به گزارش مشرق، آغاز حملات هوایی امریکا به شمال عراق، خبر از در پیش بودن رویدادهای غیر منتظره فراوان در محیط امنیتی منطقه می دهد. از حدود دو ماه قبل، روشن بود که همه حوادث نوظهور منطقه، در چارچوب نقشه ای واحد قرار دارد که از پیش طراحی شده و جزء به جزء در حال اجراست. این نوشته درباره جزئیات آن نقشه از پیش نوشته شده و میزان کامیابی ها یا شکست های آن بحث نمی کند.
اما مفروض این نوشته این است که در محیط امنیتی اطراف ما چیزی به نام پدیده تصادفی یا طراحی نشده وجود ندارد. هر پدیده ای بخشی از یک طراحی است.
برخی طراحی ها البته غلط از آب در می آید و شکست می خورد، یا طراحی های رقیب بر آن غلبه می کند، ولی این امر، تغییری در اینکه نوعی نبرد طراحی ها اکنون در منطقه خاورمیانه بویژه در اطراف ایران در جریان است ایجاد نمی کند.
آغاز حملات هوایی امریکا به شمال عراق از روز پنج شنبه نشان دهنده آن است که امریکایی ها نمی خواهند ابتکار عمل را در این محیط به شدت سیال از دست بدهند. آیا این بخشی از طراحی پیشینی آنها بوده است؟ به این پرسش در نوشته ای دیگر پاسخ خواهیم داد.
اکنون سوال این است: آیا حمله هوایی محدود به شمال عراق می تواند ابتکار عمل از دست رفته را به امریکا بازگرداند؟
1- از همان روز نخست که فتنه داعش در عراق آغاز شد روشن بود که امریکا مجبور به مداخله است. این اجبار منافاتی با این پیش فرض که امریکا از آغاز تهاجم داعش به شمال عراق با خبر بوده ندارد بلکه موید آن است. سرویس های امریکا و اسراییل، در آن روز نخست که داعش را مهیا کرده و به سمت عراق فرستادند تصور می کردند قادر خواهند بود این پدیده را همانطور که بوجود آورده اند تا انتها کنترل کنند.
هدفی که امریکا برای داعش معین –و در ستاد اردن به آن تفهیم کرده بود- این بود که با فشار به بغداد، آن را وادار به پذیرش تغییرات سیاسی مدنظر امریکا بکند، تغییراتی که فراموش کردن و نادیده گرفتن الزامات انتخابات اخیر عراق و رای مردم در آن، از جمله آنها بود.
آنچه امریکا محاسبه نکرده بود –درست مانند سوریه- این بود که به هیچ وجه قادر به کنترل پدیده وحشی تکفیری گری نخواهد بود؛ و شاید بتواند با استفاده از آنها بر نظم سیاسی بغداد اثر بگذارد، ولی زمانی نخواهد گذاشت که آنان خود بدل به تهدیدی بزرگ برای نظم سیاسی منطقه می شوند.
این دقیقا همان اتفاقی بود که در سوریه هم رخ داد. امریکا تکفیری ها را پر و بال داد تا اسد را از سر راه برداشته و محوز مقاومت را تضعیف کند اما نتیجه این بود که اسد بر جای خود ماند، سهل است، تکفیری ها خود به یک پدیده امنیتی غیر قابل مهار تبدیل شدند.
2- اکنون امریکا آشکارا در بازی که خود تدارک دیده در حال باختن است. فشار داعش نظم سیاسی مستقر در بغداد را به هم ریخته ولی مطلقا آن را به سمت و سوی مدنظر امریکا سوق نداده است.
اما شکست بزرگتر برای امریکا در بغداد نیست بلکه در شمال عراق است جایی که امریکایی ها تصور می کردند از فتنه داعش برکنار خواهد ماند اما اکنون در عمق آن قرار گرفته است. مسعود بارزانی با همراه شدن با طراحی امریکا، اسراییل و ترکیه در شمال عراق خطای فاحشی مرتکب شد.
بارزانی تصور می کرد با استقرار داعش در صلاح الدین، الانبار و نینوا، نوعی منطقه حائل میان کردستان و حکومت مرکزی عراق بوجود خواهد آمد و همین به او امکان خواهد داد پروژه تجزیه را کلید بزند.
غیبت جلال طالبانی از کردستان، آغاز فروش نفت به ترکیه و اسراییل و افزایش تعداد پیشمرگه به بیش از 50 هزار نفر، مقدماتی بود که بارزانی تصور می کرد می توان کشور مستقل کردستان را در زمانی کوتاه از آن نتیجه بگیرد. اما خیلی زود روشن شد داستان در جهتی دیگر در حال پیش رفتن است.
داعش در مرزی به وسعت بیش از 1000 کیلومتر با کردستان مستقر شد و کشورهایی مانند ترکیه هم که به بارزانی وعده استقلال داده بودند، در یک صبح تا شام وعده خویش را پس گرفتند.
عملا، پس از حدود یک ماه آنچه کردستان به دست آورد این بود که اتحاد خود با شیعه را از دست داد اما نه حکومت مستقل به دست آورد و نه حتی به گسترش سرزمینی که مدنظر داشت دست یافت.
3- آغاز حرکت داعش به سمت اربیل، معادله را به طو رکامل دگرگون کرد. کردستان عراق بی آنکه آمادگی کامل را داشته باشد با تهدیدی مواجه شد که آن را پیش بینی نکرده بود. داعش که دریافته بود نمی تواند به سمت جنوب پیش روی کند، تصمیم گرفت شانس خود را با حمله کردستان بیازماید. در خطر قرار گرفتن کردستان امریکا را مجبور به مداخله کرد چرا که کناره گیری از این صحنه، در حالی که بغداد از دست امریکا خارج شده، کردستان را هم درصف کسانی قرار می داد که امریکا را خائن و غیر قابل اعتماد می دانند و به این ترتیب، امریکا همه سرمایه سیاسی خود در عراق را از دست می داد.
4- حملات نصفه و نیمه امریکا به داعش قبل از هر چیز نشان دهنده این است که نابود کردن داعش بخشی از راهبرد امریکا نیست. امریکایی ها برای تکمیل طراحی که به همراه اسراییل برای منطقه کرده اند به داعش نیاز دارند. مهم تر از این، وارد کردن ضربه کاری به داعش ممکن نیست مگر اینکه دامنه نبرد به سوریه هم کشیده شود.
در این صورت، امریکا ناچار خواهد بود با اسد در یک جبهه ایستاده و بجنگد و این یعنی شکست راهبرد 3 ساله امریکا در سوریه.
یکی از مهم ترین مشکلات سبک جدید مداخله امریکا این است که نیروی هوایی اساسا باید به اطلاعات نیروی طمینی تکیه کند ولی امریکا در عراق هیچ نیروی زمینی رزمی یا شناسایی ندارد و کادرهای مستقر در اربیل یا عراق هم اطلاعاتی بسیار محدود و عموما غیر عملیاتی جمع آوری کرده اند. در نتیجه یا امریکا باید به حملاتی کور بسنده کند و یا اینکه به اطلاعات زمینی اطمینان کند که به آن تعلق ندارد.
در این صورت، همانطور که ویلیام کوهن زمانی گفته، امریکا بدل به نیروی هوایی طرفی خواهد شد که اطلاعات لازم را برای آن تامین می کند. موضوع جدی تر این است که داعش اساسا یک گروه چریکی و نامنظم است و در نتیجه مهار آن جز با حضور روی زمین و جنگیدن رودر رو ممکن نیست.
این موضوع هم ایجاب می کند که یا اوباما استراتژی اعلامی خود در وست پوینت را کنار بگذارد و وارد نبرد زمینی شود و یا اینکه بپذیرد در نبرد علیه داعش نقشی درجه 2 دارد و نیروهای متحد ایران که روی زمین در حال نبرد هستند، شرایط نهایی را تامین می کنند.