آبیار سال ۹۲ با «شیار ۱۴۳» به جشنواره فیلم فجر آمد و توانست جایزه ویژه هیات داوران سی و دومین جشنواره فیلم فجر را از آن خود کند و حالا بعد از دو سال با فیلم دیگری به جشنواره آمده است که اگرچه با فیلم قبلی او متفاوت است اما به گفته خودش باز هم ردپایی از نرگس آبیار را دارد.
وی که پیش از فیلمسازی به کار نوشتن مشغول بوده است این بار هم به سراغ یکی دیگر از رمان های خود رفته است و آنطور که می گوید حدود یک سال زمان صرف کرده است تا رمان «نفس» را بعد از بازنویسی های مکرر به فیلمنامه تبدیل کند.
در خلاصه داستانی که از این فیلم منتشر شده، آمده است: «نفس» قصه زندگی یک خانواده بین سال های ۵۷ تا ۶۲ است. «نفس» روایتی است از زندگی چهار کودک با نام های بهار، نادر، کمال و مریم؛ کودکانی که به همراه پدرشان غفور و مادربزرگ خود در دهه ۵۰ خورشیدی نفس میکشند! دنیای این کودکان، دنیایی است پر از رویاهای زیبای کودکانه که قرار است رنگ حقیقت به خود بگیرد.
نرگس آبیار از فضای فیلم دوم خود سخن گفت و بیان کرد که فردی اهل ریسک است و موقعیت های متفاوتی را تجربه می کند تا نتایج متفاوتی بگیرد. وی همچنین بیان کرد که فضای «نفس» که جهان کودکانه ای دارد تا حدی با تجربه های خود او مشترک است.
وی که با فیلم قبلی اش «شیار ۱۴۳» با موضوع مادران شهید نظر مثبت مردم را جلب کرده بود و طیفی از متفکران انقلابی را با خود همراه کرده بود می بایست گام بعدی را با دقت بیشتری بردارد زیرا نگاه خیلی ها به او و سینمایش است تا آنچه به تصویر می کشد دغدغه هایی چون «شیار ۱۴۳» را مطرح کند.
بخش نخست از گفتگوی ما با آبیار را در زیر می خوانید:
*پس از «شیار ۱۴۳» و اتفاقات مثبتی که برای آن افتاد بار مسئولیت شما بسیار سنگین شد و خیلی ها فکر می کردند شما چند سال بعد فیلم بعدی خود را بسازید ولی «نفس» با فاصله اندکی ساخته شد. نظر خود شما درباره این فاصله زمانی چیست و چگونه از «شیار ۱۴۳» به فیلم «نفس» رسیدید؟ گرچه «نفس» هم به نوعی امضای نرگس آبیار را دارد.
- به هر حال این فیلم امضای نرگس آبیار را دارد و نوع روایت و فضاسازی ها نشان می دهد که من همان نگاه قبلی خود را دارم زیرا همین ردپا و روایت در «شیار ۱۴۳» و «اشیا از آنچه در آیینه می بینید به شما نزدیکترند» نیز وجود دارد.
البته من در این فیلم تصمیم گرفتم که زاویه نگاهم را از یک شخص بزرگسال به یک کودک تغییر بدهم و فانتزی را به فضایی که به شدت رئال است وارد کنم که به کار گرفتن این سبک و نگاه ریسک بالایی می طلبید. با این حال من پذیرفتم که این ریسک را داشته باشم و اتفاقا در همین ریسک کردن ها و مخاطرات است که شما نتیجه های متفاوتی می گیرید. اگر قرار باشد کار را با همان روال قبلی ادامه دهید شاید هیچ اتفاق خاصی در فضای کاری و حتی زندگی تان رخ ندهد. به این ترتیب فکر می کنم من فردی ریسک پذیر هستم.
*شاید بسیاری فکر می کردند که شما در اثر بعدی خود باز هم سراغ موضوعات دفاع مقدس بروید. آیا در این مقطع فیلمنامه ای مرتبط با دفاع مقدس و از جنس «شیار ۱۴۳» نداشتید یا اینکه نخواستید بعد از «شیار ۱۴۳» فیلمنامه ای تا آن اندازه مرتبط با موضوع دفاع مقدس کار کنید؟
- اتفاقا اگر یادتان باشد قبلا هم گفته بودم که قرار است یک سه گانه با موضوع مادر و جنگ بسازم و به جز «شیار ۱۴۳» دو فیلمنامه دیگر هم دارم که آنها هم داستان های خاص و عجیبی دارند ولی بعدا با خودم گفتم من نباید بلافاصله بعد از «شیار ۱۴۳» سراغ موضوع دفاع مقدس بروم و بهتر است مردم مرا با کارهای متفاوتم بشناسند بنابراین تصمیم گرفتم بعد از «شیار ۱۴۳» به دنبال روایت متفاوتی بروم هرچند که داستان «نفس» هم در دوران جنگ و انقلاب رخ می دهد. با این حال نگاهم نسبت به آن اثر متفاوت است چراکه جهان داستان را از زاویه یک کودک پی می گیرم.
*از قضاوت ها و طرد شدن ها نترسیدید؟ به هر حال عده ای از نرگس آبیار به عنوان کارگردان «شیار ۱۴۳» قهرمانی ساختند و فکر می کنند او همیشه باید آن چیزی را بسازد که آنها دوست دارند.
- «شیار ۱۴۳» به گونه ای ساخته شد که طیف های مختلف کشور پشت آن ایستادند چراکه فکر می کردند که ما در آن فیلم واقعیت های جنگ را بیان می کنیم. من در فیلم «نفس» هم از بیان واقعیت ها تخطی نکردم و همان نگاه رئال را دارم به علاوه اینکه از دید یک کودک مسایل را می بینم و نوعی نگرش فانتزی هم به ماجرا وارد می شود تا اثر متفاوتی رقم بخورد. بنابراین فکر می کنم فیلمی نساخته ام که بازخورد منفی داشته باشد بلکه برعکس این فیلم هم اگر خدا بخواهد، می تواند طیف وسیعی از فکرها و نگاه ها را با خود همراه کند.
*شناخت شما و نحوه ارتباطتان با کودکان و این فانتزی و شیطنت هایی که در فیلم است پس از این همه سال که شما را می شناسم برایم بسیار جالب بود.
- من هنوز خودم را کودک میدانم و نوعی کودکی را در درون خود احساس میکنم و شاید به همین دلیل است که میتوانم ارتباط خوبی با بچهها برقرار کنم. البته زمانی که شما در جایگاه یک کارگردان هستید، موقعیتها متفاوت میشود و باید حواستان باشد تا بازیگرانتان را لوس نکنید و از طرف دیگر خیلی هم به آنها سخت نگیرید. شما باید بتوانید قلق بازیگری را که جلوی دوربین بازی نکرده است به دست بیاورید تا بتوانید بهترین بازی را از وی بگیرید. شما به عنوان کارگردان باید روح آن بازیگر کودک را بشناسید تا بفهمید که در یک موقعیت خاص بازی او چگونه جواب میدهد و چه واکنشی ممکن است از خود نشان دهد. به این ترتیب ما بازیگر نقش اول خود را در موقعیتهای مختلفی قرار میدادیم تا بتوانیم واکنشهای مختلفی از او داشته باشیم. البته من خودم سال ها نویسنده کودک بودم و این فضا را میشناختم و این دلیل دیگری بود که توانستم ارتباط خوبی با کودکان داشته باشم.
*آیا بچهها درباره فیلمنامه و موقعیتهای داستانی چیزی میدانستند یا شما آنها را در لحظه در این موقعیتها قرار میدادید؟
- بچه ها از فیلمنامه و داستان چیزی نمی دانستند و فقط بازیگران بزرگسال فیلمنامه را در اختیار داشتن.
اطلاع یافتن بچه ها از فیلمنامه ممکن بود مانع شود که من نتیجه مورد نظرم را از کار بگیرم. ما به این کودکان چیزی نمیگفتیم تا روزی که قرار بود سکانس مورد نظر را شروع کنیم. تنها گاهی بعضی از سکانسهایی را که نیاز بود دیالوگهایی در آنها بیان شود، با بچهها تکرار و تمرین می کردیم. البته این تمرین هم در حد یادگرفتن جملات بود. به گونهای که به آنها نمیگفتیم که چه اتفاقاتی قرار است در آن سکانس رخ دهد. بنابراین بچهها به نوعی در موقعیت قرار میگرفتند و بازی میکردند.
*پس شاید این کودکان همین الان هم اطلاعی نداشته باشند که موضوع داستان چیست؟
- البته تا حدی در جریان کار قرار گرفتند. به طور مثال یکی از این کودکان با نام کمال که تا حدی هم کنجکاو بود، هر از چند گاهی پنهانی فیلمنامه را که در صحنه می ماند، میخواند. او به این شکل به تدریج داستان را میفهمید و حتی ماجرا را به دوستانش هم میگفت.
*چطور به دختر بچه ای که بازیگر نقش اصلی فیلم بود، رسیدید؟
- پیدا کردن این دختر بچه خیلی عجیب بود. ما هنوز پیش تولید فیلم را شروع نکرده بودیم که من به مشهد سفر کردم. فیلم «شیار ۱۴۳» باعث شد که امام رضا(ع) بارها مرا بطلبد و این هم یکی از همان سفرها بود. در آن سفر ساره و پدرش که یکی از مدیران داخلی شرکت خودمان است با ما همراه شد. پدر او به من گفت بد نیست ساره را هم برای فیلم «نفس» ببینم. من هم طی سفر دیدم که این دختربچه حرکات ظریف و خوبی دارد و اتفاقاً یکی از سکانسهای فیلمنامه به نوعی در همان سفر برای ما اجرا شد یعنی یک روز در حیاط هتل باران آمده بود و در قسمتی از حیاط آب جمع شده بود و ساره با چوب برگها را از داخل آب درمیآورد و آنها را به این شکل نجات میداد. این همان اتفاقی بود که ما هم در فیلمنامه داشتیم. بنابراین رفتار ساره برای من جالب بود. نکته جالب تر این است که من قبل از اینکه به سفر زیارتی مشهد بروم، درد و دلی با امام رضا (ع) کردم که برای ساخت «نفس» زیاد معطل نشوم و زود بتوانم کودک مورد نظرم را پیدا کنم.
در حین این سفر من از ساره خواستم به اتاقم بیاید تا صحنههایی از فیلم را هم بازی کنیم اما دیدم همکاری نمیکند و اتفاقاً از من میخواست که بازیهای دیگری با هم داشته باشیم و خودش به نوعی بازی ها را کارگردانی میکرد و هر چه را که من میگفتم، او برعکس و یا بازی دلخواه خودش را بیان میکرد. من با دیدن این رفتار احساس کردم در بعضی از صحنهها با مشکل مواجه خواهیم شد و به پدرش گفتم که کمی دچار شک شدهام. بعد از آن سفر به تهران برگشتیم و حدود دو هزار کودک از کودکانی که آنها را در روز طبیعت پیدا کردهایم تا کودکانی که از مدارس و دیگر مکانها به دفتر ما آورده شدند، دیدم. ساره نیز همراه با این کودکان دوباره به دفتر آمد و جزو چند فینالیست قرار گرفت که در نهایت او را انتخاب کردم و حالا فکر میکنم ما باید این راه را میرفتیم و بعد دوباره به ساره میرسیدیم.
*از بازی او راضی هستید و فکر میکنید تمام آنچه که در نقش وجود داشت توسط ساره پیاده شد؟
- بله دقیقا همانطور شد که می خواستم.
*در ابتدای فیلم «نفس» آمده است «برای پدرم». من پیش از این هم از علاقه خاص شما به پدرتان و ارتباط خیلی دوستانه ای که با ایشان داشته اید اطلاع داشتم. آیا «نفس» نوعی ادای دین به پدرتان است؟
- شباهت ماجرای «نفس» با زندگی شخصی من این است که پدر من هم نوعی قصهگو بود. او قصههای زیادی برای ما تعریف میکرد و ما را با یک جهان تخیلی همراه میکرد و من به دلیل این فضا که در فیلم داشتیم، آن را به پدرم تقدیم کردم.
*آیا میتوان گفت شما به نوعی بخشهایی از زندگی خود را در فیلم «نفس» بازسازی کردید؟
- خیر. بخشهای زیادی از «نفس» تجربه افراد همان روزگاری است که در فیلم آمده است و من تنها این تجربهها را جمع کردهام. فکر میکنم سال ۸۵ بود که رمان «زندگی در پیشرو» رومنگاری را مطالعه کردم. بعد از آن احساس کردم فضای این رمان با زبان کودکانه و در یک فضای ایرانی جواب میدهد و به تدریج مشغول به نگارش رمان «نفس» کردم به گونه ای که هر از گاهی یک فصل از آن را می نوشتم و در سال ۹۲ آن را تمام کردم. بعد از آن آقای ابوذر پورمحمدی در دفتر تولید پیشنهاد داد که «نفس» رمان زیبایی است و بهتر است به یک فیلمنامه تبدیل شود. من هم آن زمان گفتم این کار بسیار سختی است چون از زبان یک کودک روایت میشود و تبدیل آن به فیلمنامه، کار را سخت میکند. من یک سال زمان گذاشتم تا آن را به فیلمنامه تبدیل کنم و بارها آن را بازنویسی کردم چون یک رمان طولانی بود و تا لحظات آخر و بعد از تدوین هم بخشهایی از فیلمنامه و نریشن تغییر پیدا کرد. آنچه که در رمان «نفس» آمده است، تجربیاتی است که بسیاری از افراد برای من از کودکی خود بیان کردهاند که البته بسیاری از این تجربیات در فیلم وجود ندارد.
*آن برهه تاریخی به خود شما هم تعلق داشته است. بنابراین میتواند بخشهایی از زندگی شما را هم دربر داشته باشد.
- بله قطعاً بخشهایی از آن به تجربیات خود من بازمیگردد. من در «شیار ۱۴۳» هم تجربیاتی از جنگ و آن فضاها داشتم و قطعاً با تحقیقات و صحبت با دیگران، نکات دیگری را به داستان اضافه کردم. مسلماً هر کاری که می نویسم از نگاه خودم جدا نیست. ممکن است که این مسائل، تجربه شخصی خود من نباشد، با این حال من آن آدمها و آن افراد را تجربه کردهام.
*از آنجایی که این کودک علاقه بسیاری به کتاب خواندن دارد، برای من تداعیگر نویسندهای است که فیلمساز شده است!
- به هر حال این فضا که در آن کودکی علاقه به کتاب خواندن دارد و پدرش هم قصهگوست تا حدی میتواند به جهان من نزدیک باشد اما اینکه تمام آن جزئیات، فضا، خانواده و خواهر و برادران را به عنوان تجربیات خود من حساب کنید، اینگونه نیست.
*چرا شما به عنوان یک فیلمساز زن به لوکیشنهای سخت علاقهمند هستید؟
- زمانی که من فیلمنامه را مینویسم، آن را غریزی می نویسم و به چگونگی تولید آن فکر نمیکنم و بعد از آن است که دوست دارم فیلمنامه را همانگونه که نوشتهام به تولید برسانم. درواقع تعصب دارم تا فیلمنامه را همانگونه که نوشتهام و بر اساس جهان ذهنی خودم بسازم. البته در حین ساخت «نفس» آنقدر سختی کشیدم که فکر میکنم فیلم بعدی خود را به شیوه راحتتری بسازم.
* بازی در طبیعت همچون کوه، دشت و ... برای کودکان سخت نبود مخصوصا آن صحنه ای که دختربچه در آب گیر می کند.
- به طور کلی فضایی که ما در آن قرار داشتیم، فضای سختی بود. خانهای که ما در اطراف تهران در اختیار داشتیم از امکانات اولیه مثل آب و برق برخوردار نبود و تامین این امکانات برای یک گروه فیلمبرداری بسیار سخت بود. حتی یکی از دلایل من برای اینکه بازیگر جوان برای نقش ننهآقا انتخاب کنم این بود که میدانستم برای یک بازیگر میانسال سخت است در چنین لوکیشنهایی دوام بیاورد و بخواهد با ما همراه شود. با این حال ما گروه بسیار همدلی بودیم. همه با هم خوب بودیم و حتی در صحنههای سخت هم به همه ما خوش میگذشت و این همراهی باعث شد که فیلم را به راحتی به تولید برسانیم. من اینجا لازم است از محمدحسین قاسمی تهیه کننده اثر تشکر کنم که لحظه به لحظه کنار ما بود و اگر حمایتهای او هنگام فیلمبرداری نبود، شاید فیلم «نفس» ساخته نمیشد. من اعتماد و اطمینان کامل به او داشتم و حمایت های او باعث شد این فیلم را به نتیجه برسانم.
*شرایطی که شما گفتید انتخاب بازیگر را بسیار سخت میکند زیرا این روزها بازیگران رقمهای نجومی تقاضا میکنند و یا می خواهند در حین تولید فیلم، شرایط سختی نداشته باشند.
- من به دنبال این بودم که به سراغ بازیگری بروم که ما را در هنگام تولید اذیت نکند و تحقیق بسیاری کردم که اگر بازیگری در سابقه کاری خود در فیلمی موردی داشته است و سازندگان را اذیت کرده است، انتخاب نکنم. حتی زمانی که بازیگر سر کار میآید به او میگویم ما شرایط سختی داریم و باید خیالم از همه جهت راحت باشد که بتوانم صحنهها را به خوبی دربیاورم. انتخاب بازیگر برای من بسیار مهم است و در فیلمهای بعدی هم تحقیق و توجه بسیاری به این موضوع خواهم کرد. آرامش خودم و گروه اهمیت بسیاری برایم دارد و به همین دلیل اگر کسی بخواهد چه در مقابل دوربین و چه در پشت دوربین مخل این آرامش باشد، نمیتوانم با او همکاری داشته باشم.