به گزارش مشرق، یک روز از اهمیت دیپلماسی میگویند اما روز دیگر از تمرکز بر اجرای پلنهای خصومت طلبانه خود سخن به میان میآورند؛ این حاصل رویکرد پر فراز و نشیبی است که مقامهای امریکایی در هفتهها و ماه های اخیر در قبال روند مذاکرات رفع تحریمها پی گرفتهاند.
سید مصطفی خوش چشم، کارشناس مسائل بینالملل در گفتوگو با روزنامه ایران ابعاد این سیاست ضد و نقیض امریکایی را مورد بررسی قرار داده است که از نظر میگذرد؛
مواضع مذاکراتی مقامهای امریکایی در هفتهها و ماه های اخیر روند ضد و نقیضی را پشت سر گذاشته است؛ مواضعی که گاه بر برقرار بودن کانالهای ارتباطی تأکید میکند و گاه به تمرکز بر اجرای طرحهای ضد دیپلماتیک اشاره دارد. دلایل بروز چنین رویکردی از سوی دولت امریکا را چه میدانید؟
رئیس جمهور و وزیر خارجه امریکا بارها بهصورت شفاف گفتهاند و میگویند که دیگر نمیخواهیم مذاکره کنیم. اکنون ما در یک جنگ اراده با طرف امریکایی و غربی به سر میبریم. جنگی که در آن ۲ تا ۳ امتیاز بسیار حساس و حیاتی باقی مانده است که هر طرفی این امتیازات را بگیرد در حقیت پیروز میدان مذاکرات و توافق خواهد بود. دلیل رویکرد متناقض امریکا ناظر به تلاش این کشور برای گرفتن حداکثری امتیاز تا لحظه آخر است.
تلاش برای امتیازگیری تا کجا امکان محقق کردن خواستههای هر یک از طرفین را دارد؟ به هر حال روند جاری هم هزینههایی را به طرفین تحمیل میکند.
بله، واقعیت این است که هیچکدام از دو طرف راضی به عقب نشینی نیستند. از یک سو ایران با در پیش گرفتن رویکرد مقاومت فعال سعی کرده هزینههای پافشاری خود برای گرفتن امتیازات مورد نظرش را بکاهد و در پی اتخاذ چنین رویکردی برای خود امکان پیگیری خواستههای مورد نظرش را فراهم کرده است. از سوی دیگر در نقطه مقابل، مقامهای امریکایی نیز در دو نوبت بهار و پاییز گذشته جنگ ترکیبی به راه انداختند تا جمهوری اسلامی را وادار به عقبنشینی کنند. از آنجایی که در این دو نوبت نتیجه مورد نظر خودشان را دریافت نکردهاند، حالا باید یکبار دیگر رویکرد دیپلماتیک را مورد توجه قرار دهند، اما نکته مهمی که امریکا باید به خاطر داشته باشد، درس آموزی از شکستهای گذشته در قبال ایران است.
زمانی که سناریوی فشار حداکثری و سیستم سختگیرانه تحریمها عملاً نتوانست ایران را به عقبنشینی وادار کند، خب چرا باید این اتفاق دوباره تکرار شود؟ بنابراین اگر امریکا در طول سالیان گذشته از این مذاکرات درس گرفته باشد باید مواضع دیپلماتیک خود را تغییر دهد در غیر این صورت بهدنبال موج سوم جنگ ترکیبی در زمستان یا بهار خواهد رفت.
اما رجوع به جنگ ترکیبی جدید قطعاً از سوی ایران بیپاسخ نخواهد ماند.
جمهوری اسلامی ایران همواره آماده مذاکرات بوده و طرحهای ابتکاری بسیاری را در طول یک سال و نیم گذشته بکار گرفته است.
اساساً اگر هم مذاکرات در ماههای گذشته دچار پیشرفت شده به خاطر طرحهای ابتکاری جمهوری اسلامی ایران بوده است. البته نباید فراموش کرد که طرفهای مذاکراتی ایران شامل 4 قدرت بزرگ جهان غرب است که بسادگی حاضر به دادن امتیاز نیستند و این به هماوردی تمام عیار نیاز دارد. هرچند جنگ ترکیبی طرف مقابل در بسیاری از حوزهها با پدافند مناسب و در بعضی از حوزهها هم با پدافند ضعیفتری خنثی شد اما جمهوری اسلامی ایران نیازمند این است که با استفاده حداکثری از مؤلفههای قدرت خود پاسخ طرف مقابل را بدهد. به نظر میرسد همانگونه که طرف غربی بهصورت تمام عیار روی ایران فشار میآورد جمهوری اسلامی ایران هم باید با استفاده از مؤلفههای قدرت بسیار زیاد خود فشاری حداکثری روی طرف مقابل وارد کند تا توازن بهتری در این وضعیت به وجود بیاید.
در نهایت باید دید که طرف امریکایی راضی به انجام تعهدات برجامی خود بهصورت کامل خواهد شد یا خیر. برخی گمان میکنند که با شکست جنگ ترکیبی امریکا در دورههای آتی، این کشور ناگزیر به پذیرش حداقل بخشی از خواستههای جمهوری اسلامی ایران خواهد شد. باید صبر کرد و دید آیا امریکا چنین کاری خواهد کرد یا خیر. تجربه ۴۲ ساله از رویکرد امریکا نشان میدهد که این کشور تصمیم خردمندانه و آینده نگرانهای در این رابطه نمیگیرد و معمولاً با ابزار فشار و جنگ نرم سعی دارد خواستههای خود را محقق کند. باید دید که آیا با افول امریکا و درگیر شدنش در اوکراین و تایوان، این کشور نوع سیاستورزی خود را در حوزه دیپلماتیک و مذاکراتی تغییر خواهد داد یا خیر.
در چنین شرایطی گشوده ماندن کانال دیپلماسی میان ایران و ایالات متحده تاچه مرحلهای قابل پیشبینی است؟
مذاکره دو بخش دارد؛ بخش کوچکتر در داخل اتاق مذاکره صورت میگیرد و بخش مهمتر در بیرون از این اتاق رقم میخورد. استفاده از مؤلفههای فشار، جنگ ترکیبی و هماوردی و توسعه مؤلفههای قدرت توسط بازیگران مرتبط با مذاکرات در بیرون از این اتاق میگذرد و ما الان در بخش دوم قرار داریم. به همین دلیل رابرت مالی یا جو بایدن به هیچ عنوان اعلام نکردهاند که مذاکرات شکست خورده و تمام شده است. ایران هم چنین اعلامی نداشته است زیرا طرفین بخوبی میدانند که در اوج تقابل و زورآزمایی قرار دارند و هدف کوتاه مدتشان عقب نشاندن طرف مقابل در مورد مواضع برجامی است.
روی کار آمدن بنیامین نتانیاهو در اسرائیل چه میزان بر رویکرد فشار ایالات متحده اثرگذاری خواهد داشت؟
تفاوتی ندارد که در اسرائیل چه کسی حاکم است. اسرائیل و امریکا متحدین استراتژیک هم هستند و از این اتحاد فهم راهبردی دارند، اگرچه تاکتیکهای آنان متفاوت است. در طول ۲ دهه گذشته، اسرائیل بهعنوان پلیس بد و امریکا بهعنوان پلیس خوب عمل کرده است. در حالی که هر دو در دولتهای مختلف، به این امر معترف هستند که راهی به جز «بازگشت به برجام» و «توافق با ایران» برای محدودسازی قدرت کشورمان از جمله قدرت هستهای ندارند.
هرچند اسرائیلیها در حوزه تبلیغاتی سعی میکنند در خصوص موضوع هستهای ایران چهره خشن و جنگطلبی از اسرائیل به نمایش بگذارند اما بخوبی میدانند که فقط در چهارچوب استراتژی امریکا میتوانند ایفای نقش کنند و گرنه قدرت نظامی اسرائیل در برابر ایران به حدی نیست که بتواند به رویکرد نظامی روی بیاورد. هماورد اسرائیل، «حزبالله لبنان» است و نیازی به ایران نیست که بخواهد طرف اسرائیلی را سر جای خود بنشاند. قطعاً اسرائیلیها در چهارچوب جنگ ترکیبی امریکا همین الان در حال ایفای نقش هستند. همانطور که عربستان و دستگاههای جاسوسی ام آی سیکس، فرانسه، آلمان و انبوهی از کشورهای غربی هم در چهارچوب همین استراتژی جنگ ترکیبی امریکا نقش ایفا میکنند و کاری بهصورت مجزا و منفرد صورت نمیدهند و فریب این هیاهو و پروپاگانداهای تبلیغاتی را خوردند.