حوزه/ فرهنگ اسلامی با اینکه غنی است، اما ما هستیم که به آن عمل نمی‌ کنیم. اسلام و رهبری هم بین ما غریب تر از خارجی ‌هاست، آن ‌ها چون رهبر ندارند، سختی ‌های زیادی تحمل کرده‌ اند و دشمن به آن ‌ها مسلط شده، با این حال جایگاه و اقتدار ولایت را بهتر درک می ‌کنند.

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، آنچه می خوانید، بخشی از گفتگو با روحانی جانباز حجت الاسلام و المسلمین داود عارفی نویسنده آثاری با موضوع سبک زندگی دینی است.

* در ابتدا معرفی اجمالی از زندگی خود بفرمایید؟

داود عارفی هستم، جانباز 70 درصد از ناحیه نخاع در عملیات بیت ‌المقدس، در سال 61 مجروح شدم. در سال 1365 وارد دانشگاه شدم و از سال 70 هم در حوزه علمیه قم مشغول تحصیل شده و چند سالی هم از دروس خارج بزرگان حوزه استفاده کردم؛ چون رشته بنده معارف اسلامی بود و در این زمینه دانشگاه را کامل نمی ‌دیدم، تصمیم گرفتم به حوزه که منبع نشر معارف اسلامی است، مراجعه کنم. بنابراین وارد مدرسه علمیه ویژه جانبازان شدم و در زمان حضور مقام معظم رهبری در قم، توسط ایشان ملبس شدم.

* با وجود مشکلات جسمی که به ‌واسطه جانبازی با آن مواجه هستید چگونه به تبلیغ می ‌پردازید؟

از آنجایی‌که برای امر تبلیغ مشکلات جسمانی دارم. لذا وظیفه داشته تا از طریق علمی در قبال جامعه کاری انجام دهم و آن چه را که در حوزه آموخته ‌ام، به ثمره‌ برسانم. در یکی از ماه های مبارک رمضان که مشغول دوره ختم قرآن بودم، با خودم گفتم آیاتی که «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» دارند را از قرآن استخراج ‌کنم تا ببینم خداوند چه چیزهایی از ما خواسته؛ بنابراین شروع به کار کردم و آیات را استخراج کردم، آن موقع نرم ‌افزار هم نبود خودم در قرآن می‌ گشتم اما نکته جالب ‌توجه این بود با وجود اینکه فاصله زیادی بین آیات با خطاب «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» وجود داشت، اما وقتی آیات را کنار هم گذاشتم، متوجه شدم که موضوعات آن ‌ها به هم مرتبط است. این مسئله مرا تشویق کرد که روی موضوعات قرآنی کار کنم، در حین اینکه آیات را پیدا می ‌کردم، موضوعات جدیدی از آیات دیگری که می ‌خواندم به ذهنم می‌ رسید. گاهی می ‌شد که در دو روز یا یک‌ شب آیات یک موضوع را پیدا می ‌کردم و هر چه بیشتر کار می ‌کردم.

مشغول این کار علمی بودم تا اینکه در مشهد مقدس یکی از دوستان که چاپخانه داشت، گفت: موضوعاتی که جامعه به آن نیاز دارد را کارکن و ما هم آن ‌ها را چاپ می ‌کنیم. لذا وقتی دیدم نمی توانم تبلیغ بروم، پس بهتر است حرف ‌های خودم را بنویسم و منتشر نمایم.
 
* از شهداء و خاطرات ایام دفاع مقدس و چگونگی جانبازی ‌تان بگویید؟

سراسر وجود شهدا خاطره هستند. اما مسئله ‌ای که روشن است این که شهدا قبل از اینکه شهید شوند، شاهد شدند، نه بعد از این که شهید شدند؛ شاهد به معنای قرآنی آن؛ یعنی شاهد اعمال و اینکه می‌ دیدند چه خبر است و می ‌دیدند نتیجه‌ این عمل چیست و می ‌دیدند کارهایی که انسان در دنیا انجام می ‌دهند، چه بازتاب و صورت آخرتی دارد، وقتی صورت آخرتی را دیدند و جزو شاهدین شدند، بعد شهید شدند؛ مثلا حاجی ‌هایی که می ‌خواهند به حج واجب بروند، از زمانی که به آن ‌ها اعلام می کنند که شش ماه دیگر عازم هستید شروع به تهیه لباس احرام و کفش مناسب می کنند. هر کس مواظب است خودش چیزی بخورد ولی ایشان مواظب است دیگران چیزی بخورند.
 
شهید خلیلی (از شهر اراک) از دوستان من بودند، آخرین لحظه هم که ماندیم تا بخواهند ما را برگردانند بچه ‌ها لب ‌هایشان از تشنگی باد کرده بود، ولی ایشان وقتی تشنه می ‌شد لب ‌هایش را به روی خیسی خاکی که آب قمقمه روی آن ریخته بود می ‌گذاشت و آب قمقمه را به دیگران که تشنه بودند، می ‌داد، وضع او از همان ‌جا معلوم بود. ایشان در بانه شهید شدند.
 
خاطراتی از این ‌دست از شهدا زیاد داریم، بنده در مرحله دوم عملیات بیت ‌المقدس در نوزدهم اردیبهشت 61 مجروح شدم؛ عملیات حدود ساعت دوازده شروع شد قبلاً ما را پشت خاکریز لب مرز مستقر کرده بودند و ما تیرهای مرزی را می ‌دیدیم و عملیات که شروع شد، گفتند از لب خاکریز به سمت عراقی ‌ها بروید، ما هم حمله کردیم و پیاده به سمت عراقی ‌ها رفتیم؛ نیمی از راه را که رفته بودیم، متوجه حمله شدند و ما را به رگبار بستند. گلوله‌ ها مثل باران می‌ آمدند، و تعجب می ‌کردیم که چرا به ما اصابت نمی ‌کنند، بعد یاد فرمایش امیرالمؤمنین (ع) افتادم که فرمودند: «تَزُولُ الْجِبَالُ وَ لَا تَزُلْ عَضَّ عَلَى نَاجِذِكَ أَعِرِ اللَّهَ جُمْجُمَتَكَ تِدْ فِي الْأَرْضِ قَدَمَكَ ارْمِ بِبَصَرِكَ أَقْصَى الْقَوْمِ وَ غُضَّ بَصَرَكَ وَ اعْلَمْ أَنَّ النَّصْرَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ سُبْحَانَه»؛ (خطبه 11 نهج البلاغه) وقتی به جنگ دشمن می ‌روید كوه ها از جا كنده شوند تو از جاى خود حركت مكن (تو بايد در ميدان جنگ از كوه ها محکم‌ تر باشى و راه فرار پيش نگيرى) دندان روى دندان بنه (سختی ‌های جنگ را بر خود هموار كن) كاسه سرت را به خدا عاريه ده (در جنگ از سرت بگذر، يا تمام افكار و خيالاتت را با خدا معطوف دار) پاى خود را چون ميخ در زمين بكوب (در ميدان جنگ ثابت ‌قدم باش و از بسيارى دشمن نترس) چشم بينداز تا انتهاى لشگر را ببينى (تا تمام دشمنان شكست نخورند ايمن مباش، يا اينكه آخرين حيله و تدبير آنان را در نظر بگير تا در كار خود بينا باشى) و چشم خود را بپوش (پس از آگاهى به حيله و تدبير دشمنان به هر طرف نگاه مكن و از برق شمشير ايشان وحشت نداشته باش) و بدان فتح و پيروزى از جانب خداوند سبحان است (پس از به كار بردن آداب جنگ اگر خواست خدا باشد فتح و نصرت نصيب تو خواهد گرديد).

و همین ‌طور هم شد و هر چه گلوله می ‌آمد نمی ‌ترسیدم و سرم را هم پایین نمی ‌آوردم چراکه معتقد بودم هر چه خدا بخواهد همان می ‌شود، هم آرپی ‌جی زن بودم و تمام گلوله ‌های خودم و کمکی ام را شلیک کردم و نزدیک عراقی ‌ها شدم و یک گلوله دیگر داشتم که گفتم آن را هم بزنم و نزدیک سنگرهایشان بشوم و نارنجک‌ هایم را داخل سنگرها پرتاب کنم؛ اینجا بود که منور زدند و مرا به رگبار بستند و تیر به چند نقطه از پا و گردنم برخورد کرد و دچار ضایعه نخاعی شدم.

* شما دیدار خصوصی با مقام معظم رهبری داشته ‌اید از آن دیدار خاطره ‌ای دارید؟

سال 1375 بود که در حوزه علمیه شاگرد ممتاز شدم و بنده را به همراه چند نفر از دوستان حوزوی به دیدار خصوصی مقام معظم رهبری بردند. خاطره عجیب من از آن موقع این بود که بنده تا آن موقع مقام معظم رهبری را از نزدیک ندیده بودم و در فاصله حدود سه متری ایشان نشسته بودم و خودم را حاضر کرده بودم که پیش ایشان که رفتم چه بگویم ولی وقتی رسیدم، هر چه خواستم صحبت کنم دیدم دهان من باز نمی ‌شود که چیزی بگویم و آنجا جاذبه ولایت را درک کردم که تا ولیّ خدا نخواهد انسان حرف هم نمی ‌تواند بزند، آنجا راز این مطلب را متوجه شدم که ایشان خودشان با افرادی که با ایشان دیدار دارند شروع به صحبت می ‌کنند، در روایت خواندم اخلاق ائمه (ع) هم همین ‌گونه بوده، چراکه می ‌دانستند که مخاطبشان قادر به صحبت کردن نیست، لذا آقا خودشان شروع به صحبت و احوالپرسی کردند و سؤال کردند کجا درس می ‌خوانید و چه می ‌خوانید که آرام‌ آرام شروع به صحبت کردیم و برای ایشان توضیح دادیم و یک ‌مرتبه هم که ایشان به قم تشریف آوردند و بنده ملبّس شده بودم خدمت ایشان رسیدیم.

* سخن آخر؟

ان شاء الله همه ما عامل باشیم. لذا اول به خودم توصیه می ‌کنم و هر کس می ‌شنود که عامل باشد، حضرت امام(ره) فقط خدا و تقوا و راه رضای خدا را رفتند، این مسائل انسان را به همه‌ چیز می ‌رساند؛ ولی هر چیزی که خدا خود بخواهد، اگر انسان راه رضای خدا را پیدا کند، همه ‌چیز درست می ‌شود. / خبرگزاری حوزه

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 1
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • ۱۴:۱۰ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۰
    0 0
    خدا حفظت کنه بزرگمرد

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس