به گزارش مشرق، «محمدهادی صحرایی» در یادداشت روزنامه «کیهان» نوشت:
اگر از خیانت قومی بیم داشتی، پس عهدشان را بهسویشان بیفکن و منصفانه فسخ کن، که خدا خیانتکاران را دوست نمیدارد. سوره انفال/ ۵۸ قرآنی که خداوند برای هدایت و آدمانه زیستن انسانها، از دوره رسول خاتم تا دوران خاتم انسانها فرستاده، مجموعه تمام دستورات او به پیامبرانش از آدم تا خاتم است. بدین معنی که هرچه کتب آسمانی پیشین دارند، قرآن کاملتر و جامعتر آن را دارد و روشنگر هر چیزی است که انسان ۱۴۵۱ سال پیش تا آخرالزمان به آن نیاز دارد. و در آن به کلیات هر تر و خشکی که به سعادت انسان مربوط است پرداخته شده و راه رسیدن به هر فضیلتی که برای انسان مقدور است آمده و هر شقاوتی که میتواند گریبان انسان را بگیرد قرآن، حذرش را داده است. دیگر چه میشود گفت از این کتابِ کاملِ زندگی، که فصلالخطاب و حجت تمام است و اگر به شیوه اهلش خوانده شود، بیشک و بیگمان به سعادت دنیا و بهشت آخرت میرساند.
قرآن از جانب حکیمی است که به ارتعاشات فکر و خطورات عقل و اعماق قلب آدمی آگاه است و میداند هرچه را که هرگز نخواهیم دانست.
هفته وحدت است و جهان اسلام از شیعه تا سنی، غرق جشن میلاد محمد امین و صادق آل محمدند (علیهماالسلام). قرآنی که اندکی از آن گفته شد، اگرچه کتابی کامل است ولی اگر برای فهمش از مفسری مثل محمد مصطفی و سفارششدههای او کمک گرفته نشود، حتماً نخواهد توانست به مقصود برساندمان. و این مهم و حیاتی است. مفسر قرآن باید کسی باشد که هم در فهم و هم در ابلاغ و هم در انتقال مفاهیم، کارآمد و سرآمد دانایان باشد و گرنه کم نیستند که داعیه دانایی دارند ولی، جز اندکی نفهمیدهاند و به جای هدایت، ضلالت کردهاند و به جای نور، ظلمت را تکثیر کردهاند. یقیناً رسول معظم اسلام، که قرآن به قلبش نشسته و هم در دریافت وحی و هم در ابلاغ آن ثابت و صالح و امین است، اولین و بهترین مفسر است و بعد از آن، هرکه او فرمود ارجح است. اینکه امیرالمؤمنین را امامالمتقین مینامند و میدانند به این دلیل است که شبیهترین افراد از نظر علم و ایمان و منطق به پیامبر است و فرزندان امامِ از نسل او هم همینگونهاند. معنی قرآن را باید از این خاندان گرفت و علم را باید از آنان آموخت و ایمان را باید از آنها دید.
روزگار شادی است و سالروز روشن شدن دیده دنیا به قدوم پیامبر اسلام و نواده اوست. چه از این برتر و بالاتر که جهان تیره و خاکی ما اهالی نسیان و نیستی، روشن به مکارم محمد مصطفی و فضایل صادق او که سلام خدا بر آنها، شود. پیامبر اسلام، کاملکننده مکارم اخلاق و تمامکننده فضیلتهاست. نه تنها در روزگارانی که کفر فواره میکرد و جهل موج میزد و امثال ابوجهلها را ابوالحِکَم میخواندند. نه. محمد فرستادهای است که با او تا انتهای زمان، نیازی به ارسال رسل و انزال کتب باقی نمانده و به این خاطر است که حلالش حلال و حرامش حرام است تا روز قیامت.
این قانون، هم به دلیل قرآنی است که آورده و هم به خاطر خود اوست که موضوعیت دارد. پیامبر اسلام، پیامبری است که رسالتش تا کرانه قیامت گسترده و حرفش تا آن زمان سکه است. بالاتر و بهتر و بیشتر از آن نیامده و نخواهد آمد و هرکه اهل حقیقت و طریقت و معرفت است، سیراب شریعت اوست، که حق مطلب را ادا کرده و راه رهایی از قفس نفس و زندان جهان خاکی را نشان داده است.
برجستهترین و جذابترین صفت پیامبر مکرم ما در دوران جاهلیتِ عجیب عرب آن زمان، امین بودن اوست که او را نمایان و نامی کرده. و امینِ به تمام معنا مراد ماست. امانتداری هم در گفتار و هم در رفتارش باعث شد که قلوب مردمان جلب خُلق او و عقولشان جذب منطقش شود و او را دیدنی و سخنش را حتی برای مشرکین شنیدنی کند. پیمان «حلفالفضول» او هنوز کیمیا و آرزوی زمان ماست. پیمانی که با آن، حق مظلومان از ظالمان گرفته میشد. حق مردم از اهل قدرت و غرور. اگر امروزه اقدامات قوه قضایی ما نور امید را به دلهای مردم تابانده و مردم از شجاعت قاضیان در برخورد با اهل خطا و خلاف و خدعه، خرسندند برای همین است که جامعه تشنه حلفالفضول محمدی است و مجازات گردنکلفتها و حرامخوارها، جگرشان را خنک میکند. چه کسی به جز قاضی صالح و شجاع میتواند سلسله «مدیرالطوایفیِ» فاسدها را به محکمه بکشاند و موشهای چاق رخنهکرده در انبان و انبار بیتالمالِ مردم را از دُم بگیرد و بیرون بیندازد؟ حکایت جنگ بدی با خوبی هنوز ادامه دارد و خصومت کارشکنها با کارگرها.
دیروز، عرب جاهلی و در رأسشان ابوسفیان و ابوجهل، مقابل تشکیل اسلام ناب ایستادند و خدا بلال حبشی را از زیر پایشان درآورد و بالای کعبه به اذان واداشت و امروز، غرب استکباری و در رأس آن آمریکای شرور، به وسیله بن سعود و بن صهیون، در مقابل ترویج اسلام ناب ایستادهاند و نمیفهمند که همان خدا اراده کرده، آمریکا را توسط ایران و قارون وهابی را به وسیله یمن و اولاد یهودا را با حزبالله و جهاد و حماس، به زیر پا افکند. و این حماسه، از روحالله است که شبیه رسولالله، انقلاب اسلامی را در دوران تاریک تباهی به ثمر نشاند. فوج فوج مشتاقان به اسلام ناب، خواب راحتِ از خدا بیخبران را پریشان کردهاند. دلیل حیرانی دشمنان همین است. استیصالی که سران ستمگر دارند، بیشباهت به سالهای منتهی به فتح مکه نیست. کفار مکه که صلح حدیبیه را نقض کردند در اصل، گور خود را حفر کردند و تهور، زیرکی و شجاعت پیامبر اسلام را محاسبه نکرده بودند. و اراده خدای در کمین را. پیامبر اسلام، دیگر هرگز تن به اصرارِ مذاکره با دشمن بدعهد نداد و امت را از حدیبیهِ نقضشده رهاند و به فتح مکه رساند تا سد راه هدایت مردم کنده شود و بینیاز به جهاد سخت، شبهجزیره حجاز یکسره سر به اسلام بسپارد و مدعیان مغرور، درس مذاکره کردن و معاهده بستن و تعامل صحیح با دشمن را بفهمند.
پیامبر اسلام، با دشمنان، سرسخت بود و شدید و با مردم مهربان و رحیم. و این دو صفت را با هم داشت. اگر گروهی کجفهم، او را خشن و بیرحم معرفی میکنند تا برادرکشی خود را توجیه کنند و گروهی کژاندیش او را صلحِ کُل معرفی میکنند تا تسلیم خود را تأیید و ترس خود را پنهان کنند، ربطی به مرام او ندارد. پیامبر اسلام ثابت کرد نباید پای عهدی که دشمن شکسته، نشست و منتظر دشمن ماند. که موفقیت در شجاعت است و اینکه ترس، از تعامل جدا و شرط تعامل، تعقل است. با قرآنش آموزاند که قول پنهانی به دشمن خیانت است. و با مرامش گفت که در خفا به دشمن قالی دادن و قلوه گرفتن نادرستی است. حدیبیه را او گفت و علی املاء کرد و دشمن امضاء نمود. تا بگوید مذاکره چیست. شروط را چنان مهندسی نمود که نقض یکی از آن، حکومت ابوسفیان را فرو ریزاند. راستگو بود و هرگز دروغی نگفت. چه آن زمان که عامی بود و چه زمانی که نبی شد و چه در حکومت. از فروتنی بر الاغ مینشست و از اشرافیگری متنفر بود. به بیتالمال حساس بود و در عدل، بینظیر. گفتهاند که فرموده «گذشتگان نابود شدند چرا که اگر اصل و نسبداری از آنان دزدی می کرد، مجازاتش نمیکردند ولی دزد ضعیف و بیسر و پا را مجازات میکردند. به خدا سوگند اگر دخترم فاطمه هم دزدی کند، دستش را قطع میکنم.» و این لطافت روح و صلابت ایمان او و طهارت خانواده اوست که مردم را عاشقش کرده است.
امروزه نیز مردم مسلمان ایران و عراق و لبنان همین را میخواهند و مطالبه میکنند. غوغازیستان و آلودهها هرچه میخواهند بگویند و فریاد بزنند، مهم نیست. مهم احقاق حق است و اِعمال عدل و آرامش روانی جامعه و امنیت ایمان مردم. اینکه مردم در کنار فقر خود، معضل تبعیض را ببینند کلافهاند. وقتی اشراف تازه به دوران رسیده را پله پله در ترقی ببینند نگرانند. وقتی آفتابهدزد را رسوا و مفسد را پردهپوش ببینند ناراحتند. اینکه فرزندان دانشمند و جهادی میهن را گرفتار تحریم و توهین و ترور میبینند و اسم هیچ آقازاده و مدیرزاده و مفسدی را در لیست تحریمی دشمنان نمیبینند مشکوکند. وقتی سفره خالی خانواده خود را و سفرهای خارجی و خانوادگی مدیران را میبینند شاکیاند. اینکه تنها در ایام انتخابات دیده میشوند و وعده میشنوند و مابقی روزگار به خدا سپرده و رها میشوند باور نمیکنند. اینکه فرزند تحصیلکرده خود را بیکار و بیوام میبینند و دختران بیهنر آن دو وزیر را ویلاساز و دپوچی و «مظلومنما» میبینند دلسرد میشوند. وقتی منتظر یارانه پر منت و پر وعده ۴۵ هزاری خود هستند و فیش نجومی مدیران اتوبوسی و تنبل را میبینند دلخور میشوند. وقتی کارنامه خالی و پز عالی را میبینند، متنفر میشوند. وقتی مادران شهدا نام فرزندانشان بر پلاک کوچه را «بیشهید» میبینند و ویژهخواران نالایق، ذخیره انقلاب نامیده میشوند به خدای محمد پناه میبرند که مبادا انقلابشان در دست نامحرم بیفتد یا بماند.
پیامبر با مردم صادق بود و باوفا و بیجفا. وعده دروغ نمیداد و رفاه مردم را گرو نمیگرفت. آن زمان انتخاباتی نبود که سهم مردم از بیتالمال را تا ایام انتخابات انبار کنند و مهندسیشده بستهای حمایتی بدهند یا خانهای ثبتنام کنند یا در امت دوقطبی جنگ و صلح و دیو و پری بسازند یا به خاطر تأمین نظر ابوسفیانها به پاکان و بزرگان دروغ ببندند و... ولی تحریمها و تهدیدها و دهها جنگی که بر او تحمیل شد را میتوان تحلیل محتوا نمود که چگونه در شرایط بحرانی، باز هم با مردم صادق بود و صمیمی. سیاست را بازی نمیدانست تا دروغ و دورویی توجیه شود. اگر سیاست ابوسفیان آن زمان و انگلیس امروز و پیروانشان، کثیف است و پر دروغ، ولی سیاست اسلامی واقعیتی شریف است که مبنا دارد و مرام. حقهبازی سیاستمداری نیست که هرکه قالتاقتر و حرافتر، سیاستمدارتر باشد. اگرچه دشمنان به سادهلوحان قبولاندهاند که اسلامسازی معاویهها (علیهمالهاویه) سیاستمداری، و استواری امیرالمؤمنین و اولادش بر اسلام ناب سادگی است. وَالله یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ.