بده‌بستان نمکین

از دیرباز زائران آستان مقدس امامزاده صالح (ع) برای حاجت‌روا شدن نمک نذر حضرت فاطمه زهرا(س) می‌کنند.

به گزارش مشرق، کت و شلوار پلوخوری به تن دارد و دست‌هایش پر از خالکوبی است. نرسیده به امامزاده پا نگه می‌دارد و میان فروشنده‌های نمک چشم می‌چرخاند. بی‌توجه به قیل و قال آنها یکراست به طرف پسرک نوجوان افغانستانی می‌رود. هاشم از صبح تا غروب چشم به راه حاجتمندانی است که برای ادای نذر خود به کمک نیاز دارند. او تیز و بز به طرف طوقی (پیر مرد تک فروش)می‌دود و بی‌گفت‌وگو یکی از بسته‌های نمکش را برمی‌دارد. تا جوانک کت‌وشلواری پول نمک‌ها را بپردازد و خودش را به در ورودی امامزاده برساند، هاشم چند کیسه را خیرات کرده است.

جوان اتوکشیده تلفن همراه گران‌قیمتش را درمی‌آورد و با هیجان برای کسی که پشت خط است، سیر تا پیاز ماجرا را تعریف می‌کند: «رفیق، از طرف تو این نمک‌ها را نذر کردم. نذرت قبول عماد جان» بعد هم مشغول تصویربرداری از هاشم می‌شود که چند کیسه نمک ته نایلون را به طرف زائران گرفته است. رفیقش در ایران نیست و آن سر دنیا دلش خواسته برای درمان خواهرش نمک نذر کند؛ آن هم فقط در ایران و کنار حرم امامزاده صالح(ع).

هوای دم ظهر حسابی سرد است و انگار آسمان قصد دارد همه ته‌مانده انبان زمستانه‌اش را روی همین یک گله جا خالی کند، اما سرمای هوا حریف دلتنگی زائران امامزاده نشده و هر لحظه تعداد کسانی که از میدان تجریش راهشان را به سمت حرم کج می‌کنند، بیشتر و بیشتر می‌شود. وقتی به پله‌های منتهی به حرم نزدیک می‌شوند، اگر هم تل بسته‌های نمک یددار گوشه‌وکنار پله‌ها نظرشان را جلب نکند، حتما هیاهوی فروشندگان این نمک‌ها همه نذر و نیازها و حاجات‌شان را

یکی یکی به خاطرشان می‌آورد! نه طوقی و نه هیچ‌یک از نمک‌فروشان پای حرم فکر نمی‌کردند جوانک اتوکشیده با این شکل و شمایلش، نذر نمک داشته باشد، ولی رایان علاوه بر یک بسته نمکی که رفیقش نذر کرده بود، یک بسته نمک دیگر هم از طوقی خرید تا در خیرات رفیقش شریک شود. پدر و مادر رفیق رایان در تجریش زندگی می‌کنند و هر بار که برای دختر و پسرشان در استرالیا گیر و گرفتاری پیش می‌آید، با هم کفش و کلاه می‌کنند و برای نذر نمک به امامزاده می‌آیند.‌ ماه پیش آنها هم برای عمل جراحی دخترشان به استرالیا رفتند و رایان ادای نذر دوستش را بر عهده گرفته است.

خدمت به خلق‌الله

هاشم هر دو بسته نمک را با عجله میان زائران پخش می‌کند و راضی از دستمزدی که از رایان گرفته، در انتظار مشتری بعدی روی پله سرد و یخ‌زده می‌نشیند. اغلب زائران دوست دارند خودشان نذرشان را ادا کنند، ولی کسانی مانند حنا که رمق بالا و پایین کشاندن بسته‌های ۱۰کیسه‌ای نمک را ندارند، این وظیفه را به هاشم می‌سپارند.

حنا همراه نوزادش به امامزاده آمده و هنوز هاشم توزیع کیسه‌های نمک را به آخر نرسانده، به طرف حرم می‌رود تا دخترش سرما نخورد. هاشم نمک هم می‌فروشد، ولی ادای نذر دیگران برایش خیر و برکت بیشتری دارد.

زنان نمک‌فروش

در میان زنان نمک‌فروش زری از همه جوان‌تر است و سنش به ۳۰سال نمی‌رسد. شال و مانتوی ساده‌ای پوشیده و صدای کم‌جانش لابه‌لای داد و هوار اکرم گم شده است. نان سفره ۲بچه قد و نیم‌قد و خرج و برج خانه بی‌مردش را با فروش نمک درمی‌آورد. بچه‌هایش در مدرسه شاگرد اول هستند و دلش نمی‌آید آنها را سر کار بفرستد.

زری دندان‌گرد نیست و اگر اکرم شاکی نشود، حاضر است هر بسته نمک را ۳۵هزار تومان هم بفروشد، ولی نمی‌خواهد روی دست همکارش بلند شود و او هم مانند اکرم هر بسته ۱۰کیسه‌ای را ۵۰هزار تومان قیمت گذاشته است. ماسک زدن اکرم برای رعایت بهداشت نیست و او با آن ماسک سیاه‌رنگ پارچه‌ای دهان و بینی‌اش و با سربندی گلدار پیشانی‌اش را پوشانده تا شناخته نشود.

صدای خش‌دار اکرم تاچند متر دورتر از پله‌ها می‌رسد و در میان زائران جوان کمتر کسی یافت می‌شود که قربان‌صدقه رفتن‌های مادرانه او را نشنیده بگیرد: «بیا مادر نمک بدم، بیا مادر، الهی که حاجت روا بشی.» اکرم وقتی زار و زندگی‌اش را از روستای‌شان جمع کرد و به تهران آمد، فکر نمی‌کرد همسر کشاورزش ۱۰‌ماه از ۱۲‌ماه سال را بیکار بماند.

یک روز که برای شکوه و گلایه به امامزاده آمده بود ۱۰کیسه نمک نذر کرد که برای شوهرش کار درست و حسابی پیدا شود. پیدا هم شد و چند سالی است همسر اکرم در بازار میوه و تره بار کار می‌کند، ولی دیگر اکرم هم توی خانه نمی‌نشیند و ۷روز هفته جلوی صحن امامزاده نمک می‌فروشد. هر روز صبح هم اول به زیارت امامزاده می‌رود و روزی آن روزش را طلب می‌کند. شب هم تا از امامزاده رخصت نگیرد، به خانه نمی‌رود.

بده‌بستان نمکین

حکایت نذر نمک

در آن سال‌هایی که از مترو و اتوبوس‌های بی‌آرتی خبری نبود و زائران پای پیاده مسیر کوهستانی و سنگلاخی حرم امامزاده صالح(ع) را طی می‌کردند، زمستان‌ها هم خوب سوز داشت. آن زمان از روز اول دی که چله کلان شروع می‌شد، تا آخر بهمن و ته چله خرد، زمین ولایت تجریش لااقل چند باری برف و کولاک به‌خودش می‌دید.

یخبندان آن هم به آسانی باز نمی‌شد و زائران همیشه نمک به همراه داشتند تا به ضرب و زور نمک، یخ مسیر پرپیچ و خم و ناهموار خود را باز کنند. کم‌کم اهالی تجریش هم به کمک زائران آمدند و با نذر و اهدای نمک، خود را در ثواب زیارت آنها شریک می‌کردند و رسم مهمان‌نوازی را به جا می‌آوردند.

اگرچه حالا آن مسیر سنگلاخی و صخره‌ای به خیابان‌هایی هموار و آسفالت‌پوش تبدیل شده و مردم پایتخت از هر گوشه شهر قصد زیارت امامزاده را داشته باشند، وسایل حمل‌ونقل عمومی در دسترس آنهاست، اما هنوز هم سنت نذر نمک در میان زائران فرزند امام موسی کاظم(ع) پا برجاست.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 1
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 1
  • IR ۰۷:۳۷ - ۱۴۰۲/۱۲/۲۲
    0 0
    یادباد آن روزگاران یادباد!!!یادش بخیرچه مردمان باصفایی داشتیم!!!

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس