به گزارش مشرق به نقل از مهر ، منشور روحانیت، شاید یکی از آخرین دستنوشته های حضرت امام باشد و حتی پس از وصیتنامه ایشان نگاشته شده است. این نوشته علاوه بر وصایای ویژه امام راحل به روحانیت و روایت از برخی خون دلهایی که سالها در دل نهفته بودند، توصیه های ویژه ای برای آینده انقلاب دارد و گویا عارفی کامل و سیاستمداری کارکشته با شادابی و آرمانگرایی یک جوان، مانیفست علمی حوزه های علمیه و برنامه آینده انقلاب را نگاشته است.
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
خدمت حضرات روحانیون سراسر کشور و مراجع بزرگوار اسلام و مدرسین گرام و طلاب عزیز حوزههاى علمیه و ائمه محترم جمعه و جماعات- دامت برکاتهم
صلوات و سلام خدا و رسول خدا بر ارواح طیبه شهیدان خصوصاً شهداى عزیز حوزهها و روحانیت. درود بر حاملان امانت وحى و رسالت پاسداران شهیدى که ارکان عظمت و افتخار انقلاب اسلامى را بر دوش تعهد سرخ و خونین خویش حمل نمودهاند.
سلام بر حماسهسازان همیشه جاوید روحانیت که رساله علمیه و عملیه خود را به دم شهادت و مرکب خون نوشتهاند و بر منبر هدایت و وعظ و خطابه ناس از شمع حیاتشان گوهر شبچراغ ساختهاند. افتخار و آفرین بر شهداى حوزه و روحانیت که در هنگامه نبرد رشته تعلقات درس و بحث و مدرسه را بریدند و عقال تمنیات دنیا را از پاى حقیقت علم برگرفتند و سبکبالان به میهمانى عرشیان رفتند و در مجمع ملکوتیان شعر حضور سرودهاند.
سلام بر آنان که تا کشف حقیقت تفقه به پیش تاختند و براى قوم و ملت خود مُنذران صادقى شدند که بند بند حدیث صداقتشان را قطرات خون و قطعات پاره پاره پیکرشان گواهى کرده است و حقاً از روحانیت راستین اسلام و تشیع جز این انتظارى نمىرود که در دعوت به حق و راه خونین مبارزه مردم، خود اولین قربانیها را بدهد و مُهر ختام دفترش شهادت باشد. آنان که حلقه ذکر عارفان و دعاى سحر مناجاتیان حوزهها و روحانیت را درک کردهاند در خلسه حضورشان آرزویى جز شهادت ندیدهاند و آنان از عطایاى حضرت حق در میهمانى خلوص و تقرب جز عطیه شهادت نخواستهاند. البته همه مشتاقان و طالبان هم به مراد شهادت نرسیدهاند. یکى چون من عمرى در ظلمات حصارها و حجابها مانده است و در خانه عمل و زندگى جز ورق و کتاب منیت نمىیابد و دیگرى در اول شب یلداى زندگى سینه سیاه هوسها را دریده است و با سپیده سحر عشق عقد وصال و شهادت بسته است.
و حال من غافل که هنوز از کَتم عدمها به وجود نیامدهام، چگونه از وصف قافله سالاران وجود وصفى کنم؟ من و امثال من از این قافله فقط بانگ جرسى مىشنویم، بگذارم و بگذرم.
تردیدى نیست که حوزههاى علمیه و علماى متعهد در طول تاریخ اسلام و تشیع مهمترین پایگاه محکم اسلام در برابر حملات و انحرافات و کجرویها بودهاند. علماى بزرگ اسلام در همه عمر خود تلاش نمودهاند تا مسائل حلال و حرام الهى را بدون دخل و تصرف ترویج نمایند.
اگر فقهاى عزیز نبودند، معلوم نبود امروز چه علومى به عنوان علوم قرآن و اسلام و اهل بیت- علیهم السلام- به خورد تودهها داده بودند. جمعآورى و نگهدارى علوم قرآن و اسلام و آثار و احادیث پیامبر بزرگوار و سنت و سیره معصومین- علیهم السلام- و ثبت و تبویب و تنقیح آنان در شرایطى که امکانات بسیار کم بوده است و سلاطین و ستمگران در محو آثار رسالت همه امکانات خود را به کار مىگرفتند، کار آسانى نبوده است که بحمد اللَّه امروز نتیجه آن زحمات را در آثار و کتب با برکتى همچون «کتب اربعه» و کتابهاى دیگر متقدمین و متأخرین از فقه و فلسفه، ریاضیات و نجوم و اصول و کلام و حدیث و رجال، تفسیر و ادب و عرفان و لغت و تمامى رشتههاى متنوع علوم مشاهده مىکنیم. اگر ما نام این همه زحمت و مرارت را جهاد فى سبیل اللَّه نگذاریم، چه باید بگذاریم؟
در بُعد خدمات علمى حوزههاى علمیه سخن بسیار است که ذکر آن در این مختصر نمىگنجد. بحمد اللَّه حوزهها از نظر منابع و شیوههاى بحث و اجتهاد، غنى و داراى ابتکار است. تصور نمىکنم براى بررسى عمیق همه جانبه علوم اسلامى طریقهاى مناسبتر از شیوه علماى سلف یافت شود. تاریخ بیش از هزار ساله تحقیق و تتبع علماى راستین اسلام گواه بر ادعاى ما در راه بارور ساختن نهال مقدس اسلام است. صدها سال است که روحانیت اسلام تکیه گاه محرومان بوده است، همیشه مستضعفان از کوثر زلال معرفت فقهاى بزرگوار سیراب شدهاند. از مجاهدات علمى و فرهنگى آنان که بحق از جهاتى افضل از دماء شهیدان است که بگذریم، آنان در هر عصرى از اعصار براى دفاع از مقدسات دینى و میهنى خود مرارتها و تلخیهایى متحمل شدهاند و همراه با تحمل اسارتها و تبعیدها، زندانها و اذیت و آزارها و زخم زبانها، شهداى گرانقدرى را به پیشگاه مقدس حق تقدیم نمودهاند. شهداى روحانیت منحصر به شهداى مبارزه و جنگ در ایران نیستند، یقیناً رقم شهداى گمنام حوزهها و روحانیت که در مسیر نشر معارف و احکام الهى به دست مزدوران و نامردمان، غریبانه جان باختهاند زیاد است.
در هر نهضت و انقلاب الهى و مردمى، علماى اسلام اولین کسانى بوده اند که بر تارک جبینشان خون و شهادت نقش بسته است. کدام انقلاب مردمى- اسلامى را سراغ کنیم که در آن حوزه و روحانیت پیش کسوت شهادت نبودهاند و بر بالاى دار نرفتهاند و اجساد مطهرشان بر سنگفرشهاى حوادث خونین به شهادت نایستاده است؟ در 15 خرداد و در حوادث قبل و بعد از پیروزى، شهداى اولین، از کدام قشر بودهاند؟ خدا را سپاس مىگزاریم که از دیوارهاى فیضیه گرفته تا سلولهاى مخوف و انفرادى رژیم شاه و از کوچه و خیابان تا مسجد و محراب امامت جمعه و جماعات و از دفاتر کار و محل خدمت تا خطوط مقدم جبههها و میادین مین، خون پاک شهداى حوزه و روحانیت افق فقاهت را گلگون کرده است و در پایان افتخارآمیز جنگ تحمیلى نیز رقم شهدا و جانبازان و مفقودین حوزهها نسبت به قشرهاى دیگر زیادتر است. بیش از دو هزار و پانصد نفر از طلاب علوم دینیه در سراسر ایران در جنگ تحمیلى شهید شده اند و این رقم نشان مىدهد که روحانیت براى دفاع از اسلام و کشور اسلامى ایران تا چه حد مهیا بوده است.
امروز نیز همچون گذشته شکارچیان استعمار در سرتاسر جهان از مصر و پاکستان و افغانستان و لبنان و عراق و حجاز و ایران و اراضى اشغالى به سراغ شیردلان روحانیت مخالف شرق و غرب و متکى به اصول اسلام ناب محمدى- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- رفتهاند و از این پس نیز جهان اسلام هر از چند گاه شاهد انفجار خشم جهانخواران علیه یک روحانى پاکباخته است. علماى اصیل اسلام هر گز زیر بار سرمایه داران و پولپرستان و خوانین نرفتهاند و همواره این شرافت را براى خود حفظ کردهاند و این ظلم فاحشى است که کسى بگوید دست روحانیت اصیل طرفدار اسلام ناب محمدى با سرمایه داران در یک کاسه است. و خداوند کسانى را که این گونه تبلیغ کرده و یا چنین فکر مىکنند، نمىبخشد. روحانیت متعهد، به خون سرمایه داران زالو صفت تشنه است و هر گز با آنان سر آشتى نداشته و نخواهد داشت. آنها با زهد و تقوا و ریاضت درس خواندهاند و پس از کسب مقامات علمى و معنوى نیز به همان شیوه زاهدانه و با فقر و تهیدستى و عدم تعلق به تجملات دنیا زندگى کردهاند و هر گز زیر بار منت و ذلت نرفتهاند. دقت و مطالعه در زندگى علماى سلف، حکایت از فقر و نهایتاً روح پر فتوت آنان براى کسب معارف مىکند که چگونه در پرتو نور شمع و شعاع قمر تحصیل کردهاند و با قناعت و بزرگوارى زیستند.
در ترویج روحانیت و فقاهت نه زور سر نیزه بوده است، نه سرمایه پولپرستان و ثروتمندان، بلکه هنر و صداقت و تعهد خود آنان بوده است که مردم آنان را برگزیدهاند. مخالفت روحانیون با بعضى از مظاهر تمدن در گذشته صرفاً به جهت ترس از نفوذ اجانب بوده است. احساس خطر از گسترش فرهنگ اجنبى، خصوصاً فرهنگ مبتذل غرب موجب شده بود که آنان با اختراعات و پدیدهها برخورد احتیاطآمیز کنند. علماى راستین از بس که دروغ و فریب از جهانخواران دیده بودند، به هیچ چیزى اطمینان نمىکردند و ابزارى از قبیل رادیو و تلویزیون در نزدشان مقدمه ورود استعمار بود، لذا گاهى حکم به منع استفاده از آنها را مىدادند. آیا رادیو و تلویزیون در کشورهایى چون ایران وسایلى نبودند تا فرهنگ غرب را به ارمغان آورند؟ و آیا رژیم گذشته از رادیو و تلویزیون براى بىاعتبار کردن عقاید مذهبى و نادیده گرفتن آداب و رسوم ملى استفاده نمىنمود؟ به هر حال خصوصیات بزرگى چون قناعت و شجاعت و صبر و زهد و طلب علم و عدم وابستگى به قدرتها و مهمتر از همه احساس مسئولیت در برابر تودهها، روحانیت را زنده و پایدار و محبوب ساخته است و چه عزتى بالاتر از اینکه روحانیت با کمى امکانات، تفکر اسلام ناب را بر سرزمین افکار و اندیشه مسلمانان جارى ساخته است و نهال مقدس فقاهت در گلستان حیات و معنویت هزاران محقق به شکوفه نشسته است. راستى اگر کسى فکر کند که استعمار، روحانیت را با این همه مجد و عظمت و نفوذ تعقیب نکرده و نمىکند، سادهاندیشى نیست؟
مسئله کتاب آیات شیطانى کارى حساب شده براى زدن ریشه دین و دیندارى و در رأس آن اسلام و روحانیت است. یقیناً اگر جهانخواران مىتوانستند، ریشه و نام روحانیت را مىسوختند ولى خداوند همواره حافظ و نگهبان این مشعل مقدس بوده است و ان شاء اللَّه از این پس نیز خواهد بود، به شرط آنکه حیله و مکر و فریب جهانخواران را بشناسیم. البته بدان معنا نیست که ما از همه روحانیون دفاع کنیم، چرا کهروحانیون وابسته و مقدس نما و تحجرگرا هم کم نبودند و نیستند. در حوزههاى علمیه هستند افرادى که علیه انقلاب و اسلام ناب محمدى فعالیت دارند. امروز عدهاى با ژست مآبى چنان تیشه به ریشه دین و انقلاب و نظام مىزنند که گویى وظیفهاى غیر از این ندارند. خطر تحجرگرایان و مقدس نمایان احمق در حوزههاى علمیه کم نیست.
طلاب عزیز لحظهاى از فکر این مارهاى خوش خط و خال کوتاهى نکنند، اینها مروّج اسلام امریکایىاند و دشمن رسول اللَّه. آیا در مقابل این افعیها نباید اتحاد طلاب عزیز حفظ شود؟
استکبار وقتى که از نابودى مطلق روحانیت و حوزهها مأیوس شد، دو راه براى ضربه زدن انتخاب نمود؛ یکى راه ارعاب و زور و دیگرى راه خدعه و نفوذ در قرن معاصر. وقتى حربه ارعاب و تهدید چندان کارگر نشد، راههاى نفوذ تقویت گردید. اولین و مهمترین حرکت، القاى شعار جدایى دین از سیاست است که متأسفانه این حربه در حوزه و روحانیت تا اندازهاى کارگر شده است تا جایى که دخالت در سیاست دون شأن فقیه و ورود در معرکه سیاسیون تهمت وابستگى به اجانب را به همراه مىآورد؛ یقیناً روحانیون مجاهد از نفوذ بیشتر زخم برداشتهاند. گمان نکنید که تهمت وابستگى و افتراى بىدینى را تنها اغیار به روحانیت زده است، هر گز؛ ضربات روحانیت ناآگاه و آگاه وابسته، به مراتب کاریتر از اغیار بوده و هست.
در شروع مبارزات اسلامى اگر مىخواستى بگویى شاه خائن است، بلافاصله جواب مىشنیدى که شاه شیعه است! عدهاى مقدس نماى واپسگرا همه چیز را حرام مىدانستند و هیچ کس قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند. خون دلى که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هر گز از فشارها و سختیهاى دیگران نخورده است. وقتى شعار جدایى دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احکام فردى و عبادى شد و قهراً فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست [و] حکومت دخالت نماید، حماقت روحانى در معاشرت با مردم فضیلت شد.
به زعم بعض افراد، روحانیت زمانى قابل احترام و تکریم بود که حماقت از سراپاىوجودش ببارد و الّا عالم سیّاس و روحانى کاردان و زیرک، کاسهاى زیر نیم کاسه داشت. و این از مسائل رایج حوزهها بود که هر کس کج راه مىرفت متدینتر بود. یاد گرفتن زبان خارجى، کفر و فلسفه و عرفان، گناه و شرک بشمار مىرفت. در مدرسه فیضیه فرزند خردسالم، مرحوم مصطفى از کوزهاى آب نوشید، کوزه را آب کشیدند، چرا که من فلسفه مىگفتم. تردیدى ندارم اگر همین روند ادامه مىیافت، وضع روحانیت و حوزهها، وضع کلیساهاى قرون وسطى مىشد که خداوند بر مسلمین و روحانیت منت نهاد و کیان و مجد واقعى حوزهها را حفظ نمود.
علماى دین باور در همین حوزهها تربیت شدند و صفوف خویش را از دیگران جدا کردند. قیام بزرگ اسلامىمان نشأت گرفته از همین بارقه است. البته هنوز حوزهها به هر دو تفکر آمیختهاند و باید مراقب بود که تفکر جدایى دین از سیاست از لایههاى تفکر اهل جمود به طلاب جوان سرایت نکند و یکى از مسائلى که باید براى طلاب جوان ترسیم شود، همین قضیه است که چگونه در دوران وانفساى نفوذ مقدسین نافهم و سادهلوحان بیسواد، عدهاى کمر همت بستهاند و براى نجات اسلام و حوزه و روحانیت از جان و آبرو سرمایه گذاشتهاند. اوضاع مثل امروز نبود، هر کس صد در صد معتقد به مبارزه نبود زیر فشارها و تهدیدهاى مقدسنماها از میدان به در مىرفت؛ ترویج تفکر «شاه سایه خداست» و یا با گوشت و پوست نمىتوان در مقابل توپ و تانک ایستاد و اینکه ما مکلف به جهاد و مبارزه نیستیم و یا جواب خون مقتولین را چه کسى مىدهد و از همه شکنندهتر، شعار گمراهکننده حکومت قبل از ظهور امام زمان- علیه السلام- باطل است و هزاران «إن قُلت» دیگر، مشکلات بزرگ و جانفرسایى بودند که نمىشد با نصیحت و مبارزه منفى و تبلیغات جلوى آنها را گرفت؛ تنها راه حل، مبارزه و ایثار خون بود که خداوند وسیلهاش را آماده نمود. علما و روحانیت متعهد سینه را براى مقابله با هر تیر زهرآگینى که به طرف اسلام شلیک مىشد آماده نمودند و به مسلخ عشق آمدند.
خدمت حضرات روحانیون سراسر کشور و مراجع بزرگوار اسلام و مدرسین گرام و طلاب عزیز حوزههاى علمیه و ائمه محترم جمعه و جماعات- دامت برکاتهم
صلوات و سلام خدا و رسول خدا بر ارواح طیبه شهیدان خصوصاً شهداى عزیز حوزهها و روحانیت. درود بر حاملان امانت وحى و رسالت پاسداران شهیدى که ارکان عظمت و افتخار انقلاب اسلامى را بر دوش تعهد سرخ و خونین خویش حمل نمودهاند.
سلام بر حماسهسازان همیشه جاوید روحانیت که رساله علمیه و عملیه خود را به دم شهادت و مرکب خون نوشتهاند و بر منبر هدایت و وعظ و خطابه ناس از شمع حیاتشان گوهر شبچراغ ساختهاند. افتخار و آفرین بر شهداى حوزه و روحانیت که در هنگامه نبرد رشته تعلقات درس و بحث و مدرسه را بریدند و عقال تمنیات دنیا را از پاى حقیقت علم برگرفتند و سبکبالان به میهمانى عرشیان رفتند و در مجمع ملکوتیان شعر حضور سرودهاند.
سلام بر آنان که تا کشف حقیقت تفقه به پیش تاختند و براى قوم و ملت خود مُنذران صادقى شدند که بند بند حدیث صداقتشان را قطرات خون و قطعات پاره پاره پیکرشان گواهى کرده است و حقاً از روحانیت راستین اسلام و تشیع جز این انتظارى نمىرود که در دعوت به حق و راه خونین مبارزه مردم، خود اولین قربانیها را بدهد و مُهر ختام دفترش شهادت باشد. آنان که حلقه ذکر عارفان و دعاى سحر مناجاتیان حوزهها و روحانیت را درک کردهاند در خلسه حضورشان آرزویى جز شهادت ندیدهاند و آنان از عطایاى حضرت حق در میهمانى خلوص و تقرب جز عطیه شهادت نخواستهاند. البته همه مشتاقان و طالبان هم به مراد شهادت نرسیدهاند. یکى چون من عمرى در ظلمات حصارها و حجابها مانده است و در خانه عمل و زندگى جز ورق و کتاب منیت نمىیابد و دیگرى در اول شب یلداى زندگى سینه سیاه هوسها را دریده است و با سپیده سحر عشق عقد وصال و شهادت بسته است.
و حال من غافل که هنوز از کَتم عدمها به وجود نیامدهام، چگونه از وصف قافله سالاران وجود وصفى کنم؟ من و امثال من از این قافله فقط بانگ جرسى مىشنویم، بگذارم و بگذرم.
تردیدى نیست که حوزههاى علمیه و علماى متعهد در طول تاریخ اسلام و تشیع مهمترین پایگاه محکم اسلام در برابر حملات و انحرافات و کجرویها بودهاند. علماى بزرگ اسلام در همه عمر خود تلاش نمودهاند تا مسائل حلال و حرام الهى را بدون دخل و تصرف ترویج نمایند.
اگر فقهاى عزیز نبودند، معلوم نبود امروز چه علومى به عنوان علوم قرآن و اسلام و اهل بیت- علیهم السلام- به خورد تودهها داده بودند. جمعآورى و نگهدارى علوم قرآن و اسلام و آثار و احادیث پیامبر بزرگوار و سنت و سیره معصومین- علیهم السلام- و ثبت و تبویب و تنقیح آنان در شرایطى که امکانات بسیار کم بوده است و سلاطین و ستمگران در محو آثار رسالت همه امکانات خود را به کار مىگرفتند، کار آسانى نبوده است که بحمد اللَّه امروز نتیجه آن زحمات را در آثار و کتب با برکتى همچون «کتب اربعه» و کتابهاى دیگر متقدمین و متأخرین از فقه و فلسفه، ریاضیات و نجوم و اصول و کلام و حدیث و رجال، تفسیر و ادب و عرفان و لغت و تمامى رشتههاى متنوع علوم مشاهده مىکنیم. اگر ما نام این همه زحمت و مرارت را جهاد فى سبیل اللَّه نگذاریم، چه باید بگذاریم؟
در بُعد خدمات علمى حوزههاى علمیه سخن بسیار است که ذکر آن در این مختصر نمىگنجد. بحمد اللَّه حوزهها از نظر منابع و شیوههاى بحث و اجتهاد، غنى و داراى ابتکار است. تصور نمىکنم براى بررسى عمیق همه جانبه علوم اسلامى طریقهاى مناسبتر از شیوه علماى سلف یافت شود. تاریخ بیش از هزار ساله تحقیق و تتبع علماى راستین اسلام گواه بر ادعاى ما در راه بارور ساختن نهال مقدس اسلام است. صدها سال است که روحانیت اسلام تکیه گاه محرومان بوده است، همیشه مستضعفان از کوثر زلال معرفت فقهاى بزرگوار سیراب شدهاند. از مجاهدات علمى و فرهنگى آنان که بحق از جهاتى افضل از دماء شهیدان است که بگذریم، آنان در هر عصرى از اعصار براى دفاع از مقدسات دینى و میهنى خود مرارتها و تلخیهایى متحمل شدهاند و همراه با تحمل اسارتها و تبعیدها، زندانها و اذیت و آزارها و زخم زبانها، شهداى گرانقدرى را به پیشگاه مقدس حق تقدیم نمودهاند. شهداى روحانیت منحصر به شهداى مبارزه و جنگ در ایران نیستند، یقیناً رقم شهداى گمنام حوزهها و روحانیت که در مسیر نشر معارف و احکام الهى به دست مزدوران و نامردمان، غریبانه جان باختهاند زیاد است.
در هر نهضت و انقلاب الهى و مردمى، علماى اسلام اولین کسانى بوده اند که بر تارک جبینشان خون و شهادت نقش بسته است. کدام انقلاب مردمى- اسلامى را سراغ کنیم که در آن حوزه و روحانیت پیش کسوت شهادت نبودهاند و بر بالاى دار نرفتهاند و اجساد مطهرشان بر سنگفرشهاى حوادث خونین به شهادت نایستاده است؟ در 15 خرداد و در حوادث قبل و بعد از پیروزى، شهداى اولین، از کدام قشر بودهاند؟ خدا را سپاس مىگزاریم که از دیوارهاى فیضیه گرفته تا سلولهاى مخوف و انفرادى رژیم شاه و از کوچه و خیابان تا مسجد و محراب امامت جمعه و جماعات و از دفاتر کار و محل خدمت تا خطوط مقدم جبههها و میادین مین، خون پاک شهداى حوزه و روحانیت افق فقاهت را گلگون کرده است و در پایان افتخارآمیز جنگ تحمیلى نیز رقم شهدا و جانبازان و مفقودین حوزهها نسبت به قشرهاى دیگر زیادتر است. بیش از دو هزار و پانصد نفر از طلاب علوم دینیه در سراسر ایران در جنگ تحمیلى شهید شده اند و این رقم نشان مىدهد که روحانیت براى دفاع از اسلام و کشور اسلامى ایران تا چه حد مهیا بوده است.
امروز نیز همچون گذشته شکارچیان استعمار در سرتاسر جهان از مصر و پاکستان و افغانستان و لبنان و عراق و حجاز و ایران و اراضى اشغالى به سراغ شیردلان روحانیت مخالف شرق و غرب و متکى به اصول اسلام ناب محمدى- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- رفتهاند و از این پس نیز جهان اسلام هر از چند گاه شاهد انفجار خشم جهانخواران علیه یک روحانى پاکباخته است. علماى اصیل اسلام هر گز زیر بار سرمایه داران و پولپرستان و خوانین نرفتهاند و همواره این شرافت را براى خود حفظ کردهاند و این ظلم فاحشى است که کسى بگوید دست روحانیت اصیل طرفدار اسلام ناب محمدى با سرمایه داران در یک کاسه است. و خداوند کسانى را که این گونه تبلیغ کرده و یا چنین فکر مىکنند، نمىبخشد. روحانیت متعهد، به خون سرمایه داران زالو صفت تشنه است و هر گز با آنان سر آشتى نداشته و نخواهد داشت. آنها با زهد و تقوا و ریاضت درس خواندهاند و پس از کسب مقامات علمى و معنوى نیز به همان شیوه زاهدانه و با فقر و تهیدستى و عدم تعلق به تجملات دنیا زندگى کردهاند و هر گز زیر بار منت و ذلت نرفتهاند. دقت و مطالعه در زندگى علماى سلف، حکایت از فقر و نهایتاً روح پر فتوت آنان براى کسب معارف مىکند که چگونه در پرتو نور شمع و شعاع قمر تحصیل کردهاند و با قناعت و بزرگوارى زیستند.
در ترویج روحانیت و فقاهت نه زور سر نیزه بوده است، نه سرمایه پولپرستان و ثروتمندان، بلکه هنر و صداقت و تعهد خود آنان بوده است که مردم آنان را برگزیدهاند. مخالفت روحانیون با بعضى از مظاهر تمدن در گذشته صرفاً به جهت ترس از نفوذ اجانب بوده است. احساس خطر از گسترش فرهنگ اجنبى، خصوصاً فرهنگ مبتذل غرب موجب شده بود که آنان با اختراعات و پدیدهها برخورد احتیاطآمیز کنند. علماى راستین از بس که دروغ و فریب از جهانخواران دیده بودند، به هیچ چیزى اطمینان نمىکردند و ابزارى از قبیل رادیو و تلویزیون در نزدشان مقدمه ورود استعمار بود، لذا گاهى حکم به منع استفاده از آنها را مىدادند. آیا رادیو و تلویزیون در کشورهایى چون ایران وسایلى نبودند تا فرهنگ غرب را به ارمغان آورند؟ و آیا رژیم گذشته از رادیو و تلویزیون براى بىاعتبار کردن عقاید مذهبى و نادیده گرفتن آداب و رسوم ملى استفاده نمىنمود؟ به هر حال خصوصیات بزرگى چون قناعت و شجاعت و صبر و زهد و طلب علم و عدم وابستگى به قدرتها و مهمتر از همه احساس مسئولیت در برابر تودهها، روحانیت را زنده و پایدار و محبوب ساخته است و چه عزتى بالاتر از اینکه روحانیت با کمى امکانات، تفکر اسلام ناب را بر سرزمین افکار و اندیشه مسلمانان جارى ساخته است و نهال مقدس فقاهت در گلستان حیات و معنویت هزاران محقق به شکوفه نشسته است. راستى اگر کسى فکر کند که استعمار، روحانیت را با این همه مجد و عظمت و نفوذ تعقیب نکرده و نمىکند، سادهاندیشى نیست؟
مسئله کتاب آیات شیطانى کارى حساب شده براى زدن ریشه دین و دیندارى و در رأس آن اسلام و روحانیت است. یقیناً اگر جهانخواران مىتوانستند، ریشه و نام روحانیت را مىسوختند ولى خداوند همواره حافظ و نگهبان این مشعل مقدس بوده است و ان شاء اللَّه از این پس نیز خواهد بود، به شرط آنکه حیله و مکر و فریب جهانخواران را بشناسیم. البته بدان معنا نیست که ما از همه روحانیون دفاع کنیم، چرا کهروحانیون وابسته و مقدس نما و تحجرگرا هم کم نبودند و نیستند. در حوزههاى علمیه هستند افرادى که علیه انقلاب و اسلام ناب محمدى فعالیت دارند. امروز عدهاى با ژست مآبى چنان تیشه به ریشه دین و انقلاب و نظام مىزنند که گویى وظیفهاى غیر از این ندارند. خطر تحجرگرایان و مقدس نمایان احمق در حوزههاى علمیه کم نیست.
طلاب عزیز لحظهاى از فکر این مارهاى خوش خط و خال کوتاهى نکنند، اینها مروّج اسلام امریکایىاند و دشمن رسول اللَّه. آیا در مقابل این افعیها نباید اتحاد طلاب عزیز حفظ شود؟
استکبار وقتى که از نابودى مطلق روحانیت و حوزهها مأیوس شد، دو راه براى ضربه زدن انتخاب نمود؛ یکى راه ارعاب و زور و دیگرى راه خدعه و نفوذ در قرن معاصر. وقتى حربه ارعاب و تهدید چندان کارگر نشد، راههاى نفوذ تقویت گردید. اولین و مهمترین حرکت، القاى شعار جدایى دین از سیاست است که متأسفانه این حربه در حوزه و روحانیت تا اندازهاى کارگر شده است تا جایى که دخالت در سیاست دون شأن فقیه و ورود در معرکه سیاسیون تهمت وابستگى به اجانب را به همراه مىآورد؛ یقیناً روحانیون مجاهد از نفوذ بیشتر زخم برداشتهاند. گمان نکنید که تهمت وابستگى و افتراى بىدینى را تنها اغیار به روحانیت زده است، هر گز؛ ضربات روحانیت ناآگاه و آگاه وابسته، به مراتب کاریتر از اغیار بوده و هست.
در شروع مبارزات اسلامى اگر مىخواستى بگویى شاه خائن است، بلافاصله جواب مىشنیدى که شاه شیعه است! عدهاى مقدس نماى واپسگرا همه چیز را حرام مىدانستند و هیچ کس قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند. خون دلى که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هر گز از فشارها و سختیهاى دیگران نخورده است. وقتى شعار جدایى دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احکام فردى و عبادى شد و قهراً فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست [و] حکومت دخالت نماید، حماقت روحانى در معاشرت با مردم فضیلت شد.
به زعم بعض افراد، روحانیت زمانى قابل احترام و تکریم بود که حماقت از سراپاىوجودش ببارد و الّا عالم سیّاس و روحانى کاردان و زیرک، کاسهاى زیر نیم کاسه داشت. و این از مسائل رایج حوزهها بود که هر کس کج راه مىرفت متدینتر بود. یاد گرفتن زبان خارجى، کفر و فلسفه و عرفان، گناه و شرک بشمار مىرفت. در مدرسه فیضیه فرزند خردسالم، مرحوم مصطفى از کوزهاى آب نوشید، کوزه را آب کشیدند، چرا که من فلسفه مىگفتم. تردیدى ندارم اگر همین روند ادامه مىیافت، وضع روحانیت و حوزهها، وضع کلیساهاى قرون وسطى مىشد که خداوند بر مسلمین و روحانیت منت نهاد و کیان و مجد واقعى حوزهها را حفظ نمود.
علماى دین باور در همین حوزهها تربیت شدند و صفوف خویش را از دیگران جدا کردند. قیام بزرگ اسلامىمان نشأت گرفته از همین بارقه است. البته هنوز حوزهها به هر دو تفکر آمیختهاند و باید مراقب بود که تفکر جدایى دین از سیاست از لایههاى تفکر اهل جمود به طلاب جوان سرایت نکند و یکى از مسائلى که باید براى طلاب جوان ترسیم شود، همین قضیه است که چگونه در دوران وانفساى نفوذ مقدسین نافهم و سادهلوحان بیسواد، عدهاى کمر همت بستهاند و براى نجات اسلام و حوزه و روحانیت از جان و آبرو سرمایه گذاشتهاند. اوضاع مثل امروز نبود، هر کس صد در صد معتقد به مبارزه نبود زیر فشارها و تهدیدهاى مقدسنماها از میدان به در مىرفت؛ ترویج تفکر «شاه سایه خداست» و یا با گوشت و پوست نمىتوان در مقابل توپ و تانک ایستاد و اینکه ما مکلف به جهاد و مبارزه نیستیم و یا جواب خون مقتولین را چه کسى مىدهد و از همه شکنندهتر، شعار گمراهکننده حکومت قبل از ظهور امام زمان- علیه السلام- باطل است و هزاران «إن قُلت» دیگر، مشکلات بزرگ و جانفرسایى بودند که نمىشد با نصیحت و مبارزه منفى و تبلیغات جلوى آنها را گرفت؛ تنها راه حل، مبارزه و ایثار خون بود که خداوند وسیلهاش را آماده نمود. علما و روحانیت متعهد سینه را براى مقابله با هر تیر زهرآگینى که به طرف اسلام شلیک مىشد آماده نمودند و به مسلخ عشق آمدند.