اگر بهشت می خواهید بهایش را باید بپردازید
یک کسانی همین جا به بهشت می روند. بفرمایید یک کسانی همین جا بهشت را تحصیل می کنند. بهشت را باید تحصیل کرد. باید بهایش را پرداخت. باید بهای بهشت را پرداخت تا بتوان به بهشت رسید. حالا می خواستیم عرض کنیم که بهای بهشت چگونه است. چکار کنیم که بهای بهشت را پیدا کنیم. [در آیه 30 سوره فصلت می فرماید:] اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا از این راه می توان به بهشت رسید. إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا یک: خدا را قبول دارد. حرف های خدا را قبول دارد. حرف های خدا را قبول دارد. دستورات خدا را قبول دارد. پایش می ایستد. آقا هفتاد سال زندگی کرده. هفتاد سال دروغ نگفته. حالا کوتاه می آییم. عرضم به حضورتان از روزی که فهمیده. یک وقت آدم در بیست سالگی، هجده سالگی می فهمد. می گویند هجده سالگی بلوغ دوم است. بلوغ اول همان چهارده پانزده سالگی است. سر هجده سالگی یک بلوغ دوم داریم. آن وقت فهمیده. یک بلوغ سوم داریم که در چهل سالگی است. آن وقت هم بفهمد باز خوب است. از آن روزی که فهمیده خب دروغ نگفته دیگر. اگر آدم یک ذره حواسش را جمع کند می شود. یک ذره حواس جمع کنید.
یکی از فنون شیطان، ترساندن انسان است
ببینید یکی از فنون شیطان این است که آدم را می ترساند. تو می خواهی چهل سال دروغ نگویی. می ترساند. نه. می شود. چهل سال دروغ نگفته. غیبت مردم را نکرده. نکرده. ببینید فلانی با من دشمنی کرده. پشت سر من هزارتا حرف زده. خب من پشت سر او هیچ حرفی نمی زنم. طوری می شود؟ یعنی آبروی من می رود و آبروی او محفوط می ماند؟ یا نه؟ آنهایی که حرف های ایشان را پشت سر من شنیده اند، هیچ کس باور نمی کند. کار دست خداست دیگر. دست من که نیست. من یک کاری می کنم برای اینکه او... نه. من سال ها پشت سرم غیبت کردند. پشت سر من هزارتا حرف زدند و من هم هیچ چیز نگفتم. می شود. ممکن است آدم یک ذره احساس سختی کند. ممکن است آدم یک ذره احساس سختی کند.
آیا می شود یک عمر دروغ نگفت؟ بله می شود
فرمودند إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ربّ شما گفته غیبت حرام است. آقا در تحت چه شرایطی؟ در تحت همه شرایط غیبت حرام است. البته یک استثناهایی در غیبت دارد. مثلا اگر آمدند با شما مشورت کردند. مثلا شما می دانی که اگر این آدم با این آدم شراکت کند، او بر بادش می دهد. خب اینجا جایز است بگویم دیگر. آمدند می خواهند به این آدم دختر بدهند. خب اگر من یک چیزی می دانم که به زندگی مربوط است، به زندگی مربوط است، خب جایز است بگویم. بلکه یک وقت هایی واجب است بگویم. اگر زندگی ام در معرض خطر است، جایز است بگویم یا واجب است. در هرصورت. نمی خواهیم آن استثنائات را عرض کنیم. خب من یک عمری غیبت نکردم. می شود؟ می شود. إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ربّ من فرموده دروغ حرام است. مطلبی فرمودند که عجیب است. واقعا آدم می ترسد. وقتی شخص دروغ می گوید یک بویی از دهانش خارج می شود که تا هفت آسمان می رود. فرشتگان این بوی بد را می شنوند و مثلا لعنت می کنند. خیلی است.
شرط نزول فرشته ها بر انسان استقامت در راه خداست
من می کوشم دروغ نگویم. من می کوشم غیبت نکنم. من می کوشم. ناموس مردم. ناموس مردم است. باید محترم باشد. مال مردم، مال مردم است. محترم است. چند سال؟ تمام عمر. إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا. کسانی که گفتند ربّ ما خداست. یعنی قبول دارم. همه این حرف هایی که قرآن فرموده، پیامبر و ائمه فرموده اند، من همه اش را قبول دارم. سپس بر آنچه گفته بود و گفته بود قبول دارم، استقامت ورزید. ببینید. تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ ملائکه بر آنها نازل می شوند. در ذیلش دارد که ملائکه لحظه مرگ می آیند. ملائکه در برزخ می آیند. ملائکه در قیامت می آیند. فروض مختلف فرمودند. به مقدار پایداری آن فرد بر آنچه که گفته بود. قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ. گفته اند و پایش ایستاده اند. چقدر مستحکم پایش ایستاده اند؟ به درجه استحکام استقامت شان فرشتگان می آیند برای... بعد چه می گویند؟ تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا دیگر ترس پایان یافت. چه زمانی می آیند؟ لب مرگ. دیگر ترسی نیست. از اینجا به بعد دیگر ترسی به سراغ تو نخواهد آمد. اندوهی نیست. ترسی نیست. تو بعد از این هیچ ضرری نخواهی کرد. هیچ خطری تو را تهدید نخواهد کرد. در امن و امان کاملی. از این لحظه. عرض می کنم روایت اینجا را در مورد مرگ گفته اند. از لحظه مرگ به بعد. از لحظه مرگ به بعد دیگر هیچ ترسی نیست. هیچ خوفی نیست. هیچ حزن و اندوهی نیست. هیچ مشکلی برای تو نخواهد بود. بستگی دارد به اینکه من کاسبم اما درستم. من معلمم. من معلمم. سی چهل سال است معلمم. آقا معلم هم یک چیزهایی دارد دیگر. باید درسش را درست بلد باشد. درسش را درست بلد باشد. وقت [شاگرد] را حرام نکند. مثلا. کار درست. کار درست. تمام عمرم کار درست انجام داده ام.
خداوند متعال می فرماید ظلم از من عبور نمی کند
حالا اگر یک وقتی هم مثلا خطایی پیش آمده، عرض کردم این خطا را جبران کرده. این جبران مهم است. اگر یک وقت خطایی شده من جبران کردم. این وقتی از اینجا رفته، می فرمایند آن طرف خدای متعال می فرمایند ظلم از من عبور نمی کند. یک زنجیر [است] ظالم از من عبور نمی کند. باید همین جا. چطور می شود؟ اینجا چطوری ممکن است؟ همینجا باید. برای ماها هم هست ها. فرقی نمی کند. بچه پانزده ساله است. اگر خدایی نکرده ظلمی کرده جبرانش کند و درستش کند. یا می مانی و گیر می کنی. آنجا یک زنجیر است که ظالم از آن عبور نمی کند. خب. وقت گذشت. بحث هم به جایی نرسید. حالا من فقط مقدمه اش را عرض کردم. ان شاء الله امیدواریم همین مقدار هم اندک سودی برای شنوندگان داشته باشد و ما بدهکارشان نشده باشیم.