گروه جهاد و مقاومت مشرق : جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ایران در حالی آغاز شد که جمهوری اسلامی ایران درگیر بسیاری از مسائل داخلی بود و صدام با پشتیبانی بینالمللی برای اسقاط نظام ایران تهاجم کرده بود. به همین دلیل ساماندهی اولیه برای این بحران در شرایطی که فرمانده کل قوا هم کسی همچون بنیصدر بود بسیار سخت و پیچیده بود. اما همین مقاومت و زمینگیر کردن ارتش بعث هم نتیجه تلاش خودجوش نیروهای مردمی و مسلح با ایمان بود که توانست دروازه اهواز را به روی صدامیان ببندد.
سپهبد شهید علی صیاد شیرازی در خاطرات خود در تحلیلی از آغازین روزهای جنگ و نقش نیروهای عملکننده در جبههها میگوید: «جنگ تحمیلی آغاز شد؛ با آن هجوم گسترده هوایی دشمن. سپس حمله زمینی از محورهای غرب و جنوب شروع شد. در غرب، به ترتیب از شمال به جنوب: از تنگ باویسی، تنگ هووان، تنگ ترشابه و بعد پاسگاه هدایت، قصرشیرین، تنگ آب و منطقه نفتشهر و سومار و بعد محور صالحآباد و مهران و دهلران. اینها محورهای حمله دشمن در غرب بود.»
در جنوب، دشمن از مناطق مختلف وارد صحنه شد: از فکه، تنگ چزابه، طلاییه، کوشک، حسینیه، زید و شلمچه. این یک حرکت سراسری بود که دشمن از هوا با هواپیماها و از زمین با نیروهای زرهی و در مدت بسیار کوتاهی موفق شد 10 هزار کیلومترمربع از خاک مملکت اسلامی را تصرف کند. دشمن، همچنان سازمانیافته، تلفات و ضایعات نداده و خیلی محکم بود. چنین نیرویی سرمست و مغرور است. در غرب، پیشروی دشمن تا کله داود که تقریبا در شرق دشت ذهاب است، ادامه یافت. در لب مرز، به دلیل ارتفاعات سرسختی که وجود دارد، به دشمن اجازه نمیدهد زیاد پیشروی کند. اگر بخواهد بیاید، مجبور است نیروهایش را کانالیزه کند. در محورهای گردنه پاتاق، کرند، اسلامآباد و گیلانغرب به طرف سه راهی ایلام، سومار به طرف ایلام و صالحآباد به طرف ایلام، محورهای به صورت تنگه هستند. اولین صحنهای که یادم میآید، سیستم تشکیلات ادارهکننده صحنههای نبرد بود. در منطقه جنوب، نیروی زمینی ارتش قرارگاهی درست کرده بود.
این قرارگاه را برده بودند در پادگان دزفول. کنار پادگان، یک کارخانه لاستیکسازی است که روکش لاستیک درست میکند. برای کارهای خودشان یک زیرزمینی داشتند که چهارده متر عمق داشت. چند طبقه میرفت پایین. در ته زیرزمین، قرارگاه را دایر کرده بودند؛ از ترس موشکهایی که عراقیها به دزفول میزدند. بنیصدر هم معمولا به آنجا میرفت و جلسه میگذاشت.
در اهواز، نیروهای مومن به انقلاب و نیروهای حزبا... در گروههای مختلف نامنظم کار میکردند. آن موقع، 13 گروه نیرو آمده بود که شاید از همه آنها متشکلتر، گروه شهید چمران بود. اینها به اتکای موقعیت شهید چمران که وزیر دفاع یا نماینده حضرت امام در شورای عالی دفاع بود، جاپایی در مرکز داشتند و به او اجازه داده بودند اسلحه و امکانات جمعآوری کند. در ضمن، یک گوشه از منطقه را مثل منطقه دهلاویه به او داده بودند که کار کند.
بقیه گروهها اذیت میشدند و اصلا میدان عمل نداشتند. حتی سپاه که یک نهاد انقلابی بود، تازه وارد صحنه شده بود و جایگاهی نداشت. در محل گلف در اهواز، نیروهای بسیج میآمدند و سازماندهی میشدند. اینها نیز جا پایی در دارخوین و شرق رودخانه کارون پیدا کرده بودند.» / فرهیختگان