به گزارش مشرق، صفحه اینستاگرام مرزوبوم روایت صدیقه صارمی، رزمنده، مربی نهضت سواد آموزی و مربی پرورشی دهه ی ۶۰ تبریز از عملیات بیت المقدس را منتشر کرد: یک روز در بیمارستان صدای ناله رزمندهای توجهم را جلب کرد. دو سه تا اتاق را که سر زدم بالاخره منشأ صدا را پیدا کردم. صدای ناله گروهبان جوانی بود. فکر کردم تازه به هوش آمده و از درد مینالد. پروندهاش را خواندم، از نیروهای تیپ ۷۷ ارومیه بود.
چند ساعتی از عملش میگذشت. به زبان ترکی در گوشش گفتم اگر آب میخواهی بدهم، اگر دردت خیلی زیاد است مسکن بزنم؟
پرستار بخش گفت: نیم ساعت پیش ایبوپروفن زدیم.
نشستم نزدیک تختش و شروع کردم به صحبت تا آرام شود. ملافه را کشیده بود روی صورتش و کنار نمی زد.
از زیر ملافه گفت: خانم پرستار، من یک دختر دو ساله دارم. هر وقت از ماموریت بر میگشتم میدوید جلو، دستم رو باز میکردم تا بیاید بغلم.
اینها را گفت و هق هق گریه کرد. بعد دستهایش را از زیر ملافه بیرون آورد. نارنجک در دستش منفجر شده بود و هر دو دستش از مچ قطع شده بود.
گفت: حالا با این دستها چطور دخترم را در آغوش خواهم گرفت؟
به زور خودم را از اتاق کشیدم بیرون. دلم میسوخت و نتوانستم جلوی گریهام را بگیرم.
*بازنشر مطالب شبکههای اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکهها منتشر میشود.