گروه جهاد و مقاومت مشرق - در جادههاي سرسبز و كوهستاني كردستانات، تابلوها يكي پس از ديگري از مقابل پنجره وسيله نقليهمان عبور ميكنند اما براي مسافري كه اندكي با تاريخ انقلاب و دفاع مقدس آشنا باشد، گذشتن از كنار اين تابلوها و نامها به سادگي ميسر نيست. نميشود در امنيت و آرامش حاكم در شهريور ماه 1395 از جنگل آلواتان عبور كرد و ياد جانفشانيهاي ناصر كاظمي و تيپ ويژه شهدا در پاكسازي جاده پيرانشهر به سردشت نيفتاد. يا تابلوي راهنماي دارساوين را ديد و كنار يادمان محل شهادت برادران زينالدين درنگ نكرد. اينجا كردستانات است. منطقهاي كه وجب به وجبش قدوم سربازان روحالله را بوسه زده و هنوز نيز خاكش تشنه خون شهيداني است كه براي تأمين امنيت و اقتدار ايران اسلامي سلاح بر دست ميگيرند. سفرمان به مناطق عملياتي شمالغرب كشور به دعوت ستاد مركزي راهيان نور انجام ميشود. احسان صفايي مسئول دفتر ارتباطات رسانهاي ستاد، تلفني هماهنگيها را انجام ميدهد و صبح روز دهم شهريورماه در فرودگاه سنندج فرود ميآييم. تعدادمان در كاروان اصحاب رسانه پنج نفر بيشتر نيست و به نظر ميرسد سفر جمع و جوري را در پيش داشته باشيم. اما به محض رسيدن به مركز استان كردستان، وارد ماراتني ميشويم كه احسان صفايي در گرماي اين روزهاي شمالغرب كشور برايمان تدارك ديده است.
در مركز شهر سنندج تپه مرتفعي قرار دارد كه به بسياري از نقاط اين شهر مسط است. بر فراز اين ارتفاع، باشگاه سابق افسران بنا شده كه اكنون با عنوان يادمان شهداي باشگاه افسران يا باغ موزه دفاع مقدس كردستان مورد بازديد كاروانهاي راهيان نور قرار ميگيرد.
باشگاه افسران اولين يادماني است كه به زيارتش ميرويم. اينجا ماجراي عجيب مقاومت 50 رزمنده در برابر دو هزار نفر از عناصر ضد انقلاب و جداييطلب رقم خورده است. در ارديبهشت 59 هيچ نقطهاي روي اين تپه استراتژيك در امان نبود. باشگاه افسران به همه جاي سنندج ديد دارد و از هر طرف ميتوان به قلهاش شليك كرد. از چهارم ارديبهشت 59 به مدت 22 شبانهروز، دو هزار نفر از صبح تا شب لوله اسلحهشان را به طرف باشگاه افسران نشانه ميگرفتند و ساختمانهايش را سوراخ سوراخ ميكردند. 50 نفر هم در اين طرف در حالي كه هر روز از تعدادشان كاسته ميشد، پشت معدود ديوارهاي باقيمانده سنگر ميگرفتند و با سماجت و شجاعت خاصي مقاومت ميكردند. هر رزمندهاي به شهادت ميرسيد، به ناچار پيكرش را در خود باشگاه دفن ميكردند.
زمان حضور ما در يادمان، جز كاروان راهيان نور شركت گاز اصفهان، زائر ديگري حضور ندارد. دو خادم دانشجو با اصرار كفشهايمان را ميگيرند و با دقت خاصي واكسشان ميزنند. يادمان لحظات آفتابي و آرامي را سپري ميكند كه در تضادي آشكار با گذشته نه چندان دورش قرار دارد. در واقع التهاب و هياهو و درگيري، در خاطراتي نهفته كه گوشه و كنار باشگاه جا خوش كردهاند و با حضور زائران و بيان راويان، خاطرات زنده ميشوند و حماسهآفرينيها تكرار ميگردند.
عدنان مردوخي 23 ساله و محمدرشيد احمدي 21 ساله جايگاه خاصي در ماجراي باشگاه افسران دارند. اين دو از مدافعان باشگاه بودند كه هر دو هشتم ارديبهشت ماه 59 به شهادت رسيدند و پيكرشان در همين جا دفن شده است. عدنان و محمد حالا اسناد بيچون و چراي اثبات داستان مقاومتي هستند كه بيشتر به افسانه شبيه است تا واقعيت. همان طور كه سراسر دفاع مقدس مشحون از ماجراهاي شگفتانگيزي است كه از ايمان سربازان خميني كبير ساطع ميشد و هر غيرممكني را ممكن ميساخت.
حالا چند سالي ميشود كه كنار مزار شهداي مدافع باشگاه افسران، پنج شهيد گمنام عمليات والفجر مقدماتي، خيبر، كربلاي 2 و 5 آرميدهاند. مزار اين شهدا در كنار سالني كه در آن يادبود و يادگاريهايي از شهداي نيروي انتظامي، پيشمرگهاي كرد مسلمان، سپاه و ارتش و... قرار داده شده، تمامي آن چيزي نيست كه يادمان شهداي باشگاه افسران به زائرانش ارائه ميدهد. اينجا و در مظلوميت و سادگي اين مكان، تاريخ باشكوهي نهفته كه اگر خوب گوش كني هنوز صداي زوزه پركينه ضد انقلاب و غريو اللهاكبر رزمندگان را خواهي شنيد.
اولين برنامهمان بعد بازديد از يادمان حضور در دفتر كار محمدرضا شرفبياني مديركل حفظ آثار و نشر ارزشهاي دفاع مقدس كردستان است كه در طبقه فوقاني يادمان قرار دارد. در گفتوگوهايي كه صورت ميگيرد، آمار جالب توجهي ارائه ميشود كه به نظر ميرسد دانستنشان براي خوانندگان صفحه پايداري جالب باشد، بنابراين سعي ميكنم به دقت يادداشتشان كنم؛ از حضور حدود چهارصد هزار نفري زائران در مناطق عملياتي شمالغرب گرفته تا آمار 5400 شهيد استان كردستان. استاني كه گذشته از شهداي بومي، شاهد 26 هزار شهيد انصار و مهاجر و 140 هزار مجروح بوده است و طي دفاع مقدس 360 بار شهرهايش مورد بمباران و هجوم دشمن قرار گرفته است.
شرفبياني از مظلوميتهاي كردستان هم ميگفت و اينكه حتي بسياري از دانشجويان و دانشآموزان بومي منطقه نيز از حماسهآفرينيهاي خلق شده در اين خطه بياطلاع هستند و يكي از وظايف ما رسانهايها، ارائه تصوير درستي از نقش كردستان و جبهه شمالغرب در طي دفاع مقدس به نسل جوانتر است.
مقصد بعدي ما يادماني است كه شايد خيلي از مردم كشورمان نامش را هم نشنيده باشند؛ «يادمان شهداي غريب سيرانبند». به عنوان يك فعال رسانهاي عرصه دفاع مقدس حتي از وجود چنين يادماني اطلاع نداشتم. هرچند كه به گفته صفايي، راهيان نور شمالغرب دو يا نهايتاً سه سالي است كه روي ريل بازديدها قرار گرفته و همين يادمان شهداي سيرانبند يا يادمان بوالحسن طي چند سال گذشته ساخته شدهاند و به تازگي نيز ساخت و سازهاي تكميلي در بنايشان صورت گرفته است.
عصر روز دهم شهريورماه گروه كوچك ما با دو سواري به طرف بانه در حركت است. در راه از صفايي اطلاعات خوبي در خصوص كليت راهيان نور ميگيرم. يك نكتهاش در مورد تعريف و تفكيك راهيان نور شمالغرب با غرب و همچنين جنوب و راهيان نور دريايي است. طبق گفتههاي مسئول دفتر ارتباطات رسانهاي ستاد مركزي راهيان نور، يادمانهاي منطقه شمالغرب از پاوه در استان كرمانشاه شروع ميشود و با گذر از استان كردستان تا سردشت و اشنويه و خود اروميه در استان آذربايجان غربي ادامه مييابند. مناطق زيارتي غرب هم از پاوه تا مهران و دهلران در ايلام امتداد يافته و يادمانهاي نامآشناي جنوب هم كه بخشي از ايلام و استان خوزستان را شامل ميشوند. البته چند سالي است كه راهيان نور دريايي به شكل محدود در اروندرود و بوشهر و خارك و مناطقي از اين دست انجام ميگيرد.
چون دير وقت به طرف شهر بانه حركت كرديم، حوالي عصر با طي كردن جادهاي پر پيچ و خم و نسبتاً باريك به يادمان شهداي غريب ميرسيم. اين يادمان نامش را از روستايي برداشته كه همان حوالي قرار دارد و در ارتفاع يادمان، چشمانداز زيبايي از دره مشهور شيلر و منطقه مرزي گرمه عراق پيش روي بازديدكننده قرار ميگيرد.
پس از رسيدن به سيرانبند، از پلههاي تعبيه شده بالا ميرويم و به محل اصلي يادمان در بلندي نسبتاً مرتفعي ميرسيم. اگر مزار 10 شهيد غريب و حسينيه و سازههاي ديگر را قله اين بلندي فرض كنيم، در دامنه آن چشمهاي طبيعي ميجوشد كه آب واقعاً گوارايي دارد. محوطه پايين هم كه سطح صافي دارد و بوميهاي خوشذوق منطقه به آنجا ميآيند و با كباب و منقل و قاچ هندوانه! لحظات خوشي را سپري ميكنند.
همه اين موارد حكايت از حضور در يك نقطه زيبا و مفرح را دارند، اما به محض اينكه پلهها را بالا ميرويم، بدون آنكه اطلاعي از سرنوشت غريب شهداي سيرانبند داشته باشيم، بغض گلويمان را ميگيرد. به شخصه تصورم از حضور در اينجا احساسي مثل حضور در مزار دو طفلان مسلم است. حس غريبي كه با غروب خورشيد درهم آميخته و آسمان دلهايمان را ابري ميكند. روي سنگ مزار شهدا را كه ميخوانم واژه «شهيد غريب» و «تاريخ شهادت 17 رمضان 61» تكرار ميشود. ابتدا فكر ميكنم شايد اينها از شهداي گمنام ساير مناطق عملياتي هستند كه به اين يادمان منتقل شدهاند، اما وقتي آقاي خالقي راوي جوان يادمان ماجراي شهداي غريب سيرانبند بانه را تشريح ميكند، متوجه ميشوم منشأ دلتنگي كه در فضا موج ميزند از كجا نشأت ميگيرد.
خالقي ميگويد: «رمضان سال 61 حدود 30 نفر از اسراي دربند ضد انقلاب براي تبادل با عراقيها از اطراف سنندج به بانه منتقل ميشوند اما بنا به دلايلي 19 نفر به نقطه ديگري منتقل ميشوند و 11 نفر باقي ماندند. چون در ميانه راه يك نفر فرار ميكند، 10 نفر باقي مانده در عرض 18 روز پيادهروي و تحمل مشقات فراوان به سيرانبند ميرسند. نقشه اين بود كه در منطقه مرزي مشرف به اين نقطه، اسرا به سربازان عراقي داده شوند و در عوض مبلغي به ضد انقلاب پرداخت شود اما با انصراف بعثيها از اين تبادل، ضد انقلاب به جاي بازگرداندن اسرا، تصميم ميگيرند همگي آنها را اعدام كنند»!
34 سال پيش صداي تيراندازي، اهالي منطقه را از خانههاي شان بيرون ميكشد. آنها در پي منشأ اين درگيريها هستند. اما ضد انقلاب با پرخاش مردم را از نزديك شدن به محل حادثه بازميدارند. دو يا سه روز ميگذرد تا اينكه چوپاني پيكر مطهر 10 شهيد را مييابد و با اطلاع دادن به اهالي، بدون اينكه مشخص شود كدام شهيد در كدام مزار قرار ميگيرد، همه شهدا دفن ميشوند. حالا ما ميدانيم نام اين 10 شهيد چيست. اما مشخص نشده كه كدام مزار متعلق به كدام شهيد است. اين طور ميشود كه در سيرانبند بايد نام شهدا را روي تابلويي بخواني كه پايين يادمان قرار داده شده و مزار هر شهيدي را با 10 اسم صدا بزني: شهيد سيدتوفيق حسيني، محمدصالح احمدي، اقبال سعيدي، شكور غريبي، عطاالله حسيني، اسعد رضايي، محمود احمدي، فرهاد عباسي، هوشنگ گشكي و احمد كلاطيبه.
بانه هم مثل سنندج، دو يادمان مطرح و اصلي دارد. اگر در سنندج زائران به زيارت يادمان تپه اللهاكبر و باشگاه افسران ميروند، در بانه نيز علاوه بر يادمان سيرانبند، يادمان بوالحسن در غرب اين شهر قرار دارد و براي رسيدن به آن نيز بايد از جادهاي مرتفع و كوهستاني عبور كنيم.
«بوالحسن» نام بزرگترين روستاي منطقه است كه نامش را به يادمان داده و اينطور خودش را بر سر زبانها انداخته است! 27 كيلومتر كه از بانه به سمت مرز ميرويم، بوالحسن را سر يك پيچ جا ميگذاريم و كمي بعد به يادمان شهداي عملياتي چون فتح يك و 5، كربلاي10، نصر4 و8، بيتالمقدس2، 3 و 6 رخ نشان ميداد. يادمان بوالحسن در واقع يك حسينيه جمع و جور با تابلوي راهنما و ايستگاه صلواتي است كه سادگي و صفاي خاصي دارد. اما به لطف موقعيت جغرافيايي خاصش و البته به شرط حضور يك راوي خوب و توانمند، سفر به بوالحسن ميتواند به يك واحد درس دفاع مقدس تمامعيار تبديل شود.
كلهر توضيح ميدهد كه در طول دفاع مقدس، هشت عمليات در اينجا انجام گرفته و بوالحسن در واقع نقطه رهايي نيروهاي ايراني به شمار ميرفت. رزمندگاني كه به تدريج طي عملياتهاي متعدد از روي رودخانه چومان عبور ميكنند و با زدن پل سيدالشهدا(ع) تا عمق 35 كيلومتري خاك عراق نفوذ ميكنند. هرچند كه خود قله گامو همچنان در دست عراق ميماند، اما سلسله ارتفاعات قميش كه مشرف به سليمانيه است، تحت سيطره رزمندگان قرار ميگيرد تا اينكه جنگ به اتمام ميرسد.
شايد اين نوشتار بازارگرمي به حساب بيايد! اما ديدار از دو يادمان شهر بانه، يعني بوالحسن و سيرانبند، تنه به يادمانهايي مثل اروندرود و شلمچه ميزند و به حتم اگر شما هم زائر اين دو منطقه باشيد، (خصوصاً يادمان سيرانبند و حس غريب و عجيب موجود در آن) تا مدتها اثرات خوب اين سفر معنوي را در خود احساس خواهيد كرد.
آن طور كه بچههاي دفتر ارتباطات رسانهاي ستاد مركزي راهيان نور ميگويند، اخيراً ساخت و سازهاي خوبي در اغلب يادمانهاي منطقه شمالغرب مثل همين سيرانبند و خصوصاً بوالحسن صورت گرفته و اگر برنامهها به خوبي پيش برود، زائران بيشتري با غربت و در عين حال صلابت اين مناطق بكر دفاع مقدسي آشنا خواهند شد و به حتم در آيندهاي نزديك شاهد سيل زائران به يادمانهاي كمتر توجه شده شمالغرب كشور خواهيم بود.
بعد بازديد از يادمان بوالحسن به بانه برميگرديم. در سطح شهر مسافران نسبتاً زيادي ديده ميشوند كه از اقصي نقاط كشورمان خودشان را به اين شهر رساندهاند. بانه اين روزها شاهد جشنوارهاي خودجوش است كه در غالب جمعيت موجود در پاساژها و البته چادرهاي مسافري در حاشيه خيابانها و پيادهروها خود را نشان ميدهد. اينجا يك سؤال در ذهنم شكل ميگيرد كه اگر تنها درصدي از اين مسافران به دو يادمان بانه بروند، به حتم رقم بسيار بالاتري از مردم كشورمان از فضاي معنوي آنها برخوردار خواهند شد. در جلسهاي كه با فرماندار بانه و سرهنگ احمد فرجي جانشين سپاه بانه برگزار ميكنيم، همين نكته را به آنها منتقل ميكنيم. پاسخ فرجي اين است كه تا همين دو سال پيش طرحي با عنوان شهيد باقري براي جذب مسافران و توريستها به يادمانهاي دفاع مقدس اجرا ميشد. طرحي كه اگر دوباره احيا شود، به حتم خيل عظيمي از مسافران توريستي و تجاري شهر بانه را در حلقه كاروانهاي راهيان نور گرد خواهد آورد.
*علیرضا محمدی / روزنامه جوان