بخش دوم : مردخای، جدّ آل سعود که بود؟
استاد ناصر السعید در کتاب خود، تاریخ آل سعود، صفحه 8 نوشته است :« در سال 851 قمری، کاروانی از عشیره المسالیخ از تیرههای قبیله عنزه برای آوردن غلات از عراق به نجد رفته بودند، رئیس این کاروان، فردی بود که وی را سحمی بن هذاول میگفتند، هنگامی که کاروان به بصره رسید، اعضای آن نزد یک تاجر غلات رفتند تا مایحتاج خود را خریداری کنند، این تاجر، یهودی و نامش مردخای ابن ابراهیم بن موسی بود.
هنگام گفتوگوهای خرید و فروش، تاجر یهودی از آنها پرسید،شما از کجا آمدهاید؟ پاسخ دادند از قبیله عنزه بن وائل هستند. به محض اینکه تاجر یهودی این نام را شنید، در یک حرکت نمایشی، دست در گردن یکایک آنها کشید و در آغوش کشید و خطاب به آنها گفت : من هم از عشیره المسالیخ هستم و مدتی است در پی دعوای پدرم و افرادی از قبیله عنزه عراق آمدهام. یهودی تاجر به محض پایان یافتن دروغگوییهایش به خدمتکاران خود دستور داد، گندم و خرما و برنج در اختیار همه آنها قرار دهد و همین بذل و بخشش کافی بود که عقل از سر اعضای کاروان المسالیخ بپرد و خوشحالی زایدالوصفی آنها را به خاطر اینکه در عراق پسر عمویی دارند، فرا گیرد، عراق خیر و گندم و خرما و برنج.
اعضای کاروان المسالیخ، این حرف تاجر یهودی مبنی بر اینکه وی پسر عمویشان است، را باور کردند و هنوز سوار مرکبهایشان نشده بودند که مردخای(تاجر یهودی) از آنها خواست وی را هم با خود به کشور ادعاییاش،نجد ببرند که این درخواست با استقبال گرم آنها روبرو شد و این گونه بود که مردخای یهودی وارد نجد شد که به تبلیغات گستردهای بر این اساس که پسر عموی آنهاست، پرداخت یا آنها(ساکنان نجد) که به خاطر امرار معاش خود به آن تظاهر کردند.
در نجد بود که مردخای یهودی، یاران جدیدی برای خود جمع کرد، اما در معرض فشارها و سختگیری شمار زیادی از مردم نجد و در راس آنها شیخ صالح السلیمان العبدالله التمیمی از شیوخ دینی نجد قرار گرفت که در پی این فشارها مجبور به ترک نجد شد و نامش را با کمی تغییر به مرخان ابن ابراهیم ابن موسی تغییر داد و به الاحساءرفت.آنگاه به مکانی در نزدیکی قطیف رفت که اکنون نامش ام الساهک است، پس از اشغال این مکان، نام آن را الدرعیه گذاشت، قصد مردخای از گذاشتن نام الدرعیه بر این مکان، فخرفروشی به مناسبت شکست پیامبر عربی محمد بن عبدالله در نبرد احد و سیطره مشرکین بر زره او بود که از یهودیان خریده بود، مردخای پس از این کار برای تقویت مرکز خود با بادیه ارتباط برقرار کرد تا حدی که خود را به عنوان پادشاه معرفی کرد، ولی قبیله العجمان نشانههای جنایت یهودی را درک کرد و این روستا را درهم کوبید، اما مردخای نجات پیدا کرد و به همراه شماری از دنبالهروهایش بار دیگر به سمت نجد گریخت، تا اینکه به سرزمینی رسید که نامش الملیبید بود و اکنون به ریاض موسوم شده است.
اولین خیانت جد آل سعود
وی از حاکم این سرزمین درخواست پناهندگی کرد و او پناهش داد که این رسم هر انسان بزرگواری است، اما فرد یهودی(مردخای) بیش از یک ماه منتظر نماند تا در یک اقدام خائنانه حاکم این سرزمین و خانوادهاش را به قتل برساند و سپس بار دیگر نام الدرعیه را بر سرزمین الملیبید گذاشت و برای گمراه کردن و فریب مردم، در ظاهر به اسلام گروید و طبقهای از علمای دینی یا تاجرانی را تشکیل داد که به تبلیغات دروغین درباره او دست زده و درباره او به دروغ نوشتند که وی از اعراب اصیل است. آنها همچنین ادعا کردند که وی(مردخای)به همراه پدرش از ترس قبیله عنزه به عراق آمده است، زیرا پدرش یکی از افراد این قبیله را کشته بود و آنها تهدید به گرفتن انتقام از وی و پسرش کردند، بنابراین، نام خود و پسرش را تغییر داد و به همراه خانواده خود به عراق گریخت. در حالی که حقیقت این است که این ادعا صحت ندارد و همین حرفها دروغگویی آنها را اثبات میکند. غیبت شیخ صالح السلیمان العبدالله التمیمی به مردخای یهودی کمک کرد تا بر رفتارها و اقدامات خود سرپوش بگذارد،التمیمی از سرسختترین کسانی بود که به این یهودی ملحق شد که مردخای او را زمانی که در رکوع نماز عصر خود در شهرک الزلفی بود، ترور کرد.
پس از آن(ترور شیخ التمیمی)، مردخای مدتی را در الملیبید که نام الدرعیه را بر آن گذاشت،زندگی کرد و به آبادانی آن پرداخت و زنان و کنیزان زیادی را به عقد خود درآورد که از آنها صاحب تعدادی فرزند شد و اسامی عربی محلی را بر آنها گذاشت یکی از فرزندانش، پسرش است که با وی از بصره آمد و «ماک رن» خوانده میشود که نام خود را به عربی تغییر داد و نامش شد،«مقرن»، مقرن صاحب فرزندی شد که نامش را محمد گذاشت،او هم صاحب فرزندی به نام سعود شد،همان فرزندی که خاندان آل سعود به آن معروف شدند و اسامی آبا و اجداد اولیه خود را نادیده گرفتند و از نامگذاری خود به نام آنها به خاطر ترس از اینکه مردم اصالت یهودی آنها را به یاد نیاورند،اجتناب کردند، پس از آن، سعود صاحب تعداد پسر از جمله مشاری،ثنیان و محمد شد.