از کودکی با فرهنگ جهاد و مقاومت در دستگاه اهل بیت بزرگ شده است و خانواده اش می گویند مهدی هر چه دارد از هیات و روضه دارد. توفیقی دست داد که با جمعی از همکاران به منزل این شهید بزرگوار برویم و شهید مهدی را به روایت پدر و مادر این مجاهد شهید بشنویم.

گروه جهاد و مقاومت مشرق- شهید مهدی صابری از رزمندگان مدافع حرم و فرمانده گروهان حضرت علی اکبر(ع) نیروی مخصوص تیپ فاطمیون که در روزهای پایانی سال 93 در روز شهادت حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) به درجه رفیع شهادت نائل شد. از کودکی با فرهنگ جهاد و مقاومت در دستگاه اهل بیت بزرگ شده است و خانواده اش می گویند مهدی هر چه دارد از هیات و روضه دارد. توفیقی دست داد که با جمعی از همکاران به منزل این شهید بزگوار برویم و شهید مهدی را به روایت پدر و مادر این مجاهد شهید بشنویم. متن گفتگوی پایگاه 598 با پدر و مادر شهید مهدی صابری در ادامه می آید.
پدر شهید: «مهدی» امضاء شهادتش را از امام رضا(ع) گرفت
مهدی با صورت به زمین خورد سه گلوله همزمان سینه و پهلو و گردن مهدی را درید و خون فواره زد. ایام فاطمیه بود و سالگرد شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها که مهدی مهمان مادر شد. پدرش می گوید مهدی در وصیت نامه اش نوشته است "رسیدن به سن سی سال بعد از آقا علی اکبر برایم ننگ است تن و بدن سالم داشتن بعد از آقا علی اکبر را نمی توانم تصور کنم فرق سالم را بعد از آقا علی اکبر نمی خواهم".

درابتدا کمی درباره شخصیت شهید مهدی صابری و نحوه شهداتش توضیحی بفرمایید.

پدر شهید: سخنم را در ابتدا آغاز می کنم با دست نوشته شهید مهدی در دفتر خاطراتی که از فرزندم برجای مانده است و در جبهه های مقاومت که بودند خاطرات هر روز خود را نوشته است که من فرازهایی از آن را می خوانم. "بسمه تعالی، از اربن اربن تن اکبر شروع کرد، آرزو بر جوانان عیب نیست. هرچند هنوز هم معتقدم شهادت برای ابعاد و اندازه های جسمی و روحانی من خیلی خیلی بزرگ است ولی دوست دارم  اگر بنای زیارت آقام اباعبدالله شد این زیارت در جامع شهادت باشد و پایم را از حد فراتر می گذارم و از ارباب می خواهم شهادت به سبک و کیفیت شهادت حضرت علی اکبر لیلا باشد الهی امین" یکشنبه 29 محرم 1436.

پنج روز قبل از شهادتش یعنی 5 اسفند ماه وصیت نامه خود را نوشته است و در وصیت نامه اش خبر از شهادت اش داده است و همچنین در بار آخری که برگشت خانه به مسئول هیات محل گفته بود که من دیگر بر نمی گردم و گفته بود که مسئول هیات شان بر پیکرش نماز بخواند و پرچم هیات حضرت علی اکبر را بر روی تابوتش بگذارد.

بار آخر به مادرش هم گفته بود که من می روم و برای ایام فاطمیه برمی گردم و به شما کمک می کنم که شب شهادت حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) خبر شهادتش را دادند و برگشت اما با شهادت.

مادر شهید:
مهدی از کودکی علاقه خاصی به حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) داشت و کلاس دوم سوم دبستان بود که با هیات ام ابیها در فعالیت های مذهبی حضوری فعال پیدا کرد و از همان موقع مداحی هم شروع کرد و صدای خوبی داشت و از ابتدا خدا را شکر می کردم که خداوند این چنین فرزندی به من عطاء کرده و ارادت بسیار مهدی به حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) همیشه در زندگی کمک کارش بود و این بچه همیشه موجب سربلندی و سرافرازی من بود و با شهادتش ما را سربلند کرد و انشاء الله لغزشی در این مسیر از ما سر نزند و راه این شهید را ادامه دهنده باشیم.

شما نسبت به اعزام شهید مهدی صابری برای دفاع از حرم حضرت زینت (سلام الله علیها) رضایت کامل داشتید؟

پدر شهید: مهدی از همان ابتدایی که جنگ در سوریه شروع شد اخبار آن را پیگیری می کرد و از اوایل سال 92 که اولین شهدای مدافع حرم آمدند در تشییع ها شرکت می کرد و اصرار داشت که به سوریه برود و برای من هم که اخبار سوریه را پیگیری می کردم اجازه دادن به مهدی برای ما سخت بود و اصرار مهدی برای رفتن به سوریه موجب شد که به او بگویم اگر از مادرت اجازه گرفتی من هم قبول می کنم و به او گفتم بگذار از تبلیغ برگردم سپس با هم صحبت می کنیم.

زمانی که من از تبلیغ برگشتم ایشان خیلی خوشحال بود و اجازه مادرش را گرفته بود و روزی که می خواست برود به من گفت بابا دوست دارم اگر راضی هستی خودت من را تا پای ماشین ببری و من به او گفتم رضایت کتبی داده ام و مهدی دوباره گفت نه رضایت دلت را می گویم که من او را تا درب ماشین همراهی کردم. دفعه اول که برگشت با مادرش به مشهد رفت و بعد از زیارت در صحن حرم به مادرش گفته بود که مادر من امضای شهادتم را از آقا امام رضا(ع) گرفتم و ده روزی هم در قم ماند و شروع کرد به اصرار کردن که من بر می گردم و بعد از مخالفت من گفت پدر من دفعه اول به خاطر دلم رفتم امام الان برای وظیفه ام می روم و احساس می کنم برای افرادی مثل من واجب است که بروند.

نظام فکری شهید مهدی و عمق نگاه فرهنگی شهید مهدی ریشه در چه داشت که او را این گونه شیفته مقاومت و شهادت نموده بود؟

پدر شهید: شهید مهدی دانشجوی رشته زمین شناسی بود و در فعالیت های فرهنگی از کودکی نمونه بود. به فرموده امام(ره)، شهید سعید است و شهادت سعادت و اینکه چه چیزی موجب شد که شهادت نصیب مهدی شود ویژگی های این شهید بود. شهید مهدی عشق و علاقه بی حد به اهل بیت داشت و در مقام عمل به اهل بیت عشق می ورزید و حتی لباسی که برای مراسم عزاداری اهل بیت می پوشید از آن لباس برای مصیبت اقوام و دوستان استفاده نمی کرد و الفاظ و اخلاق خاصی نسبت به اهل بیت داشت و حضرت علی اکبر را شاه زاده علی اکبر صدا می کرد و علاقه ویژه ای به ایشان داشت و در هیات حضرت علی اکبر(ع) فعالیت می کرد و در یادداشت هایش سخن از ایشان میزند و حتی گروهان خودش در جبهه های مقاومت را به نام ایشان نامگذاری نمود.

مهدی در ایام محرم و سفر کلا در هیات خودشان مشغول بود در ستاد اعتکاف کارهای فرهنگی می کرد و در ایام فاطمیه در ستاد حدیث غربت فعالیت می کردند.
پدر شهید: «مهدی» امضاء شهادتش را از امام رضا(ع) گرفت
خود حضرتعالی سابقه مجاهدت دارید؟ این روحیه شهامت و مجاهدت در شهید مهدی چگونه به وجود آمد؟

پدر شهید: بنده در جبهه های علیه طالبان سال ها مجاهدت کرده ام و اکنون نیز برای تبلیغ دین می پردازم و من فکر می کنم که هر چه که مهدی گرفت از هیات گرفت. معمولا هر کسی که تک پسر خانواده باشد لوس می شود اما مهدی این گونه نبود و کمک کار خواهر و مادرش بود و لطف و عنایت اهل بیت به مهدی بود که عشق به پدر و مادر و خانواده در مهدی پر رنگ شده بود.

مادر شهید: در طول زندگی لقمه پاک را همیشه رعایت کرده ایم و در زمان بارداری و شیردهی مهدی هم رعایت می کردم که هرجایی غذا نخورم و جز راه حلال سعی کردیم پولی به منزل ما نیاید و یک باری که پدر آقا مهدی وام قرض الحسنه ای را برای خرید ماشین گرفته بودند مهدی مدام تذکر می داد که مادر مواظب باشید پرداخت اقساط دیر نشود که دیرکرد به وام بخورد و دیرکرد های بانکی و مسائل این چنین را اصلا قبول نداشت و بسیار نسبت به آن مواظب بود.

پدر شهید: مهدی در وصیت نامه اش نوشته است : "روضه گوش دادم مادر و شما لباس مشکی تنم کردی و به مجلس عزا بردی، مدیونت هستم پدر شما لقمه حلال به دهانم گذاشتی ممنونم، روضه لب تشنه، روضه وداع، روضه گودال، روضه در و پهلو، روضه سر بریده و همیشه هم آرزو داشتم این روضه ها بر سرم بیاید و خدا کند، یعنی می شود؟ رسیدن به سن سی سال بعد از آقا علی اکبر برایم ننگ است تن و بدن سالم داشتن بعد از آقا علی اکبر را نمی توانم تصور کنم فرق سالم را بعد از آقا علی اکبر نمی خواهم و چقدر خوب می شد که وقتی ارباب به بالای سرم می آیند تن تکه تکه ام برایشان آشنا باشد و با دیدن شباهت های بدن من و شاهزاده علی اکبر کمی از غصه بدن پاره پاره تسلی پیدا کند. خدایا نگذار آروز به دل بمیرم".

پدر به حال شما غبطه می خورم همیشه چند بر هیچ از من جلو بودی و پدری را در حق من تمام کردی دوستت دارم پدر، خدا می داند لذت بخش تر از زمانی که دستت را می بوسیدم و صورتم را می بوسیدی در عمرم نداشتم"

فضای معرفتی شهید مهدی چقدر متاثر از انقلاب اسلامی و مکتب امام و شهدا بوده است؟

پدر شهید: مهدی سرگذشت شهدا را پیگیری می کرد و مخصوصا به شهید مهدی باکری علاقه بسیاری داشت و وصیت نامه شهدا را همیشه می خواند و وقتی صحبت می کردیم همیشه از شجاعت و بصیریت شهدا سخن می گفت و کتاب های مرتبط با شهدا و انقلاب را مطالعه می کرد.

لطفی که خداوند در حق مهدی داشت جاذبه مهدی بود که نه فقط بچه های هیات و مذهبی او را دوست داشتند بلکه با جوانانی که خیلی تقید دینی هم نداشتند با آنها دوست می شد و طوری امر به معروف و نهی از منکر می کرد که در آنها تاثیر می گذاشت و به نظر من سرگذشت شهدای دفاع مقدس بود که مهدی را علاقه مند به راه جهاد و مقاومت کرده بود و از دوران نوجوانی در فضای جهاد بود.

مادر شهید: زمانی که جنگ آغاز شد مهدی مدام در صحبت هاش از سوریه می گفت و زمانی که قبر "حجربن عدی" را منفجر کردند مهدی بسیار ناراحت بود و گریه می کرد و ذکر لب مهدی همیشه آیت الکرسی بود و زمانی که بهانه رفتن به سوریه را شروع کرد به من می گفت اگر من شهید شوم خداوند یاور خانواده شهدا ست و شما تنها نمی شوید.

از اینترنت برخی از تصاویر سوریه را به من نشان می داد و می گفت مادر شما چطور راضی می شوی که من آسوده باشم و کودکان مسلمان این گونه مورد ظلم قرار بگیرند. من می دانستم که حضور در جنگ شهادت، اسارت و مجروحیت را با خود دارد و اینقدر اصرار کرد که بالاخره راضی شدم و زمانی که به مهدی اجازه رفتن دادم با رضایت کامل بود.

آخرین باری که شهید مهدی را دیدید زمان خدا حافظی را به خاطر دارید که چه حرفی بین شما و ایشان بیان شد؟

مادر شهید:
آخرین باری که مهدی به ایران آمد با هم به مشهد رفتیم و بعد از این که زیارت کردیم در صحن سقاخانه دیدم ایستاده و می خندد، به مهدی گفتم چیه مادر چرا می خندی گفت مادر امضای شهادتم را از آقا امام رضا(ع) گرفتم و من به مهدی گفتم مادر اگر تو شهید بشوی من دیگر کسی را ندارم و دستش را به سمت آسمان برد و گفت خدا هست.

مهدی در جبهه های مقاومت نقش موثری داشت و هم رزمانش به من می گفتند به مهدی احتیاج داریم و بار دوم طوری شد که من به این نتیجه رسیده بودم که حضور مهدی برای دفاع از حرم وظیفه اش است.

خبر شهادت مهدی را چطور و چه زمانی به شما دادند؟

مادر شهید: یک روز قبل از اطلاع از خبر شهادت مهدی، دوستانش زنگ زدن و گفتند کاری، گرفتاری چیزی ندارید که من همان جا بدنم سنگین شد و فهمیدیم که هر اتفاقی که می خواست بی افتد برای مهدی افتاده است و دور روز قبل از آن هم مهدی به من زنگ زد و گفت مادر برایم دعا کن کار مهمی در پیش داریم و من دیگر متوجه شدم که با آن تماسی که دوستانش گرفتند احتمالا مهدی شهید شده و فردای آن روز زنگ زدند و خبر شهادت مهدی را دادند که پدر آقا مهدی آمدند با گلوی گرفته و بغض گفتند که پسرمان شهید شد و من همان لحظه گفتم الهی شکر مگر برای شهادت نرفته بود و دیدم که پدر مهدی صدایش سنگین شد و نفسش بالا نمی آمد و سعی در آرام کردن ایشان کردیم. دلم برای خودم می سوزد که دیگر مهدی در کنارم نیست و وقتی که در جایگاه مهدی نماز می خوانم وجودش را حس می کنم و فقط دوست دارم یک بار دیگر ببینمش.

یکی از دلایلی که مهدی من به این درجه رسید قلب مهربان مهدی بود دست گیر مردم بود در مسافرت و در محل کمک کار مردم بود و حتی پول تو جیبی خودش را برای فقرا خرج می کرد و کسی که تازه ازدواج می کرد و دستش تنگ بود مهدی به من می گفت مادر اگر می شود به منزل آنها برو و برایشان کادویی و مبلغ پولی ببرید. خودم اربعین امسال که کربلا رفتیم پایین تل زینیه رفتم و به حضرت زینب سلام الله علیها گفتم بی بی جان مهدی ام فدای سرت.

پدر شهید:
نکته ای که همیشه باید مورد توجه باشد این است که ائمه هیچ وقت پیروانش را تنها نمی گذارند و همیشه در این فکر بودم که اگر خبر شهادت مهدی بیاید چگونه به مادرش و خواهرش خبر بدهم و تصور نفس این خبر دادن برایم خیلی سخت بود و وقتی که خبر شهادت مهدی را به من دادند آرامش مادرش برای ثابت کرد که اهل بیت خودشان مراقب پیروانش هستند و  بی تابی نکرد و روز که برای تشیع رفت فقط نگاهش به صورت مهدی بود.

صحبت های پایانی ام را با فراز آخر وصیت نامه مهدی به پایان می رسانم که نوشته است: " مادر و پدر سرتان را جلوی ارباب (سیدالشهدا) و بی بی لیلا بالا بگیرید و هزاران نفر مثل من فدای یک نگاه ارباب و به گل روی آقا علی اکبر این طوری تازه یک مقدار شبیه اهل بیت می شوید برایتان از خدا اجری جزیل و صبری جمیل می خواهم یا علی اکبر"
* پایگاه 598

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس