کد خبر 528210
تاریخ انتشار: ۷ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۴:۴۷

سپردن سرنوشت کشور به دست ۵ عضو دائم شورای امنیت، به ریاست آمریکا، که روابط خصمانه‌ای با آن داریم، اشتباه محض است. متاسفانه در دولت نهم و دهم برداشت درستی از این موضوع وجود نداشت.

به گزارش مشرق، برای ورود به بحث توافق هسته ای و آثار، تبعات داخلی، منطقه ای و بین المللی آن نیازمند تحلیلی درست به عنوان پیش فرض هستیم تا بتوان به این نتیجه رسید که کجا بودیم، چه کرده ایم و چه شده است. به طور حتم اگر صورت مساله موضوعی را به درستی متوجه نشویم، قادر به حل آن نخواهیم بود. از این رو برای پاسخ به پرسش اصلی موضوع دو رویکرد را مد نظر قرار می دهم.

در توافق هسته ای دو روند قابل مشاهده است که باید به درستی آن را درک کرد. نخست روند فنی صنعت هسته ای است. در دهه 1360 سازمان انرژی اتمی و دانشگاه های ما به سمت هسته ای شدن به شکل یک فناوری و صنعت خیز برداشتند. برای دستیابی به این صنعت نیز نگاه ها به سمت چین و ژاپن بود. پس از جنگ تحمیلی، روند صنعت هسته ای شتاب گرفت و همکاری های ایران سازماندهی تر شد. این روند تا به امروز طی شده و می توان گفت ایران دارای صنعت هسته ای شناخته شده بین المللی است که به اندازه کافی برای ایران اعتبار و حیثیت می آورد؛ کشوری که می تواند آب سنگین (دوتریوم) و اورانیوم غنی شده از سه و نیم درصد به بالا را تولید و صادر کند. بسیاری در اظهارات خود چنین موضوعی را نایده می گیرند و این ارزش را فراموش می کنند. نکته مهم آن است که روند فنی صنعت هسته ای ایران مربوط به هیچ دولتی نبوده و نخواهد بود. هر دولتی سعی کرده با کمک های خود آجری را روی آجر قبلی بگذارد. هیچ دولتی نمی تواند با صنعت هسته ای عکس یادگاری بگیرد و آن را متعلق به خود بداند. چنین کاری فریب دادن مردم است. روند فنی صنعت هسته ای برای پیشرفت کشور بوده و قابل توجه و ارزشمند است.

روند دوم، حقوقی – سیاسی است. این روند بسته به شرایط موجود در کشور، گروه ها و احزاب و دولت وقت بوده است؛ اینکه دولتی _ دولت آقایان هاشمی، خاتمی، احمدی نژاد و روحانی_ چقدر توانسته اند آن را مهار یا به جلو ببرند. هر دولتی می توانسته از این حرکت به عنوان یک حرکت درونی استفاده و کمک کند یا می توانسته _ مانند دولت های نهم و دهم _ بدون کمک به روند هسته ای، در مسیر آن خلل ایجاد کند. بدین صورت که دیگران را حساس کند تا جلوی روند را گرفته یا تحریم کنند. در دولت های نهم و دهم شرایط به گونه ای بود که مشاوران رییس جمهور هیچ آشنایی به تعهدات بین المللی و ساز و کار سازمان ملل متحد، شورای امنیت و آثار و تبعات متاثر از قطعنامه ها نداشتند.

زمستان 1384 در آستانه ارسال پرونده ایران از شورای حکام به شورای امنیت سازمان ملل، تلاش شد تا دولت نهم را نسبت به تبعات خطرناک این اقدام آگاه سازیم. اما متاسفانه دولت و حتی کسانی خارج از دولت در شورای عالی امنیت ملی، آشنایی چندانی نسبت به شورای امنیت و توانایی اقدامات اجرایی آن نداشتند. حتی من پاورپوینتی به معاون شورای عالی امنیت ملی ارایه کردم که در آن منشور سازمان ملل توضیح داده شده بود و اینکه چگونه به قاعده آمره تبدیل شده است. بر اساس حقوق بین الملل و حقوق داخلی قاعده ای وجود دارد که اگر موضوعی را اکثریت بپذیرند، اقلیتی که نپذیرفته نیز ملزم به پذیرش آن است. برای مثال منشور سازمان ملل توسط 194 کشور از 204 کشور جهان پذیرفته شده است. بنابراین نه فقط 194 کشور، بلکه 10 کشور دیگر نیز مجبور به پذیرش آن هستند. در چنین سازو کار و چارچوبی، شورای امنیت فقط قدرت اجرایی سازمان ملل بوده و می تواند بسیار وحشتناک باشد. این شورا می تواند آرای دیوان دادگستری بین المللی را نقض کند. می تواند به نام امنیت بین المللی هر معاهده ای را نقض یا قاعده ای را استوار کند. وقتی با چنین ساختاری مواجه هستیم، سپردن سرنوشت کشور به دست 5 عضو دائم شورای امنیت، به ریاست آمریکا، که روابط خصمانه ای با آن داریم، اشتباه محض است. متاسفانه در دولت نهم و دهم برداشت درستی از این موضوع وجود نداشت و قطعنامه های شورای امنیت را کاغذ پاره می دانستند. بیان چنین اظهاراتی موجب تهییج جهان علیه ایران شد. جهان برای برخورد با ایران مصمم شد. موضوعی که با امنیت بین المللی سروکار دارد. تنها سازمانی از سازمان های بین المللی که زیر نظر شورای امنیت سازمان ملل قرار دارد، آژانس بین المللی انرژی اتمی است. مابقی سازمان های بین المللی یا زیر نظر شورای اجتماعی و اقتصادی سازمان ملل متحد (اکوسوک) _ ECOSOC _ قرار دارند یا زیر نظر مجمع عمومی سازمان ملل متحد هستند. اگر کسی به چنین ساختاری آشنایی داشته باشد، با این متاع بازی یا حداقل آن را تحریک نمی کند.

در دولت های نهم و دهم خلل جدی در روند هسته ای ایران به وجود آمد. دست و پای ایران بسته شد. آخرین اقدام آنها پرونده پی ام دی بود که در نهایت به شکل نوعی همکاری و نادیده گرفت بسته شد. بنابراین دولت ها می توانند در روند حقوقی – سیاسی اثرگذار باشند. از این رو می توان گفت پرونده هسته ای ایران در دولت آقای روحانی به معنی واقعی کلمه، به شکل معجزه آسایی حل شد. درحالی که تجربه عراق، یوگسلاوی، آفریقای جنوبی، لیبی و دیگران وجود داشت که به هیچ وجه امکان ندارد قطعنامه های شورای امنیت که ذیل فصل هفتم منشور و ماده 41 _ و در حالی که به سمت ماده 42 می رفتیم _ یکباره ملغی شود. در تاریخ سازمان ملل چنین موضوعی سابقه ندارد. دلیل سرمایه گذاری اسرائیل، عربستان و ترکیه روی اضمحلال ایران همین نکته بود. آن ها می دانستند اگر کشوری درون چاله شورای امنیت بیافتد، سالم بیرون نخواهد آمد. آنها اقدامات خود را بر همین اساس تنظیم کرده بودند و به امید بیرون نیامدن ایران از این گودال، خواهان حذف ایران بودند. اما امروز به شکل معجزه آسایی از این گودال بیرون آمدیم. اینکه چرا بیرون آمدیم، تحلیل جداگانه ای دارد. عوامل گوناگونی _ که اکثرا عوامل بیرونی بود نه درونی _ دست به دست هم داده تا توانستیم از این گودال خارج شویم.

توافق هسته ای موضوعی است که به خودی خود، مولد و موجد تحولاتی در دورن ایران، منطقه و جهان خواهد بود. وقتی کشوری استراتژیک و دارای پتانسیلی بسیار قوی است به طور حتم کارهایی را انجام خواهد داد، که از آن انتظار می رفت. کتابی حدود 60 سال قبل تحت عنوان " روزی که اژدهای زرد برخیزد" منتشر شد که به برخاستن چین اشاره می کرد. در این کتاب نوشته شده بود اگر چین به پاخیزد، جهان را می گیرد. روزی سفیر چین به من گفت آقای سفیر، اگر ایران به درستی به پا خیزد، جایگاهش از چین هم مهم تر خواهد بود. این را سفیر کشور اژدهای زرد گفت. من آن را برای چند نفر نقل کردم اما هیچ کس نه باور کرد و نه جدی گرفت.

اما سوال این است که اگر به نحوی اژدهای ایران برخیزد، می تواند کارهای شگرف انجام دهد؟ پاسخ منفی است. یک قدرت باید بداند چگونه و در چه شرایطی پرواز کند تا بتواند قدرت جهانی شود. ایران را باید در مقیاس قدرت منطقه ای دید. نباید معیار قدرت جهانی را متصور بود. چین برای قدرت جهانی بودن تمام تلاش خود را پرواز کردن به کار برد. آنها از نظر داخلی، منطقه ای و جهانی حساب و کتاب کردند. اگر قدرت منطقه ای یا جهانی متولد می شود، تلاطمی در منطقه یا جهان ایجاد می کند که بسیاری را مانند سونامی در بر می گیرد. چین این را می دانست و با تدبیر و مدیریت سعی کرد زمانی وارد نظم جهانی شود که سونامی ایجاد نشود یا اگر می شود حداقلی باشد. ایران باید از این نکته درس بگیرد. اگر ایران خواهان ورود به منطقه است باید حساب همه چیز را داشته باشد، زیرا منطقه خاورمیانه طی یک سال و نیم اخیر به هم ریخته است. ورود یک بازیگر منطقه ای به نام ایران، خواه ناخواه، سونامی را ایجاد کرده است. امید می رود صاحب سونامی به فکر آثار و تبعات آن باشد و به درستی آن را مهار کند. اقدامات عربستان، ترکیه و اسرائیل، ناشی از این سونامی است. از زمان گام برداشتن برای توافق هسته ای، این سونامی در حال رشد بود و به سمت ما می آمد تا ما را در برگیرد. هرچه نزدیک تر می شدیم، شدت این تلاطم بیشتر می شد و بسیاری در مقابل ما ایستادند. اینگونه نیست که قدرت های منطقه ای، به راحتی این منطقه را تقدیم ایران کنند. ورود به منطقه با چنین شکل و شمایلی نیازمند سیاست، کیاست و تبدیر است. عربستان، ترکیه و اسرائیل، 37 سال عادت کرده بودند که نان خصومت ایران و آمریکا را بخورند. عربستان در پرتو روابط خصمانه ایران و آمریکا شورای همکاری خلیج فارس را تشکیل داد و طالبان، القاعده و داعش را به وجود آورد. جامعه جهانی می داند که عربستان چه جرایمی را طی این مدت مرتکب شده است. اگر شرایط تغییر کند، روزی عربستان به جرم جنایت علیه بشریت، جنایت جنگی و نسل کشی نه از منظر شخصیت حقوقی، بلکه حقیقی محاکمه خواهد شد. ما در قضیه سفارت عربستان اشتباه بزرگی را مرتکب شدیم. ایران سپر بلای عربستان شد تا این کشور تقاص پس ندهد. اعدام 47 نفر در جهان مظهر نسل کشی است. عربستان در یمن و بحرین مرتکب جنایات جنگی و جرایم علیه بشریت شد. این کشور از گروه های تروریستی در سوریه حمایت می کند. اما ما با اشتباه خودمان روی این مسایل پرده کشیدیم. اگر به خوبی از قضیه شیخ نمر استفاده کرده بودیم، می توانستیم خواهان خون بها باشیم و این ماجرا را به واقعه منا پیوند بزنیم.

عربستان، اسرائیل و ترکیه در مقابل ایرانی که خواهان ورود به منطقه است، ایستادند. نه اکنون، بلکه از سال 1956، آمریکا به این نتیجه رسیده بود که فقط ایران در منطقه پتانسیل ایجاد نظم و ساماندهی دارد. از ده سال گذشته آمریکا تصمیم گرفت مرکز ثقل را از خاورمیانه به خاور دور منتقل کند، اما روسیه، چین، اسرائیل، عربستان و ترکیه سعی در پشیمان کردن آمریکا داشتند، زیرا فقط ایران از این اقدام نفع می برد. اما ایران آن را جدی نگرفت. ایران باید خود شرایط را فراهم و گزینش کند. اگر ایران می خواهد در خاورمیانه با همه توان، جایگاهی داشته باشد، باید شرایطش را فراهم کند. ایران نمی تواند سیاست یک سویه به شرق یا غرب داشته باشد. ایران باید هم با غرب و هم شرق همزمان روابط خود را داشته باشد. تجارب گذشته نشان می دهد اگر ایران روابط خصمانه با آمریکا و غرب داشته باشد، چین و روسیه از آن بهره می گیرند. این تفاهم و قرارداد نانوشته ای میان قدرت هاست. باید بتوانیم هم با روسیه و چین و هم آمریکا و اروپا روابط خوبی داشت تا جایگاهی کسب کنیم. قدرت های منطقه ای باید بتوانند خود را از طریق تار و پودهای مختلف معلق ولی متعادل نگه دارند، وگرنه سقوط می کنند. باید تمایلات را درست بسنجیم. به طور حتم برجام تبعاتی در داخل خواهد داشت. اگر این تبعات را نپذیریم، دچار مشکل می شویم. برجام باید در روابط اجتماعی و حتی انتخابات مجلس بروز یابد. نمی توان هم برجام را اجرا کرد، هم قدرت منطقه ای شد و هم انتخاباتی مانند 4 سال یا 10 سال گذشته برگزار کرد. برجام باید در حقوق بشر، روابط اقتصادی و بازی گرفتن بخش خصوصی و تعیین سرنوشت سیاسی دخیل باشد.

اگر خوب عمل کنیم، کشورهایی که در مقابل ایران ایستاده اند، سر تسلیم فرود می آورند. اما تا آنجایی که بتوانند مقاومت می کنند. در دوره توافق هسته ای، تلفن شخصی نتانیاهو توسط اوباما کنترل می شد. کار به جایی رسید که آمریکا منافع ملی خود را ارجح بر منافع ملی اسرائیل دانست. درحالی که پیش از این، اسرائیل منافع ملی خود را از آستین آمریکا بیرون می آورد. قبلا آمریکا همان کاری را می کرد که اسرائیل می خواست. این هنر ماست که کاری کنیم منافع ملی آمریکا از منافع ملی اسرائیل جدا شود. در این صورت هم مشکل فلسطین، هم منطقه و هم خود ما حل و روابط ما با آمریکا عوض خواهد شد.


منبع: دیپلماسی ایرانی

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 1
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • ۱۵:۱۷ - ۱۳۹۴/۱۱/۰۷
    0 0
    آمریکا عربستان و اسرائیل را محدود کند و منطقه را به ایران بسپارد ، با آمریکا کنار می آییم

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس