به گزارش مشرق، آغاز «فصلِ فسخ» پیامِ روشنی برای اهالی فوتبال دارد: مدیریتِ فوتبال در ایران جز اتلاف سرمایه هیچ هنری ندارد. آنچه این روزها اتفاق میافتد بهراستی خجالتآور است اما هیچکس بهروی خودش نمیآورد. آنچه این روزها اتفاق میافتد سرافکندگی دارد اما همه طوری رفتار میکنند که انگار اتفاقی نیفتاده؛ نه خانی آمده و نه خانی رفته.
مدیرانِ فوتبال ایران که خودشان معمولاً با سبقت گرفتن از جاده خاکی به دایره انتصاب نزدیک میشوند، تصور درستی از اصول مدیریت ندارند. آنها خیلی وقتها کنترل را با مدیریت اشتباه میگیرند. نمیدانند و دانش ندارند که مدیریتِ افراد، نیازمندِ محاسبه، قواعد، آیندهنگری، حسنِ برخورد و فکر فراوان است. کدامیک از این موارد را در مدیریت بالادستیِ استراماچونی و ویلموتس میشد دید؟ مدیران ما هنوز باور نمیکنند که دستیافتن به چارچوب درست نظری و عملی، فقط از طریق شرکت در جلسات میسر نمیشود.
فسخ قرارداد استراماچونی و ویلموتس یک هشدار جدی برای فوتبال ایران است. حالا دیگر پردهها افتاده و قدرت مدیران فوتبال به چالش کشیده شده است. دورانِ مدیریتِ «انشاءالله درست میشود» به پایان رسیده است. باید یاد بگیریم با کارشناسان و متخصصان درست برخورد کنیم. باید بیاموزیم که پشتِ مشکلات پنهان نشویم. پتانسیل باشگاهی به بزرگیِ استقلال این نیست که محتاج کمکهای دولتی باشد. پتانسیل استقلال این نیست که هنوز درآمدزایی نداشته باشد. درباره پرسپولیس و فدراسیون فوتبال ایران هم همین اصل صادق است. فقط مدیرانِ متکی به هزینه دولتی میتوانند یک باشگاه را به این وضع برسانند. ما با مدیرانی طرفیم که قدر فرصتها را نمیدانند، راههای درآمدزایی را نمیبینند و غیردولتی بودنشان در اساسنامه را به رخ میکشند اما در نهان، دستِ کمک به سمت دولت دراز میکنند. بعد از بانکها و بیمه، ورزش سومین صنعت پولساز دنیا است و اما نه برای ایران! حال این سؤال بیشتر از همیشه جدی است که چرا ورزش ایران کاسه گدایی به دست گرفته است؟ یک پاسخ شفاف بیشتر ندارد: به دلیل مدیریت ناکارآمد.
بیشتر بخوانید:
بازتاب تجمع هواداران استقلال در رسانههای ایتالیایی
وظیفه فوتبال شاد کردن هواداران نیست بلکه فوتبال دلیلی برای «شادتر بودن» آنهاست. اما وقتی مدیران فوتبال با تصمیمهای نادرست، سوءمدیریتها و رفتار اشتباه دلیل شاد بودن را هم از هواداران میگیریم، چگونه انتظار داریم که هوادارانی شاد و حامی داشته باشیم؟ فوتبال برای بسیاری از ما هواداران به تنها دلخوشی این ایام تبدیل شده است، امیدهایمان را زنده نگه میدارد و با نتایجِ خوب باشگاههای محبوبمان خوشاخلاقتر و خوشبرخوردتر میشویم، چرا این آخرین امیدِ شاد بودن را هم از ما میگیرید؟
بغلِ گوشِ ما، تیمملی فوتبال امارات در مقدماتی جامجهانی ناکام ماند. هم مردم کشور از آنچه اتفاق افتاد ناراضی هستند و هم رسانهها از این وضعیت شکایت دارند. مدیریت فوتبال امارات نتوانست موفق باشد اما رئیس و اعضای هیاترئیسه فدراسیون فوتبال آنجا نه «فیفا هراسی» کردند و نه تقصیر را به گردن سرمربی انداختند؛ استعفا دادند و بدون تنش، کنار رفتند.
فهمیدند که فوتبال به خونِ تازه نیاز دارد. اما اینجا در ایران، مدیران فوتبال طلبکارِ هم هستند. تنها بدهیِ ما هواداران و رسانهها به آنها، نجابتمان است. آنچه این روزها اتفاق میافتد مسألهای ساده است که گرهاش با دست باز میشود؛ عمل به قرارداد و ادامه فعالیت استراماچونی تا دو سال، همین. اما ما به تعهدمان عمل نکردیم و قوانین فیفا این امکان را به او داد تا فسخ قرارداد کند. حالا او دستِ بالا دارد؛ قرارداد جدید میخواهد و احتمالاً هم مبلغش را بالاتر میبرد و هم مدتش را کمتر میکند.
تیمش نتیجه گرفته و حمایت هواداران را با خودش دارد. آنچه اتفاق افتاد تقاص رفتار خودمان با جامعه بیپناه فوتبال است. مشکلات و مسائل فوتبال ما با تغییر اسامی از بین نمیرود. مشکل اصلی در دیدگاهی است که فوتبال را اداره می کند. تا زمانی که «تفکر»مان تغییر نکند، گردش افراد هیچ تأثیری نخواهد گذاشت. ما شهروندانِ کشوری هستیم که بسیاری از مسائل در جغرافیای آن در آخرین لحظات تصمیم گیری میشود. ما شهروندانِ کشوری هستیم که با آیندهنگری بیگانه است. ما با مدیرانی روبرو هستیم که برای درمانِ غدۀ سرطانی، چسب زخم تجویز میکنند! غافل از اینکه این زخم دیگر از اندازه بزرگتر شده و توی چشم میزند: اول برانکو، بعد ویلموتس و حالا هم استراماچونی.