حزب جمهوری اسلامی با فکر شهیدبهشتی تشکیل شد. این حزب اوایل انقلاب نقش بسیاری ایفا کرد و در برابر گروهک‌هایی که به وجود آمده بودند و احزابی که از قدیم بودند مانند جبهه ملی، نیروهای کارآمد و مدیر تربیت کرد و نگذاشت انقلاب به دست ضدانقلاب‌ها بیافتد، لذا انفجار حزب جمهوری اسلامی، انفجار عقده‌های ضدانقلاب بود.

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، "مرتضی محمودی" از بازماندگان حادثه هفتم تیرماه سال 1360 است. حادثه‌ای که توسط منافقین کوردل اجرا و منجر به شهادت آیت الله بهشتی و 72 نفر از یارانش در دفتر حزب جمهوری اسلامی شد.

وی متولد شهرستان گیلانغرب و هم اکنون رئیس دانشکده علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز است. خرداد سال 59 به عنوان اولین نماینده مردم قصرشیرین، گیلانغرب و سرپل ذهاب به مجلس شورای اسلامی راه یافت و در کمیسیون‌های عمرانی، ارشاد و دفاعی به فعالیت پرداخت. با آغاز جنگ به صورت مداوم در جبهه‌های غرب کشور حضور داشت و پس از مدتی با حکم رئیس مجلس شورای اسلامی به عنوان رابط رزمندگان و مسئولان در تهران انتخاب شد و چند ماموریت برای حل اختلاف میان رزمندگان به او سپرده شد.

پس از جانبازی در حادثه انفجار حزب جمهوری اسلامی، در بنیاد شهید نیز مسئولیت پذیرفت و به عنوان معاون فرهنگی این بنیاد انتخاب شد. پس از دوره نمایندگی مجلس به وزارت امور خارجه رفت و به مدت 4 سال سفیر ایران در سیرالئون شد و پس از آن به مدت چند سال به نهاد ریاست جمهوری است. وی اکنون مشغول تدریس و نگارش کتب و مقالات علمی و ادبی است.

در ادامه گفت‌و‌گوی ما با این بازمانده حادثه هفتم تیر را می‌خوانید.

در هفته حقوق بشر آمریکایی و سالگرد انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و شهادت دکتر بهشتی و هفتاد و دو تن از یارانش قرار داریم؛ اگر در این خصوص و دفاع مقدس مقدمه‌ای بیان بفرمایید ممنون می‌شویم.

محمودی: ضمن عرض سلام، آرزوی موفقیت برای شما و مجموعه خبرگزاری دفاع مقدس که امری لازم برای معرفی الگوهای دفاع از ساحت انقلاب و ارزش‌های دینی و مرزهای زمینی است، دارم. دفاع مقدس با تمامی جنبه‌ها و ماهیتش باید معرفی شود و این دفاع تحلیل شود و بیان شود که چرا به این دفاع، دفاع مقدس گفته می‌شود. دفاع‌های متعددی در جهان اتفاق افتاده است، شاید برای آن دفاع‌ها هم عنوان مقدس به کار برده شده باشد اما باید موشکافی شود که چرا می‌گوییم دفاع مقدس. دفاع مقدس ما دفاعی پرشکوه، ارزشمند، تاریخی و قهرمانانه بود؛ که به وسیله جوانان ایرانی خلق شد. دفاع مقدس ملت ایران روشی بود که می‌تواند الگویی برای دفاع و جنگیدن برای دنیا باشد، کما اینکه در برخی جا‌ها مانند عراق و سوریه از آن روش بهره برداری شده و پیروزی‌هایی به دست آورده‌اند. اگر ملت‌های مسلمان با اخلاص و بدون کینه‌توزی از این شیوه دفاع الگوبرداری بکنند، من فکر نمی‌کنم کسی بتواند به آن‌ها تجاوز بکند.

** جنگ راهکار دشمنان برای مقابله با بیداری اسلامی است

 آن روزی که جنگ آغاز شد و دشمن از مرز قصرشیرین به کشور تجاوز کرد، شما نماینده مردم آن منطقه در مجلس شورای اسلامی بودید. پیش از آنکه جنگ شروع شود، شما خطر حمله عراق را متوجه شده بودید؟

محمودی: تازه انقلاب پیروز شده بود و دشمنان به دنبال این بودند تا مانعی را در مسیر این انقلاب به‌وجود بیاورند. راه‌های مختلف دیگری را امتحان کردند که به گزینه تجاوز نظامی به سرزمین ایران اسلامی رسیدند. جنگ می‌توانست مانع بزرگی در برابر انقلاب باشد و ریشه انقلاب را نیز بزند. این جنگ برنامه‌ریزی شده، دقیق و پیش‌ساخته از سوی ابرقدرت‌هایی بود که از شکل‌گیری این انقلاب می‌ترسیدند و اینگونه نیست که برخی تصور می‌کنند، صدام خود تصمیم گرفت که به ایران حمله کند. پاره کردن قرارداد الجزایر و ادعای سرزمینی تصمیم صدام نبود.

استکبار تصور می‌کرد که با پیروزی انقلاب در ایران، سایر وابستگان او در کشورهای همسایه نیز به سرنوشت مشابه انقلاب دچار شوند؛ لذا باید ایران را درگیر می‌کردند که بهترین گزینه جنگ بود. برنامه‌ریزی‌های دیگری نیز شد تا از الگوبرداری انقلاب اسلامی ایران توسط مسلمانان جهان جلوگیری شود. ایران درگیر جنگ شد و این جنگ سایر ملت‌های مسلمان را در برخاستن، به پا کردن نهضت و انقلاب دچار تردید کرد؛ چرا که القایی برای آنان بود که اگر آن‌ها نیز انقلابی کنند، دچار وضعیتی مشابه ایران بشوند. در بحث بیداری اسلامی در غرب آسیا نیز، ابتدا اسم آن را مصادره کردند و بهار عربی نام گذاشتند و سپس جلوی آن را گرفتند و اهداف اصلی را به نفع خودشان تغییر دادند.

به نظر شما دشمنان هرگاه که با بیداری اسلامی مواجه می‌شوند، جنگ در منطقه راه می‌اندازند؟

محمودی: جنگ یکی از اهرم‌هایی‌ست که می‌تواند در اراده ملت‌ها سستی ایجاد کند.

در زمان آغاز جنگ من نماینده مردم قصرشیرین، گیلانغرب و سرپل ذهاب در نخستین دوره مجلس شورای اسلامی بودم. پیش از آغاز رسمی جنگ، درگیری‌های مرزی در آن منطقه شروع شده بود. عراقی‌ها خمپاره و توپ به سوی ایران شلیک می‌کردند. هواپیماهای عراقی نیز با شکستن دیوار صوتی از شهرهای مرزی تصویربرداری می‌کردند. این تفکر وجود داشت که این درگیری‌ها بحرانی‌تر شود. آن زمان بنی صدر رئیس جمهور بود، او هدفی برای مقابله با این بحران نداشت و به همین دلیل گاهی آدم تصور می‌کرد که بنی صدر مایل است تا این جنگ اتفاق بیافتد. برای این تصور نیز دلایل زیادی وجود دارد که برگرفته از صحبت‌های خود اوست.

آن موقع شهید چمران وزیر جنگ بود و وزارتخانه هنوز به نام دفاع تغییر نیافته بود. ما با ایشان بسیار تعامل داشتیم؛ چرا که ایشان شخصیتی مومن و وطن‌پرست بود و نظام و انقلاب اسلامی را دوست داشت. ما با بنی صدر تنش داشتیم و برخورد زیادی بین ما وجود داشت. آقای بنی صدر میانه‌اش با من خوب نبود، من هم میانه خوبی با او نداشتم.

** اقدام جدی برای ممانعت از هجوم عراق به ایران صورت نگرفت

یک هفته قبل از آغاز حمله سراسری، من قصرشیرین بودم. عراق با خمپاره از خان لیلی، پرویزخان و... مرتب داخل شهر را می‌زد. من در مقر سپاه استراحت می‌کردم. تعدادی از خبرنگاران از روزنامه‌ها، صدا و سیما و جاهای مختلف آمده بودند، به همراه آنان به سرپل ذهاب، قصرشیرین، نفت شهر و سومار رفتیم. نیروی زیادی در مرز نبود. سپاه هنوز نیرو و تجهیزات زیادی نداشت. نیروهای ارتش نیز آنچنان نبودند که آن‌ها هم با فاصله از مرز حضور داشتند. مرز هم از طریق پاسگاه‌های معمولی اداره می‌شد. آنجا بچه‌های سپاه به من گزارش دادند که طبق اطلاعاتی که پیدا کردیم، به احتمال قوی اول مهرماه صدام حمله خود را آغاز می‌کند. بنده این خبر را در تهران به مسئولین منتقل کردم. با این وجود، اقدام جدی برای ممانعت از ورود و هجوم عراقی‌ها به ایران صورت نگرفت. فرمانده سپاه قصرشیرین از افسرهای ارزشی ارتش بود که از قبل از انقلاب با هم ارتباط داشتیم، می‌گفت ما گریه می‌کردیم و می‌گفتیم حداقل ۱۰ تا مین به ما بدهید تا در گذر‌ها بکاریم و وقتی تجهیزات عراقی‌ها آمدند، ترقه‌ای سر راه‌شان منفجر شود. این‌ها را انجام ندادند. این مربوط به چه زمانی است؟ زمانی که بنی صدر فرمانده کل قواست. بنی صدر شعارش این بود که قادر به مقاومت نیستیم و باید زمین بدهیم و زمان بگیریم. ما از این حرف خیلی ناراحت بودیم. زمین بدهیم یعنی اینکه زندگیمان را در که در مرز هستیم را بدهیم و شهر‌هایمان را ترک کنیم و خانه‌هایمان را ویران شده ببینیم.

آن وقتی که دشمن حمله سراسری را آغاز کرد من تهران بودم. داخل جلسه بودم که صدای غرش هواپیما‌ها و بمباران هوایی را شنیدم.

** بنی صدر فقط درگیری سیاسی ایجاد می‌کرد

واکنش نمایندگان مجلس به خصوص اعضای کمیسیون دفاعی به احتمال حمله عراق چه بود؟

محمودی: آن موقع من عضو کمیسیون ارشاد بودم. آقای خاتمی نیز در آن کمیسیون بود. شاید هم عضو کمیسیون ارشاد نبودم و در کمیسیون عمرانی بودم. چون ابتدا به کمیسیون عمرانی رفتم تا بتوانیم جاده و پاسگاه‌های مرزی را برای تسهیل رفت و آمد نیروی نظامی ترمیم و احداث کنیم. این کار در سه ماهه نخست نمایندگی مجلس اتفاق افتاد. این طرح اولین طرح پس از تغییر نام مجلس شورای ملی به شورای اسلامی، در مجلس بود که به تصویب نمایندگان رسید. آن وقت شهید کلانتری وزیر راه بود. او وزیری انقلابی و کاردان بود. وقتی این طرح تصویب شد، وی سریعا اقدام کرد و خیلی از کار‌ها پیش رفت و به سرعت جاد‌ه‌ها آسفالت و احداث شد. تا قبل از اینکه جنگ شروع شود، جادهٔ سومار – نفت شهر زیرسازی شد؛ اما فرصت نشد آسفالت شود. در آن منطقه غیر از جاده اصلی که به جاده کربلا معروف است، جاده آسفالته‌ای وجود نداشت.

جو غالب مجلس این بود که به سرعت جلوی احتمال حمله عراق گرفته شود و بنی صدر تمهیداتی بیاندیشد. اما بنی صدر فقط درگیری سیاسی ایجاد می‌کرد و به دنبال این نبود که اقدامی بکند. قدرت دست بنی صدر بود اما او به حرف کسی گوش نمی‌داد.

شما پس از آغاز جنگ در جبهه غرب مسئولیت داشتید تا هماهنگی بین نیروهای ارتش و سپاه ایجاد کنید؛ ضمن اینکه پل ارتباطی این نیرو‌ها با تهران باشید. آیا در آنجا هم کارشکنی‌های بنی صدر وجود داشت؟

محمودی: من از طریق مجلس به جبهه غرب مامور شدم. کمیسیون دفاعی به رئیس مجلس پیشنهاد داد و رئیس مجلس به من حکم داد و من به سرپل ذهاب رفتم و در پادگان ابوذر مستقر شدم و در جبهه‌های مرزی رفت و آمد داشتم. تصور عراق این بود که از روی جاده به راحتی می‌تواند تا کرمانشاه و حتی تهران بیاید اما با مقاومت‌های مردمی روبرو شد. در گیلانغرب تا دشت گورسفید و شهر آمد و گیلانغربی‌ها در آنجا بسیار مقاومت کردند و حماسه آفریدند. به یاد دارم آن روز من در پادگان بودم که شهید شیرودی با هلی‌کوپتر برمی‌خواست و می‌رفت مواضع عراقی‌ها را می‌زد. او به من می‌گفت: باید به این مردم افتخار کنی. مردم با دست خالی و با چوب، تبر، چماق و حداکثر تفنگ سرپُر نیرو‌ها و تانک‌های عراقی را دنبال می‌کنند. مردم از عراقی‌ها اسیر و غنیمت‌های بسیاری گرفتند. مردم تا گورسفید این‌ها را به عقب راندند و اگر نیرویی بود می‌شد این‌ها را تا مرز هم به عقب راند و سپس با خمپاره این شهر را می‌زد که بی‌شمار است. مردم شهید می‌دادند اما شهر را ترک نمی‌کردند تا اینکه یک بار هواپیماهای بسیاری به شهر حمله کردند تا شهر را با خاک یکسان کنند و مردم به ناچار به دامنه‌های ارتفاعات نزدیک شهر پناه بردند. جالب اینکه باز هم به شهر سر می‌زدند و هر روز به شهر می‌رفتند و در زمین‌های کشاورزی کار می‌کردند. همه مردم ایران در جنگ حماسه آفریدند و در جنگ با داشتن ایده، ایمان و مکتب دفاع کردند.

** از ابتدا گفتم این 2 نفر خائن‌اند!

منطقه غرب کشور و پادگان ابوذر چند فرمانده ارتشی وابسته به بنی صدر داشت که به دلیل خیانت‌هایشان در جنگ بعد‌ها اعدام شدند؛ شما با این‌ها نیز برخوردی داشتید؟

محمودی: ۲ فرمانده در منطقه غرب بودند که هر دو اعدام شدند. یکی فرمانده لشکر ۸۱ کرمانشاه و یکی فرمانده تیپ در گیلانغرب بود که سرهنگ کبیری نام داشت. من بار‌ها با این‌ها برخورد کردم و احساس کردم این‌ها صادق نیستند و خیانت می‌کنند. این را به مسئولین گفتم؛ اما برای این گفته‌ام دلیلی نداشتم. یک بار با چند نفر از نمایندگان ازجمله شهید آیت الله شاه آبادی به منطقه غرب کشور رفتیم. آن وقت به آن‌ها گفتیم که این دو نفر خائن‌اند. آن‌ها به من می‌گفتند شما تندرو هستی، قضاوت تندی می‌کنی و باور نکردند.

در سفری دیگر به منطقه غرب کشور که آیت الله شاه‌آبادی، آیت‌الله نوری همدانی و آیت‌الله موسوی اردبیلی رئیس دیوان عالی قضایی کشور حضور داشتند، من دوباره این موضوع را مطرح کردم، آیت‌الله شاه‌آبادی که روحش شاد باد، به من گفتند که تو جوانی و تندروی می‌کنی. گفتم رفتار‌ها و موضع‌گیری‌های این‌ها نشان می‌دهد که صادق نیستند و خیانت می‌کنند؛ اما ایشان قبول نمی‌کردند. تا اینکه چند وقت بعد مشخص شد این دو جاسوس هستند و با عراق ارتباط دارند و اعدام شدند. شهید شاه آبادی آمد عذرخواهی و روبوسی کرد. روحش شاد باد.

قرار بود عملیاتی برای بازپس‌گیری تنگ حاجیان انجام شود. یک عده نیروی ژاندارمری و ارتشی از ایلام آمده بودند و قرار بود با سایر نیرو‌ها در آنجا عملیاتی کنند. نیروهای سپاه و بسیج باید ارتفاع چغالوند را تصرف می‌کردند. چغالوند ارتفاعی بلند مسلط به دشت گیلانغرب و روبروی تنگ حاجیان بود. جاده گیلانغرب به سرپل ذهاب نیز در این تنگ بود که در دست عراقی‌ها بود. ارتشی‌ها نیز قرار بود تنگ حاجیان را آزاد کنند که کاری آسان‌تر بود. من در آن عملیات در مقر فرماندهی بودم. از ارتش سرهنگ کبیری بود و از سپاه نیز فرمانده‌ی آن منطقه بود. آن وقت هنوز حسین الله کرم به گیلانغرب نیامده بود.

عملیات نیمه‌های شب شروع شد. نیروهای سپاه و بسیج دو سه ساعت بعد چغالوند را گرفتند؛ اما در این سو هرچه بی‌سیم زدیم خبری نشد. پس از مدتی ارتباط بی‌سیمی نیز قطع شد. ساعت ۸ و نیم صبح سوار جیپی شدیم و از تنگ کورک به پشت تنگ حاجیان رفتیم تا ببینیم چه شده است. از تنگ کورک که رد شدیم دیدیم مقداری تجهیزات نظامی خودمان زیر سنگی تلنبار شده است، فرمانده سپاه هم از خدا خواسته همه را بار زد و برد. چون آن‌ها از طرف بنی صدر در تنگنا بودند و به سختی به آن‌ها تجهیزات و مهمات داده می‌شد. کمی جلو‌تر در کنار چشمه‌ای دیدیم نیرو‌ها نشسته‌اند. گفتیم فرمانده‌تان کجاست؟ گفتند: ما رفتیم، فرمانده‌مان اسیر شد، شکست خوردیم و برگشتیم. با کبیری و آن فرمانده سپاهی تا بالای تنگ حاجیان رفتیم اما خبری از نیروهای عراقی نبود. من برداشتم این بود که آن فرمانده که سرگردی هم بود خودش را تسلیم کرده است که من در این قضیه نسبت به کبیری سوظن داشتم.

** بنی صدر ماموریت داشت جنگ علیه کشورمان اتفاق بیافتد

پس مجموعه گزارش‌ها در خصوص کارشکنی‌های بنی صدر در جبهه غرب و سایر اعمالی که در کشور داشت، موجب شد که او در مجلس استیضاح و از ریاست جمهوری برکنار شود.

محمودی: به غیر از جنگ، مسائل داخلی کشور نیز بود. موضع‌گیری‌های وی علیه نظام بود و گاهی به رهبری طعنه می‌زد. در برابر علما و نیروهای ارزشی نیز موضع‌گیری داشت و به آن دامن می‌زد. در مورد جنگ نه‌تنها موفقیتی به‌دست نیاورد، بلکه عامل آن بحران نیز شد و این رفتار‌ها عمدی بود. به نظر من بنی صدر ماموریت داشت تا جنگ علیه کشورمان اتفاق بیافتد و ماموریت داشت که ما نتوانیم دفاع کنیم و عراق بیاید سرزمین‌های ما را بگیرد و نظام را درگیر کند. اگر ما در مرز با صدام می‌جنگیدیم، صدام نمی‌توانست جنگ را ادامه بدهد. نیروهایی که باید مملکت را می‌ساختند و در توسعه اقتصادی، امنیتی و علمی کشور باید نقش عالی می‌داشتند، شهید شدند. این موارد خسارت‌های کمی نیست. اگر جنگ نبود، انقلاب در آن دهه اول می‌توانست پیشرفت بسیاری بکند و موانع اقتصادی، فرهنگی، اعتقادی و حتی دیدگاهی و فلسفی امروز وجود نداشت.

دلایل مقابله بنی صدر با شهید بهشتی چه بود؟ و آیا این مقابله در برابر حزب جمهوری اسلامی نیز بود؟

محمودی: بنی‌صدر با تمام نیروهای قدرتمندی که دارای مدیریت بودند و احتمال می‌داد که نمی‌تواند در آن‌ها نفوذ کند مخالف بود؛ ازجمله شهید بهشتی. با آیت الله خامنه‌ای و بسیاری دیگر نیز مخالف بود؛ حتی با منی که نماینده‌ای از یک شهرستان بودم نیز مخالف بود.

** مانع واگذاری 4 هزار بازوکا به سنجابی، دار و دسته‌اش و خوانین شدم

پیش از حمله عراق، جمعی از نمایندگان مناطق مرزی کشور طرح دادیم که به عشایر که زمین و احشام دارند اسلحه بدهید تا از مرز‌ها دفاع و اطلاعاتی از تحرکات نظامی دشمن مخابره کنند. بنی صدر با این طرح مخالفت کرد. بعد خودش طرحی ریخت و سنجابی، دار و دسته‌اش و خوانین منطقه را مسلح کرد و در حال مبادله ۴ هزار بازوکا (آرپی جی‌های قدیمی) با نیروهای سنجابی و خوانین بود. هدفش این بود که جنگ داخلی به‌وجود بیاورد. من به آقای هاشمی رئیس مجلس زنگ زدم و داد زدم که باید جلوی این کار را بگیرید. آقای هاشمی هم ناراحت شدند گفتند چرا داد می‌زنید و من برایشان توضیح دادم که این کار ایشان موجب ایجاد جنگ داخلی و طایفه‌ای می‌شود و الحمدلله جلوی واگذاری آن ۴ هزار بازوکا گرفته شد. این موضوع را نیز در مجلس نطق کردم.

بنی صدر به نمایندگانی که دور‌تر از مرز بودند، اسلحه داد؛ ولی به من نداد. من رفتم پیش آقای هاشمی که رئیس مجلس بود، قضیه را برایش گفتم و خواستم تا برایم کاری کند. نامه‌ای به مسئول بسیج مستضعفین که بنی صدر نصب کرده بود، نوشت تا تعدادی کلاش به من بدهد تا برای نیرو‌ها ببرم. نامه را بردم، خودش نبود و طلبه‌ای مسئول دفترش بود. من نامه را بدون اینکه کپی از روی آن بگیرم، به او دادم. او هم گفت که الان مسئولمان نیست شما فردا بیایید. فردا رفتم و او گفت من باید با بنی صدر صحبت کنم. با بنی صدر صحبت کرد و به او گفته بود که یک اسلحه به او ندهید و ندادند.

در ‌‌نهایت با دخالت آقای هاشمی و آیت الله خامنه‌ای ترکیبی از عشایر و خوانین زیر نظر ارتش تشکیل شد؛ که البته این‌ها خیلی نجنگیدند. من هم همیشه مخالف این بودم.

** حزب جمهوری اسلامی نگذاشت انقلاب به دست گروهک‌ها بیافتد

شهید بهشتی شخصیتی بزرگ با فهم و درایت بسیار بود. فردی فلسفی بود که از مکاتب فلسفی غرب شناخت داشت. او با گروه‌های با تفکرات مختلف در تلویزیون مناظره می‌کرد. از نظر مدیریت سرآمد بود. آیت الله خامنه‌ای و آقای هاشمی در کنار شهید بهشتی و همراه او بودند. حزب جمهوری اسلامی نیز با فکر او تشکیل شد. این حزب آن اوایل نقش بسیاری ایفا کرد. در برابر گروهک‌هایی که به وجود آمده بودند و در برابر احزابی که از قدیم بودند مانند جبهه ملی، نیروهای کارآمد و مدیر تربیت کرد. آن‌ها تصور می‌کردند که چون آخوند‌ها مدیریت نمی‌دانند، کار به دست آن‌ها می‌افتد اما حزب مانع از این کار شد. منافقین آمده بودند که حتی رجوی را رئیس جمهور کنند؛ اما حزب نیروهای ارزشی و حزب اللهی را جذب، بسیج و تربیت کرد. حزب همه گروهک‌ها را در تمامی انتخابات‌ها شکست داد و این عقده بزرگی برای بنی صدر بود. بنی صدر هم از حزب متنفر بود و هم از بنیان‌گذار فکری آن یعنی شهید بهشتی که در تدوین قانون اساسی نقش اساسی داشت.

انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی تبلور انفجار عقده‌های ضدانقلاب بود. بنی صدر و طرفدارانش مانند سلامتیان در مجلس، گروهک‌ها و ضدانقلاب‌ها جوی را در داخل کشور به وجود آورده بودند که خیلی‌ها علیه بهشتی شعار می‌دادند برای اینکه ابتدا شخصیتش را ترور کنند و سپس خودش را ترور کنند؛ اما شهید بهشتی این‌ها چیز برایش مهم نبود و هرگز در برابر آن‌ها موضع گیری منفی نداشت. او شخصیتی ارزشمند، دوست‌داشتنی و مدیر از همه لحاظ بود. دشمنان می‌دانستند که باید این مهره‌ها که تصمیم‌گیرنده و موثر هستند را از میان بردارند.
منبع: دفاع پرس

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس