
زمانی که انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) شروع شد، عادل عظیم خانی در کلاس دوم راهنمائی تحصیل میکرد و نوجوانی بیش نبود، خیابان محل زندگیشان محل تجمع انقلابیون بود به همین جهت خود به خود بدان سو کشیده شد و به صفوف مردم پیوست.
در سال 58 بنا به فرمایش حضرت امام خمینی (ره) با تشکیل ارتش بیست میلیونی در انجمن مدرسه و پایگاههای سپاه به فعالیت پرداخت.
پاییز سال 61 به مناطق عملیاتی اعزام شد تا از مرز عقیده و ایمان پاسداری کند و چندین بار از ناحیه دست، سینه و پا مجروح شد. با روحیه انقلابی که داشت در راه خدمت به امام(ره) و اسلام از هیچ کوششی دریغ نکرد و در عملیاتهای مختلفی همچون والفجر مقدماتی، والفجر 8 و ... شرکت داشت و در یکی از عملیاتها یکی از دستهایش از کار افتاد.
بیباکی و نترسی او هنگام عملیات، زبانزد رزمندگان بود. هنگامی که مسؤولیت قائم مقامی گردان را بر عهده داشت، شب تا صبح به همسنگرانش سرکشی میکرد و با شوق بسیار و تواضع فراوان آنان را دلگرم میکرد.
دوستانش میگفتند عادل خواب شهادت خویش را دیده و میدانست در عملیات کربلای 8 شهید میشود و آنچنان شد.
در فرازی از وصیت نامه شهید عظیم خانی آمده است:
روی قبرم مثل برادر (شهید) فتحعلیزاده، گِلی باشد زیرا در شهرمان کسانی هستند که نان روزمره خود را نمیتوانند پیدا کنند و در زیر سقفهای گلی زندگی میکنند.
در فرازی از وصیت نامه شهید محمد فتحعلی زاده آمده است:
سر قبری و سنگ قبر برایم نسازید و قبری بسیار ساده و گِلی با یک تکه حلبی کوچک و نباتی بگذارید تا یادتان همیشه باشد که هنوز در حلبیآبادها و روستاهای دور افتادهمان، مادران، خواهران، برادران و پدران مان حسرت غذای روزانه را می کشند.