گروه فرهنگی مشرق - ماجرای فیلم«خانه پدری» هم از آن ماجراهاست که کم کم دارد برای فرهنگ و هنر ما به یک چالش بزرگ تبدیل می شود. چالشی که حالا ظهور و بروز چندباره اش در نظام جمهوری اسلامی ایران دیگر دارد به یک شوخی تبدیل می شود. شوخی تلخی که حاصل نبود نظارت جدی و متعهد در بخش فرهنگ و هنر است.
شوخی تلخی که حتی نگاهی سرسری به کلیت ماجرای آن باعث تعجب و نگرانی دلسوزان فرهنگ اسلامی خواهد شد . شوخی تلخی که گویا تمامی ندارد و عدهای تلاش میکنند تا فیلم پرحاشیه بسازند و از پس آن برای فرهنگو هنر کشور چالش ایجاد کنند. درست مثل یکی که تلاش دارد تا در نبود نظارت و امنیت جدی در یک جغرافیای فرضی خانوادهای را عصبی کند و هرروز جلوی آن خانه میایستد و دشنام میدهد که بعد،یا کتک بخورد یا دستگیر شود و یا در هر صورت دیگر مظلوم نمایی را دستمایه کند و فریاد وا آزادیا سردهد. اما این شوخی تلخ و نگران کننده چیست؟
در ساختار فرهنگی نظام جمهوری اسلامی ایران یک فیلم ساخته می شود به نام خانه پدری. فیلمی که داستان تکان دهنده ای دارد و زیر پوستی ایرانی ها و خصوصا ایرانی های سنتی و مذهبی را جماعتی بدوی وحشی میخواند. استنادم برای این ضدایرانی و مذهبی بودن چیست؟
کافی است داستان فیلم را با هم مرور کنیم: در زمان قاجار و در یک خانواده مذهبی و سنتی، پدر خانواده با استناد به صحبتهای برادرش به دختر جوان خود شک می کند. عموی خانواده معتقد است که برادرزاده جوانش با پسری ارتباط داشته و حالا برادرش باید این لکه ننگ را پاک کند. پدر خانواده ،همسر و بقیه بچه ها را به بهانه ای بیرون می فرستد. خودش میماند و دختر جوان و پسر ده یازده ساله اش. او دخترش را میگیرد و سر اورا با یک گونی میپوشاندو از پسرش می خواهد با گرز چوبی، محکم به سر خواهرش بکوبد. پسر هم با چند ضربه مغز خواهر را متلاشی میکند. بعد همانجا در اتاق چاله ای میکنند و دختر را دفن می کنند. به همسر و بقیه هم میگویند که دختر از خانه گریخته است...این آدمها و این نگاه و این اتاق می ماند تا زمان حال.زمان حالی که هنوز آدمها و نگاههایشان همان است که بو.د و ...
فیلم آنقدر تکاندهنده بود که در زمان پخش این فیلم خانمی در سالن اکران مردمی و پس از دیدن شکستن سر دختر حالش بد می شود و به بیمارستان منتقل می شود.
همان وقت ها هم خیلی ها فیلم را ضد ایرانی و ضد اسلامی دانستند و آنقدر شواهد و قرائن در فیلم می دیدند که بر عقیده شان استوار بمانند.
تا اینجای قضیه را داشته باشید. حالا تصور کنید این فیلم اگر در کشور دیگری ساخته میشد چه اتفاقی می افتاد. اول اینکه در کشورهای پیشرفته امکان ساخت پیدا نمی کرد.اصلا اگر در فیلمی آمریکایی حتی به پرچم آمریکا توهینی شود و بعد اصلاح نشود امکان ندارد که اجازه ساخت بگیرد. فیلمساز آمریکایی که یک فیلم ضداسراییلی ساختهبود، می گفت: به اینطور فیلمها اگر هم در آمریکا اجازه ساخت بگیرد در اکران، سینمادارها و مردم بایکوتش می کنند و محال است اکران شود. اگر هم به فرض محال با لطایف الحیل مجال اکران بگیرد خود مردم اجازه نمی دهند فیلمی که به کشور یا مذهب آنها اهانت کرده است نمایش داده شود و بلایی به سر فیلم می آورند که کارگردانش دیگر خیال ساخت فیلمی ضد آمریکایی یا اروپایی هم در سر نپروراند و ...
اما حالا در کشور ما چه اتفاقی می افتد. نظارت که تقریبا خواب است و کارگردان به سادگی و بی هیچ ممانعتی و فقط با استفاده از اعتبار نامش فیلم را می سازد و به جشنواره فیلم فجر(جشنواره سینمایی انقلاب اسلامی) هم میفرستد . بعد،وقتی جماعتی از اهالی رسانه یا دلسوزان فرهنگ و علاقمندان ایران اسلامی معترض می شوند و از مسولان می خواهند مانع از اکران فیلم شوند،رییس سازمان سینمایی که باید بیش از همه دلش برای نام ایران و اسلام بتپد تلاش می کند تا به هر ضرب و زوری فیلم را اکران کند.
اول وعده اصلاح میدهد و اینکه با جامعه شناسان و روان شناسان حرف میزنیم و فیلم را اصلاح می کنیم و ...اما مگر می شود؟ خود او هم به سرعت می فهمد که این ضدیت با ایران و اسلام درتاروپود قصه تنیده شده و قابل اصلاح نیست .پس به چاره ای دیگر می اندیشد.
این بار مدعی می شوند فیلم را فقط در سینما آزادی و چند سینمای دیگر تحت عنوان هنر و تجربه اکران می کنند .اما این راه هم منطقی نیست.
فیلمی که ایرانی ها را اینگونه نشان می دهد فرقی نمی کند در 5 سینما اکران شود یا 50 سینما.ایرانی جماعت اجازه نمی دهد فیلمی که به ایرانی بودنش یا مسلمانی اش توهین کند حتی در یک سینما اکران شود و حتی روی یک نفر تاثیر بگذارد.همین ها هم باعث می شود همان جماعت متعهد و دلسوزی که به جاهای نهادهای نظارتی بی هیچ نفع مادی و غیرمادی بر فیلم ها نظارت می کنند دوباره وارد میدان شوند.
نیروی پرانگیزه و متعهدی که آنقدر انرژی صرف نظارت و تلاش برای اکران فیلم های
بی حاشیه کرده که با وجود خستگی همچنان محکم ایستاده اند.
حالا اما از اینجا حکایت بامزهتر میشود.جماعتی شبهروشنفکر که مدعی روشنفکری هستند به نفع فیلم وارد میشوند.مخالفان را چماقدار و بیتجربه و ضدهنر مینامند و مدعی هستند که برای رعایت اصل آزادی و آزاداندیشی حتی فیلمی اینچنینی باید اکران شود.
حتی کار به جایی میکشد که فلان رسانه که تمام هدفش دیدهشدن و کلیک خوردن است، تهدید به افشاگری میکند که چهره مخالفان فیلم را افشا خواهد کرد و ...
باور کنید همه اینها در نظام جمهوری اسلامی ایران و بیش از سیستال پس از پیروزی انقلاب اتفاق میافتد. باور کنید حامیان فیلم؛ مدیران سازمان سینمایی و گروه هنر و تجربه و ....هستند و مخالفان فیلم که هر روز با عنوان چماقدار و ضدهنر و ضدآزادی قلمداد هستند همان گروه جوانان مومن و انقلابی هستند که فقط دلشان برای انقلاب میتپد،برای نظام و برای ایران اسلامی
* محمدرضا پارسا