به گزارش مشرق، آبان، ماه درگذشت شاعر متعهد سلمان هراتی است؛ شاعر مجموعههای «آسمان سبز»، «دری به خانه خورشید» و «از این ستاره تا آن ستاره».
در گرامیداشت «آن یار سفر کرده» اشعار وی را بازخوانی میکنیم:
آخرین زنگ حساب!
زندگی ساعت تفریحی نیست
که فقط با بازی
یا با خوردن آجیل و خوراک
بگذرانیم آن را
هیچ میدانی آیا
ساعت بعد چه درسی داریم؟
زنگ اول دینی
آخرین زنگ حساب!
سجادهام كجاست؟
سجادهام كجاست؟
ميخواهم از هميشه اين اضطراب برخيزم
اين دلگرفتگي مداوم شايد،
تأثير سايه من است،
كه اينسان گستاخ و سنگوار
بين خدا و دلم ايستادهام
سجادهام كجاست؟
تلاوت
جهان، قرآن مصور است
و آيهها در آن
به جاي آن كه بنشينند، ايستادهاند
درخت يك مفهوم است
دريا يك مفهوم است
جنگل و خاك و ابر
خورشيد و ماه و گياه
با چشمهاي عاشق بيا
تا جهان را تلاوت كنيم
مثل ستاره
مثل ستاره
پر از تازگی بودی و نور
و در دستت انگشتری بود از عشق
و پاکیزه مثل درختی
که از جنگل ابر برگشته باشد
سرآغاز تو
مثل یک غنچه سرشار پاکی
زمین روشنی تو را حدس میزد
تو بودی، هوا روشنی پخش میکرد
و من
هر گلی را که میدیدم از
دستهای تو آغاز میشد
و آبی که از بیشهای دور میآمد آرام
بوی تو را داشت
من از ابتدای تو فهمیده بودم
که یک روز خورشید را خواهی آورد
دریغا تو رفتی!
هراسی ندارم
مهم نیست ای دوست
خدا دستهای تو را
منتشر کرد
پیش از تو...
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرات فردا شدن نداشت
بسیار بود رود در آن برزخ کبود
اما دریغ زهره، دریا شدن نداشت
در آن کویر سوخته، آن خاک بیبهار
حتی علف اجازه زیبا شدن نداشت
گم بود در عمیق زمین شانه بهار
بیتو ولی زمینه پیدا شدن نداشت
دلها اگرچه صاف ولی از هراس سنگ
آیینه بود و میل تماشا شدن نداشت
چون عقدهای به بغض فرو بود حرف عشق
این عقده تا همیشه سر وا شدن نداشت
سلمان هراتی شاعر مجموعههای «آسمان سبز»، «دری به خانه خورشید» و «از این ستاره تا آن ستاره».
منبع: کیهان