به گزارش مشرق، آنچه می خوانید، گفتگو با حجتالاسلام علی آرمین صاحب اثر «کمیک استریپهای شهاب» است:
- آقای آرمین، شما یک علاقه خاصی به ترکیب موضوعات به ظاهر بیربط به هم دارید! چه شد که تصمیم گرفتید حالات یک تصویرگر و یک طلبه حوزه را با هم ترکیب کنی؟ ایده کمیک استریپهای شهاب از کجا آمد؟
فکر نمیکنم موضوعات بیربطی را باهم ترکیب کرده باشم. آنطور که بنده از استادم آموختهام اصولاً خداوند متعال دو نوع علم در اختیار ما قرار داده است: یک. علومی که بهوسیله حواسمان مانند چشم و گوش و سایر حواس به ما داده است که تقریباً تمام علوم غربی و فناوری موجود دنیا از همین طریق به دست بشر رسیده است. دوم علومی که پروردگار متعال، به وسیله وحی به ما رسانده است.
بیشتر بخوانیم:
نوجوان ایرانی باید بلندپروازی کند
هر دو علم، الهی است و فقط طریقشان فرق میکند؛ یکی از طریق حواس است و یکی از طریق پیامبران. وقتی از این منظرگاه به دنیا نگاه کنیم دیگر بساط تقسیم علوم به الهی و غیر الهی برچیده میشود و اصلاً علمی غیر الهی وجود ندارد. تمام علوم به این دو قسم برمیگردند و طلبه، با یک بال پرواز نمیکند و از هر دو علم استفاده میکند. هم از چشم و گوشش بهره میبرد و هم از وحی و آیات قرآن و روایات معصومان علیهمالسلام. شهاب هم کار خاصی انجام نداده است، فقط قدری سعی کرده از علوم حسی، در کنار علوم وحیانی استفاده کند؛ یعنی هم شکر نعمت چشم و گوش را بهجا آورد و هم شکر نعمت پیامبران را.
اما مهمترین چیزی که ایده کمیک استریپهای شهاب را در ذهنم شکل داد، دو مسئله بود، یکی اکتفا نکردن ما حوزویان به منبر برای تبلیغ دین و یکی هم تقریباً رها نکردن قشر غیرمذهبی که درصدی از جامعه را تشکیل میدهند.
- خود شما هم در کسوت روحانیت هستید. درباره تأثیر گرفتن تجربههای زیستی خودتان از فضای حوزه و بازتابش در رمان کمیک استریپها برای ما میگویید؟
فکر میکنم شهاب و دغدغههایش بیرون از فضای طلبگی، خیلی قابلدرک نیست. تجربههای زیستیام خیلی در این کار کمکم کرده است. بسیاری از مسائلی که شهاب با آن روبهرو بود را من تجربه کردهام. من مدتی نقاشی میکشیدهام. چند سال وبلاگ داشتهام و سعی میکردم پستهایی بنویسم و طراحی کنم که معارف اسلام را با جذابیت و بدون امر و نهی با مخاطبان در میان بگذارم. تجربه سخنرانی و استرس هنگام سخنرانی را داشتهام. در آن حوزههایی که در داستان توصیفش را آوردهام سالها طلبه بودهام.
- کتاب را به دوستان و آشنایان طلبه و روحانی خودتان هم نشان دادهاید؟ بازخوردشان نسبت به کتاب و فضای آن چگونه بود؟
بازخوردهای کاملا مختلفی دیدهام. برخی از اساتید حوزه یا دانشگاه خیلی تعریف کردهاند که شگفتزدهام کردهاند و بعضی از نویسندگان خیلی ایراد گرفتهاند. ولی به نظرم، به خاطر مسائلی، هنوز کمیک استریپها خوب دیده نشده است.
- یک سؤال کمی شخصی. شما خودتان را یک نویسنده روحانی میدانید یا یک روحانی نویسنده یا اصلا بین این دو، هیچ فرقی نمیگذارید و برایتان بالا پایین ندارد؟
نویسندگی و دیگر کارهای طلبه، یکی از شئون طلبگی است و چیز جدایی نیست. دلیلش هم این است که طلبگی اساسش فقاهت است. فقیه کسی است که خلیفه خدا بر زمین است. هیچ کار مفیدی خارج از طلبگی و فقاهت نیست. همانطور که خداوند اسمهای مختلفی دارد، یک طلبه هم میتواند طبق کارهایش اسامی متعددی داشته باشد؛ مثلا وقتیکه طلبه مینویسد، میشود نویسنده، وقتیکه تدریس میکند میشود مدرس، وقتیکه میاندیشد میشود فیلسوف و وقتیکه تجارت میکند میشود تاجر. تمام این اسامی یکی شخص هستند و آنهم طلبه است، اما در هر جا، طبق کاری که انجام میدهد اسمش مختلف میشود.
- این طور که پیداست از نظر شما مفهوم طلبه هنرمند چندان عبارت غریب و غیرقابل تصوری نیست. نظرتان درباره روشهای تبلیغی بهجز سخنرانی و مشاوره برای روحانیت چگونه است؟ هر چه نباشد همین داستان نوشتن شما هم به نحوی یک تبلیغ است.
بله همینطور است. به نظر من ما حوزویان نباید تنها به یک وسیله برای تبلیغ اسلام اکتفا کنیم. هر چند منبر لازم است ولی کافی نیست. چرا ما یک شرکت بزرگ انیمیشنسازی نداریم؟ چرا یک غول بازیسازی راه نینداختهایم. چرا نسبت به سینما ورود جدی نداریم؟ چرا از ظرفیت رمان استفاده نمیکنیم؟ نمیشود که غربیها چیزهای مضری بسازند و ما صرفا حکم به حرمت بدهیم. جوان و نوجوان بالاخره تشنه است و آب میخواهد، اگر به او آب دادی، آب گلآلود را نمیخورد و اگر از آب گلآلود منعش کردی و آب زلال و خنکی در اختیارش قرار ندادی، قطعا حرف شما را گوش نمیدهد. وقتی ذهن بچههایمان از کودکی و از آن وقتیکه قلبشان مانند زمین خالی است، در اختیار انیمیشنها و بازیهای غربی قرار میگیرد و حتی در زمان نوجوانی و جوانی با این مسائل و با فیلمهای هالیوودی و امثال آن خو میگیرند، چطور ما میخواهیم با یک منبر، با این سیل عظیم دادههایی که وارد ذهنشان شده، مقابله کنیم. با تصورات و خوشخیالی که کاری پیش نمیرود. اگر فرض کنیم که سی درصد هم پای منبر میآیند، آیا ما نسبت به هفتاد درصد دیگر مسئولیتی نداریم؟! خدا فرموده که فقط بروید مسجد و حسینیه و مذهبیها را داشته باشید و بقیه را رها کنید؟! در روایتی داریم که خداوند متعال به حضرت موسی فرمود که اگر بندهای فراری از درم را برگردانی یا گمراهی را بازگردانی، فضیلتش بیشتر از عبادت صدسالهای است که روزهایش روزه داشته و شبهایش به تهجد ایستاده باشی. لذا فکر میکنم هم در روش تبلیغ دین و هم در دایره هدفمان باید تجدیدنظر کنیم.
- کتاب بیشتر درباره حال و هوای یک طلبه است یا یک فضای طلبگی. بهجز قسمت مربوط به حدیث خوانی در سر کلاس، ما دیگر چندان مواجههای با فضای حوزه نداریم. علت توجه بیشتر به شخصیت شهاب چه بود؟
به نظر من لازم نبود که حتما به فضای طلبگی زیاد پرداخته شود. پرداخت نویسنده به هر قسمت از داستانش، بستگی به میزان اهمیت آن قسمت و آن بُعد و دغدغه اصلی رمان دارد. فکر میکنم طبق ایدهای که داشتهام باید به خود شهاب بیشتر میپرداختم تا فضای حوزه.