یك بازپرس نظامي با درجه سرهنگي، به قصد ملاقات با من از مشهد به بيرجند آمد و تاكنون ندانسته ام مأموريت واقعي وي كه براي انجام آن، اين راه طولاني را پيمود چه بود؟ وي به من گفت : به زودي تو را به مشهد مي فرستيم، اما اوضاع در آن جا بسيار ناآرام است و تعداد زيادي از مردم بازداشت شده اند، به طوري كه زندان هاي مشهد از دستگير شدگان پر شده و جاي خالي نمانده است. او ضمن آن كه اوضاع آشفته مشهد را براي من ترسيم مي كرد، سعي داشت به نوعي در دل من وحشت ايجاد كند. او گفت: مناسب است شما چند روزي در بيرجند بمانيد تا اوضاع در مشهد آرام شود.

گروه فرهنگی مشرق - شرح اسم" عنوان کتاب زندگینامه رهبر معظم انقلاب از سال ۱۳۱۸ تا ۱۳۵۷ است که توسط هدایت الله بهبودی به رشته تحریر در آمده و توسط موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی به چاپ رسیده است. البته این کتاب اولین بار همزمان با برگزاری نمایشگاه بین المللی کتاب تهران رونمایی شد؛ اما به دلیل وجود برخی اغلاط تاریخی، توزیع آن متوقف شد تا اینکه مدتی قبل پس از برطرف شدن اغلاط، چاپ و در اختیار علاقه مندان گرفت. در نظر داریم هر روز بخشی از این کتاب را منتشر کنیم.
آنچه در ادامه از نظرتان می گذرد بخش سی و هشتم ام این کتاب است.



***آزادي مشروط

روز عاشورا متوجه رفت وآمدهاي فراوان به شهرباني شد. از آن آدم ها، آقاي سادسي را شناخت؛ كسي كه در خانه اش سخنراني كرده، حادثه مدرسه فيضيه را به گوش مخاطبان رسانده بود. مرد پرتحرك و فعالي بود. هم با روحانيان رفيق بود، هم با مأموران شهرباني. آقاي خامنه اي بي آنكه بداند اين آمد و شدها براي چيست، او را به اتاق رئيس شهرباني دلالت كردند . قاضي هاي دادگستري بيرجند آنجا حاضر بودند. سئوال و جواب ها رد و بدل شد. گمان كرد جلسه دادگاه است.

سروان صارمي در نامه اي به بازپرس شعبه 2 دادسراي بيرجند موضوع را به دستگاه دادگستري اطلاع داده بود. او نوشته بود كه كساني چون حاج سيدمحمد سادسي و كاظم بيرجندي از دادن شهادت خودداري كرده اند. آنها به احترام سيادت آقاي خامنه اي شهادت نمي دهند؛ شاهدان گفته ها و اظهارات وي، همان مأموران شهرباني هستند؛ و گزارش مأموران را به بازپرس ارائه كرده بود.


" طي ايامي كه بازداشت بودم، يك بازپرس نظامي با درجه سرهنگي، به قصد ملاقات با من از مشهد به بيرجند آمد و تاكنون ندانسته ام مأموريت واقعي وي كه براي انجام آن، اين راه طولاني را پيمود چه بود؟ وي به من گفت : به زودي تو را به مشهد مي فرستيم، اما اوضاع در آن جا بسيار ناآرام است و تعداد زيادي از مردم بازداشت شده اند، به طوري كه زندان هاي مشهد از دستگير شدگان پر شده و جاي خالي نمانده است. او ضمن آن كه اوضاع آشفته مشهد را براي من ترسيم مي كرد، سعي داشت به نوعي در دل من وحشت ايجاد كند. او گفت: مناسب است شما چند روزي در بيرجند بمانيد تا اوضاع در مشهد آرام شود. چنين به نظر مي رسيد كه مأموريت آن سرهنگ فقط رساندن همان مطلب بود و بس، اما براي من معلوم نشد كه چرا يك فرد نظامي، آن هم با درجه سرهنگي را براي ابلاغ اين پيام از مشهد به بيرجند فرستاده اند، در حالي كه مي توانستند مطلب را توسط يك نظامي بيرجندي به من برسانند. پيداست كه از هم گسيختگي و بي ثباتي در دستگاه دولت به اوج رسيده بود و با همه چيز محتاطانه برخورد مي شد. "

در بيرجند نمايندگي ساواك وجود نداشت. مي توان احتمال داد كه شهرباني بيرجند تا آن زمان در چنين موقعيتي قرار نگرفته بود. بيرون اما، اوضاع شهر متشنج بود. خبر دستگيري آقاي خامنه اي پخش شده بود .

گروه هايي از مردم تصميم به اقدامات تازه اي گر فته بودن د. به آقاي تهامي گفته بودند كه مي خواهند به شهرباني يورش برده، روحاني دربند را آزاد كنند . آقاي تهامي قانع شان كرده بود كه اين كار خطرناك است و موقعيت خامن ه اي را بدتر مي كند. گفته بود شما آرام باشيد، من آزادش مي كنم. واسطه تراشيدن ها، سفارش ها و اعمال نفوذ ها، رفت و آمدهاي آن روز شهرباني را موجب شده بود. شهرباني از اوضاع شهر آگاه بود. حالا مي خواستند اين زنداني را، مثل آهن داغي كه روي دست شان مانده باشد، رهايش كنند.

دنبال دست آويز بودند. گفتند كه ديگر نبايد سخنراني كند . آقاي سادسي پادرمياني كرد و شهرباني پذيرفت كه آقاي خامنه اي را آزاد كند، به شرطي كه منبر نرود. سادسي تعهد داد. آقاي خامنه اي ظهر عاشورا در خانه آقاي سادسي بود. حرمت تعهد او را به شهرباني نگه داشت و تا روز دوازدهم محرم در جلسه ها حاضر مي شد، اما به عنوان پامنبري. "مي نشستم پاي منبر. مردم حضور مرا در آن مجلس احساس مي كردند . احترام [مي گذاشتند] احساس شعف ... مي كردند، اما منبر نمي رفتم... از مجلس بيرون [مي آمدم ] بي كار مي گذراندم. بعد از ظهر روز 12 [محرم]... خبر دادند كه آقاي خميني را گرفته اند... اصلاً باورم نمي آمد... اين كه آقاي خميني را ممكن است بگيرند براي من ... غيرقابل قبول بود... احساس كردم ممكن است مرا هم بگيرند ... براي اين كه ... به اين آقا كه ميزبان من است اهانتي نشود از خانه او خارج شدم و مجدداً آمدم مدرسه."

بعد از ظهر روز پانزدهم خرداد حالش مساعد نمي نمود. 20:30 شب به بيمارستان خزيمه علم رفت. معاينه، خبر از علائم مسموميت داد. داروهايي تجويز شد و دكتر توصيه كرد هفت روزي استراحت كند. خوراك نامناسب و ضعف معده، اذيتش كرده بود.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 2
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • ۰۸:۱۳ - ۱۳۹۱/۰۷/۲۴
    0 0
    ماشاالله به آقا، شجاع و با صلابت
  • منظور ۱۰:۴۱ - ۱۳۹۱/۰۷/۲۴
    0 0
    باسلام میخواستم بپرسم اگر از قسمت اول زندگی نامه آقا رو بخواهیم باید از کجای سایت پیدا کنیم؟

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس