگي پاسخ به حمله احتمالي به ايران با خبر هستند و در كنار آن، از بسياري ويژگيها و واكنشهاي سريع نيروهاي مسلح كشورمان بيخبرند، چون بسياري از ويژگيها، دستاوردها و توانمنديهاي نيروهاي مسلح ايران، رونمايي نشده و ژنرالهاي امريكايي هم از آنها اطلاعي ندارند. همين بياطلاعي آنها از نوع پاسخ ايران به حمله به احتمالي نظامي به كشورمان، پنتاگون را سردرگم كرده است. اين سردرگمي هم آنها را وادار به هذيانگويي ميكند. ارتش امريكا را مزدوران و حقوقبگيراني تشكيل دادهاند كه در ويتنام، همچون لشگر شكست خورده، بيرون آمدند و بسياري از سربازان آن دوران كه باقي ماندهاند، از افسردگيهاي شديد وبيماريهاي روحي و رواني رنج ميبرند. ارتش امريكا ويتنام را ويران كرد، بسياري از مردم آن را به قتل رساند، ابرقدرتي كه به يك كشور كوچك و ضعيف حمله كرد، سرانجام با شكستي بزرگ از آنجا بازگشت، سردمداران آمريكايي اكنون چگونه ميتوانند، تصور جنگي را با ايران داشته باشند كه، بسيار قويتر، وسيعتر، پرجمعيتتر و توانمدتر از كشورهاي كوچك و ضعيفي است كه به آنها حمله كرده است.
امروز روزِ ارتش جمهوري اسلامي ايران است. ۲۹ فروردين يادآور دلاوريها و رشادتهايي است كه سربازان وطن، حافظان ميهن و مردم، جاننثاران دين و آيين در ۸ سال دفاعمقدس از خود به يادگار گذاشتند و پس از آن هم با تيزبيني و هوشياري خود، امنيت اين آب و خاك مقدس را تأمين كردهاند.
امروز روزي است كه ژنرالهاي امريكايي بايد بنشينند و از صفحه بزرگ تلويزيون خود، روز ارتش را در ايران اسلامي تماشا كنند و ببينند كه نيروهاي ارتش جمهوري اسلامي ايران در اين رژه بزرگ چه چيزي به آنها نشان ميدهند، آنگاه دهان بگشايند و ايران مقتدر را تهديد به حمله نظامي كنند.
ارتش و سپاه در كنار هم با وحدت و يكپارچگي خود، در آمادگي كامل و صد درصدي قرار دارند و هرگونه تعرض را با كوبندهترين روش، پاسخ خواهند داد. مقامات امريكايي بدانند و البته ميدانند كه با وجود نيروهاي مسلح قوي، غرب پاي ميز مذاكره نشست نه چيز ديگري!
صداقت متقابل دولت و مردم
مجید منصوری بیدکانی: مقام معظم رهبری سال 94 را به نام همدلی و همزبانی نامگذاری کردهاند و مبنای این همدلی و همزبانی را بین دولت و ملت قرار دادهاند .
در واقع همدلی و همزبانی جزو فرامین دین اسلام است و مسلمانان موظفند، از نفاق و دو رویی بپرهیزند، اما بحث بر سر این است که چگونه باید فضای صداقت و سلامت را بین دولت و ملت ایجاد کنیم؟
به نظر میرسد ایجاد این فضا به فرهنگ سازی نیاز دارد، زیرا مشکل اصلی در این است که دولت و ملت درک درستی از وضعیت همدیگر ندارند و همین باعث بروز برخی مشکلات شده ا ست.
وقتی دولت و ملت فضای موجود را درک کنند، آنگاه خود به خود میتوانند همدیگر را تحمل کنند. متأسفانه امروزه بحث تحمل انتقاد نیز کم شده است. وقتی به درک درستی از وضعیت موجود نمی رسیم و در باورها و یا رؤیاها غرق میشویم، کار به جایی میرسد که انتقاد معنا و مفهوم خودش را از دست میدهد. به جای نقد، تخریب میشود و حتی نقد در فضاهای خصوصی اتفاق میافتد، زیرا به نقدی که میکنیم، ایمان نداریم. اگر به نقدی که میکنیم، ایمان داشته باشیم، دیگر در مسیر تخریب و مچ گیری نیست، بلکه برای تحکیم و قوت مدیریت کشور است.
بنابراین اگر دولت در جایی مشکلی دارد، به جای حاشیه رفتن، با صداقت به مردم بگوید. یا اگر در یک مورد توان لازم را به هر دلیل ندارد، به این ناتوانی اعتراف کند و دلایل این ناتوانی را نیز به مردم بگوید. نتایج بهتری به دست میآید و مشکلات بهتر تحمل میشود. البته منظور من این نیست که مردم را از وضعیت موجود ناامید کنیم، اما بایدواقعیتها را بگوییم. اگر مردم بدانند که وضعیت اقتصادی کشور چگونه است، و چه تدابیری برای حل آن اندیشیده شده، تحمل بیشتری خواهند داشت و مثل همشه همکاری و همراهی میکنند. انتظار مردم این است که دولت و مسؤولان صادق باشند، نه آنکه خبرهای چندگانه بشنوند. وقتی مردم گرانی را حس میکنند، نباید میزان تورم را از چندین کانال مختلف با آمار و ارقام گوناگون بشنوند. وقتی مردم بیکاری را به عینه میبینند، انتظار ندارند که دولتمردان از کاهش میزان بیکاری و رشد اشتغالزایی بگویند. مردم انتظار دارند صداقت را کارهای دولت ببینند و از زبان دولت بشوند. بنا بر این دولت نباید پشت پرده داشته باشد. همان طور که دولت انتظار ندارد پشت پرده مردم گروه های فشار باشد یا مردم حرفهای بیگانه را بیشتر از حرفهای داخلی باور کنند. دولت انتظار ندارد درک مردم آن چیزی باشد که از ماهوارهها میشنوند.
هرچند این مسایل نیز به این دلیل است که زبانها با هم تفاوت دارد. آنچه میگوییم، با آنچه مینویسیم، باید یکی باشد. قرار نیست حرفهایی را بگوییم و هنگامی که نوشته شد، آن را تکذیب کنیم. قرار نیست در جایی حرفی بزنیم که حتی خودمان توان شنیدن آن را نداشته باشیم، بنا بر این دولت و ملت تنها باید به درک متقابل بر مبنای صداقت برسند و برای تحقق این مهم از هر راهی که میتوانیم باید استفاده کنیم.
فرآيند يكصدايي اصولگرايان
محمدكاظم انبارلويي: امروزه اصولگرايان مباحث مهمي را زيرسقف گفتگو مرور ميكنند مرور اين مباحث فراتر از همگرايي و وحدت در انتخابات آينده است. بخشي از اين مباحث به شرح زير است.
1- تحليل شرايط شرايط كنوني در ايران امروز يكي از اميدواركننده ترين روزهاي انقلاب است. نظام جمهوري اسلامي مستقرترين نظام منطقه و جهان است با حكومتي متفاوت كه قبلهگاه انقلابيون جهان ميباشد. خطراتي كه امروز انقلاب را از درون و بيرون تهديد مي كند اگر بيشتر از گذشته نباشد كمتر نيست. امروز گرگهاي جهاني در اطراف ايران خيمه زده اند و چنگال خونين خود را هر از چندي در عراق، سوريه، لبنان،يمن، افغانستان و ... نشان ميدهند.
در درون،استكبار جهاني از بازتوليد فتنه نا اميد نيست و اميدوار است در پروسه 10 ساله جديد انقلاب را به سمت و سوي استحاله و سرانجام براندازي هدايت كند. اينكه امروز در مذاكرات 1+5 لبخند مي زنند و التماس ميكنند دست از پيشرفت برداريد يا حداقل سرعت آن را كم كنيد، ترس آنها از اقتدار و امنيت و استقرار ملي ماست. بيداري اسلامي در منطقه و جهان چون پتكي بر گرده مستبدين منطقه و استبداد جهاني فرود آمده است.
آنها اميدوارند از طريق رخنه و سركوب خونين آن را مهار كنند اما ره به جايي نبرده اند. قدرتهاي جهاني اصرار داشتند كه صف خود را در برابر اسلام و انقلاب اسلامي متحد نشان دهند اما الان شكاف در ميان آنها غيرقابل مديريت شده و گاهي خود را در بحرانهايي چون اوكراين نشان مي دهد. آمريكاييها ضربه از بيرون را از كله خود بيرون كرده اند چون مي دانند ميليونها انگشت روي ماشه موشكها و تفنگها و توپهاي ما منتظر يك فرمان هستند آنها بيشتر به تغيير از درون فكر ميكنند و حتي در لابهلاي گفتگوهاي هسته اي و در سطرسطر توافقات لحظه اي از اين راهبرد غفلت نمي كنند. آنها از اينكه رمقي در اپوزيسيون داخلي نمانده سخت افسرده و غمگين هستند لذا بازي خود را به درون رقابت هاي درون گفتماني انقلاب برده اند. اين گزاره ها نشان مي دهد اصولگرايان بيش از پيش بايد به همگرايي و وحدت در درون خود و حتي يكصدايي در كل كشور به منظور مقابله با ترفندها و نقشه هاي شوم دشمنان انقلاب بينديشند حكمت نام گذاري امسال هم بدين مناسبت همين است. دولت و ملت بايد به سمت يكدلي و همزباني بروند تا بتوانند از مصالح و منافع ملي صيانت كنند.
2-دلايل همزباني و يكدلي با دولت
دولت به معناي حاكميت اصلي ترين لايه رويين نظام جمهوري اسلامي است كه سينه خود را در برابردشمنان اسلام و ايران سپر كرده است.
فارغ از اينكه چه كسي رئيس دولت است و يا چه كساني مسئوليت سنگين اجرا رادر قوه مجريه به عهده دارند، آنها بايد مورد حمايت قرار گيرند. اعتماد مردم روز به روز بايد به دولت بيشتر شود تا دولت بتواند به مسئوليت هاي ملي و بين المللي خود درست عمل كند.
فتنه سال 88 ضربه اي از درون به اعتماد ملي بود. فتنه، همگرايي ملت حول اسلام و ولايت فقيه را هدف قرار داده بود و فرسايش نيروهاي انقلاب را در «گيس كشي» خياباني دنبال مي كرد. ملت با هوشياري در قيام 9 دي از آن عبور كرد. انتخابات 92 با انضباط ترين انتخابات پس از انقلاب بود. چرا كه رئيس دولت قبل با پذيرش راي ملت قدرت را بدون كمترين تنش واگذار كرد. رقبا نيز با اشتياق و اعتقاد به راي ملت به منتخب ملت تبريك گفتند و آهنگ همگرايي و كمك به دولت را در دستور كار خود قرار دادند. اين آرامش پس از توفان فتنه 88 نشان داد كه انقلاب قدرت هضم لقمه هاي گلوگير را در هاضمه خود دارد كارآمدي نظام ديني در سايه اقتدار ملت و هوشمندي ولايت فقيه و هوشياري نخبگان، امري پنهان از نگاه ناظران جهاني نيست. ما به حكم قرآن توصيه به وحدت و انسجام در برابر كفار و مشركين جهان هستيم و هيچ چيز نمي تواند اين توصيه را در رفتار اجتماعي و سياسي ما كم رنگ كند.
دست دستگاه قضائي با اقتدار گلوي مفسدان و متجاوزان به حقوق ملت را مي فشارد و هر خاطي را در هر رده قدرت با چوب عدالت تأديب مي كند.
مجلس شوراي اسلامي به عنوان تكيه گاه اصلي قدرت مردم بر امور نظارت دارد و نقش خود را در تحكيم اقتدار ملي و امنيت ملي خوب ايفا كرده است. دشمن امروز حاكميت را يكصدا عليه كفرجهاني مي بيند. به همين دليل گفتگو را به شرارت نظامي ترجيح مي دهد.
3-هدف چيست و راه كدام است؟
هدف روشن است: مردم ما در حال پديداري جامعه مهدوي (عج) و زمينه سازي براي ظهور يگانه منجي بشريت حضرت بقيه الله الاعظم ارواحنا فداه هستند. گفتمان مهدوي امروز در ايران و جهان به عنوان مطرح ترين گفتمان از نگاه نخبگان پنهان نيست. صراط مستقيم رهبري ما را قدم به قدم در اين گفتمان هدايت مي كند. همه ظرفيت هاي انقلاب در خدمت چنين گفتماني است. هيچ ظرفيتي در انقلاب جاي را براي ديگران تنگ نمي كند، حتي كساني كه در جبهه رقابت با اصولگرايان قرار دارند. امروز جبهه اصولگرايي ظرفيت هاي عظيمي براي بسط و توسعه گفتمان مهدوي (عج) در جامعه پديد آورده است. چينش اين ظرفيت ها در كنار هم با حفظ خرده گفتمانهاي خود هيچ آسيبي به گفتمان اصلي وارد نمي كند. همگرايي و وحدت بين اضلاع اصولگرايي شرط اصلي صيانت از گفتمان مهدوي (عج) در جامعه است. اين موضوع به خوبي در زير سقف گفتگوي اصولگرايان تبيين شده است. امروز اصولگرايان با بصيرت انقلابي به دنبال تعميق وحدت و همگرايي، هم ميان خود و هم در ميان همه جريانات مؤمن به انقلاب هستند اصولگرايان براي حفظ جريان اصولگرايي جرياناتي را كه فساد فكري ، سياسي ، اقتصادي و اخلاقي دارند شناسايي و از آنها فاصله مي گيرند و سعي ميكنند در صحنه سياست ورزي نسبت خود با آنها را تعريف كرده و مبارزه بي امان خود را با آنان لحظه اي قطع نكنند. آنها به چالش هاي پيش رو كاملاً وقوف دارند.
4-ملاقات حضرات آيات محمد يزدي رئيس جامعه مدرسين حوزه علميه قم و موحدي كرماني دبير كل جامعه روحانيت مبارز و حضرات آيت الله مصباح يزدي عضو برجسته و فعال جامعه مدرسين براي ارزيابي فرآيند همگرايي اصولگرايان در هفته گذشته و نيز نشست هاي كارشناسي حزب مؤتلفه اسلامي، جميعت ايثارگران و جبهه پايداري در همين خصوص پيرامون مسائل پيش گفته نشان مي دهد جريان اصولگرايي در شرايط كنوني از يك بلوغ عقلي و عملي در نگاه به شرايط كنوني و نيز از باب آينده پژوهي به آينده برخوردار است. آثار وجودي اين نشست اكنون در سراسر كشور در بدنه اصولگرايي نمايان شده است. صبر و شكيبايي در نقد درون گفتماني در زير سقف گفتگو ميوه هاي خود را يكي پس از ديگري مي دهد.
سهم خواهي، خود محوري، تبارگرايي، خودشيفتگي وخودبرتربيني حزبي، ديگر مانع همگرايي اصولگرايان نيست. اصولگرايان از آن عبور كرده اند و قرار گذاشته اند يكصدايي در جبهه خودي را تقويت كنند.
آنها فهميده اند چند صدايي در اصولگرايان از بيرون مديريت ميشود.
در انتخابات 92 با غفلت از اين مديريت از كار جمعي و خردجمعي فاصله گرفتند. امروز هيچ تكليفي بالاتر از همگرايي و وحدت و رصد هوشمندانه حركات دشمن نيست. اصولگرايان هيچ
گزينه اي جز يكصدايي در ميان خود ندارند. اين توافق هم شده كه آن صدا بايد صداي انقلاب، اسلام، امام و رهبري باشد.
سند منشور جامع وحدت اصولگرايي بزودي منتشر ميشود و نتيجه گفتگوها در اضلاع اصولگرايي ان شاءالله اعلام ميگردد.
آنچه امروز از لابه لاي اخبار نشست هاي اصولگرايان فهميده ميشود آن است كه فرآيند يكصدايي اصولگرايان شكل گرفته و آثار خود را روي تحولات سال 94 حتماًخواهد گذاشت.
نقش هسته ای سناتورها؛ از ادعا تا واقعیت
بهزاد صابری: کمیته 19 نفره روابط خارجی سنای امریکا روز سهشنبه 25 فروردین طرحی را تصویب کرد که در صورت تصویب نهایی آن، کنگره این کشور از قدرت لازم برای تأیید یا رد توافق هسته ای با ایران بهرهمند خواهد شد. این طرح برای اجرایی شدن باید هم در سنا و هم در مجلس نمایندگان امریکا به تصویب برسد و با وتوی اوباما نیز مواجه نشود. گفته شده است که بر اساس این طرح دولت امریکا موظف خواهد بود که متن نهایی توافق با ایران را فوراً در اختیار کنگره قرار دهد و کنگره برای مرور توافق هستهای ۳۰ روز فرصت خواهد داشت و هیچ یک از تحریمها در مدت زمانی که کنگره مشغول مرور متن است، لغو نخواهند شد.
نگارنده پیش از این در یادداشتی در ابتدای شهریورماه سال گذشته با عنوان «ناآمادگی غرب برای نتیجه برد- برد»، آورده بود «به نظر می رسد طرف مقابل... شاید اصولاً فکرش را نمیکرد که جمهوری اسلامی حاضر شود در موضوعی مانند مسأله هستهای با امریکا پای میز مذاکره جدی بنشیند. لذا منطقی است اگر بگوییم که غرب اصولاً آمادگی واقعی برای اینکه مسأله هستهای و در مقابلش، بحث تحریمها از طریق مذاکره حل شود را نداشت. تنها پس از توافق ژنو و با آغاز مذاکرات وین روی جزئیات بود که مشخص شد غرب چقدر برای این مذاکرات ناآماده است. واقعیت آن است که تحریمهای وضع شده علیه ایران در ایالات متحده آنقدر پیچیده، متنوع، گسترده و همانند یک کلاف سردرگم است که خود مقامات امریکایی و حقوقدانان این کشور حتی کسانی که سالها روی مسأله تحریم ایران کار تخصصی کردهاند نیز در فهم کامل وضع موجود قوانین و مقررات تحریمی و مکانیزمهای قانونی مناسب و امکانپذیر برای تعلیق یا رفع آنها دچار مشکل بوده و هستند. کاملاً مشخص است که این نظام تحریمی، برای برداشته شدن در نتیجه «مذاکره» تدوین نشده بود.»
با در نظر داشتن این مقدمه، شاید بتوان گفت طرف امریکایی منتظر آن بود که ایران پس از دریافت یک امتیاز- البته مهم، اساسی و بیسابقه در تاریخ سازمان ملل متحد- یعنی پذیرش تداوم غنیسازی در خاک ایران، با وجود تمامی قطعنامههای فصل هفتمی شورای امنیت، در مذاکره روی جزئیات خصوصاً در بحث تحریمها کوتاه بیاید. اما ایستادگی اصولی و توأم با منطق و استدلال تیم مذاکره کننده کشورمان بر مواضع مبتنی بر منافع ملی موجب شد این مذاکرات هرچه بیشتر به درازا بینجامد و تمام جزئیات در تمامی حوزهها خصوصاً حوزه تحریمها روی میز مذاکره قرار گیرد.
در نتیجه این ایستادگی، اگر احتمالاً چنین تصور نادرستی در ذهن برخی وجود داشت که شاید با ایفای نقش «پلیس خوب» از سوی قوه مجریه امریکا در قبال نقش «پلیس بد» از سوی کنگره، جمهوری اسلامی ایران ترغیب به پذیرش مصالحهای آسانتر و زودتر با دولت اوباما بشود، اکنون اما با به میدان آمدن مستقیم آن «پلیس بد»، چنین تصوری رنگ باخته و ایالات متحده، تمام پشت پردههای خود را رو شده میبیند.
با این حال، حتی تصویب احتمالی این طرح، در وضعیت مذاکراتی جمهوری اسلامی ایران هیچ تفاوتی ایجاد نخواهد کرد. به خاطر داریم که وزیر امور خارجه ایران در اواخر شهریورماه گذشته در مصاحبه با شبکه پیبیاس به صراحت گفته بود: «ما با دولت (امریکا) طرف هستیم. البته، ما پیچیدگیهای داخلی مربوطه در امریکا را میدانیم. اما به عنوان یک دولت دارای حاکمیت، ما با دولت ایالات متحده به عنوان یک دولت دارای حاکمیت طرف هستیم. ما در سیاستهای داخلی و درونی ایالات متحده مداخله نمیکنیم.» ظریف با این جملات دیپلماتیک خود، تأکید کرده بود که اگر قرار باشد به راه حلی در مذاکرات برسیم و قرار شود که در قالب این راه حل هر طرف اقداماتی را انجام دهد، اینکه امریکا برای اجرای این اقدامات در سیستم داخلی خود با چه مشکلاتی روبهرو است و چه اقدامات قانونی یا اجرایی برای رفع این مشکلات باید انجام دهد برعهده خودشان است و به اصطلاح، «این دیگر مشکل ما نیست.» و این هم عین مواضع رسمی دولت جمهوری اسلامی ایران (در کلیت آن و نه فقط قوه مجریه) است که از زبان وزیر امور خارجه ابراز شده بود و بعد از آن هم مکرراً در سطوح مختلف تکرار شد و این موضع، تاکنون هم دچار تغییر نشده است.
برای دولت ایران و مذاکره کنندگان ما تفاوتی ندارد که دولت امریکا یا سایرین از چه مکانیزم داخلی برای تصمیمسازی نهایی در مورد برنامه جامع اقدام مشترک استفاده میکند و مثلاً آیا کنگره امریکا تحت تأثیر عوامل مختلف داخلی و خارجی بخواهد اختیارات رئیس جمهوری این کشور را محدود بکند یا خیر. ضمن اینکه این پیچیدگیهای داخلی فقط در امریکا هم نیست، مثلاً با وجود حضور مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپایی و وزرای خارجه سه کشور مهم اروپایی در مذاکرات، اما لغو تحریمهای اتحادیه اروپایی نیز باید به لحاظ حقوقی با اجماع دولتهای عضو این اتحادیه صورت گیرد. حال اگر بر فرض، پس از حصول توافق روی برنامه جامع، چنین اجماعی در این اتحادیه صورت نپذیرد، این توافق اصلاً اجرایی نمیشود. آنچه برای ما مهم است این است که برنامه جامع نهایی- اگر توافقی در مورد آن حاصل شود- به همان شکل مورد توافق اجرا شود و این، شرط اجرایی شدن بخشهای دیگر برنامه جامع است که سهم ایران هستند.
همان طور که رئیس جمهوری در مراسم روز ملی فناوری هستهای تأکید کرد، ایران «هیچ توافقی» با گروه 1+5 را نخواهد پذیرفت «مگر آنکه در نخستین روز اجرای این توافق تمام تحریمهای اقتصادی بالمره لغو شود.» برای کشورمان این مهم است که این شرط در کنار برخی خطوط قرمز دیگر، در توافقی که در دست مذاکره است لحاظ شود. حال هر اندازه که پیچیدگیهای داخلی امریکا یا سایر کشورها، اجرایی شدن این توافق را به تعویق بیندازد، خواه 30 یا 60 روز، طبیعتاً اجرایی شدن آن اقدامات متقابلی که در برنامه جامع برای ایران در نظر گرفته میشود نیز به تعویق میافتد و اگر کنگره یا هرجای دیگر مانع اجرایی شدن توافق شود، این اجرا نکردن دوطرفه خواهد بود و بخش مربوط به ایران نیز اجرا نخواهد شد. در هرحال، جمهوری اسلامی ایران چیزی را از دست نخواهد داد، یا برنامه جامع، به شرط حصول توافق روی متن، به همان صورت مورد توافق و با رعایت ملاحظات ایران اجرایی خواهد شد یا اصولاً اجرایی نخواهد شد و ورود کنگره یا هر نهاد دیگری نمیتواند برنامه جامع را بدون توافق ایران کم یا زیاد کند.
کشورمان در کنار تداوم سیاستهای منطقهای و بینالمللی سازنده و مبتنی بر همکاری و تعامل، با رویکرد نوین مذاکراتی خود نشان داده است که هیچ تهدیدی از جانب برنامه هستهای ایران علیه صلح و امنیت بینالمللی وجود ندارد و ایران تمام قد آماده تعامل و نیل به یک راه حل منطقی و عادلانه است که حتی شامل پذیرش برخی نظارتها و محدودیتهای موقت هم میتواند بشود تا جای هیچ شبههای در ماهیت صرفاً صلحآمیز برنامه هستهای باقی نگذارد. همین هم باعث ارتقای غیرقابل انکار جایگاه ایران در عرصه روابط بینالملل شده و تحرکات دیپلماسی و نقشآفرینی قابل توجه کشورمان در منطقه و جهان گواهی بر این مدعا است. این رویکرد سازنده ایران موجب شده است که انگیزههای واقعی هرگونه کارشکنی و اخلال در مسیر توافق و مسببان آن برای همه دولتها مشخص باشد و از این پس، هیچ چشماندازی برای تشدید تحریمها یا فشار روی دولتهای دیگر برای اجرای مؤثر تحریمهای کنونی وجود نداشته باشد و اشاره به گزینههای کذایی روی میز هم بیشتر به عنوان مطایبهای سیاسی دیده شود.
دولت اسقاطگر، دولت احیاگ
احمد غلامی:سوژههای اسقاطی، سوژههایی هستند که آنقدر زمان از روی آنها میگذرد که دیگر از موضوعیت میافتند. بسیاری از مدیران از این ترفند استفاده میکنند تا نامههای داخل کارتابل را بههردلیلی که نمیتوانند جواب بدهند؛ اسقاطش کنند. در عالم سیاست هم اینگونه است. برخی دولتها سوژههایی را که بههردلیلی نمیتوانند راهحلی برایش پیدا کنند به دست بیرحم زمان میسپارند تا اسقاطش کند. بداقبالترین رئیس دولت کسی است که انباشت این سوژههای اسقاطی گریبانش را بگیرد.
از کجا که حسن روحانی متصدی یک چنین دولتی باشد. سوژههای اسقاطی زیادی روی دستش مانده و کار در عرصه سیاست داخلی را برایش دشوار کرده است. احمدینژاد در مسائل داخلی برای ایجاد هیجان و موجآفرینی و موجسواری به سوژههایی میپرداخت که نه برای آنها برنامهریزی میکرد و نه اعتقادی به حل آنها داشت، فقط میخواست نگاهها را متوجه خودش کند. مثلا حرفهای او درباره حجاب و بدحجابی، مشت نمونه خروار چنین رویکردی است. او دراینباره حرفهایی میزد که شنیدن آن از زبان هر مقام مسئول دیگری کموبیش بعید به نظر میرسید. اما او این سوژهها را اسقاط کرد و آنها را از معنا تهی کرد. برای همین وقتی حسن روحانی درباره حجاب و امربهمعروف در خیابانها حرف مهمی زد و خواست دیدگاه خود را درباره این معضل به گوش مردم و نهادهای مؤثر برساند، نهتنها کسی را متوجه خود نکرد، بلکه تلنگری هم به جامعه نخورد. احمدینژاد بسیاری از این سوژهها را اسقاط و از معنا تهی کرده است. از این نگاه، کار حسن روحانی در سیاست داخلی بسیار دشوار است. ایجاد شور و امیدی که او بهدنبال آن است، فقط در بازگشت به روزهای خوب معنا میدهد. گام روبهجلو برداشتن در مسائل داخلی هم دشوار است و هم شاید در جنس دولت تدبیر و امید نباشد. این حرف را بازتر خواهم کرد. دولت احمدینژاد، دولتی اسقاطگر بود. او تلاش کرد تا دولتهای ماقبل خود و ارزشهایی را که آنها بهعنوان ارزشهای انقلاب تبیین میکردند با هجمهای سنگین از کار بیندازد. احمدینژاد اگر با این کارش خسارت بزرگی به ایدههای انقلاب زد، دستکم موفق شد تصور دولت را در ذهن آدمها عوض کند. او با تکیه بر پول نفت و عقبهای سنتی که از او حمایت میکردند، دولتی مقتدر و جدی را به نمایش گذاشت. اگرچه نمایش این اقتدار گاه وسیله خنده و شوخی بود، اما برخی اذعان میکردند اگر قرار است کسی کاری بکند، هم اوست. احمدینژاد با این دو اهرم قدرتمند یعنی پول و عقبه سنتیِ وفادار نتوانست کاری بکند جز اسقاط سوژههایی که دولتهای قبل درصدد حل آنها بودند و هزینههای گزافی بابت آنها پرداختند. بیدلیل نیست که دولت روحانی به ناگزیر دولت امید و تدبیر نام گرفت؛ یعنی امید به احیای دوباره سوژههای اسقاطی با تدبیر.
اگر دولت اصلاحات در مسیر روبه جلو «خطی» پیش میرفت و انقلاب را در تداوم و استمرار و اولیدانستن ارزشها میدید، دولت احمدینژاد زمان را «دوری» در نظر میگرفت. زمان خطی به جای اینکه روبهجلو گام بردارد یا حتی به عقب بازگردد، در تصوری دایرهایشکل بازگشت و پیشرفت را به یک چشم مینگریست و توأمان مدعی آن بود که به یک کرشمه دو کام را برآورده است. به بیان بهتر، هم به فضا و حالوهوای صدر انقلاب رجوع میکرد و هم مدعی آن بود که ضرباهنگ پیشرفت کشور را فراتر از سند چشمانداز ٢٠ساله به جلو میبرد. او با هوشمندی بر این گمان بود که با دوری فرضکردن تاریخ انقلاب، میتواند همه دولتهای ماقبل خودش را با اتهام به انحراف اسقاط کند. از همینرو است که در پوسترهای انتخاباتیاش، پرتره او در کنار شهید رجایی پیامی روشن، صریح و شفاف داشت: بازگشت به نقطه تاریخی قابلقبول. این پیام و عمل به این پیام آنقدر جدی است که با عملکردهای بعدی و سطحی احمدینژاد بههیچروی همخوانی ندارد...
... و انگار که اصلا از خودش نیست و ایدهای تحمیلی به او است و در خوشبینانهترین شکلش ایدهای تبلیغاتی بوده است. به هرتقدیر این ایده نافرجام ماند. دولت حسن روحانی، چارهای ندارد جز اینکه دولتی احیاگر باشد؛ دولتی که در سیاست داخلی، وظیفهاش امیدوارکردن مردم به درستکردن خرابیهای بهبارآمده است. روحانی چارهای ندارد جز اینکه بازگردد و مثل دولت هاشمی «سازندگی» کند. اما ضمن بازگشت به قصد سازندگی، مجبور است اصلاحطلب باشد و ایده «بازگشت» را که از ایدههای اسقاطی عصر احمدینژاد است، بهنحو احسن ترمیم کند. این دولت به تعبیر حافظ، «صعب روزِ بوالعجب کارِ پریشان عالم» چارهای ندارد جز برگشت به سازندگی و اصلاحات و البته آنهم نه در قالب زمان رو به جلو، بلکه در قالب زمانی از دسترفته و از بخت بد، با موضوعاتی که اسقاط شدهاند... .
نمد سیاست و کلاه گشاد ثروت!
محمدعلی وکیلی: مدتی است که برخی مقامات مسئول خبر از ورود پولهای کثیف به سپهر سیاست و عرصه انتخابات میدهند. این خبر برای توده مردم چندان تازگی ندارد چرا که جزئی از مشاهدات آنان به حساب میآید. به عبارتی خبر مقامات در حقیقت تائید بخشی از مشاهدات مردم است. چندی پیش وزیر محترم کشور به عنوان مجری انتخابات و رئیس شورای امنیت کشور این خبر را اعلان و چند بار بر آن تاکید نمود و در انتهای هفته گذشته وزیر محترم دادگستری نیز مُهر صحه برآن گذاشت و معلوم شد که دغدغه دولت روحانی مقابله با پولهای کثیف به ساحت سیاست میباشد. بدیهی است که اثبات چنین ادعایی نیازمند دلیل و استدلال نیست.
کافی است حجم تبلیغات صورت گرفته و میزان هزینه صرف شده توسط هر کدام از نامزدهای انتخابات رصد و با درآمد حاصل از دوران نمایندگی مقایسه شود تا به صحت ادعاها نائل آییم.
هزینه های میلیاردی برای ورود به مجلس و یا شورای شهر با منطق اقتصادی ناسازگار است. تنها معادله ای که این هزینه ها را منطقی مینماید معادله پیوند قدرت و ثروت میباشد. فرقی نمیکند جزو آن دسته ای باشید که قدرت را زیر مجموعه ثروت میدانند یا بالعکس منتقد آن باشید، به هر حال یک چیز واضح است: با نمد سیاست میتوان برای خود کلاه ثروت ساخت آنچنانکه ثروت نیز شرط لازم رسیدن به قدرت سیاسی شده است. این معادله نامیمون روال سپهر کنونی سیاست شده است و در نگاه خواص به رموز موفقیت تعبیر و تفسیر شده است.
در زمانه کنونی هزینه کردن برای حوزه قدرت معقول و توجیه پذیر شده است چرا که گویا با قدرت حاصل از رهگذر سیاست تمام هزینه ها در یک چشم به هم زدن جبران و در آمدهای چند برابری نیز تضمین میشود. متاسفانه این رابطه محدود به حوزه سیاست و ثروت نیست. دیگر روابــط انســـانی نیــز دستخوش این فرجام گشته اند. تمام روابط تحت الشعاع اتصال به منابع ثروتند. روابط زناشویی، خویشاوندیهای سیاسی، اقتصادی و جناح بندیها و بخش مهمی از دعواهای سیاسی با کارکرد اتصال به منابع ثروت مشروعیت مییابند. این رابطه دو سویه در دنیای سیاست و قدرت پذیرفته شده و به هنجار میباشد. اما در فضای گفتمانی جمهوری اسلامی که شعار محوری اش «ما تشنگان خدمتیم نه شیفتگان قدرت» است عجیب و نا متعارف و غیرارزشی تعبیر میشود. اینکه چه میزان ترکیب نمایندگان مجلس شورای اسلامی تحت تاثیر این معادله (ثروت و سیاست) رقم خورده و میزان تاثیرش در مجالس مختلف چگونه بوده است خود نیازمند تحقیق مستقل است ولی نگاهی اجمالی نشان میدهد که درصد بالایی از نمایندگان مجالس را مقامات رسمی قوه اجرایی تشکیل میدهند، یعنی کسانی که از رانت قدرت بهره مند بوده اند و از آن برای رسیدن به جایگاه نمایندگی استفاده برده اند. در چرایی این وضعیت میتوان مثنوی هفتاد من نوشت ولی به اجمال به اهم زمینه های آن اشاره میشود.
1- انحصار یکی از مهمترین دلایل در هم تنیدگی قدرت و ثروت شده است. انحصار در تمام اشکالش فسادزا است و در اینجا نیز موجب ورود پول کثیف به سپهر سیاست میباشد. انحصار در اقتصاد موجب انحصار در سیاست و بالعکس است. هر گاه ساحت سیاست گرفتار انحصار شود و فرصتها به عدالت توزیع نشود و عرصه سیاست حالت قبیله ای پیدا کرد به طور طبیعی به سوءاستفاده های بیشمار گرفتار میشود. پس انحصار در سیاست تنها به حذف صلاحیت داران و تقویت و تکثیر کوتوله های سیاسی محدود نمیشود بلکه به نهادینه سازی پیوند ثروت و قدرت میانجامد.
2-بی توجهی نهـــادهای نــاظر به شرایط ذاتی و تمرکز بر شرایط غیرواقعی و فرعی موجب ترویج چنین فرهنگی میشود. به نظر میرسد ضوابط و آئین نامه ها و رویه های اجرایی تشخیص و تمییز صلاحیتها با معیار تقابل با معادله دو سویه مذکور نیست و جهت نمای صلاحیتها آنقدر آسمانی است که به هیچ وجه این امور واقعی و عینی و زمینی را شامل نمیشود.
3- اصول 43، 49، و 142 قانون اساسی به منظور ممانعت از پیوندهای نامشروع قدرت و ثروت تدوین شده است ولی مشاهدات کنونی و اخبار رسمی مقامات حکایت از مغفول بودن اصول فوق و بی توجهی دستگاههای مربوطه دارد. یکی از زمینه های ایجاد همدلی و همزبانی گسست پیوند قدرت و ثروت میباشد. تا این پیوند بر قرار است و این میزان از درهم تنیدگی وجود دارد نبایست انتظار تحقق آرمان همدلی و همزبانی را داشت. به هر روی در سالی که منتهی به یک انتخابات مهم و سرنوشت ساز میباشد بایست کاری کرد که پیوندهای نامشروع قدرت و ثروت به نفع عدالت و آرمانهای انقلاب گسسته شود و این تارها از هم جدا شوند هر زمینه ای که به تحکیم پیوند نامبارک ثروت و قدرت منجر میشود باید محو گردد و تا این اصلاح و پالایش صورت نپذیرد سیاست اخلاقی نخواهد شد و ثروت به عدالت نزدیک نمیگردد.
مجلس دهم متفاوت از نهم
غلامعباس توسلي: انتخابات مجلس دهم به نظر ميرسد يكي از مهمترين عرصههاي رقابت ميان گروههاي اصولگرا و اصلاحطلب باشد. با توجه به آنچه در انتخابات رياستجمهوري رخ داد و پيروزي حسن روحاني در مبارزات انتخاباتي سال 92 فضاي سياسي به سمتي پيش رفت كه جناحهای منتقد احساس كردند اگر مجلس را به عنوان مهمترين جايگاه از دست دهند ممكن است در موقعيت افراد تاثير بگذارد. از آنجايي كه دولت در دو سال گذشته چالشهاي بسياري را با برخی نمايندگان داشت و به نوعي درمسیر اجرای برنامههایش به نوعي آنها را سرعت گير خود دانست اين تصور را دارد براي آنكه دولت بتواند باقيمانده عمر خود را به گونهاي پيش ببرد که بتواند به وعدههايي كه داده است جامه عمل بپوشاند لازم است تركيب مجلس تغيير کند و منتقدان همیشه مخالف دولت جاي خود را به اصلاحطلبان و اصولگرايان معتدل بدهند.
از سوي ديگر هشت سال دولتي بر سر كار بود كه شعارهاي پوپوليستي و عامهپسند ميداد اما عملا اغلب اقداماتي كه انجام شد در راستای شعارهايي كه مطرح ميشد، نبود؛ به عبارت ديگر اقدامات دولت گذشته موجب شد تا تورم رشد افسارگسيختهاي پيدا كند كه قدرت خريد مردم نسبت به پيش از آن به يكسوم تقليل پيدا كند و نهايتا توده مردم مشاهده كردند در سطحي بسيار پايينتر از آنچه ميخواستند به آن برسند قرار دارند. حال دولت گذشته به كنار رفته اما طيفي كه حامي دولت سابق بودند همچنان در مجلس حضور دارند و گاهي سنگاندازيها و كارشكنيهايي را در برابر برنامههای دولت يازدهم در دستور كار خود قرار ميدهند اما افكار عمومي به دقت اين رفتارها را رصد ميكند و تصويري از اين وقايع براي خود ترسيم ميكند.
نتيجه آن ميشود كه افكار عمومي احساس ميكند دولت حسن روحاني در تلاش است تا اصلاحاتي را در كشور پديد آورد و براي اين منظور بايد افرادي اكثريت مجلس را به دست گيرند كه همسويي بيشتري با دولت داشته باشند. نكته ديگر آنكه طيف تندرو مجلس كه بيشتر موجوديت خود را وامدار حامیانش در دولت گذشته ميداند به خوبي درك كرده است كه مجلس دهم آخرين پايگاه آنهاست لذا اگر آن را ازدست دهند براي بازگشت به عرصه ممكن است با مشكلات فراواني مواجه شوند از اين رو تمام تلاش خود را به كار ميبندد تا آخرين سنگر را حفظ نمايد حتي اگر مجبور شود كمي تعديل در مواضع خود به وجود میآورد. بر این اساس به نظر ميرسد تركيب مجلس آينده با مجلس نهم متفاوت باشد. بدين معنا كه اكثريت كرسيهاي مجلس دهم از آنِ اعتدالگرايان اصولگرا و اصلاحطلب باشد.
سعدالله زارعی: درگیریها در یمن حدود سه هفته پس از آغاز به ایستگاه قطعنامه عربی 2216 شورای امنیت سازمان ملل رسید. در چندین جنگ گذشته منطقه، قطعنامههای شورای امنیت نقطه پایان جنگ تلقی شده و عمدتاً پس از آن صادر شده که آغاز کننده جنگ نتوانسته اهداف نظامی و سیاسی خود را محقق گرداند و جنگ به ورطهای بینتیجه افتاده است. جنگهای 33 روزه علیه لبنان، 22 روزه، 8 روزه و 51 روزه علیه غزه از این قبیل هستند. با این وصف تحلیلگران معتقدند صدور قطعنامه 2216 خود اعتراف به بینتیجه بودن حملات نظامی هوایی عربستان سعودی است که تحت یک پوشش محقق نشده منطقهای از روز ششم فروردین ماه علیه یمن به راه افتاد.
«قطعنامه عربی» شورای امنیت اگرچه با نگرشی ضد انصارالله تدوین گردیده اما در عین حال با احتیاط زیادی در این زمینه توأم میباشد. در این قطعنامه به هر حال روی مشارکت انصار در حکومت و حق آن در داشتن سلاح و داشتن گروه نظامی خط کشیده نشده و به نوعی به رسمیت هم شناخته شده است. این خود نشان میدهد که اعضای شورای امنیت و کشورهای عرب پیشنهاد دهنده این قطعنامه واقعیتی بنام انصارالله را غیرقابل تردید میدانند بنابراین قرار داده شدن نام رهبر انصارالله در لیست تحریمها و ممنوعالسفر خواندن ایشان و در عین حال دعوت از وی برای شرکت در گفتگوهای ملی و ساختار سیاسی به نوعی اقدامی به منظور مهار نسبی و قرار گرفتن آن در یک کادر مشخص دنبال شده است. این قطعنامه بطور ضمنی به انصارالله میگوید ما قبول داریم که شما بر بخش اعظم یمن سیطره دارید ولی شرط به رسمیت شناخته شدن این سیطره آن است که در چارچوب قاعده «شورای همکاری خلیج فارس» عمل کنی نه در چارچوب جبهه مقاومت و ایران.
این قطعنامه علیرغم تبلیغات فراوان ضد ایرانی مقامات و شبکههای تلویزیونی کشورهای عربی، بطور آشکار یا ضمنی اشارهای به ایران ندارد. این موضوع بیانگر آن است که این قطعنامه به دنبال حل مشکل شورای همکاری است نه تشدید این مشکل. به عبارت دیگر کشورهای پیشنهاد دهنده و رأی دهنده به قطعنامه اگرچه میدانند که انقلاب اسلامی و رهبری آن مهمترین منبع الهامبخشی به مردم شریف یمن است اما طرح چالش با منبع الهامبخشی انقلاب یمن را مانع شکستن شاخههای برآمده از انقلاب اسلامی در یمن دانسته و نه تنها با احتیاط زیاد از کنار نقش ایران عبور کردهاند بلکه بدون نام بردن، از ایران خواستهاند که در فرایند «حل مسئله» به کشورهای عضو شورای همکاری کمک کند. کما اینکه یک روز پیش از صدور این قطعنامه، پادشاه اردن که کشورش مدیریت این صحنه را بعهده داشته است، بطور رسمی اعلام کرد، نمیتوان از نقش و نفوذ برجسته ایران در یمن چشمپوشی کرد و لذا گفتگو با ایران شرط ضروری حل پرونده یمن است.
نکته دیگر این است که در این قطعنامه اگرچه بطور کلی از تلاش اعضای شورای همکاری خلیج فارس در کمک به گذار سیاسی در یمن قدردانی شده اما بطور خاص اشارهای به جنگ علیه یمن نکرده است. در عین حال در بخشی از قطعنامه توقف درگیریها در یمن را خواستار شده است. شورای امنیت در این میان اگرچه به دلیل سکوت سه هفتهای و سپس نادیده گرفتن جنگ علیه مردم یمن در جنایات سعودی علیه یک عضو سازمان ملل شریک شده و این شراکت فلسفه وجودی آن را زیر سؤال میبرد، در عین حال مهمترین مشکل اصلی عربستان که وجاهت بخشی به عملیات نظامی تجاوزکارانه علیه یک کشور مستقل است را حل نکرده است و از این رو این قطعنامه نمیتواند به اقدامات سعودی علیه یمن اعتبار حقوقی بدهد.
در این قطعنامه بخشهای زیادی از خواستههایی که انصارالله و گروههای مؤتلف آن طی ماههای گذشته پیگیری میکردند، مورد اشاره قرار گرفته است و از جمله آنچه در بندهای 5 و 6 روی پایبندی به نتایج گفتگوهای جامع ملی، انجام مذاکرات با میانجیگری سازمان ملل برای مشخص شدن چارچوب حکومت و مصونیت شهروندان از در معرض آسیب قرار گرفتن، آمده در این راستا است.
قطعنامه 2216 در عین حال که روی توافق درونی یمن تأکید کرده و از همه طرفهای یمنی برای ایفای نقش فعال در این زمینه دعوت نموده است اما در بندهای مختلف روی محور بودن طرح ابتکار خلیجی، پذیرش ریاض بعنوان سکان گفتوگوها و مشروعیت منصور هادی تأکید کرده است این در حالی است که انقلاب دوم یمن با تأکید بر ناکارآمدی طرح مبادره خلیجی و عدم صلاحیت عربستان برای مدیریت گفتگوهای داخلی یمن به وجود آمده و پس از استعفا و سپس فرار هادی به عدن، او را دارای مقامی قانونی نمیداند و علاوه بر آن به دلیل دعوت از آلسعود برای حمله به یمن، وی را شریک جرم دربار جنایتکار آل سعود در کشتار نزدیک به سه هزار یمنی میشناسد. در واقع قطعنامه 2216 در این خصوص نه تنها راهی را برای حل بحران باز نکرده بلکه؛ تلاش برای باز گرداندن زمان در یمن به پیش از انقلاب سپتامبر 2014 به انکار واقعیات و تحولات میدانی روی آورده و این خود غیرعملی بودن قطعنامه را یادآور میشود. در واقع در این بخشها قطعنامه به مثابه پشتوانه حقوقی مبادره خلیجی درآمده است.
تحریم تسلیحاتی یکی از بحثهای مهم این قطعنامه است که در بندهای 14، 15، 16 و 17 آمده است و بطور خلاصه در آن هرگونه انتقال سلاح برای ائتلاف انصار، ارتش، حزب مؤتمر و کمیتههای مردمی را ممنوع کرده و به کشورهای همسایه یمن حق میدهد که هواپیماها و شناورهای مشکوک را در بنادر و فرودگاههای خود مورد بازرسی قرار داده و به توقیف این محمولهها مبادرت ورزند. اما واقعیت این است که در این جنگ مشکل آل سعود در مدیریت جنگ و یا مهار انصارالله، تسلیحات و پشتوانههای تسلیحاتی آن نیست. مشکل اصلی جنایتکاران سعودی، اعتبار ملی و مشروعیت اقدامات انصارالله و عدم مشروعیت اقدامات نظامی سعودی علیه مردم یمن است. این قطعنامه در این بخش تلاش میکند تا از یک سو مشروعیت داخلی انصار را با مشروعیت بینالمللی آن در تضاد معرفی کند به این معنا که بگوید انصار از یکی از دو وجه مهم مشروعیت بهرهمند نیست و این سبب میشود که انصارالله در شکل دادن به یک دولت در صنعا با فقدان مشروعیت کافی و در نتیجه با بحران مواجه شود از سوی دیگر این قطعنامه بطور ضمنی تلاش میکند تا تجاوز حاکمان حجاز به یک کشور همسایه عضو سازمان ملل را از جنبه «مشروعیت بینالمللی» موجه گرداند.
تحریم تسلیحاتی انصارالله و امنیتی معرفی کردن ارتباطات خارجی این جنبش میتواند یک تهدید بالقوه امنیتی و هویتی علیه انصارالله نیز تلقی شود، به این معنا که شورای امنیت در این قطعنامه عربی، هویت سیاسی انصارالله را پذیرفته و هویت معنوی و اقتدار آن را نفی کرده است و میخواهد به انصار بگوید اگر به مقتضای این قطعنامه تن ندهی در لیستهایی قرار خواهی گرفت که به انکار هویت سیاسی و سلب شدن حقوق طبیعیات میانجامد. در این رابطه باید گفت مردم یمن اساساً مشکلات خود را از ناحیه همین کشورهایی میدانند که داعیهدار مشروعیت بینالمللی هستند به این معنا که از منظر مردم یمن سیاستهای آمریکا در منطقه همواره بر انکار حقوق و اعتلای یمن استوار بوده و سیاستهای شورای همکاری خلیج فارس و نیز سیاستهای عربستان از زمان تغییر نظام در یمن در سال 1341 مبتنی بر دور کردن دست مردم یمن از حقوق زمینی، دریایی و هوایی خود و بخصوص حقوق سیاسی که مهمترین آن حق تعیین نظام میباشد، بوده است. بنابراین از نظر مردم این کشور، یمن در چشم آمریکا و عربستان هیچگاه مشروعیت بینالمللی نداشته است تااینک برای به خطر افتادن آن نگران شود. مردم یمن میدانند که مشکل بینالمللی و منطقهای آنان با مهمترین مشکل داخلی که نداشتن دولتی مردمی و مقتدر است، گره خورده و با آن حل میشود. از این رو اولویت آنان کسب مشروعیت بینالمللی نیست بلکه شکل دادن به حکومتی توانمند بر مبنای مشروعیت داخلی است.
در قطعنامه 2216 عربی شورای امنیت به لزوم رعایت مفاد پنج قطعنامه دیگر که در فاصله سالهای 2011 تا 2015 درباره یمن صادر شده اشاره کرده و بطور ضمنی اعتراف شده که به این قطعنامهها بیتوجهی شده و در نتیجه نتوانسته تأثیری بر شرایط یمن بگذارد.
این موضوع به خوبی پرده از سرنوشت قطعنامههایی که بدون در نظر گرفتن واقعیات صحنه و بدون رعایت اصول مربوط به حقوق کشورها و ملتها در منشور ملل متحد صادر میشوند، برداشته است. در مقدمه همین قطعنامه، شورای امنیت به نامهای که 24 مارس 2015/4 فروردین 93 - از سوی منصور هادی خطاب به رئیس این شورا صادر شده، استناد کرده و بر مبنای آن گفته است که دخالت نظامی بر مبنای یک درخواست قانونی بوده که صورت گرفته است. این در حالی است که از یک سو دعوت به سرکوب نظامی خارجی علیه یک ملت که از طریق مسالمتآمیز خواستههایی را دنبال میکند، وجاهت ندارد ضمن آن که فرد درخواست کننده یعنی منصور هادی در زمان درخواست هیچ جایگاه قانونی نداشته است. منصور هادی در تاریخ 22 ژانویه 2015 یعنی دوم بهمن ماه 93 و بیش از دو ماه پیش از درخواست، از سمت خود، بطور رسمی کنارهگیری کرده است و لذا استناد شورای امنیت به نامه او موجه نیست.
در مجموع باید گفت روند تحولات یمن با قطعنامه شورای امنیت متوقف و یا منحرف نمیشود کما اینکه حمله هوایی و زمینی هم نمیتواند ذهن یمنیها را نسبت به جنایات غرب و رژیمهای وابسته به آن تغییر دهد و اراده آنان را در شکل دهی به یک نظام سیاسی مردمسالار تضعیف نماید.
روسیه و سازمان ملل دشمنان ملتهای مظلوم
عملکرد سازمان ملل، از آغاز تاسیس تاکنون به نفع قدرتهای سلطهگر بود و اکنون قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل درباره یمن نشان داد این سازمان علاوه بر حمایت از زورگویان و زیادهخواهان، دشمن ملتهای فقیر هم هست.
قطعنامهای که اواخر هفته گذشته به تصویب شورای امنیت سازمان ملل رسید، پیشنهادی بود که اردن به شورای امنیت داده بود تا ضمن محروم ساختن انقلابیون یمن از تهیه سلاح جهت مقابله با تهاجم ارتجاع عرب، اولاً حمله نظامی عربستان سعودی و همدستان آن به یمن مشروع شناخته شود و ثانیاً زمینه برای بازگشت رئیسجمهور فراری یمن به قدرت فراهم گردد. درست به دلیل وجود همین سه هدف در پشت پرده تصویب این قطعنامه است که میتوان دشمنی شورای امنیت و خود سازمان ملل با ملت فقیر یمن را فهمید.
ملت یمن، یک ملت فقیر و مظلوم است که در طول تاریخ حاکمیت آل سعود همواره مورد تهاجم و طمع دولت عربستان بوده و زخمهای زیادی بر تن این ملت از ظلمهای زیادی که از رهگذر همین تهاجم متحمل شده وجود دارد. با این حال، سابقه تاریخی مردم یمن نشان میدهد که فقر و محرومیت هرگز نتوانسته آنها را در برابر زورگویان و سلطهطلبان، تسلیم نماید. اگر این پایداری و عزت نفس مردم یمن نبود، اکنون کشورشان نه تنها زیر سلطه آل سعود قرار داشت، بلکه حتی قسمتهائی از خاک آن نیز ضمیمه عربستان شده بود. آنچه تاکنون یمن را از تبدیل شدن به لقمهای لذیذ برای آل سعود حفظ کرده و آن را لقمهای گلوگیر برای تمام سلطه طلبان تبدیل نموده، اراده قوی و عزت نفس مردم این کشور در عین فقر و تنگدستی است. همین اراده قوی و عزت نفس مردم یمن، اینبار نیز آنها را از صحنه نبرد نابرابر و ظالمانهای که توسط آل سعود بر آنها تحمیل شده سربلند و پیروز خارج خواهد کرد و دماغ آل سعود به خاک مالیده خواهد شد.
نکته قابل تامل اینست که شورای امنیت سازمان ملل نیز مانند آل سعود، ناشیگری کرده و فریب دولت آمریکا را خورده و قطعنامه پیشنهادی ارتجاع عرب که توسط اردن ارائه شده بود را به تصویب رسانده و ضدیت خود با ملتها را در بوق و کرنا دمیده و باقی مانده آبروی این نهاد بینالمللی را نیز به باد داده است. فلسفه تاسیس و تشکیل سازمان ملل، حمایت از ملتها در برابر زورگوئی قدرتهای بینالمللی است. متاسفانه این سازمان همواره در جهت خلاف فلسفه وجودی خود عمل کرده و با حمایت از زورگویان، حقوق قانونی ملتها را پایمال نموده است. در همین خاورمیانه، حمایت دائمی از رژیم صهیونیستی که یک رژیم جنایتکار است و طبق گزارشهای رسمی سازمانهای بینالمللی بارها مرتکب جنایات جنگی شده، موجب بیآبروئی و رسوائی شدید سازمان ملل شده است. این بیعدالتیها و انحراف از مسیر حق، ناشی از سلطهایست که قدرتهای سلطهگری همچون آمریکا بر سازمان ملل دارند. در ماجرای یمن نیز این دولت آمریکاست که از حمله نظامی عربستان به یمن حمایت میکند و در شورای امنیت سازمان ملل نیز فراهم کننده زمینه تصویب قطعنامه ضد یمنی بود. برای سازمان ملل این یک ننگ است که دولت عربستان را که در سه هفته گذشته هزاران کودک و زن و مرد بیگناه را در یمن به خاک و خون کشیده محکوم نکرده و به جای آن، انقلابیون یمن را که در برابر زورگویان ایستادهاند تحت فشار قرار میدهد!
آنچه در این ماجرا موجب تعجب و تاسف است، موضع خنثی و البته مشکوک دولت روسیه در مورد قطعنامه پیشنهادی اردن و در واقع ارتجاع عرب بر ضد یمن است. روسیه به این قطعنامه رای ممتنع داد درحالی که میتوانست با رای مخالف خود مانع تصویب آن شود. این رای ممتنع روسیه نشان میدهد روسها فقط به منافع خود فکر میکنند و در عرصههای مردمی به ویژه برای حمایت از ملتهای مظلوم نمیتوان به آنها اعتماد کرد.
قطعاً روسها با عوارض منفی این اشتباه خود مواجه خواهند شد و ضربههای آن را دریافت خواهند کرد. جنگی که اکنون به سفارش آمریکا توسط ارتجاع عرب بر یمن تحمیل شده، تلاش آشکاری برای جلوگیری از سقوط دیکتاتورهای خاورمیانه و کشورهای عربی و فروپاشی نظام حاکمیتی غرب و آمریکا در این منطقه است. از هنگامی که بیداری اسلامی در کشورهای عربی و شمال آفریقا اوج گرفت و دیکتاتورهای این منطقه یکی پس از دیگری سقوط کردند، آمریکا و ارتجاع عرب با هزینه کردن دلارهای نفتی و بکارگیری طرحهای خائنانهای که تحمیل جنگ، کودتا، شورش و تروریسم از جمله آنها هستند برای متوقف ساختن روند سقوط دیکتاتورها برنامهریزی و اقدام کردند. سوریه، عراق، لیبی و مصر نمونههائی از این برنامهریزی و اقدام هستند. متاسفانه آمریکا و همدستانش در این برنامهریزی و اقدام ضد مردمی تاکنون به موفقیتهائی دست یافتهاند هر چند ملتها همچنان درحال مقاومت در برابر این توطئه هستند و انقلاب آنها همچون آتش زیر خاکستر در نوبت شعلهور شدن است. این توطئه از یکطرف، انقلابهای مردمی منطقه را به تاخیر انداخت و از طرف دیگر به ملتها خسارتهای جانی و مالی زیادی وارد ساخته است، خسارتهائی که دولتمردان آمریکائی و سران ارتجاع عرب برای حفاظت از منافع خود، آنها را بر ملتهای منطقه تحمیل کردهاند.
روسیه در این عرصه تا حدودی مواضع منطقی داشت و برای خنثی کردن توطئه آمریکا و ارتجاع عرب با تدبیر عمل کرد ولی در ماجرای یمن بیتفاوتی نشان داد. آیا این بیتفاوتی روسها به دلیل اینست که یمن یک کشور فقیر است و حمایت از آن صرفه مادی ندارد؟ اگر چنین است، پس چرا آمریکا با انگیزه وارد این عرصه شده است و از آل سعود و مرتجعین عرب حمایت میکند؟ از رفت و آمدهای پیاپی قارونهای عرب به مسکو میتوان حدس زد که آنها سبیل سران کرملین را با دلارهای نفتی چرب کردهاند تا با ملت فقیر و مظلوم یمن دشمنی کنند.
واقعیت اینست که یمن به دلیل برخورداری از موقعیت جغرافیائی از امتیازات سوقالجیشی فوقالعادهای برخوردار است و آل سعود نیز به همین دلیل است که همواره میخواهد این کشور را به حیاط خلوت خود تبدیل کند کما اینکه حمایت آمریکا از عربستان در جنگ یمن و وادار ساختن شورای امنیت سازمان ملل به تصویب کردن قطعنامه ضد یمن، مردم این کشور و منطقه را به خود بیاعتماد ساخته و چه بخواهد و چه نخواهد به آمریکا امتیاز داده است.
مردم یمن البته در برابر چماق شورای امنیت تسلیم نمیشوند و قطعاً در مصاف با ارتجاع عرب پیروز خواهند شد. در این میان، روسیاهی برای سازمان ملل و روسیه باقی میماند که با یک ملت مظلوم چنین رفتار ظالمانهای کردند.
پس از تفاهم هستهای ایران با 1+5 در لوزان سوییس در آغازین روزهای آوریل 2015/ فروردین 94، شاهد طرح انتقادات و پیشنهادات گوناگونی از سوی کارشناسان و حتی توده مردم در این رابطه بودیم. «ابهام در نحوه برداشته شدن و لغو یکباره تحریمها»، «به مخاطره افتادن تحقیقات و توسعه در زمینه دانش هستهای»، «تهدید امنیت ملی»، «منوط کردن رفع تحریمها به گزارشهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی» و موارد دیگر، از جمله انتقادهای کاملاً بجا، منطقی و متقنی است که تاکنون بارها از سوی کارشناسان و خبرگان مطرحشده است. متاسفانه دولت محترم و تیم دیپلماسی نه تنها از انتقادات مطرحشده استقبال مناسبی به عمل نیاوردند بلکه در مناسبتهای گوناگون، مستقیم و غیرمستقیم انتقادات مطرحشده را به «کماطلاعی» یا «غرضورزی» منتقدان نسبت دادند! رهبر حکیم انقلاب در فرمایشات اخیرشان- که در سالروز ولادت حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها و در دیدار مداحان اهلبیت علیهمالسلام با حضرت معظمله مطرح شد- ضمن انتقاد تلویحی از این نوع برخورد، فرمودند:
«بعضی موافقت کردند، بعضی مخالفت کردند... البته من به خود مسؤولان هم این را گفتهام همین چند روز؛ مسؤولان باید بیایند مردم را و بویژه نخبگان را از جزئیات و واقعیات مطلع کنند؛ ما چیز محرمانه نداریم، چیز مخفی نداریم. این مصداق همدلی با مردم است... الان فرصت خوبی است برای همدلی؛ یک عدهای مخالفند، یک عدهای اعتراض دارند؛ خیلی خب! مسؤولان ما که مردمان صادقی هستند، مردمان علاقهمند به منافع ملیاند، بسیار خب! یک جمعی از مخالفان را- از آن افرادی را که شاخصند - دعوت کنند، حرفهای آنها را بشنوند؛ ای بسا در حرفهای آنها یک نکتهای باشد که این نکته را اگر رعایت کنند، کارشان بهتر پیش برود؛ اگر چنانچه نکتهای هم نبود، آنها را قانع کنند؛ این میشود همدلی».
تاکیدات آشکار رهبر معظم انقلاب بر «لزوم در جریان جزئیات مذاکره قرار گرفتن مردم و منتقدان» و «توجه دولت به نقد منتقدان» بیتردید آثار و پیامدهای مثبتی بر روند مذاکرات هستهای ایران با غرب خواهد گذارد. با مروری بر رهنمودهای مکرر رهبری عالیقدر نظام و تاکیدات ایشان بر رعایت 3 اصل «عزت»، «حکمت» و «مصلحت» در سیاست خارجی، میتوان به نحوی مطلوب به تبیین تاکیدات حضرت معظمله در این رابطه پرداخت. ایشان با تاکید بر آنکه رعایت 3 اصل یادشده باید چارچوب ارتباطات بینالمللى ایران اسلامی را تشکیل دهد، همیشه و همواره این سه اصل اساسی را به عنوان راهگشای مسیر دیپلماسی در عرصههای مختلف بینالمللی مطرح فرمودهاند و تمام دولتها را فارغ از آنکه «چپ» باشند یا «راست» به رعایت این چارچوب ملزم ساختهاند.
اول- عزت
به باور رهبر معظم انقلاب، عزت یعنی «تحمیل هیچکس را قبول نکردن». با نگاهی گذرا به فلسفه وجودی دولت در قرون جدید، واضح است «پشتوانه ملی و مردمی» اساس و بنیان دولتهای جدید را تشکیل داده است. به عبارت بهتر، هر دولتی بسته به میزان اتکای خود به مردم کشورش در عرصه معادلات و روابط بینالملل دارای صلابت و اقتدار خواهد بود. بر چنین مبنایی هر دولتی که بتواند پشتوانه مردمی حداکثری را با خود به همراه داشته باشد، هیچگاه زیر بار حرف زور نخواهد رفت. ناگفته پیداست همراه کردن مردم و نخبگان با دولت پیش از هر چیز در گروی «محرم دانستن آنها» از یکسو و «گوش فرادادن به نظر آنها»، از سوی دیگر خواهد بود.
دوم- حکمت
«حکیمانه و سنجیده کار کردن» عبارتی است که رهبر بزرگوار انقلاب در توضیح و تعریف اصل حکمت بدان اشاره فرمودهاند. واضح و مبرهن است بهرهمندی حداکثری از دیدگاه مخالفان و نظرات کارشناسی آنها چه آثار و پیامدهای مثبتی میتواند در گرفتن تصمیم صحیح داشته باشد. اساساً مشورت با کارشناسان مختلف - که گاه حتی دیدگاهها و سلایق کاملا متفاوتی دارند - یکی از لوازم اتخاذ تصمیمات صحیح را تشکیل داده است.
این امر در موضوعات حساس مرتبط با سیاست خارجی از اهمیت بسیار گستردهتری برخوردار است.
سوم- مصلحت
رهبر انقلاب در تبیین مفهوم مصلحت بر دو موضوع «مصلحت انقلاب» و اینکه این مصلحت «همهجانبه» است، تاکید فرمودهاند. با توجه به جایگاه اساسی مردم در انقلاب اسلامی ایران، بیشک همدلی مسؤولان با تمام مردم کشور - چه آن دسته از مردم که موافق حرکت دولت در حوزه سیاست خارجی هستند و چه آن دسته از مردم که مخالف و منتقد وضعیت فعلیاند - در نهایت مصلحت انقلاب و کشور را در بر خواهد داشت. به عبارت دیگر مصلحت تنها زمانی قابل تشخیص خواهد بود که دولت محترم نظرات موافقان و مخالفان را به طور همزمان مورد توجه و تدقیق قرار دهد و اساساً «تمام مردم» را در جریان «تمام امور» قرار دهد.
نکته
وزارت امور خارجه در پی فرمایش رهبر انقلاب در دعوت از منتقدان عملکرد دیپلماسی دولت در مذاکرات، یکشنبه هفته گذشته تعدادی از منتقدان را برای شرکت در نشستی در این باره دعوت کرد.
به گفته یکی از حاضران در این نشست، نه تنها منتقدان شاخص، مطرح و دارای حرفهای صحیح و متقن به نشست دعوت نشده بودند بلکه تنها 2 نفر نقدهای جدی نسبت به مذاکرات تیم هستهای کشور مطرح کردند و سایرین یا صحبت نکردند یا منتقد نبودند! و در حمایت از عملکرد تیم مذاکرهکننده صحبت کردند!! این یعنی رفعتکلیف!
جمعبندی
لزوم توجه دولت به مردم و دیدگاه مخالفان هر چند موضوع جدید و تازهای در رهنمودهای مقام معظم رهبری نیست، با اینحال با توجه به شعار امسال، این امر از اهمیت دوچندانی برخوردار میشود. اگر نگاهی دوباره به 3 اصل بالا بیندازیم در خواهیم یافت «لزوم همدلی دولت با ملت» ویژگی مشترکی است که در تمام این اصول به طور مستقیم بدان اشاره شده است. اساساً همدلی مسؤولان دولت با مردم و منتقدان «عزت و سربلندی»، «اتخاذ تصمیمات حکیمانه و سنجیده» و «تحقق مصالح همهجانبه انقلاب اسلامی ایران» را با خود به همراه خواهد داشت. فارغ از مباحث اشارهشده که تنها گوشهای از اهمیت «لزوم همراه کردن مردم و منتقدان در مسیر مذاکرات هستهای» را خاطرنشان ساخت، در پایان به چند مورد دیگر به طور خلاصه اشاره میکنیم:
مخالفت منتقدان با مشی دولت در باب مذاکرات هستهای نه تنها مشکلی را بر سر راه مذاکرات ایجاد نمیکند بلکه دولت میتواند از این موضوع در جهت اقناع بیشتر طرف غربی استفاده کند.
دولت با توجه دقیق به نظر مخالفان میتواند با بهرهمندی از دیگر ظرفیتهای کارشناسی کشور - که طبیعتاً نظری همسو و یکسان با بدنه کارشناسی دولت ندارند - ضمن تقویت توان کارشناسی خود با توانی بیشتر به مقابله با خدعههای طرف مقابل بپردازد.
و نکته پایانی آنکه «تحکیم و تقویت انسجام و اتحاد ملی» آن هم در اوضاع آشفته و نابسامان منطقه یکی از بدیهیترین نتایج «همراه کردن مردم و توجه به نظر منتقدان» خواهد بود. موضوعی که تمام دولتها با صرف هزینههای هنگفت در پی تحقق آن هستند؛ با اینحال موضوع هستهای فرصت مناسبی را در اختیار دولت یازدهم در جهت تحقق این هدف گذارده است.
آیا دولت از این ظرفیت استفاده میکند؟
مشترکات رژیم های متجاوز در خاورمیانه
«مشترکات رژیم های متجاوز در خاورمیانه»عنوان سرمقاله روزنامه جام جم به قلم دکتر مراد عنادی است که در آن می خوانید؛تاریخ سه دهه گذشته خاورمیانه سه رژیم متجاوز به خود دیده است که علاوه بر اشتراک در راهبرد تجاوزگری، دارای تاکتیک های مشابه در حین اجرای سیاست تجاوزکارانه هستند.
این سه رژیم شامل رژیم اسرائیل، صدام و سعودی هستند.
1 ـ رژیم صهیونیستی از 1948 بارها با سیاست تجاوزگری به مناطق فلسطینی، لبنان، اردن، سوریه و مصر تجاوز و مناطق گسترده ای را نیز اشغال کرده است.
2 ـ رژیم صدام درسال 1980 و 1990 به ایران و کویت حمله نظامی کرد.
3 ـ رژیم سعودی که در سال های اخیر بارها به یمن تهاجم و در بحرین مداخله نظامی کرده است.
اما وجوه اشتراک و مشابهت های این مثلث تجاوزگری در خاورمیانه عبارتند از:
1ـ قتل عام غیرنظامیان؛ بویژه کودک کشی بدون توجه به کنوانسیون های چهارگانه ژنو و مقررات بشردوستانه. برای مثال بیشتر قربانیان حملات رژیم صهیونیستی در جنگ های 22، 8 و 50 روزه غزه را کودکان تشکیل می دادند؛ تراژدی تلخی که در روزهای اخیر و در میان سکوت مجامع بین المللی در یمن و به دست رژیم سعودی در حال تکرار است.
2 ـ استفاده از تاکتیک جنگ برق آسا (به استثنای حمله صدام به کویت و اسرائیل در جنگ 6 روزه) که به علت پایداری رزمندگان مقاومت به جنگ فرسایشی تبدیل شده است.
3 ـ برخورداری از حمایت بدون چون و چرای شورای امنیت سازمان ملل که جدیدترین آن قطعنامه ناعادلانه 2216 شورا در حمایت از عربستان است.
شورای امنیت در قبال این رژیم ها رفتار مشابهی داشته، طوری که با وجود تهدید صلح؛ نقض صلح و عمل تجاوز طبق ماده 39فصل هفتم منشور ملل متحد، شورا قطعنامه ای در محکومیت متجاوز صادر نکرده بلکه به نفع رژیم های متجاوز واکنش نشان داده است.
4ـ برخورداری از حمایت تمام عیار آمریکا و اروپا؛ در مورد حمله صدام به ایران. شوروی سابق هم با صدام بود.
5 ـ هر سه رژیم دارای ماهیت میلیتاریستی بوده؛ بیشترین خریدار سلاح در منطقه بوده و هستند.
6 ـ به کارگیری سلاح های ممنوعه نظیر بمب های فسفری، خوشه ای و شیمیایی.
7 ـ هدف قراردادن زیرساخت ها و تاسیسات غیرنظامی.
8 ـ برخورداری از حمایت رسانه ای و بایکوت ناله های قربانیان بی گناه.
این شاخص ها تنها بخشی از شگردها و سیاست های سه رژیم متجاوز خاورمیانه است که نه فقط نتوانسته آنها را به پیروزی برساند که در عمل این رژیم های متجاوز بوده اند که به تعبیر رهبر معظم انقلاب بینی شان به خاک مالیده شده و اینک نوبت عربستان است؛ خصوصا این که رژیم ریاض به استثنای قدرت مالی، به لحاظ شاخص های کمی و کیفی نظامی از اسرائیل و صدام ضعیف تر است.
شاید همین ضعف و ناکامی عربستان در متوقف کردن پیشروی های ارتش یمن و انصارالله است که به تعبیر فرید زکریا رژیم روان پریش سعودی را تا تلاش برای کنار زدن جمال بن عمر نماینده ویژه سازمان ملل در بحران یمن به اتهام حمایت از حوثی ها واداشته که نهایتا این دیپلمات ورزیده سازمان ملل استعفا کرد البته در این موارد هم رفتار عربستان مسبوق به سابقه است، چنان که به رغم انتخاب به عنوان عضو غیردائم شورای امنیت از آنجا که شورا به توصیه های ریاض برای صدور مجوز اقدام نظامی بر ضدسوریه جامه عمل نپوشانده بود، در اقدامی نامتعارف وارد شورا نشد.
در مجموع گذشته چراغ راه آینده است، اگر صدام و رژیم صهیونیستی ناکام ماندند تردیدی نیست که در پایان تونلی که سعودی ها وارد آن شده اند نیز روشنایی وجود ندارد، اما آیا مقامات ریاض آن قدر باهوش هستند که در سیاست های خود بازنگری کرده مسیر دیگری را بجز تنش آفرینی و اقدام نظامی در پیش گیرند؟
يارانه ها، از عدالت کاريکاتوري تا ظلم بين نسلي
مهدي حسن زاده: ماجراي ادامه دار يارانه ها و تراز ناتراز پرداخت يارانه نقدي، همچنان يکي از مباحث پر حرف و حديث اقتصاد ايران است. پس از تعلل دولت در حذف يارانه پردرآمدها و ادامه پرداخت ماهانه 455 ميليارد تومان و سالانه 5 هزار و 500 ميليارد تومان يارانه به 10 ميليون ثروتمند (آمار 10 ميليون نفر ثروتمند، براساس گفته هاي مسئولان ذکر شده است)، اکنون وزارت نفت که بار اصلي پرداخت اين يارانه به دوشش افتاده است، به صراحت عليه پرداخت يارانه موضع گيري کرده است، به گونه اي که بيژن زنگنه، وزير نفت هفته گذشته اعلام کرد: "داريم زير فشار پرداخت يارانه له مي شويم.” او به صراحت اعلام کرد که در سال گذشته روزانه 125 ميليارد تومان بابت يارانه پرداخت کرديم و اين يارانه تمامي ندارد. به گفته زنگنه طرح هاي توسعه اي وزارت نفت به دليل پرداخت اين حجم از يارانه متوقف شده است.
اگر نگاهي به وضعيت تراز يارانه ها در سال هاي اخير بيندازيم مشخص مي شود که در زمان دولت گذشته کل درآمد حاصل از هدفمندي يارانه ها نصيب يارانه نقدي شد و چيزي براي بخش هاي توليد و سلامت باقي نماند و حتي براي تامين بخشي از يارانه نقدي دولت گذشته دست در جيب ساير بخش ها کرد. در دولت فعلي نيز تراز پرداخت يارانه ها تغيير چنداني نکرده است. افزايش 20 تا 30 درصدي قيمت حامل هاي انرژي در فاز دوم هدفمندي، اگرچه منابع بيشتري از محل هدفمندي نصيب دولت کرد اما در ادامه جدا شدن درآمد قبوض برق از يارانه پرداختي در فاز دوم هدفمندي از يک سو موجب شد بخشي از افزايش منابع يارانه اي جبران شود و از سوي ديگر افزايش هزينه هاي يارانه اي به ويژه با اجراي طرح تحول سلامت موجب شد که در عمل تراز نامساوي درآمد و هزينه يارانه ها همچنان نامساوي باقي بماند. در چنين شرايطي اتفاقي که در دولت گذشته به وقوع پيوست در دولت اخير نيز ادامه يافت و نه فقط سهم يارانه ها از درآمد فروش حامل هاي انرژي بلکه سهم شرکت هاي تامين کننده انرژي از جمله شرکت هاي اصلي وزارت نفت از فروش حامل هاي انرژي نيز قرباني يارانه شد.
در اين ميان مهمترين سياست دولت براي تراز کردن يارانه ها، حذف يارانه افراد ثروتمند بود چنان که دولت حذف يارانه 10 ميليون نفر را پيش بيني کرد که مي توانست سالانه 5.5 هزار ميليارد تومان صرفه جويي ايجاد کند، اما با وجود برخي خبرهاي ضد و نقيض از حذف يارانه برخي اقشار نظير ايرانيان مقيم خارج، در عمل هيچ اتفاق چشمگيري رخ نداد. همه استدلال دولتي ها هم براي حذف نکردن يارانه ثروتمندان به موضوع خطاهاي شناسايي ثروتمندان باز مي گردد. چنان که به گفته دولتي ها اين دغدغه وجود دارد که برخي ثروتمندان شناسايي شوند و برخي ديگر ناشناس باقي بمانند و در اين شرايط افرادي که يارانه شان حذف مي شود، مشاهده کنند که افرادي هم سطح و حتي بالاتر از آن ها هنوز يارانه دريافت مي کنند، اين موضوع مي تواند احساس بي عدالتي و نارضايتي اجتماعي ايجاد کند.
با اين حال اگرچه دغدغه مذکور قابل تامل است اما بايد توجه داشت که اين نارضايتي صرفا شامل چند ميليون ثروتمند مي شود و يک نارضايتي فراگير نيست. ضمن اين که عمق اين نارضايتي چندان زياد نيست و نبايد تصور کرد اين نارضايتي اتفاق عملي خاصي در بر خواهد داشت. اما از سوي ديگر تداوم تراز نامساوي يارانه ها و عقب گرد سهم توليد و بودجه نفت به نفع يارانه ثروتمندان موجب ظلم بين نسلي خواهد شد و منابع زاينده اي که مي تواند موجب توسعه ميادين نفتي و گازي مشترک و توسعه پالايشگاه هاي کشور شود به جيب ثروتمندان واريز مي شود و تيم اقتصادي عالم و انديشمند دولت به خوبي مي تواند هزينه و فايده اين دو گزينه را با يکديگر مقايسه کند و ببيند بي عدالتي در بين ثروتمندان بدتر است يا ظلم بين نسلي نسبت به آحاد جامعه و نسل هاي آتي که خواهند فهميد چگونه ثروت ملي شان بابت يارانه ثروتمندان به باد رفت.
یمن، عینیت جنگ فقر و غنا
عبدالله گنجی: این سنت الهی است که در همه عصرها و همه ادوار تاریخی حق و باطل، استضعاف و استکبار و حسین (ع) و یزیدها و هابیل و قابیل در مقابل هم صف کشیدهاند. به دلیل استمرار همین دوگانههاست که «کل یوم عاشورا» در مکتب اسلام معنی مییابد...
«امروز جنگ حق و باطل،جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استکبار و جنگ پابرهنهها و مرفهین بیدرد شروع شده است... امروز مراکز وهابیت در جهان به کانونهای فتنه و جاسوسی مبدل شدهاند که از یک طرف اسلام اشرافیت، اسلام ابوسفیان، اسلام ملاهای کثیف درباری، اسلام مقدسنماهای بیشعور حوزههای علمی و دانشگاهی، اسلام ذلت و نکبت، اسلام پول و زور، اسلام فریب و سازش، اسلام حاکمیت سرمایه و سرمایهداران بر مظلومین و پابرهنهها و در یک کلمه اسلام امریکایی را ترویج میکنند و از طرف دیگر سر بر آستان سرور خویش امریکای جهانخوار میگذارند». (صحیفه امام، جلد 21، ص 80)
این سنت الهی است که در همه عصرها و همه ادوار تاریخی حق و باطل، استضعاف و استکبار و حسین (ع) و یزیدها و هابیل و قابیل در مقابل هم صف کشیدهاند. به دلیل استمرار همین دوگانههاست که «کل یوم عاشورا» در مکتب اسلام معنی مییابد، یعنی همیشه حسینگونهها و یزیدصفتان وجود دارند اما آن حسین (ع) و آن یزید قله حق و باطل و نماد، الگو و شاخص قیاس و مناظرهاند. با صراحت میتوان اعلام نمود از ارتحال حضرت امام (ره) تاکنون عینیترین مصداقی که قابلیت تطبیق حداکثری با جملات صدر این نوشته دارد ماجرای اخیر یمن است، چرا که هم مصداق و هم انواع و اقسام اسلامهایی که حضرت امام ذکر مینمایند با آلسعود قابل تطبیق هستند و امروز آنان مصداق مرفهین بیدردی هستند که از ثروت سرشار حج و منابع مسلمین سرمست شدهاند و علیه ملتی به جنگ برخاستهاند که مصداق فقر و پابرهنگان امروز تاریخند.
این اولین مصداق علنی و مستقیم جنگ اسلام امریکایی با استضعاف پس از ارتحال امام است. ملت یمن، مردمی فقیر، قانع، سختکوش، زجرکشیده و مستضعف هستند که امروز به جرم استقلالخواهی در مقابل مدرنترین سلاحهای اهدایی غرب قرار گرفتهاند و ملاهای کثیف درباری حکم به قتل آنان میدهند و وارثان ابوسفیان عقدههای چند ساله خود را بازنمایی میکنند. بدون تردید جنگ یمن جنگ فقر و غناست و این مصداق آیندهای بود که حضرت امام پیشبینی آن را کرده بودند. جنگ یمن را باید حاصل تحقیرشدگی اسلام امریکایی در عراق، سوریه و لبنان ارزیابی نمود، آلسعود که با هزینه میلیاردها دلار در سه کشور یاد شده هیچ نتیجهای را در سبد خود نمیدید مستقیم وارد شد تا بتواند آن حقارت تاریخی را جبران نماید. آنان جنگ یمن را نیز مانند سوریه به نیابت آغاز کردند اما غافل از این مسئله مهمند که نفوذ جمهوری اسلامی ایران «نفوذ بر قلبهاست» اما آنان حاکمان غیر مردمی برخی کشورهای اسلامی را با پول خود خریدهاند.
تقاضای سعودیها از برخی کشورهای بزرگ اسلامی برای ورود به جنگ به این دلیل بود که اطمینان حاصل کنند پولهای کلانی را که قبلاً خرج کردهاند امروز قابلیت میوه چینی دارد؟ و دلیل دوم آن اینکه با محوریت خود در یک جنگ نیابتی بتوانند خود را محور جهان اهل اسلام معرفی نمایند. اما بدون تردید حوادث خونین یمن منشأ تحولات بزرگی در خاورمیانه خواهد شد. باید اولین ورود آلسعود به یک جنگ مستقیم پس از استقلال عربستان را به فال نیک گرفت زیرا برای مرفهین بیدرد ورود به یک جنگ خونین از حوصله خارج خواهد بود. رفاه و مبارزه با هم قابل جمع نیست و کسانی تا پایان خط استقامت خواهند کرد که یا خود مستضعف باشند یا درد فقر و استضعاف را چشیده باشند. اسلام یمن بدون تردید مصداق اسلام پابرهنگان است و طبق وعده قرآنی که مستضعفین وارث زمینند هرگز اسلام سازش و اسلام سرمایه قدرت غلبه بر آنان را نخواهند یافت.
پابرهنگان تنها داشته خویش را جان میدانند از همه تعلقات دنیوی و زخارف آن دورند. به همین دلیل اهل دنیا قدرت تقابل با آنان را ندارند. همانطور که ابوسفیان و ابولهب و ابوجهل این قدرت و توان را نداشتند، کاخنشینان و عیاشان آلسعود نیز نمیتوانند در یک جنگ فرسایشی و طولانی دوام بیاورند. امروز وعده امام محقق شده است و انواع و اقسام اسلام در مقابل اسلام ناب محمدی و فرزندان رسولاکرم(ص) صفآرایی نمودهاند. اسلام اشرافیت (آلسعود)، اسلام لیبرال (ترکیه)، اسلام تکفیر و انسانکش (داعش، طالبان) و اسلام اسارت و سازش (قطر، اردن، بحرین و...) همسو با سرورشان امریکای جهانخوار از سواحل مدیترانه تا سواحل خلیج فارس و تا بابالمندب را به خون فرزندان قرآن آغشته کردهاند. اما در مقابل شنیعترین جنایتهای تاریخ جز نجابت و حیا چیز دیگری نمیبینند. آنان هر روز در عراق و سوریه سرهای بریده شده را بر نیزه میکنند اما عاشورایان که طعم تلخ سرهای بر نیزه را در سال 61 هجری چشیدهاند هرگز چنین نخواهند کرد. اجداد تکفیرگر آلسعود با سر بری خو گرفتهاند اما داغ سرهای بریده کربلا مانع از آن است که وارثان و سیرابشدگان کوثر عاشورا همان اقدام را تکرار کنند.
بنابر این امروز «اسلام نجابت»، «اسلام مستضعفین»، «اسلام پابرهنگان همیشه تاریخ» و «اسلام مظلومین» و در یک کلمه فرزندان معنوی امیرالمؤمنین در فقیرترین سرزمین اسلامی در مقابل برترین تکنولوژی نظامی غرب ایستادهاند. سّر استقامت آنان این است که مبارزه بخشی از زندگی آنان است. آنان «قیام با سیف»اند و مرفهین بیدرد با ارتش اجارهای در مقابل آنان زانو خواهند زد.
آلسعود خسارات زیادی را به مردم فقیر یمن وارد میکند اما همانند صدام، در تحمیل آن همه خسارت چیزی به دست نخواهد آورد. جرم مردم یمن این است که به رغم فقر و استضعاف راه امام خمینی (ره) را بر پول آل سعود ترجیح دادهاند. به همین دلیل باید در مسیر عزت اسلام قربانی شوند. دیر یا زود ملتهای جهان شاهد پیروزی آنان خواهند بود. آنچه در یمن میگذرد نمونه آرمانی جنگ اسلام ناب محمدی (ص) با اسلام امریکایی است. خدا را باید شاکر بود که آرمان امام (ره) محقق شد و فرزندان امام در عمر ظاهری خویش آنچه را که او پیشبینی میکرد مشاهده کردند.
الگوی شکستخورده
دکتر اصغر زارعی: همانگونه که مقام معظم رهبری طی سخنانی در ارتباط با حوادث یمن اشاره داشتهاند، حمله عربستان به مردم انقلابی این کشور و الگوبرداری از حملات جنایتکارانه رژیم جعلی صهیونیستی به نوار غزه، اقدام شکستخورده ای است که نتایج آن از پیش مشخص بوده است. اگر رژیم صهیونیستی در چهار جنگ سال های 2006، 2008 ، 2012 و 2014 علیه مردم مظلوم طرفی نبست. حملات گسترده رژیم آل سعود با بهرهگیری از حمایتهای ائتلاف کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس با همراهی مصر، سودان، موریتانی که به نوعی شبیه سازی توحش رژیم غاصب صهیونیستی را به خاطر متبادر می نماید نیز به نتیجه نخواهد رسید.
علیرغم بمباران سنگین زیرساخت های حیاتی و مراکز مهم نوار غزه از جمله مدارس، بیمارستان، نیروگاه ها و نیز هدف قراردادن کودکان و غیرنظامیان که اساساً برای درهم شکستن مقاومت مردم غزه صورت گرفت تا آنان را در برابر مقاومت قرار دهد اما سران تلآویو بر خلاف آنچه تصور می کردند نه تنها از این وحشیگری طرفی نبستند بلکه دست به دامن قدرت های های حامی خود و شورای امنیت برای حفظ آبرو و برونرفت از این بحران خودساخته گردیدند.آل سعود با هدف قرار دادن مراکز حساس، راهبردی و مناطق پرجمعیت و درهم شکستن اراده مردم یمن در حمایت از انقلاب و جنبش انصارالله، همکاری با نیروهای افراطی و القاعده در استان های جنوبی مانند «تعز»، «بیداء»، شهر «عدن» و «صنعا» در شمال به همان سرنوشتی دچار خواهند شد که رژیم صهیونیستی به آن مبتلا گردید.
از منظر جغرافیایی نوار غزه باریکه ای کوچک و کشور یمن، سرزمینی پهناور است و این تمایز روشن به خوبی گویایی شکست محتوم آل سعود است. این روزها خبرهایی از حمایت های گسترده خارجی از نیروهای افراطی و حزب «اصلاح» که گرایش آن به عربستان و القاعده روشن و بدیهی است منتشر می شود که بی گمان هدف از این حمایت ها تلاش برای شعله ورتر کردن هر چه بیشتر آتش جنگ در یمن است. دیدن صحنه های دلخراش در یمن مانند آنچه که عروسک های خیمه شب بازی تکفیری غرب و صهیونیسم در عراق و سوریه مرتکب می شوند، این حقیقت را بیان می کند که تاکتیک جنگ روانی برای تضعیف اراده و مقاومت مردم این کشور مقاوم در دستور کار قرار گرفته است. با وجود تلاش عربستان و ائتلاف عربی برای ایجاد چتر حمایتی گسترده از عبدربه منصور هادی – رئیس جمهور مستعفی، خائن و فراری یمن – تروریست های حامی آنان هم نتوانستند به پیروزی های چشمگیر و تعیین کننده دست یابند.
هر چند که القاعده در بعضی از بنادر و شهرها از جمله «المکلا» و «عدن» تصرفاتی جزیی به دست آورده است اما خوشبختانه نیروهای مقاومت در تمام استان ها و مناطق شمالی و جنوبی توانستند موفقیت های بزرگی را کسب کنند و طی چند هفته اخیر، علیرغم همه بمباران های تبلیغاتی و نظامی، محاصره دریایی و هوایی و کمکهای اطلاعاتی و لجستیکی رژیم صهیونیستی و آمریکا، مقاومت مردمی به رهبری انصارالله همچنان به پیشروی و تصرفات خود می افزاید. در این میان، ظرفیت های دیپلماتیک جبهه مهاجم از جمله شورای امنیت برای اِعمال فشار مضاعف بر مردم یمن، منجر به حضور پررنگ تر و فعال تر مردم گردید و در خیابان های شهرهای گوناگون از جمله صنعا، راهپیمایی گسترده آنان را در مخالفت با قطعنامه شورای امنیت و حمله نظامی شاهد بودیم. قطعاً رژیم آل سعود که از پشتیبانی تمام قدّ ایالات متحده در این تهاجم بهرهمند است، در عملیات هوایی شکست خواهد خورد و اگر بخواهد از ارتش خود برای عملیات زمینی و تعرض به تمامیت ارضی یمن استفاده کند به علت ناتوانی، بیتجربگی و اختلافات داخلی در خاندان آل سعود که تبعات سنگینی به دنبال دارد از یک سو و از سوی دیگر توانمندی های مردم و ارتش یمن، تجربه شکست در عراق، سوریه و نقاط دیگری که سعی کرد جنگ نیابتی را به نمایندگی از آمریکا و رژیم صهیونیستی در منطقه رهبری و مدیریت کند، مجدداً تکرار خواهد شد. از سویی دیگر با نگاهی راهبردی به این تحولات چنین می توان نتیجه گرفت که اهمیت استراتژیک بابالمندب بیش از تنگه هرمز است، از این رو عربستان برای کاستن وابستگی خود به خلیج فارس که ایران توان کنترل آن را دارد، تلاش می کند که بخشی از نفت خود را از طریق دریای سرخ صادر نماید و صادرات به کشورهای آسیایی از طریق بابالمندب صورت گیرد، اما عربستان در این راهبرد هم سرمایهگذاری خود را بر باد رفته می بیند.
در ارتش عربستان نظامیان رفاهزده و گریزان از سختی حضور دارند در حالی که یمنیها مردمانی سختکوش و مومن هستند و هر کجا سلاح در مقابل ایمان قرار گیرد نیروی ایمان پیروز می شود و این مساله را در تجاوز به افغانستان، اشغال افغانستان توسط ناتو، شکست های آمریکا در عراق و از همه بدیهی تر در شکست ارتش تا بن دندان مسلح اسرائیل از حماس و حزبالله شاهد بودیم. انقلاب مردم یمن و تجاوز عربستان و شکست در این تجاوز، نقطه عطف مهمی در جریان بیداری اسلامی خواهد بود و آثار استراتژیک عظیمی بر منطقه خواهد داشت؛ و وجه مثبت آن بدین شکل قابل تحلیل است که سرمایهگذاری اعراب و هم پیمانان آنان علیه یمن بخشی از انرژی آنها در حمایت از تروریستها در عراق، سوریه و لبنان را خواهد کاست. عربستان با اقدامات خود طی سالهای گذشته اعراب را علیه خود شورانده و نفرتی که امروز در جهان اسلام از خاندان آل سعود در دلها رسوخ کرده بی سابقه است. تبعات جنگ عربستان که با هدف تخریب زیرساخت ها و اهداف غیرنظامی و گرتهبرداری از اربابان صهیونیستی است قابل تعقیب بینالمللی است و دیری نخواهد پایید که «بینی سعودیها به خاک مالیده خواهد شد.»
ژنرالهاي آمريكايي امروز را به ياد داشته باشند
محمد صفری: همواره تهديدات لفظي آمريكاييها عليه ايران اسلامي وجود داشته است، آمريكاييها گزينه نظامي خود را روي ميز نگه داشتهاند، رئيس ستاد مشترك ارتش آمريكا،باز هم و براي چندمينبار گفته است، گزينه نظامي در خصوص ايران هنوز باقي است. هر چند اين گزينه هنوز عملياتي نشده است و تنها به يك رجزخواني پوشالي شبيه است تا به يك تهديد واقعي، اما نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران، به خاطر اين تهديدات هميشگي، در آمادگي كامل و صد درصدي قرار دارند.
نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران با تجربه بزرگ ۸ سال دفاعمقدس و با پيشرفتهاي چشمگير در حوزه دفاعي و نظامي در شرايط تحريمي سخت، توانستهاند قابليتهاي عملياتي و واكنش سريع خود را به هرگونه تهديد، افزايش دهند.
اگر به دور و اطراف كشورمان نگاهي بيندازيم، به خوبي ميتوان، ناامني و جنگهاي داخلي در برخي از كشورها از جمله عراق، افغانستان، پاكستان و... را ديد. اصليترين دليل چنين وضعيتي در اينگونه كشورها نبود يك رهبري و همچنين مردمي نبودن نيروهاي مسلح اين كشورها است. يك نيروي مسلح مكتبي و ارزشي كه وجود خود را مديون مردم و حمايتهاي گسترده آنها ميداند، هنگامي كه كشورش با تهديد جدي روبرو شود، از جان و دل براي وطن و مردم پا به ميدان ميگذارد و از كيان اين ملت و آيين او جانانه دفاع ميكند و دشمن را پشيمان. امنيت و اقتدار جمهوري اسلامي ايران به وجود نيروهاي مسلح پرتوان از جمله ارتش و سپاه بستگي دارد.
اگر نبود، اقتدار ارتش جمهوري اسلامي ايران و توانمندي سپاه پاسداران، دشمنان ايران اسلامي، خوابهاي پليدي براي كشورمان ديده بودند، اما وجود اين دو بازوي قدرتمند و مقتدر نظامي، خوابهاي آنها را پريشان كرده است. اكنون هم كه گفتوگوهاي هستهاي جريان دارد و ميرود تا شايد به توافق برسد، دشمن اصلي ايران اسلامي باز هم زبان تهديد را به كار گرفته است، اين سياست كه در اين سالها از سوي امريكا بارها عليه مردم و كشورمان به كار گرفته شده است، عليرغم هدف امريكاييها، هيچ ترس و وحشتي در دل مردم ايران راه نيافته و با گذشت زمان، اين ادعاي تهديد نظامي هر چه بيشتر در دل مردم كمرنگتر و بياهميتتر هم شده است. اتفاقاً چنين واكنشي از سوي مردم نسبت به تهديدات نظامي امريكا عليه ايران، مقامات امريكايي را در سطح دنيا بياعتبارتر از گذشته ميكند. اگر پيش از اين سربازان امريكايي به كشوري ضعيف حمله ميكردند و در آن دست به قتل و جنايت ميزدند، اكنون شرايط براي آنها تغيير كرده، ايران اسلامي همانند كشورهاي ضعيف دنيا نيست كه اجازه دهد، پاي سربازان جنايتكار امريكايي خاك مقدس كشورمان را ناپاك كنند.
مقامات و فرماندهان ارشد ارتش امريكا به خوبي از ويژگيها و توانمنديهاي ارتش و سپاه ايران آگاهي دارند و اگر همچنان از زبان تهديد نظامي عليه ايران استفاده ميكنند، براي اين است كه وجهه خود را در افكار عمومي دنيا حفظ كنند والا به خوبي از چگونگي پاسخ به حمله احتمالي به ايران با خبر هستند و در كنار آن، از بسياري ويژگيها و واكنشهاي سريع نيروهاي مسلح كشورمان بيخبرند، چون بسياري از ويژگيها، دستاوردها و توانمنديهاي نيروهاي مسلح ايران، رونمايي نشده و ژنرالهاي امريكايي هم از آنها اطلاعي ندارند. همين بياطلاعي آنها از نوع پاسخ ايران به حمله به احتمالي نظامي به كشورمان، پنتاگون را سردرگم كرده است. اين سردرگمي هم آنها را وادار به هذيانگويي ميكند. ارتش امريكا را مزدوران و حقوقبگيراني تشكيل دادهاند كه در ويتنام، همچون لشگر شكست خورده، بيرون آمدند و بسياري از سربازان آن دوران كه باقي ماندهاند، از افسردگيهاي شديد وبيماريهاي روحي و رواني رنج ميبرند. ارتش امريكا ويتنام را ويران كرد، بسياري از مردم آن را به قتل رساند، ابرقدرتي كه به يك كشور كوچك و ضعيف حمله كرد، سرانجام با شكستي بزرگ از آنجا بازگشت، سردمداران آمريكايي اكنون چگونه ميتوانند، تصور جنگي را با ايران داشته باشند كه، بسيار قويتر، وسيعتر، پرجمعيتتر و توانمدتر از كشورهاي كوچك و ضعيفي است كه به آنها حمله كرده است.
امروز روزِ ارتش جمهوري اسلامي ايران است. ۲۹ فروردين يادآور دلاوريها و رشادتهايي است كه سربازان وطن، حافظان ميهن و مردم، جاننثاران دين و آيين در ۸ سال دفاعمقدس از خود به يادگار گذاشتند و پس از آن هم با تيزبيني و هوشياري خود، امنيت اين آب و خاك مقدس را تأمين كردهاند.
امروز روزي است كه ژنرالهاي امريكايي بايد بنشينند و از صفحه بزرگ تلويزيون خود، روز ارتش را در ايران اسلامي تماشا كنند و ببينند كه نيروهاي ارتش جمهوري اسلامي ايران در اين رژه بزرگ چه چيزي به آنها نشان ميدهند، آنگاه دهان بگشايند و ايران مقتدر را تهديد به حمله نظامي كنند.
ارتش و سپاه در كنار هم با وحدت و يكپارچگي خود، در آمادگي كامل و صد درصدي قرار دارند و هرگونه تعرض را با كوبندهترين روش، پاسخ خواهند داد. مقامات امريكايي بدانند و البته ميدانند كه با وجود نيروهاي مسلح قوي، غرب پاي ميز مذاكره نشست نه چيز ديگري!
مجید منصوری بیدکانی: مقام معظم رهبری سال 94 را به نام همدلی و همزبانی نامگذاری کردهاند و مبنای این همدلی و همزبانی را بین دولت و ملت قرار دادهاند .
در واقع همدلی و همزبانی جزو فرامین دین اسلام است و مسلمانان موظفند، از نفاق و دو رویی بپرهیزند، اما بحث بر سر این است که چگونه باید فضای صداقت و سلامت را بین دولت و ملت ایجاد کنیم؟
به نظر میرسد ایجاد این فضا به فرهنگ سازی نیاز دارد، زیرا مشکل اصلی در این است که دولت و ملت درک درستی از وضعیت همدیگر ندارند و همین باعث بروز برخی مشکلات شده ا ست.
وقتی دولت و ملت فضای موجود را درک کنند، آنگاه خود به خود میتوانند همدیگر را تحمل کنند. متأسفانه امروزه بحث تحمل انتقاد نیز کم شده است. وقتی به درک درستی از وضعیت موجود نمی رسیم و در باورها و یا رؤیاها غرق میشویم، کار به جایی میرسد که انتقاد معنا و مفهوم خودش را از دست میدهد. به جای نقد، تخریب میشود و حتی نقد در فضاهای خصوصی اتفاق میافتد، زیرا به نقدی که میکنیم، ایمان نداریم. اگر به نقدی که میکنیم، ایمان داشته باشیم، دیگر در مسیر تخریب و مچ گیری نیست، بلکه برای تحکیم و قوت مدیریت کشور است.
بنابراین اگر دولت در جایی مشکلی دارد، به جای حاشیه رفتن، با صداقت به مردم بگوید. یا اگر در یک مورد توان لازم را به هر دلیل ندارد، به این ناتوانی اعتراف کند و دلایل این ناتوانی را نیز به مردم بگوید. نتایج بهتری به دست میآید و مشکلات بهتر تحمل میشود. البته منظور من این نیست که مردم را از وضعیت موجود ناامید کنیم، اما بایدواقعیتها را بگوییم. اگر مردم بدانند که وضعیت اقتصادی کشور چگونه است، و چه تدابیری برای حل آن اندیشیده شده، تحمل بیشتری خواهند داشت و مثل همشه همکاری و همراهی میکنند. انتظار مردم این است که دولت و مسؤولان صادق باشند، نه آنکه خبرهای چندگانه بشنوند. وقتی مردم گرانی را حس میکنند، نباید میزان تورم را از چندین کانال مختلف با آمار و ارقام گوناگون بشنوند. وقتی مردم بیکاری را به عینه میبینند، انتظار ندارند که دولتمردان از کاهش میزان بیکاری و رشد اشتغالزایی بگویند. مردم انتظار دارند صداقت را کارهای دولت ببینند و از زبان دولت بشوند. بنا بر این دولت نباید پشت پرده داشته باشد. همان طور که دولت انتظار ندارد پشت پرده مردم گروه های فشار باشد یا مردم حرفهای بیگانه را بیشتر از حرفهای داخلی باور کنند. دولت انتظار ندارد درک مردم آن چیزی باشد که از ماهوارهها میشنوند.
هرچند این مسایل نیز به این دلیل است که زبانها با هم تفاوت دارد. آنچه میگوییم، با آنچه مینویسیم، باید یکی باشد. قرار نیست حرفهایی را بگوییم و هنگامی که نوشته شد، آن را تکذیب کنیم. قرار نیست در جایی حرفی بزنیم که حتی خودمان توان شنیدن آن را نداشته باشیم، بنا بر این دولت و ملت تنها باید به درک متقابل بر مبنای صداقت برسند و برای تحقق این مهم از هر راهی که میتوانیم باید استفاده کنیم.
محمدكاظم انبارلويي: امروزه اصولگرايان مباحث مهمي را زيرسقف گفتگو مرور ميكنند مرور اين مباحث فراتر از همگرايي و وحدت در انتخابات آينده است. بخشي از اين مباحث به شرح زير است.
1- تحليل شرايط شرايط كنوني در ايران امروز يكي از اميدواركننده ترين روزهاي انقلاب است. نظام جمهوري اسلامي مستقرترين نظام منطقه و جهان است با حكومتي متفاوت كه قبلهگاه انقلابيون جهان ميباشد. خطراتي كه امروز انقلاب را از درون و بيرون تهديد مي كند اگر بيشتر از گذشته نباشد كمتر نيست. امروز گرگهاي جهاني در اطراف ايران خيمه زده اند و چنگال خونين خود را هر از چندي در عراق، سوريه، لبنان،يمن، افغانستان و ... نشان ميدهند.
در درون،استكبار جهاني از بازتوليد فتنه نا اميد نيست و اميدوار است در پروسه 10 ساله جديد انقلاب را به سمت و سوي استحاله و سرانجام براندازي هدايت كند. اينكه امروز در مذاكرات 1+5 لبخند مي زنند و التماس ميكنند دست از پيشرفت برداريد يا حداقل سرعت آن را كم كنيد، ترس آنها از اقتدار و امنيت و استقرار ملي ماست. بيداري اسلامي در منطقه و جهان چون پتكي بر گرده مستبدين منطقه و استبداد جهاني فرود آمده است.
آنها اميدوارند از طريق رخنه و سركوب خونين آن را مهار كنند اما ره به جايي نبرده اند. قدرتهاي جهاني اصرار داشتند كه صف خود را در برابر اسلام و انقلاب اسلامي متحد نشان دهند اما الان شكاف در ميان آنها غيرقابل مديريت شده و گاهي خود را در بحرانهايي چون اوكراين نشان مي دهد. آمريكاييها ضربه از بيرون را از كله خود بيرون كرده اند چون مي دانند ميليونها انگشت روي ماشه موشكها و تفنگها و توپهاي ما منتظر يك فرمان هستند آنها بيشتر به تغيير از درون فكر ميكنند و حتي در لابهلاي گفتگوهاي هسته اي و در سطرسطر توافقات لحظه اي از اين راهبرد غفلت نمي كنند. آنها از اينكه رمقي در اپوزيسيون داخلي نمانده سخت افسرده و غمگين هستند لذا بازي خود را به درون رقابت هاي درون گفتماني انقلاب برده اند. اين گزاره ها نشان مي دهد اصولگرايان بيش از پيش بايد به همگرايي و وحدت در درون خود و حتي يكصدايي در كل كشور به منظور مقابله با ترفندها و نقشه هاي شوم دشمنان انقلاب بينديشند حكمت نام گذاري امسال هم بدين مناسبت همين است. دولت و ملت بايد به سمت يكدلي و همزباني بروند تا بتوانند از مصالح و منافع ملي صيانت كنند.
2-دلايل همزباني و يكدلي با دولت
دولت به معناي حاكميت اصلي ترين لايه رويين نظام جمهوري اسلامي است كه سينه خود را در برابردشمنان اسلام و ايران سپر كرده است.
فارغ از اينكه چه كسي رئيس دولت است و يا چه كساني مسئوليت سنگين اجرا رادر قوه مجريه به عهده دارند، آنها بايد مورد حمايت قرار گيرند. اعتماد مردم روز به روز بايد به دولت بيشتر شود تا دولت بتواند به مسئوليت هاي ملي و بين المللي خود درست عمل كند.
فتنه سال 88 ضربه اي از درون به اعتماد ملي بود. فتنه، همگرايي ملت حول اسلام و ولايت فقيه را هدف قرار داده بود و فرسايش نيروهاي انقلاب را در «گيس كشي» خياباني دنبال مي كرد. ملت با هوشياري در قيام 9 دي از آن عبور كرد. انتخابات 92 با انضباط ترين انتخابات پس از انقلاب بود. چرا كه رئيس دولت قبل با پذيرش راي ملت قدرت را بدون كمترين تنش واگذار كرد. رقبا نيز با اشتياق و اعتقاد به راي ملت به منتخب ملت تبريك گفتند و آهنگ همگرايي و كمك به دولت را در دستور كار خود قرار دادند. اين آرامش پس از توفان فتنه 88 نشان داد كه انقلاب قدرت هضم لقمه هاي گلوگير را در هاضمه خود دارد كارآمدي نظام ديني در سايه اقتدار ملت و هوشمندي ولايت فقيه و هوشياري نخبگان، امري پنهان از نگاه ناظران جهاني نيست. ما به حكم قرآن توصيه به وحدت و انسجام در برابر كفار و مشركين جهان هستيم و هيچ چيز نمي تواند اين توصيه را در رفتار اجتماعي و سياسي ما كم رنگ كند.
دست دستگاه قضائي با اقتدار گلوي مفسدان و متجاوزان به حقوق ملت را مي فشارد و هر خاطي را در هر رده قدرت با چوب عدالت تأديب مي كند.
مجلس شوراي اسلامي به عنوان تكيه گاه اصلي قدرت مردم بر امور نظارت دارد و نقش خود را در تحكيم اقتدار ملي و امنيت ملي خوب ايفا كرده است. دشمن امروز حاكميت را يكصدا عليه كفرجهاني مي بيند. به همين دليل گفتگو را به شرارت نظامي ترجيح مي دهد.
3-هدف چيست و راه كدام است؟
هدف روشن است: مردم ما در حال پديداري جامعه مهدوي (عج) و زمينه سازي براي ظهور يگانه منجي بشريت حضرت بقيه الله الاعظم ارواحنا فداه هستند. گفتمان مهدوي امروز در ايران و جهان به عنوان مطرح ترين گفتمان از نگاه نخبگان پنهان نيست. صراط مستقيم رهبري ما را قدم به قدم در اين گفتمان هدايت مي كند. همه ظرفيت هاي انقلاب در خدمت چنين گفتماني است. هيچ ظرفيتي در انقلاب جاي را براي ديگران تنگ نمي كند، حتي كساني كه در جبهه رقابت با اصولگرايان قرار دارند. امروز جبهه اصولگرايي ظرفيت هاي عظيمي براي بسط و توسعه گفتمان مهدوي (عج) در جامعه پديد آورده است. چينش اين ظرفيت ها در كنار هم با حفظ خرده گفتمانهاي خود هيچ آسيبي به گفتمان اصلي وارد نمي كند. همگرايي و وحدت بين اضلاع اصولگرايي شرط اصلي صيانت از گفتمان مهدوي (عج) در جامعه است. اين موضوع به خوبي در زير سقف گفتگوي اصولگرايان تبيين شده است. امروز اصولگرايان با بصيرت انقلابي به دنبال تعميق وحدت و همگرايي، هم ميان خود و هم در ميان همه جريانات مؤمن به انقلاب هستند اصولگرايان براي حفظ جريان اصولگرايي جرياناتي را كه فساد فكري ، سياسي ، اقتصادي و اخلاقي دارند شناسايي و از آنها فاصله مي گيرند و سعي ميكنند در صحنه سياست ورزي نسبت خود با آنها را تعريف كرده و مبارزه بي امان خود را با آنان لحظه اي قطع نكنند. آنها به چالش هاي پيش رو كاملاً وقوف دارند.
4-ملاقات حضرات آيات محمد يزدي رئيس جامعه مدرسين حوزه علميه قم و موحدي كرماني دبير كل جامعه روحانيت مبارز و حضرات آيت الله مصباح يزدي عضو برجسته و فعال جامعه مدرسين براي ارزيابي فرآيند همگرايي اصولگرايان در هفته گذشته و نيز نشست هاي كارشناسي حزب مؤتلفه اسلامي، جميعت ايثارگران و جبهه پايداري در همين خصوص پيرامون مسائل پيش گفته نشان مي دهد جريان اصولگرايي در شرايط كنوني از يك بلوغ عقلي و عملي در نگاه به شرايط كنوني و نيز از باب آينده پژوهي به آينده برخوردار است. آثار وجودي اين نشست اكنون در سراسر كشور در بدنه اصولگرايي نمايان شده است. صبر و شكيبايي در نقد درون گفتماني در زير سقف گفتگو ميوه هاي خود را يكي پس از ديگري مي دهد.
سهم خواهي، خود محوري، تبارگرايي، خودشيفتگي وخودبرتربيني حزبي، ديگر مانع همگرايي اصولگرايان نيست. اصولگرايان از آن عبور كرده اند و قرار گذاشته اند يكصدايي در جبهه خودي را تقويت كنند.
آنها فهميده اند چند صدايي در اصولگرايان از بيرون مديريت ميشود.
در انتخابات 92 با غفلت از اين مديريت از كار جمعي و خردجمعي فاصله گرفتند. امروز هيچ تكليفي بالاتر از همگرايي و وحدت و رصد هوشمندانه حركات دشمن نيست. اصولگرايان هيچ
گزينه اي جز يكصدايي در ميان خود ندارند. اين توافق هم شده كه آن صدا بايد صداي انقلاب، اسلام، امام و رهبري باشد.
سند منشور جامع وحدت اصولگرايي بزودي منتشر ميشود و نتيجه گفتگوها در اضلاع اصولگرايي ان شاءالله اعلام ميگردد.
آنچه امروز از لابه لاي اخبار نشست هاي اصولگرايان فهميده ميشود آن است كه فرآيند يكصدايي اصولگرايان شكل گرفته و آثار خود را روي تحولات سال 94 حتماًخواهد گذاشت.
نقش هسته ای سناتورها؛ از ادعا تا واقعیت
بهزاد صابری: کمیته 19 نفره روابط خارجی سنای امریکا روز سهشنبه 25 فروردین طرحی را تصویب کرد که در صورت تصویب نهایی آن، کنگره این کشور از قدرت لازم برای تأیید یا رد توافق هسته ای با ایران بهرهمند خواهد شد. این طرح برای اجرایی شدن باید هم در سنا و هم در مجلس نمایندگان امریکا به تصویب برسد و با وتوی اوباما نیز مواجه نشود. گفته شده است که بر اساس این طرح دولت امریکا موظف خواهد بود که متن نهایی توافق با ایران را فوراً در اختیار کنگره قرار دهد و کنگره برای مرور توافق هستهای ۳۰ روز فرصت خواهد داشت و هیچ یک از تحریمها در مدت زمانی که کنگره مشغول مرور متن است، لغو نخواهند شد.
نگارنده پیش از این در یادداشتی در ابتدای شهریورماه سال گذشته با عنوان «ناآمادگی غرب برای نتیجه برد- برد»، آورده بود «به نظر می رسد طرف مقابل... شاید اصولاً فکرش را نمیکرد که جمهوری اسلامی حاضر شود در موضوعی مانند مسأله هستهای با امریکا پای میز مذاکره جدی بنشیند. لذا منطقی است اگر بگوییم که غرب اصولاً آمادگی واقعی برای اینکه مسأله هستهای و در مقابلش، بحث تحریمها از طریق مذاکره حل شود را نداشت. تنها پس از توافق ژنو و با آغاز مذاکرات وین روی جزئیات بود که مشخص شد غرب چقدر برای این مذاکرات ناآماده است. واقعیت آن است که تحریمهای وضع شده علیه ایران در ایالات متحده آنقدر پیچیده، متنوع، گسترده و همانند یک کلاف سردرگم است که خود مقامات امریکایی و حقوقدانان این کشور حتی کسانی که سالها روی مسأله تحریم ایران کار تخصصی کردهاند نیز در فهم کامل وضع موجود قوانین و مقررات تحریمی و مکانیزمهای قانونی مناسب و امکانپذیر برای تعلیق یا رفع آنها دچار مشکل بوده و هستند. کاملاً مشخص است که این نظام تحریمی، برای برداشته شدن در نتیجه «مذاکره» تدوین نشده بود.»
با در نظر داشتن این مقدمه، شاید بتوان گفت طرف امریکایی منتظر آن بود که ایران پس از دریافت یک امتیاز- البته مهم، اساسی و بیسابقه در تاریخ سازمان ملل متحد- یعنی پذیرش تداوم غنیسازی در خاک ایران، با وجود تمامی قطعنامههای فصل هفتمی شورای امنیت، در مذاکره روی جزئیات خصوصاً در بحث تحریمها کوتاه بیاید. اما ایستادگی اصولی و توأم با منطق و استدلال تیم مذاکره کننده کشورمان بر مواضع مبتنی بر منافع ملی موجب شد این مذاکرات هرچه بیشتر به درازا بینجامد و تمام جزئیات در تمامی حوزهها خصوصاً حوزه تحریمها روی میز مذاکره قرار گیرد.
در نتیجه این ایستادگی، اگر احتمالاً چنین تصور نادرستی در ذهن برخی وجود داشت که شاید با ایفای نقش «پلیس خوب» از سوی قوه مجریه امریکا در قبال نقش «پلیس بد» از سوی کنگره، جمهوری اسلامی ایران ترغیب به پذیرش مصالحهای آسانتر و زودتر با دولت اوباما بشود، اکنون اما با به میدان آمدن مستقیم آن «پلیس بد»، چنین تصوری رنگ باخته و ایالات متحده، تمام پشت پردههای خود را رو شده میبیند.
با این حال، حتی تصویب احتمالی این طرح، در وضعیت مذاکراتی جمهوری اسلامی ایران هیچ تفاوتی ایجاد نخواهد کرد. به خاطر داریم که وزیر امور خارجه ایران در اواخر شهریورماه گذشته در مصاحبه با شبکه پیبیاس به صراحت گفته بود: «ما با دولت (امریکا) طرف هستیم. البته، ما پیچیدگیهای داخلی مربوطه در امریکا را میدانیم. اما به عنوان یک دولت دارای حاکمیت، ما با دولت ایالات متحده به عنوان یک دولت دارای حاکمیت طرف هستیم. ما در سیاستهای داخلی و درونی ایالات متحده مداخله نمیکنیم.» ظریف با این جملات دیپلماتیک خود، تأکید کرده بود که اگر قرار باشد به راه حلی در مذاکرات برسیم و قرار شود که در قالب این راه حل هر طرف اقداماتی را انجام دهد، اینکه امریکا برای اجرای این اقدامات در سیستم داخلی خود با چه مشکلاتی روبهرو است و چه اقدامات قانونی یا اجرایی برای رفع این مشکلات باید انجام دهد برعهده خودشان است و به اصطلاح، «این دیگر مشکل ما نیست.» و این هم عین مواضع رسمی دولت جمهوری اسلامی ایران (در کلیت آن و نه فقط قوه مجریه) است که از زبان وزیر امور خارجه ابراز شده بود و بعد از آن هم مکرراً در سطوح مختلف تکرار شد و این موضع، تاکنون هم دچار تغییر نشده است.
برای دولت ایران و مذاکره کنندگان ما تفاوتی ندارد که دولت امریکا یا سایرین از چه مکانیزم داخلی برای تصمیمسازی نهایی در مورد برنامه جامع اقدام مشترک استفاده میکند و مثلاً آیا کنگره امریکا تحت تأثیر عوامل مختلف داخلی و خارجی بخواهد اختیارات رئیس جمهوری این کشور را محدود بکند یا خیر. ضمن اینکه این پیچیدگیهای داخلی فقط در امریکا هم نیست، مثلاً با وجود حضور مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپایی و وزرای خارجه سه کشور مهم اروپایی در مذاکرات، اما لغو تحریمهای اتحادیه اروپایی نیز باید به لحاظ حقوقی با اجماع دولتهای عضو این اتحادیه صورت گیرد. حال اگر بر فرض، پس از حصول توافق روی برنامه جامع، چنین اجماعی در این اتحادیه صورت نپذیرد، این توافق اصلاً اجرایی نمیشود. آنچه برای ما مهم است این است که برنامه جامع نهایی- اگر توافقی در مورد آن حاصل شود- به همان شکل مورد توافق اجرا شود و این، شرط اجرایی شدن بخشهای دیگر برنامه جامع است که سهم ایران هستند.
همان طور که رئیس جمهوری در مراسم روز ملی فناوری هستهای تأکید کرد، ایران «هیچ توافقی» با گروه 1+5 را نخواهد پذیرفت «مگر آنکه در نخستین روز اجرای این توافق تمام تحریمهای اقتصادی بالمره لغو شود.» برای کشورمان این مهم است که این شرط در کنار برخی خطوط قرمز دیگر، در توافقی که در دست مذاکره است لحاظ شود. حال هر اندازه که پیچیدگیهای داخلی امریکا یا سایر کشورها، اجرایی شدن این توافق را به تعویق بیندازد، خواه 30 یا 60 روز، طبیعتاً اجرایی شدن آن اقدامات متقابلی که در برنامه جامع برای ایران در نظر گرفته میشود نیز به تعویق میافتد و اگر کنگره یا هرجای دیگر مانع اجرایی شدن توافق شود، این اجرا نکردن دوطرفه خواهد بود و بخش مربوط به ایران نیز اجرا نخواهد شد. در هرحال، جمهوری اسلامی ایران چیزی را از دست نخواهد داد، یا برنامه جامع، به شرط حصول توافق روی متن، به همان صورت مورد توافق و با رعایت ملاحظات ایران اجرایی خواهد شد یا اصولاً اجرایی نخواهد شد و ورود کنگره یا هر نهاد دیگری نمیتواند برنامه جامع را بدون توافق ایران کم یا زیاد کند.
کشورمان در کنار تداوم سیاستهای منطقهای و بینالمللی سازنده و مبتنی بر همکاری و تعامل، با رویکرد نوین مذاکراتی خود نشان داده است که هیچ تهدیدی از جانب برنامه هستهای ایران علیه صلح و امنیت بینالمللی وجود ندارد و ایران تمام قد آماده تعامل و نیل به یک راه حل منطقی و عادلانه است که حتی شامل پذیرش برخی نظارتها و محدودیتهای موقت هم میتواند بشود تا جای هیچ شبههای در ماهیت صرفاً صلحآمیز برنامه هستهای باقی نگذارد. همین هم باعث ارتقای غیرقابل انکار جایگاه ایران در عرصه روابط بینالملل شده و تحرکات دیپلماسی و نقشآفرینی قابل توجه کشورمان در منطقه و جهان گواهی بر این مدعا است. این رویکرد سازنده ایران موجب شده است که انگیزههای واقعی هرگونه کارشکنی و اخلال در مسیر توافق و مسببان آن برای همه دولتها مشخص باشد و از این پس، هیچ چشماندازی برای تشدید تحریمها یا فشار روی دولتهای دیگر برای اجرای مؤثر تحریمهای کنونی وجود نداشته باشد و اشاره به گزینههای کذایی روی میز هم بیشتر به عنوان مطایبهای سیاسی دیده شود.
دولت اسقاطگر، دولت احیاگ
احمد غلامی:سوژههای اسقاطی، سوژههایی هستند که آنقدر زمان از روی آنها میگذرد که دیگر از موضوعیت میافتند. بسیاری از مدیران از این ترفند استفاده میکنند تا نامههای داخل کارتابل را بههردلیلی که نمیتوانند جواب بدهند؛ اسقاطش کنند. در عالم سیاست هم اینگونه است. برخی دولتها سوژههایی را که بههردلیلی نمیتوانند راهحلی برایش پیدا کنند به دست بیرحم زمان میسپارند تا اسقاطش کند. بداقبالترین رئیس دولت کسی است که انباشت این سوژههای اسقاطی گریبانش را بگیرد.
از کجا که حسن روحانی متصدی یک چنین دولتی باشد. سوژههای اسقاطی زیادی روی دستش مانده و کار در عرصه سیاست داخلی را برایش دشوار کرده است. احمدینژاد در مسائل داخلی برای ایجاد هیجان و موجآفرینی و موجسواری به سوژههایی میپرداخت که نه برای آنها برنامهریزی میکرد و نه اعتقادی به حل آنها داشت، فقط میخواست نگاهها را متوجه خودش کند. مثلا حرفهای او درباره حجاب و بدحجابی، مشت نمونه خروار چنین رویکردی است. او دراینباره حرفهایی میزد که شنیدن آن از زبان هر مقام مسئول دیگری کموبیش بعید به نظر میرسید. اما او این سوژهها را اسقاط کرد و آنها را از معنا تهی کرد. برای همین وقتی حسن روحانی درباره حجاب و امربهمعروف در خیابانها حرف مهمی زد و خواست دیدگاه خود را درباره این معضل به گوش مردم و نهادهای مؤثر برساند، نهتنها کسی را متوجه خود نکرد، بلکه تلنگری هم به جامعه نخورد. احمدینژاد بسیاری از این سوژهها را اسقاط و از معنا تهی کرده است. از این نگاه، کار حسن روحانی در سیاست داخلی بسیار دشوار است. ایجاد شور و امیدی که او بهدنبال آن است، فقط در بازگشت به روزهای خوب معنا میدهد. گام روبهجلو برداشتن در مسائل داخلی هم دشوار است و هم شاید در جنس دولت تدبیر و امید نباشد. این حرف را بازتر خواهم کرد. دولت احمدینژاد، دولتی اسقاطگر بود. او تلاش کرد تا دولتهای ماقبل خود و ارزشهایی را که آنها بهعنوان ارزشهای انقلاب تبیین میکردند با هجمهای سنگین از کار بیندازد. احمدینژاد اگر با این کارش خسارت بزرگی به ایدههای انقلاب زد، دستکم موفق شد تصور دولت را در ذهن آدمها عوض کند. او با تکیه بر پول نفت و عقبهای سنتی که از او حمایت میکردند، دولتی مقتدر و جدی را به نمایش گذاشت. اگرچه نمایش این اقتدار گاه وسیله خنده و شوخی بود، اما برخی اذعان میکردند اگر قرار است کسی کاری بکند، هم اوست. احمدینژاد با این دو اهرم قدرتمند یعنی پول و عقبه سنتیِ وفادار نتوانست کاری بکند جز اسقاط سوژههایی که دولتهای قبل درصدد حل آنها بودند و هزینههای گزافی بابت آنها پرداختند. بیدلیل نیست که دولت روحانی به ناگزیر دولت امید و تدبیر نام گرفت؛ یعنی امید به احیای دوباره سوژههای اسقاطی با تدبیر.
اگر دولت اصلاحات در مسیر روبه جلو «خطی» پیش میرفت و انقلاب را در تداوم و استمرار و اولیدانستن ارزشها میدید، دولت احمدینژاد زمان را «دوری» در نظر میگرفت. زمان خطی به جای اینکه روبهجلو گام بردارد یا حتی به عقب بازگردد، در تصوری دایرهایشکل بازگشت و پیشرفت را به یک چشم مینگریست و توأمان مدعی آن بود که به یک کرشمه دو کام را برآورده است. به بیان بهتر، هم به فضا و حالوهوای صدر انقلاب رجوع میکرد و هم مدعی آن بود که ضرباهنگ پیشرفت کشور را فراتر از سند چشمانداز ٢٠ساله به جلو میبرد. او با هوشمندی بر این گمان بود که با دوری فرضکردن تاریخ انقلاب، میتواند همه دولتهای ماقبل خودش را با اتهام به انحراف اسقاط کند. از همینرو است که در پوسترهای انتخاباتیاش، پرتره او در کنار شهید رجایی پیامی روشن، صریح و شفاف داشت: بازگشت به نقطه تاریخی قابلقبول. این پیام و عمل به این پیام آنقدر جدی است که با عملکردهای بعدی و سطحی احمدینژاد بههیچروی همخوانی ندارد...
... و انگار که اصلا از خودش نیست و ایدهای تحمیلی به او است و در خوشبینانهترین شکلش ایدهای تبلیغاتی بوده است. به هرتقدیر این ایده نافرجام ماند. دولت حسن روحانی، چارهای ندارد جز اینکه دولتی احیاگر باشد؛ دولتی که در سیاست داخلی، وظیفهاش امیدوارکردن مردم به درستکردن خرابیهای بهبارآمده است. روحانی چارهای ندارد جز اینکه بازگردد و مثل دولت هاشمی «سازندگی» کند. اما ضمن بازگشت به قصد سازندگی، مجبور است اصلاحطلب باشد و ایده «بازگشت» را که از ایدههای اسقاطی عصر احمدینژاد است، بهنحو احسن ترمیم کند. این دولت به تعبیر حافظ، «صعب روزِ بوالعجب کارِ پریشان عالم» چارهای ندارد جز برگشت به سازندگی و اصلاحات و البته آنهم نه در قالب زمان رو به جلو، بلکه در قالب زمانی از دسترفته و از بخت بد، با موضوعاتی که اسقاط شدهاند... .
نمد سیاست و کلاه گشاد ثروت!
محمدعلی وکیلی: مدتی است که برخی مقامات مسئول خبر از ورود پولهای کثیف به سپهر سیاست و عرصه انتخابات میدهند. این خبر برای توده مردم چندان تازگی ندارد چرا که جزئی از مشاهدات آنان به حساب میآید. به عبارتی خبر مقامات در حقیقت تائید بخشی از مشاهدات مردم است. چندی پیش وزیر محترم کشور به عنوان مجری انتخابات و رئیس شورای امنیت کشور این خبر را اعلان و چند بار بر آن تاکید نمود و در انتهای هفته گذشته وزیر محترم دادگستری نیز مُهر صحه برآن گذاشت و معلوم شد که دغدغه دولت روحانی مقابله با پولهای کثیف به ساحت سیاست میباشد. بدیهی است که اثبات چنین ادعایی نیازمند دلیل و استدلال نیست.
کافی است حجم تبلیغات صورت گرفته و میزان هزینه صرف شده توسط هر کدام از نامزدهای انتخابات رصد و با درآمد حاصل از دوران نمایندگی مقایسه شود تا به صحت ادعاها نائل آییم.
هزینه های میلیاردی برای ورود به مجلس و یا شورای شهر با منطق اقتصادی ناسازگار است. تنها معادله ای که این هزینه ها را منطقی مینماید معادله پیوند قدرت و ثروت میباشد. فرقی نمیکند جزو آن دسته ای باشید که قدرت را زیر مجموعه ثروت میدانند یا بالعکس منتقد آن باشید، به هر حال یک چیز واضح است: با نمد سیاست میتوان برای خود کلاه ثروت ساخت آنچنانکه ثروت نیز شرط لازم رسیدن به قدرت سیاسی شده است. این معادله نامیمون روال سپهر کنونی سیاست شده است و در نگاه خواص به رموز موفقیت تعبیر و تفسیر شده است.
در زمانه کنونی هزینه کردن برای حوزه قدرت معقول و توجیه پذیر شده است چرا که گویا با قدرت حاصل از رهگذر سیاست تمام هزینه ها در یک چشم به هم زدن جبران و در آمدهای چند برابری نیز تضمین میشود. متاسفانه این رابطه محدود به حوزه سیاست و ثروت نیست. دیگر روابــط انســـانی نیــز دستخوش این فرجام گشته اند. تمام روابط تحت الشعاع اتصال به منابع ثروتند. روابط زناشویی، خویشاوندیهای سیاسی، اقتصادی و جناح بندیها و بخش مهمی از دعواهای سیاسی با کارکرد اتصال به منابع ثروت مشروعیت مییابند. این رابطه دو سویه در دنیای سیاست و قدرت پذیرفته شده و به هنجار میباشد. اما در فضای گفتمانی جمهوری اسلامی که شعار محوری اش «ما تشنگان خدمتیم نه شیفتگان قدرت» است عجیب و نا متعارف و غیرارزشی تعبیر میشود. اینکه چه میزان ترکیب نمایندگان مجلس شورای اسلامی تحت تاثیر این معادله (ثروت و سیاست) رقم خورده و میزان تاثیرش در مجالس مختلف چگونه بوده است خود نیازمند تحقیق مستقل است ولی نگاهی اجمالی نشان میدهد که درصد بالایی از نمایندگان مجالس را مقامات رسمی قوه اجرایی تشکیل میدهند، یعنی کسانی که از رانت قدرت بهره مند بوده اند و از آن برای رسیدن به جایگاه نمایندگی استفاده برده اند. در چرایی این وضعیت میتوان مثنوی هفتاد من نوشت ولی به اجمال به اهم زمینه های آن اشاره میشود.
1- انحصار یکی از مهمترین دلایل در هم تنیدگی قدرت و ثروت شده است. انحصار در تمام اشکالش فسادزا است و در اینجا نیز موجب ورود پول کثیف به سپهر سیاست میباشد. انحصار در اقتصاد موجب انحصار در سیاست و بالعکس است. هر گاه ساحت سیاست گرفتار انحصار شود و فرصتها به عدالت توزیع نشود و عرصه سیاست حالت قبیله ای پیدا کرد به طور طبیعی به سوءاستفاده های بیشمار گرفتار میشود. پس انحصار در سیاست تنها به حذف صلاحیت داران و تقویت و تکثیر کوتوله های سیاسی محدود نمیشود بلکه به نهادینه سازی پیوند ثروت و قدرت میانجامد.
2-بی توجهی نهـــادهای نــاظر به شرایط ذاتی و تمرکز بر شرایط غیرواقعی و فرعی موجب ترویج چنین فرهنگی میشود. به نظر میرسد ضوابط و آئین نامه ها و رویه های اجرایی تشخیص و تمییز صلاحیتها با معیار تقابل با معادله دو سویه مذکور نیست و جهت نمای صلاحیتها آنقدر آسمانی است که به هیچ وجه این امور واقعی و عینی و زمینی را شامل نمیشود.
3- اصول 43، 49، و 142 قانون اساسی به منظور ممانعت از پیوندهای نامشروع قدرت و ثروت تدوین شده است ولی مشاهدات کنونی و اخبار رسمی مقامات حکایت از مغفول بودن اصول فوق و بی توجهی دستگاههای مربوطه دارد. یکی از زمینه های ایجاد همدلی و همزبانی گسست پیوند قدرت و ثروت میباشد. تا این پیوند بر قرار است و این میزان از درهم تنیدگی وجود دارد نبایست انتظار تحقق آرمان همدلی و همزبانی را داشت. به هر روی در سالی که منتهی به یک انتخابات مهم و سرنوشت ساز میباشد بایست کاری کرد که پیوندهای نامشروع قدرت و ثروت به نفع عدالت و آرمانهای انقلاب گسسته شود و این تارها از هم جدا شوند هر زمینه ای که به تحکیم پیوند نامبارک ثروت و قدرت منجر میشود باید محو گردد و تا این اصلاح و پالایش صورت نپذیرد سیاست اخلاقی نخواهد شد و ثروت به عدالت نزدیک نمیگردد.
مجلس دهم متفاوت از نهم
غلامعباس توسلي: انتخابات مجلس دهم به نظر ميرسد يكي از مهمترين عرصههاي رقابت ميان گروههاي اصولگرا و اصلاحطلب باشد. با توجه به آنچه در انتخابات رياستجمهوري رخ داد و پيروزي حسن روحاني در مبارزات انتخاباتي سال 92 فضاي سياسي به سمتي پيش رفت كه جناحهای منتقد احساس كردند اگر مجلس را به عنوان مهمترين جايگاه از دست دهند ممكن است در موقعيت افراد تاثير بگذارد. از آنجايي كه دولت در دو سال گذشته چالشهاي بسياري را با برخی نمايندگان داشت و به نوعي درمسیر اجرای برنامههایش به نوعي آنها را سرعت گير خود دانست اين تصور را دارد براي آنكه دولت بتواند باقيمانده عمر خود را به گونهاي پيش ببرد که بتواند به وعدههايي كه داده است جامه عمل بپوشاند لازم است تركيب مجلس تغيير کند و منتقدان همیشه مخالف دولت جاي خود را به اصلاحطلبان و اصولگرايان معتدل بدهند.
از سوي ديگر هشت سال دولتي بر سر كار بود كه شعارهاي پوپوليستي و عامهپسند ميداد اما عملا اغلب اقداماتي كه انجام شد در راستای شعارهايي كه مطرح ميشد، نبود؛ به عبارت ديگر اقدامات دولت گذشته موجب شد تا تورم رشد افسارگسيختهاي پيدا كند كه قدرت خريد مردم نسبت به پيش از آن به يكسوم تقليل پيدا كند و نهايتا توده مردم مشاهده كردند در سطحي بسيار پايينتر از آنچه ميخواستند به آن برسند قرار دارند. حال دولت گذشته به كنار رفته اما طيفي كه حامي دولت سابق بودند همچنان در مجلس حضور دارند و گاهي سنگاندازيها و كارشكنيهايي را در برابر برنامههای دولت يازدهم در دستور كار خود قرار ميدهند اما افكار عمومي به دقت اين رفتارها را رصد ميكند و تصويري از اين وقايع براي خود ترسيم ميكند.
نتيجه آن ميشود كه افكار عمومي احساس ميكند دولت حسن روحاني در تلاش است تا اصلاحاتي را در كشور پديد آورد و براي اين منظور بايد افرادي اكثريت مجلس را به دست گيرند كه همسويي بيشتري با دولت داشته باشند. نكته ديگر آنكه طيف تندرو مجلس كه بيشتر موجوديت خود را وامدار حامیانش در دولت گذشته ميداند به خوبي درك كرده است كه مجلس دهم آخرين پايگاه آنهاست لذا اگر آن را ازدست دهند براي بازگشت به عرصه ممكن است با مشكلات فراواني مواجه شوند از اين رو تمام تلاش خود را به كار ميبندد تا آخرين سنگر را حفظ نمايد حتي اگر مجبور شود كمي تعديل در مواضع خود به وجود میآورد. بر این اساس به نظر ميرسد تركيب مجلس آينده با مجلس نهم متفاوت باشد. بدين معنا كه اكثريت كرسيهاي مجلس دهم از آنِ اعتدالگرايان اصولگرا و اصلاحطلب باشد.