نمایشنامه فرانسوی «اسم» توسط ماتیو دولاپورت و الکساندرو لاپتولیر نوشته شده و خروجی متن این دو نویسنده فرانسوی به شکل جذاب و هوشمندانهای به تصورات خامدستانه اذهانی غریبه با زیستن میپردازد و حتی استقبال فراوان مخاطبان از نمایش فرانسوی موجب ساخت فیلمی براساس آن شد که توانست جوایز مختلف سزار (مهمترین جایزه سینمای فرانسه) را کسب کند. داستان این نمایش به موضوع نامگذاری فرزند در خانوادهای فرانسوی بازمیگردد که منجر به دعوایی خانوادگی و افشای تضادها و دشمنیهای پنهان در یک خانواده به ظاهر خوشبخت و روشنفکرزده میشود!
نامگذاری کودکی که قرار است در آینده به دنیا بیاید دستمایه این نمایشنامه شده تا به چالش نگاههای چپگرایانه و پزهای طبقه روشنفکر فرانسه دست بزند. نمایشنامه «اسم» که پیش از این در ایران توسط لیلی رشیدی روی صحنه رفته بود به تضادها و دوگانگیهای تفکری شبهروشنفکری در جامعه فرانسه میپردازد و با مایههایی از هجو و دیالوگهایی طنازانه سعی دارد به این جریان میپردازد، چنان که یکی از اعضای خانواده به نام ونسان برای دست انداختن دیگران میگوید بنا دارد نام فرزند خود را آدولف بگذارد! این صحبت وی باعث واکنش تند سایر اعضای خانواده که از قشر روشنفکر هستند میشود؛ همگی به تندی و خشونت از او میخواهند این کار را نکند زیرا باعث یادآوری و زنده کردن خاطره آدولف هیتلر، دیکتاتور بزرگ میشود.
این شوخی کمکم جدی میشود، دعوا و تضاد میان خانواده بالا میگیرد. یکی از اعضای این خانواده به نام «پیر» که خود تحصیلکرده فلسفه و دارای ادعای جدی روشنفکری است بیش از همه نسبت به این اقدام میتازد اما در میان جدالها کمکم پرده از روحیه دیکتاتوری خود پیر برداشته میشود تا جایی که میگوید در کودکی سگی را برای خودنمایی در آب غرق کرده و حتی از اینکه شخص دیگری به جای او، خودش را عامل این اقدام معرفی کرده و تنبیه شده احساس ناراحتی میکند و از آن فرد متنفر است، چرا که اجازه خودنمایی و کسب این افتخار را از او گرفته است!
در جایی دیگر از این دعواها، مشخص میشود کلود که از دوستان خانواده است با مادر ونسان رابطه دوستی دارد که خشم بیحد و حصر ونسان از این اقدام مضحکهای دیگر از ادعاهای آزاداندیشی روشنفکری را به نمایش میگذارد. او بهعنوان یک روشنفکر طاقت این را ندارد که مادرش به دلخواه خود تصمیم بگیرد اما متاسفانه نوع روایت و شکل اجرا چنان بیپروا و خامدستانه صورت میگیرد که به جای فضایی نقادانه، شاهد زوال اخلاق در چارچوب نمایش خواهیم بود. «اسم» اثری است که بیرحمانه و گزنده بر روشنفکری و داعیههای آن تاخته و به خوبی توانسته است پاردوکسهای این طبقه را به رخ مخاطب بکشد اما «پپرونی برای دیکتاتور» به معنای واقعی کلمه و با تمام وجود این نمایش فاخر را به ابتذال کشیده است. بازیهایی مضحکانه و اجرایی خامدستانه، «پپرونی برای دیکتاتور» را به نمایشی منحرفانه از قالب فکری نمایشنامهنویس رسانده است، به نحوی که در چنین اجرای تاسف برانگیزی شاهد شوخیها و حتی دیالوگهای سخیف جنسی هستیم، مسالهای که متاسفانه امروز بهعنوان حربهای در جذب مخاطب تئاتر فراگیر شده است!
نمایشی که با صحنههایی مبتذل و دیالوگهایی ناموجه میخواهد به دنبال تماشاگر باشد و نتیجه ملغمهای است از طراحی گفتارهایی غیراخلاقی در صحنه تماشای بیننده که مجال اندیشیدن درباره جانمایه این اثر فرانسوی را از مخاطب میگیرد، به طوری که پس از پایان نمایش کمتر کسی به تناقضات منعکس در فضای فکری روشنفکری و روحیه دیکتاتوری نهفته در این طبقه اجتماعی میاندیشد و این مساله جفایی بزرگ در حق متن اصلی خواهد بود.
منبع: هفت راه