کد خبر 1529006
تاریخ انتشار: ۳۱ شهریور ۱۴۰۲ - ۱۶:۲۳

به گزارش مشرق، کانال حرف حساب در ایتا مطلبی را با عنوان کمپوت خنک که برگرفته از صفحه ۱۵۸ کتاب «ف.ل.۳۱» روایت زندگی شهید مهدی باکری، فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا نوشته علی اکبری مزدآبادی است را منتشر کرد:

بچه‌ها یک کمپوت گیلاس از یخچال در آوردند و جلوی آقا مهدی گذاشتند. من حواسم بود. آقا مهدی یک لحظه دستش را به بدنهٔ کمپوت چسباند و بلافاصله کشید. لحظاتی گذشت و بچه‌ها وقتی دیدند آقا مهدی کاری به کمپوت گیلاس ندارد خواستند خودشان کمپوت را باز کنند. آقا مهدی مانع شد.

من متوجه شدم که آن‌ها بگی نگی ناراحت شده‌اند. من آهسته در گوش آقا مهدی گفتم: «به نظرم این بچه‌ها ناراحت شدنا!» گفت: «چرا؟ چطور؟» گفتم: «به‌خاطر همین نخوردن شما! اجازه بده این کمپوت رو باز کنن یه کم بخورین.»

آقا مهدی چند بار زیر لب استغفار گفت و بعد ادامه داد: «خدا شاهده من نمی‌خواستم این حرف رو بزنم. من اهل این نیستم که خودم رو نشون بدم، ولی به‌خاطر دل شما و این که از دست من ناراحت نباشین می‌گم؛ اگر توی این هوای گرم من این کمپوت رو بخورم، دلم خنک می‌شه و جیگرم حال میاد؛ ولی بعدش وقتی که می‌رم توی خط، پیش رزمنده‌هایی که توی این گرما دارن کار می‌کنن و زحمت می‌کشن، ممکنه یا اونا حرف من رو قبول نکنن، یا من حرف اونا رو نفهمم. من باید هم‌رنگ و هم‌دل اونا باشم تا حرف همدیگه رو خوب متوجه بشیم و بفهمیم.»

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 6
  • در انتظار بررسی: 31
  • غیر قابل انتشار: 0
  • IR ۱۷:۱۳ - ۱۴۰۲/۰۶/۳۱
    16 5
    درود بر الگوهای انسانیت.
  • IR ۱۸:۲۰ - ۱۴۰۲/۰۶/۳۱
    0 0
    خدارحمتتون کنه واقعا چی بودیم چی شدیم
  • IR ۱۸:۲۰ - ۱۴۰۲/۰۶/۳۱
    0 0
    خدارحمتتون کنه واقعا چی بودیم چی شدیم
  • IR ۲۰:۵۰ - ۱۴۰۲/۰۶/۳۱
    3 5
    راه شهدا از حكومت جدايت درود!!!
  • IR ۲۲:۰۶ - ۱۴۰۲/۰۶/۳۱
    3 8
    اوج عرفان
  • IR ۲۳:۵۱ - ۱۴۰۲/۰۶/۳۱
    0 0
    خب جلسه رو هم تو خاکریز برگذار میکردن زیر خورشید

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس