وی در ادامه میگوید: شهدا انتخاب شده هستند. هر شهیدی یک خصوصیت خاصی دارد که در او نهفته است و بعد از شهادتش محرز میشود. خصوصیت خوب را همه می پسندند. معمولا شهید بعد از رفتنش جلوههایش را نشان میدهد. کسی نمیتواند بگوید که او نسبت به بقیه مستثنی است چون همه شهدای ما جلوههایی داشتهاند. امکان دارد ما ببینیم و امکان دارد بعد از شهادت متوجه شویم. یک چیزهایی از این خصوصیات خاص آنان در طول حیاتشان به خاطر اعمال خوبی که دارند مشخص میشود اما یکسری هم بعد شهادت مشخص میشود. برادران ما هم همینطور بودند. آنها را بیشتر بعد از شهادتشان شناختیم. و در این مواقع است که انسان متوجه میشود چه نعمتهایی داشته و از دست داده است. مخصوصا کسانی که در اطراف شهید با او زندگی میکنند. مثل خانواده.
اصغری ترکانی با اشاره به شاخصه مهم رفتاری برادران شهیدش گفت: توصیف برادرانم برایم خیلی سخت است. ما همیشه در جبهه بودیم. من خودم پیش از شروع جنگ هم در جبهه بودم. خیلیها رفتند و آمدند و خیلیها هم آرزوی شهادت داشتند. اما چنین توفیقی نصیب هر کسی نمیشود. من وقتی به خودم نگاه میکنم، میبینم خیلی با برادران شهیدم فاصله دارم. شاید بیشتر آن هم برمیگردد به تقوا. هر چه تقوا بیشتر باشد، ارزش فرد هم بیشتر است. من نتوانستم به تقوای برادرانم برسم.
برادر شهیدان اصغری ترکانی با اشاره به شرایط سخت روزهای جنگ میگوید: بعد از آغاز جنگ هیچ وقت ما 5 برادر نتوانستیم دور یک سفره بنشینیم. چون همیشه یا یکی دو نفرمان در منطقه بودند. یا مجروح شده و در بیمارستان بودند. شبی که علی اصغر شهید شد، علی و علی اصغر و محمدرضا سه برادرم در منطقه مجنون و در عملیات خیبر شرکت داشتند. شب اول محمدرضا شهید میشود. چون محورهایشان جدا بود، برادرها با خبر نمیشوند. علی در گردان دیگری بود و او هم از ناحیه شکم مورد اصابت گلوله قرار گرفت و مجروح شد. او را به عقب برگرداندند. علی اصغر در محور طلائیه بود. در جهت بصره وقتی عراق طلائیه را میگیرد، او را به شهادت میرساند. سه برادر در سه محور جدا در این عملیات حضور داشتند. یکی دو نفر از شهدا را چون در منطقه جفیر بودند توانستند پیکرشان را به عقب منتقل کنند، اما مابقی شهدا در منطقه ماندند. چون پل طلائیه بسته شده بود و دیگر دست نیروهای ما نبود، که بتوانند مجروحین یا شهدا را تخلیه کنند. به همین دلیل پیکر علی اصغر در همان منطقه ماند.
او با اشاره به دو تن از برادران شهیدش که هر دو روحانی بودند میگوید: علی اصغر در سپاه بود. مسئولیت عقیدتی سیاسی لشگر علی ابن ابیطالب را به عهده گرفت و بعد از آن معاون آقای سعیدی فرمانده لشکر شد. یادم میآید خیلی کوچک بود که حاج علی اکبر برای درس جامع المقدمات میرفت، او هم همراهش می رفت. پدر خانمش هم معمم محلمان بود. شد داماد آقای بهشتی که الان هم به عنوان امام جماعت مسجد شناخته شده. از همان ابتدا علاقه زیادی به روحانیت داشت. قاری و حافظ قرآن هم بود. ما در یک خانواده مذهبی زندگی کردیم و برادران هم طبیعتا علایقی در این زمینه داشتند و به قم رفتند. آنجا هم وارد سپاه قم شدند و هم درس حوزه میخواندند. علی اکبر که ده سال روحانی بود. علی اصغر هم که الان پیکرش آمده در حال گذراندن دروس خارج فقه بود که به شهادت رسید.
سه تن از برادران اصغری ترکانی به شهادت رسیدهاند و یک تن از آنان نیز از جانبازان هشت سال دفاع مقدس میباشد. «شهید محمدرضا اصغری ترکانی» به همراه «شهید علی اصغر اصغری ترکانی» در عملیات خیبر حضور داشت و به فاصله چند روز از او به شهادت رسید. پیکر او در همان ایام به نزد خانواده بازگشت و به خاک سپرده شد. اما پیکر شهید علی اصغر در منطقه ماند و در شمار شهدای مفقود الجسد جای گرفت. برادر سوم و بزرگتر «شهید علی اکبر اصغری ترکانی» در سال 65 و در منطقه حاج عمران بر اثر انفجار مین به شهادت رسید که پیکر او نیز مفقود شده و تاکنون نیز بازنگشته است.
پاسدار شهید حجت الاسلام «علی اصغر اصغری ترکانی» متولد 1342 بود که از قم به جبهههای حق علیه باطل اعزام شد. او که مسئول عقیدتی سیاسی لشگر 17 علی ابن ابیطالب(ع) بود، سال 62 در عملیات خیبر شرکت کرد و بر اثر اصابت ترکش به سرش در منطقه مجنون و در سن 20 سالگی به شهادت رسید. پیکر او بعد از گذشت 31 سال از شهادتش در عملیات اخیر تفحص کمیته جستجوی مفقودین کشف و شناسایی شد.