به گزارش مشرق، سیدکمیل حسینی در یادداشتی در وطن امروز نوشت: در طول تاریخ بشر شاهد جنگها و بحثهای بیهودهای هستیم که هزاران نفر در آن بدون علتی روشن و منطقی کشته شدهاند و بالطبع انرژی و توان میلیونها انسان در تمدنهای گوناگون صرف این مباحث بیهوده شده و جدل روی چنین مباحثی نهتنها زمینه رشد و تعالی و رفاه انسانی را فراهم نکرده است، بلکه انرژیهای زیادی را به هدر داده و از بین برده و باعث انشقاق و دستهدسته شدن بیشتر انسانها شده است؛ تا لقمهای کوچکتر برای بلعیدن توسط حکام و قدرتمندان و دور کردن اذهان و اندیشهها از معضلات و مشکلات حقیقی موجود شود.
در همین ایران خودمان در طول تاریخ شاهد درگیریهای بیهوده اجتماعی بسیاری بودهایم که سبب جنگهای مذهبی و قومی بر سر مباحث کماهمیت شدهاند. نمونههای بارز آن را میتوان در درگیریهای کلامی میان معتزله و اشاعره یا اختلافاتی که میان مخلوق بودن قرآن اتفاق افتاد و صدها مورد دیگر مشاهده کرد و جالب اینجاست که بنا بر نقلی با وجود اینکه امام هادی(ع) دارای نامهها و بیانات بسیاری در زمینه روشنگری در ابواب عقیدتیاند اما وقتی از ایشان در زمینه مخلوق بودن قرآن پرسش میشود ایشان از دادن پاسخ و ورود به این مجادلات بیهوده استنکاف کردهاند و این مباحث را بازی سیاسی برای دور کردن اذهان از ستمگری جاری حکومتها و باز داشتن ایشان از اندیشیدن به مباحث اصلی میدانند.
در مقوله مطرح کردن حجاب اجباری نیز شاهد همین جریان هستیم و به روشنی میتوان دست بازیگران داخلی و خارجی را در مشغول کردن افکار به یک امر حاشیهای و بازداشتن اذهان آنان از مباحث اساسی و زمینهسازی آنان برای تغییرات بعدی مشاهده کرد. نمونه بارز این شواهد را میتوان در کمکهای چندصد میلیونی آمریکا به مسیح علینژاد که در واقع یکی از بازیگران اصلی این جریان است، مشاهده کرد.
در واقع در سالهای اخیر شاهد این هستیم که بیان مباحثی پیرامون مباحث جنسی و بویژه مطالبات زنان به عنوان یکی از دستور کارهای اصلی نظام سلطه در مقابله با نظام ایران قرار گرفته است و حاضر شدهاند برای آن میلیونها دلار هزینه کنند؛ از تاسیس شبکههای خارجی و تولید فیلم و انیمیشن تا برپایی کمپینها و تجمعات که توسط عوامل داخلی و خارجی پیگیری میشود، البته پرواضح است پیگیری مطالبات بحق زنان امری لازم و ضروری است و کسی منکر آن نیست اما باید متوجه دستاویز قرار دادن آن توسط دشمنان بود.
حال سوال این است: مساله حجاب چه نقشی در رشد و توسعه ایران دارد؟! و آیا در میان موضوعاتی که مردم به آن میاندیشند جایگاه دارد یا خیر؟! و آیا توده مردم آن را به عنوان بخشی از سبک زندگی ایرانیان پذیرفتهاند یا امری تحمیلی میدانند؟ یا حتی در نقطه مقابل بیشتر از اینکه خواهان برداشتن قانون حجاب باشند، نگران تساهل حاکمیت برابر برهنگیها و ساختارشکنیهای موجود هستند؟ در دعواهای سیاسی هر سمتی تلاش میکند با توسل به شبهاستدلالهایی، ادعاهای خود را اثبات کند اما تحقیقات گسترده علمی نشان از این دارد که مسأله حجاب اساسا در میان اولویتهای ایرانیان قرار ندارد.
در سالهای اخیر زمانی که عدهای از مردم نسبت به هنجارشکنی برخی افراد در زمینه پوشش اعتراض میکردند و خواهان برخورد جدی حاکمیت با آن بودند، جمعی با پزی روشنفکرانه مشکل جامعه ما را فراتر از «بیحجابی» بلکه فساد و بیعدالتی و... میدانستند و همچنین گره زدن امر به معروف و نهی از منکر را با موی زنان و دختران اموری پیش پا افتاده تلقی میکردند و معتقد بودند باید به مسائل اساسیتری اندیشید. حال همین سوال را میتوان از کسانی که بسیاری از ظرفیت جامعه را درگیر این مبحث کردهاند، پرسید: آیا واقعا مشکل اساسی جامعه ما و سد بنیادینی که مانع رسیدن جامعه ما به رشد و توسعه حقیقی است، نشان دادن یا ندادن موی سر یا بودن و نبودن روسری است؟!
آیا در جهان ما دهها کشوری که تحت تاثیر غرب و همین فشارها و مباحث ساختگی، نظام پوشش خود را تغییر دادند و نهتنها پوشش سر را رها کردند، بلکه این روند را تا پذیرش تقریبا برهنگی کامل در ملأعام و انظار عمومی ادامه دادند، توانستهاند روند توسعه را طی کنند و اگر چنین است چرا از بین بیش از 200 کشور که اتفاقا اکثریت آنها تحت تاثیر هژمونی غربی پوشش خود را تغییر دادهاند، تنها حدود 8 کشور توسعهیافته تلقی میشوند و با کمی اغماض این تعداد به حدود 20 کشور میرسد؟ آیا تغییر نظام پوشش به سمت فرهنگ برخاسته از لیبرالیسم و سکولاریسم، بیشتر کشورهای توسعهنیافته را به تولید و اشتغال و فرهنگ و اجتماع گرایش میدهد یا به مصرف و سکس و ازهمپاشیدگی خانواده منجر میشود؟
جالب اینجاست در این موضوعات یعنی مباحث مربوط به سکسوالیته مانند پوشش و خانواده؛ آن کشورهایی که به نوعی توسعه یافتهاند و الگو تلقی میشوند درگیر مشکلاتی اساسی هستند که براحتی میتوان آن را در میان آمار و ارقام اعلام شده از درون خود آنها مطالعه کرد. در واقع اگر کسانی در دهههای پیش مانند میرزا ملکمخان و تقیزاده از غربی شدن میگفتند، شاید شاهد این آمار و ارقام در این کشورها در زمینه مباحث جنسی و خانوادگی و عاطفی نبودند اما جای بسی تعجب است که چگونه امروز با دسترسی به این اطلاعات، باز عدهای در داخل کشور خواهان حرکت ایران در این نظامات به سمت غربی شدن هستند؛ تعداد بالای آمار طلاق و کودکان بدون سرپرست، افزایش کودکان نامشروع (مثلا حدود 50 درصد در آمریکا و اروپا که در گذشته نه چندان دور کمتر از 5 درصد بوده است)، افزایش کودکان در خانوادههای تک والدی، مشکلات عاطفی فراوان، روند رو به افزایش همجنسگرایی و رسمیتبخشی به آن، افزایش تجاوزات و سوءاستفادههای جنسی، رسمی شدن ازدواج با حیوانات، تقلیل زن به ابزاری جنسی و بیهویت کردن او و صدها مورد دیگر که آمار و ارقام همه آنها در گزارشهای روزانهای که از سوی نهادهای رسمی موجود در خود این کشورها ارائه میشود.
حال جالبتر اینکه عدهای با سوءاستفاده از ابزار رسانه و فشارهای داخلی و خارجی میخواهند همین روند را در ایران طی و این موضوعات را تبدیل به دغدغه اساسی مردم کنند، در حالی که بیتفاوتی مردم به هنجارشکنیهای اخیر خود گواه دیگری میدهد. هنجارشکنی عدهای معدود که ارتباط برخی از آنها با سفارتهای خارجی و احزاب داخلی مشخص است نشان از بازیای دارد که گویا میخواهند ذهن ما را درگیر مباحث غیراساسی کنند و به جای اینکه نگران مسائل اساسی جامعه خود مانند اشتغال، اعتماد اجتماعی، سرمایه اجتماعی، رونق اقتصادی، اخلاق جمعی، تسهیل ازدواج جوانان، آموزش و پرورش و... باشیم، به موضوعات پیرامونی بیندیشیم و بر سر آن سرمایههای مادی و معنویمان را هزینه کنیم، در حالی که آنها کمترین نقشی در رشد و توسعه حقیقی کشور ندارند، البته اگر بازدارنده نباشند.
همانطور که اشاره شد گویا مردم با بیتفاوتی خود به این مباحث، میخواهند نشان دهند دغدغه آنها چیزهای دیگری مانند: کار و گرانی و... است و با زبان بیزبانی از بازیگران این نمایشها میخواهند وقت و انرژی جامعه و نخبگان را مصروف مباحث جعلی و کاذب نکنند اما صد حیف که هنوز هم در میان مسؤولان و نخبگان قدرت، عدهای دانسته و نادانسته وارد این بازی میشوند و به جای پیگیری مطالبات اصلی مردم هیزم این آتش شدهاند و زمینه را برای ادامه بیش از پیش این روند فراهم کردهاند و عدهای بویژه از بازیگران بیرونی این جریان با بهانه قرار دادن این مسائل دست به دامان دشمنان این سرزمین میشوند تا با تحریم و تهدید و... فشار بر حاکمیت وارد کنند.
چنین روندی نهتنها مردم را در رسیدن به مطالبات حقیقی خود کمک نمیکند، بلکه فشارهای اقتصادی را بر آنها میافزاید و ایشان را از دغدغههای اساسی خود دورتر میکند که این خیانتی آشکار است. با این حال عدهای در حال بازی با منافع مردم برای رسیدن به مطامع خود و صاحبانشان هستند.