کد خبر 545564
تاریخ انتشار: ۱۹ اسفند ۱۳۹۴ - ۰۰:۱۸

شهیده رقیه رضایی،شهید جهادگر خلیل پرویزی، شهید سردار حاج حسین همدانی، شهید حجت‌الاسلام عبدالکریم هاشمی‌نژاد، شهید هوشنگ وحید دستگردی، شهید محمد منتظر قائم و شهید خلبان سیدعلی اقبال دوگاهه از شهدای محوری راهیان نور سال 1395 هستند.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - هر سال، تعدادی از شهدای شاخص به عنوان نمونه معرفی می شوند تا در روند اردوهای راهیان نور به صورت دقیقتر به مخاطبان شناسانده شوند. در ادامه، نگاهی به زندگی برخی از این شهدا خواهیم داشت...

رقیه رضایی، شهیده حج خونین

شهیده رقیه رضایی در ۲۲ فروردین سال ۱۳۴۴ در قزوین متولد شد. سال‌های نوجوانی رقیه با سال‌های مبارزات ملت ایران علیه رژیم شاهنشاهی مصادف بود و او که از طریق خانواده پشتوانه فرهنگی و معنوی خوب و قوی برای درک خواسته‌های ملت ایران تحت رهبری امام خمینی (ره) داشت علاوه بر تلاش و جدیت در تحصیل گام‌های انقلابی و جهادی خود را در مبارزه علیه مظاهر فساد و بی بند باری نظام شاهنشاهی برداشت.

رقیه رضایی که در سال‌های ۵۶ و۵۷ در دوران نوجوانی علی‌رغم اینکه جزء شاگردان ممتاز دبیرستان برای ادامه تحصیل به حوزه علمیه قم رفت. خانواده‌اش در خصوص منش و طرز فکر رقیه درباره مسائل فرهنگی می‌گویند: "در رقیه با افکار خداگونه‌ای که در سر داشت نمی‌توانست شاهد فقر فرهنگی در مناطق محروم کشور باشد از این رو بار سفر به استان کردستان بست تا بتواند به عنوان معلم تربیتی برای مردم مظلوم آن دیار قدیمی خیر خواهانه بر دارد."

سال ۱۳۶۶ رقیه با همسرش آشنا شد وی علاوه بر اینکه در دبیرستان به شغل مورد علاقه خود یعنی معلمی می‌پرداخت هنوز انگیزه‌ها و خواسته‌های خود را با عضویت و فعالیت در حزب جمهوری اسلامی و اداره یکی از کانون‌های حزب دنبال می‌کرد.

ماه ذی‌الحجه ۱۳۶۶ رقیه رضایی با خانواده و به نیابت از مادرش به سفر حج واجب مشرف شد. آرزوی شهادت را داشت و از این رو به خانواده گفته بود "باید با آب زمزم غسل شهادت کنم" در روز برائت از مشرکین با سایر حاجیان زائران بیت الله الحرام در راهپیمایی شرکت کرد تا بار دیگر انزجار خود را از ظلم و ستم ایادی استکبار جهانی نشان دهد که به دست عمال رژیم آل سعود به شهادت رسید.

حاج خلیل پرویزی، جهادگر مهندس شهید

شهید حاج خلیل پرویزی از فرماندهان تیپ مهندسی جنگ و از جهادگران استان فارس بود. شهیدی که به واسطه آشناییش با ماشین‌های سنگین توانسته بود سازه‌های مهم و تاثیرگذاری را در جنگ مستقر کند. یکی از همرزمانش راجع به خصوصیات شهید پرویزی می‌گوید:"حاج خلیل در همان اوایل جنگ از محله سعدی شیراز که منطقه‌ای بسیار مستضعف و رنج کشیده بود، به ما ملحق شد.

در واقع باید گفت که استاد خلیل پرویزی. زیرا ما در اوایل جنگ نیرویی که قبلاً در رابطه با لودر و بلدوزر و کاربرد این دستگاه‌ها مهارت لازم را داشته باشد، نداشتیم. وقتی که حاج خلیل به واحد ما رسید در واقع یک نعمت بزرگ الهی بود. به هر حال افرادی بودند که در رانندگی لودر و بلدوزر حرفه‌ای بودند ولی در پشت جبهه فعالیت داشتند، اما حاج‌خلیل به معنای واقعی یک حزب‌اللهی و مؤمن بود و من به خاطر ندارم شبی از شب‌ها این برادر ما، در خط مقدم و اغلب اوقات جلو خط مقدم نباشد.

شهید پرویزی در ابتدای فعالیتش با لودر و بلدوزر و با ماشین‌های مهندسی آشنا بود. در جبهه‌ها کار می‌کرد و این یک مسئلة قابل توجه بود که در منطقه آبادان با توجه به کمبود نیرو و سازماندهی، معمولاً رانندگان خودشان می‌رفتند و در محور با نیروهای رزمی کار می‌کردند. بعد از سازماندهی که در جهاد شد ایشان به عنوان مسئول محور انتخاب شده و با رانندگان لودر و بلدوزر کار می‌کرد."

شهید پرویزی برای شناسایی منطقه‌ای در فاو به اتفاق تنی چند از برادران اطلاعات عملیات سپاه به راه می‌افتد که در بین راه گلوله توپی نزدیک حاج خلیل به زمین اصابت می‌کند و از ناحیه سر به شدت مجروح و به خون مطهر خویش گلگون می‌شود.

حبیب دفاع مقدس و سردار سوریه، شهید حاج حسین همدانی

حسین همدانی سال ۱۳۳۳ در آبادان دیده به جهان گشوده است، در عنفوان جوانی با تفکرات حضرت امام (ره) آشنا شد و از محضر درس مکارم اخلاق و احکام شهید محراب آیت‌الله مدنی که در همدان تبعید بودند، بهره‌ای بسزا برده است.

سردار سرتیپ حسین همدانی از اعضا و بنیانگذاران سپاه همدان و کردستان است و از سال ۱۳۵۹ در جنگ ایران و عراق شرکت داشت.

وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی پایه‌گذاری و تأسیس سپاه پاسداران استان همدان را آغاز و خود نیز به عنوان یکی از ارکان اصلی شورای عالی فرماندهی سپاه استان همدان، فعالیتش را آغاز کرد و با کمک همرزمان و پاسداران آن خطه، به پاکسازی عناصر طاغوت و عوامل فساد و نفاق برآمده و از آنجایی که چندین بار به دست ساواک دستگیر شده و مورد تعقیب بود، عوامل طاغوت را به خوبی می‌شناخت.

با آغاز جنگ تحمیلی، لحظه‌ای درنگ نکرده و راه کردستان را در پیش گرفت و از آنجا که پیش از جنگ نیز به کمک مردم محروم کردستان شتافته و با دیگر دوستان و همرزمان در آنجا نیز گروهک‌های ضدانقلاب را می‌شناخت، دیری نپایید که به صف دشمن‌ستیزان پیوست و فرماندهی عملیات‌های مطلع‌الفجر را با پیروزی کامل تجربه کرد.

فرماندهی جبهه میانی سرپل ذهاب هم از دیگر گام‌هایی بود که در راستای مبارزه با دشمن بعثی برداشته و پس از مدتی کوتاه به همراه حاج احمد متوسلیان، شهید همت و شهید شهبازی در تشکیل و سازماندهی لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) نقش بسزایی داشت. عملیات فتح‌المبین و بیت‌المقدس آن هم با مسئولیت فرماندهی محورهای عملیاتی، تجربه‌ای نو در قالب هدایت تیپ و لشکر بوده که از فاتحان خرمشهر، سهمی را از آن خود کرد و سپس از تشکیل یگان‌های رزم سپاه به عنوان بانی و نخستین فرمانده لشکر ۳۲ انصارالحسین (ع) استان همدان، وارد میدان نبرد علیه دشمن بعثی شد.

دیری نپایید که هدایت و فرماندهی لشکر ۱۶ قدس گیلان را به او واگذار کردند و عملیات‌های مهم و حیاتی همچون کربلای ۴ و کربلای ۵ را با شیرمردان گیلکی به سرانجام رساند. معاونت اطلاعات و عملیات قرارگاه عملیاتی قدس که چندین لشکر و تیپ مستقل را تحت امر داشت، از فرماندهای زبده همچون دیگر فرماندهان سپاه اسلام آماده ساخت و تا آخرین عملیات موفق سپاه اسلام با منافقین کوردل که با نام مرصاد به نتیجه رساند، لحظه‌ای آرام نگرفت و پس از دفاع مقدس به دانشگاه فرماندهی و ستاد رفته و تحصیل تئوریک و آکادمیک هدایت یگان‌ها را هم به تجربیات ارزنده‌اش افزود و با انتصاب به عنوان فرمانده قرارگاه نجف اشرف و لشکر ۴ بعثت در غرب کشور، کارنامه‌ای موفق از خود به جای گذاشت.

معاون هماهنگ‌کننده نیروی زمینی و جانشینی نیروی مقاومت بسیج در دو دوره و فرماندهی لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله و به همراه آن، جانشینی قرارگاه ثارالله، از دیگر مسئولیت‌های این شهید بود و معاون مرکز راهبردی سپاه و مشاور عالی فرمانده کل سپاه و جانشینی سازمان بسیج مستضعفان از او فرمانده‌ای کهنه‌کار با کوله‌باری تجربه و شناخت ساخته که سبب شده است تا حساس‌ترین و مهمترین سپاه کشور که دارای ویژگی‌های خاص است، بر عهده‌اش گذاشته شود.

سردار سرتیپ همدانی، مفتخر به دریافت دو نشان فتح از دستان مقام معظم رهبری و فرمانده کل قواست که به خاطر هدایت و فرماندهی موفق لشکرهای تحت امر در دوران دفاع مقدس بوده است. سردار همدانی روز پنج شنبه ۱۶ مهرماه سال ۱۳۹۴ در عملیاتی مستشاری در حومه شهر حلب سوریه به شهادت رسید.

شهید سیدعبدالکریم هاشمی نژاد، شهید کینه منافقین

ترور سیدعبدالکریم هاشمی‌نژاد روحانی برجسته قبل و بعداز انقلاب در سلسله ترورهای سازمان تروریستی مجاهدین خلق (منافقین)که در سال ۱۳۶۰ به شمار می‌رفت، کینه مجاهدین خلق از وی به آشنایی قبل از انقلاب و در دوران زندان برمی‌گشت.

هاشمی‌نژاد در سال ۱۳۵۳ و ۱۳۵۴ فعالیت های سیاسی خود را به شکل علنی و با بی‌پروایی خاصی دنبال کرد، به همین دلیل به اتفاق آقای طبسی در مشهد دستگیر شد.

وی ۲ سال در زندان بود و در این مدت (اواخر سال ۱۳۵۵) با تفکرات انحرافی گروهک‌هایی چون مجاهدین خلق آشنا شد. ضمن اینکه آنها نیز به خوبی از تفکرات هاشمی نژاد اطلاع یافتند.

در حقیقت کینه‌های مجاهدین خلق از او به همین دوران زندان برمی گردد، زیرا از نزدیک و در نتیجه همراهی در زندان با نوع و طرز تلقی آنها از اسلام آشنا شده بود. در واقع وی از نزدیک انحرافات فکری آنها را لمس کرده بود.

وقتی هاشمی‌نژاد از زندان آزاد شد ضمن آگاهی از انحرافات فکری سازمان مجاهدین خلق همواره سعی می کرد با ملاطفت، ملایمت آنها را نصیحت کرده و به راه راست هدایت کند.

در کنار شناخت مجاهدین خلق از عمق تفکرات دینی ، سیاسی و اجتماعی هاشمی‌نژاد آنچه باعث شد تا این فرقه تروریستی دست به ترور وی بزند این بود که آنها به خوبی از نقش تاثیرگذار هاشمی‌نژاد در تداوم تحرکات انقلابی و در کل تثبیت جریان انقلاب به خوبی آگاه بودند.

در حقیقت اعضای سازمان تروریستی مجاهدین خلق در ترور هاشمی‌نژاد مانند بسیاری از ترورهای سال ۱۳۶۰، شخصیت‌ها و مقاماتی را هدف خود قرار می‌دادند که پیش از این در محیط هایی چون زندان با آنها آشناشده بودند و از نقش‌های تاثیرگذار آنان در تداوم و تحکیم مبانی انقلاب اسلامی کاملا اطلاع داشتند کما اینکه ترور شهید رجایی، شهید باهنر و ... به همین دلایل صورت گرفت.

در صبحگاه ۷ مهر ۱۳۶۰ هنگامی که شهید حجت‌الاسلام هاشمی‌نژاد در حال بازگشت از کلاس پاسخگویی به سوالات، از پله‌های ساختمان حزب جمهوری اسلامی مشهد پایین می‌آمد که یکی از اعضای گروهک تروریستی مجاهدین خلق که قبلا در حزب رخنه کرده بود و پس از شناسایی اخراج شده بود ، بنام "هادی علوی فیتیله چی" خود را به نزدیک او رساند و با قرار دادن نارنجک جنگی روی شکم شهید و انفجار آن، هاشمی‌نژاد را ترور کرد.

شهید هوشنگ وحید دستگردی؛ شهید شهربانی در انفجار دفتر نخست‌وزیری

پریماه وحید دستگردی دختر عمو و همسر شهید هوشنگ وحید دستجردی، رئیس شهربانی وقت کل کشور می‌گوید: منزل شهید در کوچه روحی بین شهباز قدیم و خیابان ایرانعین الدوله قدیم بود. نزدیک منزلشان مسجدی بود که به واسطه پیش‌نمازش که آشیخ کاظم نام داشت به مسجد آشیخ کاظم معروف شده بود.

آشیخ کاظم که فردی بسیار خوش رو و با ایمان بود سبب شد شهید نمازهایش را به جماعت در مسجد ادا کند و از همان نوجوانی به مسائل شرعی اهمیت زیادی دهد و بر اساس همان گفته‌های آشیخ کاظم زندگی خود را در مسیر درستی قرار داد.

هنگامی که من با ایشان ازدواج کردم از همان روزهای اول رساله امام در منزل ما بود در صورتی که آن روزها کسی جرات نداشت چنین کاری کند اما شهید اصلا نمی‌ترسید و با قاطعیت به دور از هر گونه ترس و هراسی تمام کارهایش را بر اساس همان رساله انجام می‌داد.

آن زمان که رئیس شهربانی کل کشور بود روزهای یکشنبه ساعت دو و نیم ظهر هر هفته در ساختمان نخست‌وزیری جلسه‌ای به نام تامین داشت که باید همه فرماندهان نظامی خودشان یا معاونین‌شان در جلسه حضور داشتند و گزارش هفتگی را به ریاست جمهوری و نخست‌وزیری ارائه می‌دادند.

روز یکشنبه هشتم شهریور سال ۱۳۶۰ صبح از منزل بیرون رفتند و به دلیل اینکه در منزل کمی تعمیرات داشتیم، قرار بود مهندسی به منزل ما بیایند و کار تعمیرات را به اتمام برسانند ساعت حدود دو بود که با من تماس گرفت و جویای کار شد گفتم کار تمام شد و قرار است مهندس پیش شما بیاید.

در ادامه صحبت‌هایم با شهید گفتم پدر و مادرم از اصفهان آمده‌اند و منزل برادرم هستند من نیز می‌خواهم به آنجا بروم، گفتند که ماشینی می‌فرستم دنبالتان بروید. آماده رفتن شدم راننده آمد و من رفتم.

تقریبا ساعت نزدیک‌های دو و نیم بود که به منزل برادرم که نزدیک ساختمان نخست وزیری بود رسیدم و متوجه شدم که دود زیادی از نزدیکی‌های ساختمان نخست وزیری بلند شده وپلیس به شدت اوضاع را کنترل می‌کند.

از ماشین پیاده شدم و به منزل برادرم رفتم داشتم از پله‌ها بالا می‌رفتم که برادرم گفت صدای مهیبی از ساختمان نخست وزیری آمد هنوز حرفش تمام نشده بود که من دو دستی بر سرم کوبیدم و بی‌حال شدم.

شهید دستگردی در حادثه انفجار دفتر نخست وزیر پس از سه روز بستری در بیمارستان و به دلیل شدت جراحات به شهادت رسید.

محمد منتظر قائم، شهید توطئه آمریکایی

پاسدار رشید اسلام شهید محمد منتظر قائم در سال ۱۳۲۷ هجری شمسی در شهر فردوس به دنیا آمد. پس از پایان کلاس سوم دبستان به یزد نزد اقوام پدری خود رفت و در آنجا به ادامه‌ تحصیل پرداخت. همزمان با قیام ۱۵ خرداد، محمد همراه پدر، در صف مبارزه با طاغوت یوست و به تکثیر و پخش اعلامیه‌های امام خمینی پرداخت. او با خلوص خاصی، عکس امام را به شیفتگان می‌رساند و با همکلاسی‌هایش، بی پروا علیه رژیم شاه بحث می‌کرد.

محمد بعد از پایان دبیرستان به خدمت سربازی در دامغان رفت و پس از پایان خدمت در شرکت برق توانیر مشغول به کار شد و در دوران خدمت و بعد از آن، با هدف برانداختن نظام شاهنشاهی و استقرار حکومت اسلامی به مبارزه پرداخت.

در سال ۱۳۵۱ اعضای گروه تحت مدیریت او شناسایی و محمد نیز دستگیر و زندانی شدند و محمد تحت شکنجه‌های وحشیانه‌ مأموران ساواک قرار گرفت؛ اما جانانه در مقابل شکنجه‌ها مقاومت می‌کرد و شکنجه‌گران را به ستوه آورد.

سرانجام پس از ۱۵ ماه تحمل شکنجه و زندان، در حالی که هیچ اعترافی نکرده بود به ناچار او را آزاد کردند.

وی در دوران سربازی، با همکاری نیروهای مومن و انقلابی دامغان همچون شهید سید حسن شاهچراغی و... به انجام مبارزه بر علیه رژیم ستم شاهی اقدام کرد که از جمله تلاش‌های مخلصانه او و دیگر یارانش می توان به پایین کشیدن تصویر شاه از صحن مسجد جامع دامغان اشاره کرد. محمد منتظر قائم در برنامه های سیاسی و مذهبی، حضوری فعال داشت و به عنوان مثال در جلساتی که توسط مرحوم حاج نصرالله شهابی تشکیل شده بود، شرکت می کرد.

محمد پس از آزادی از زندان همچنان به مبارزه ادامه داد و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز، خود را وقف انقلاب کرد و به عنوان نخستین فرمانده سپاه پاسداران استان یزد انتخاب شد و مسئول بنیانگذاری و تشکیل سپاه یزد و تصفیه‌ کمیته شد. او سپاه را گسترش داد و با قاطعیت با ضد انقلاب به مبارزه برخواست.

پس از اینکه مدت زمان کوتاهی از پخش اعلامیه شکست امریکا در صحرای طبس از جانب کاخ سفید سپری شد، به دستور مستقیم و پر ابهام بنی‌صدر، که در آن زمان سمت فرماندهی کل قوا را بر عهده داشت، هلی‌کوپترهای به جا مانده از عملیات آمریکایی‌ها بمباران شد و اسناد سری و مهم باقی مانده در آتش سوختند و محمد منتظر قایم، فرمانده‌ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یزد که در منطقه از هلی‌کوپترها محافظت می‌کرد، به درجه رفیع شهادت نائل آمد و روح بلندش به ملکوت اعلی پیوست.

جوان‌ترین استاد خلبان ارتش ایران، شهید سید علی اقبالی دوگاهه

سیدعلی اقبالی دوگاهه، در ۲۵ سالگی استاد خلبان جنگنده F-۵ در ۲۷ سالگی با درجه سرگردی جزو افسران ارشد نیروی هوایی ارتش ایران شد. سرلشگر خلبان«عباس بابایی» و سرلشگر خلبان «مصطفی اردستانی» از شاگردان تحت آموزش او بودند.

وی تکمیل دوره خلبانی را به مدت ۲۲۰ ساعت در سال ۱۳۴۷ در پایگاه هوایی ویلیامز شهر فنیکس ایالت آریزونای امریکا را به پایان رساند و کسب رتبه نخست در بین بیش از ۴۰۰ دانشجوی خلبانی از کشورهای مختلف به عنوان خلبان نمونه این پایگاه را از آن خود نمود.همچنین در سال ۱۳۵۳ جهت گذراندن دوره کارشناسی تفسیر عکس‌های هوایی و مدیریت اطلاعات و عملیات هوایی مجددا به امریکا اعزام شد.

این هم وطن دلیر اکثر تلمبه‌خانه‌ها و نیروگاه‌های برق عراق را از کار انداخت و طرح‌های عملیاتی او باعث شد صادرات ۳۵۰ میلیون تنی نفت عراق به صفر برسد از این رو صدام جنایتکار به خون این شهید تشنه بود. از این رو به دستور صدام پس از دستگیری بدنش به دو نیمه تبدیل شد و نیمی از پیکر مطهرش در نینوا و نیمی در موصل عراق مدفون شد.

علی اقبالی دوگاهه پس از بمباران پادگان العرقه در حالی که زنده به اسارت مزدوران عراقی درآمده بود، به دلیل ضربات مهلکی که نیروی هوایی ارتش ایران در نخستین ماه جنگ بر پیکر ماشین جنگی عراق وارد نموده بود به دستور صدام و برای ایجاد رعب و وحشت در بین سایر خلبانان کشورمان، برخلاف تمامی موازین انسانی و موافقتنامه‌های بین‌المللی رفتار با اسرا، به فجیع‌ترین و بی‌رحمانه‌ترین وضع او را به شهادت رساند به طوری که نیمی از پیکر مطهرش در نینوا و نیمی در موصل عراق مدفون شد.

این جنایت به حدی وحشیانه بود که رژیم بعثی در تلاشی بیشرمانه برای سرپوش گذاشتن بر این جنایت هولناک، تا سالها از اعلام سرنوشت آن شهید مظلوم خودداری می‌کرد و طی ۲۲ سال هیچگونه اطلاعی از سرنوشت وی نبود؛ تا این که در خرداد سال ۱۳۷۰، بر اساس گزارش‌های موجود عملیاتی و اطلاعاتی و نامه ارسالی کمیته بین‌المللی صلیب سرخ جهانی مبنی بر شهادت وی و اظهارات دیگر اسرای آزاد شده و خلبانان اسیر عراقی، شهادت خلبان علی اقبالی دوگاهه محرز شد.

پیکر مطهرش که بخشی از آن غریبانه در قبرستان محافظیه نینوا و بخشی دیگر در قبرستان زبیر موصل به خاک سپرده شده بود، با پیگیری کمیته جستجوی اسرا و مفقودین وکمیته بین‌المللی صلیب سرخ جهانی، به همراه پیکرهای مطهر تنی چند از دیگر خلبانان شهید نیروی هوایی، پس از ۲۲ سال دوری از وطن، در میان حزن و اندوه خانواده، یاران و همرزمانش به میهن بازگشت و به شکلی بسیار با شکوه و تاریخی در میدان صبحگاه ستاد نیروی هوایی تشییع و در پنجم مردادماه ۸۱ در قطعه خلبانان بهشت زهرا درکنار سایر همرزمانش آرام گرفت.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس