محمدحسين در خواب ديده بود پيراهن شهادت تقسيم مي‌كنند و تن پوش او پهلو دريده است، چند روز بعد پهلويش گلوله خورد / مهم نيست از كدام نسل انقلاب باشي. اين روزها دروازه شهادت باز شده است و اهل دل راهي جبهه مقاومت اسلامي مي‌شوند.

به گزارش مشرق، مهم نيست از كدام نسل انقلاب باشي. اين روزها دروازه شهادت باز شده است و اهل دل راهي جبهه مقاومت اسلامي ميشوند. سربازان امام خامنهاي اين روزها چه غريبانه و خاموش دل را راهي حريم اهل‌‌بيت ميكنند و جان را فداي حرم اهلبيت. اما در كنار اين شيرمردان، زنان با صلابتي هستند كه اگر نبودند شايد هيچ مدافع حرمي نبود.

سيده زهرا حسيني
نيا، همسر شهيد مدافع حرم محمد حسين سراجي از نسل چهارم انقلاب است كه در عنفوان جواني همسر و شريك زندگياش را راهي ميدان نبرد كرد و صفت همسر شهيدي را براي خود انتخاب نمود.

به گزارش روزنامه جوان، آنچه در پي مي
آيد روايتي است از همسرانههاي شهيد مدافع حرم محمدحسين سراجي از رزمندگان لشكر 17 علي بن ابيطالب(ع) قم.

همانطور كه دوست داشت به ديدار خدا رفت

خانم حسينينيا چند سال داريد، چطور با همسرتان آشنا شديد؟

من سيدهزهرا حسينينيا ، متولد1373 اهل قم، همسر شهيد مدافع حرم محمدحسين سراجي هستم. محمد حسينم متولد 6 ديماه 1359 بود. من و محمدحسين از كودكي هم محله بوده و با خانواده همديگر آشنا بوديم. آن زماني كه محمدحسين به خواستگاريام آمد من تنها 14 سال داشتم. مراسم خواستگاري كاملاً سنتي بود. آن زمان محمدحسين دانشجو و عضو فعال بسيج بود. ايشان شغلي نداشت اما پدرم گفت فقط به خاطر اينكه ايمان دارد و مومن است، ميپذيرم كه دامادم شود. من هم قبول كردم، محمدحسين بسيار مظلوم و سر به زير بود. مراسم عروسي ما بسيار ساده و سنتي در خانه بر گزار شد. سال 1386 بود كه زندگي سراسر عشقمان را در كنار همسرم آغاز كردم.

چطور شد كه همسرتان دفاع از حرم را انتخاب كرد؟

محمدحسين پنج سال پيش به جمع سبزپوشان سپاه پاسداران در آمده بود. بسيار از شهادت و رفتن صحبت ميكرد. ميگفت: من خيلي زود ميروم. خيلي در اين دنيا نميمانم. دائم از شهادت صحبت ميكرد و ميگفت دعا كن شهيد شوم. من هم ميخنديدم. ميگفتم كه شكرخدا ما در جنگ نيستيم. آخر چطور ميخواهي شهيد شوي. ميگفت تو دعا كن من شهيد ميشوم. محمدحسين خيلي كم حرف بود. خوب به ياد دارم يكي از دوستانش تعريف ميكرد: به محمد حسين گفتم حرفي بزن چرا آنقدر ساكتي؟ ميگفت اگر ميخواهي خدا به تو نگاه كند بايد كم صحبت كني.

از شهيد فرزندي هم داريد؟ چند سال در كنار ايشان زندگي كرديد؟

من هشت سال در كنار محمدحسين زندگي كردم. او همه زندگي من بود. همه دارايي من بود. حاصل زندگيمان هم دو فرزند پسر به نامهاي امير علي و امير محمد است. اميرعلي متولد 1389 و اميرمحمد متولد 1393 است. همسرم محمدحسين بسيار مهربان، مظلوم، با وقار، متين، خوش اخلاق و مهمان نواز بود. بسيار دوست داشت كه پسرهايمان ادامه تحصيل بدهند. خيلي علاقهمند بود كه فرزند بزرگمان يك علامه شود. به من هم سفارش ميكرد كه همواره زيارت عاشورا بخوانم. حتي روزي يك مرتبه.

از چه زماني بحث دفاع از حرم در خانه شما به ميان آمد؟

اولين مرتبهاي كه شهيد سراجي گفت قصد رفتن و دفاع از حرم عمه سادات را دارد، يك سال پيش از شهادتش بود. در اين يك سال ميگفت كه براي دفاع از حرم خواهد رفت اما خانواده ميخنديدند و حتي فكرش را هم نميكردند كه شايد حسين راست بگويد اما من ميدانستم كه واقعاً قصد رفتن دارد. اولش كه گفت ميخواهم بروم گفتم محمد حسين من با دو بچه چكار كنم؟ ميگفت خدا بزرگ است اگر روزي من نباشم، خدا هست كه مواظبتان باشد.

بعد من گفتم ميدانم كه خدا بزرگ است و هميشه مواظب ما خواهد بود ولي قبول كن كه سخت است. در جواب ميگفت تو دوست داري كه تروريستها و تكفيريهاي داعشي به سمت حرم بيبي زينب (س) بروند و به حرم عمه سادات تعدي كنند. محمد حسينم ميگفت اگر ما نرويم و براي دفاع از اسلام و مردم مظلوم مسلمان كاري نكنيم، آنها به خاك ما ميآيند و در شهرهاي ما وارد جنگ خواهند شد.

به نظر شما چه شاخصههاي اخلاقي در وجود محمدحسين سراجي بود كه او را به دفاع از حرم بيبي زينب(س) كشاند؟

نماز اول وقت ايشان در هيچ شرايطي ترك نميشد. زيارت عاشورا را هميشه بعد از نماز ظهرهايش ميخواند. آنقدر زيارت عاشورا خوانده بود كه حفظ شده بود. نه فقط بعد از نماز ظهر، بلكه هرموقع وقت پيدا ميكرد زيارت عاشورا را زمزمه ميكرد. آنقدر خواند كه باايمان به خدا به بند بند اين زيارتنامه عمل كرد. گاهي اوقات نيمههاي شب كه بيدار ميشدم، متوجه ميشدم كه در رختخوابش نيست. از جا پا ميشدم و ميديدم زمان طولاني است كه سر به سجده گذاشته و با خداي خودش راز و نياز ميكند. وقتي از روي مهر بلندش ميكردم، ميديدم صورتش پر از اشك شده است. همرزمان و دوستانش ميگفتند كه حسين تا فرصت پيدا ميكرد، سريع ميرفت زيارت عاشورا ميخواند و در خلوت خودش با خدا راز و نياز ميكرد.

اولين اعزامش چه زماني بود؟

همسرم خيلي پيگير اعزام شده بود و نهايتاً اواخر آذرماه 1394 راهي شد. اين اولين باري بود كه ميرفت. وقت رفتن رو به من كرد و گفت: زهرا برايم دعا كن كه شهيد شوم. گفتم محمد حسين دلم برايت تنگ ميشود، گفت عيبي ندارد فداي دل زينب. . . بچهها هم كه حال و هواي خودشان را داشتند. پسركوچكم چندان متوجه نبود اما پسر بزرگم ميگفت بابا نرو. پدرش هم ميگفت زود ميآيم پيشت بابايي. آخرين لحظات جدايي ما از محمد حسين ساعت 5 صبح بود. خودم ساكش را بستم و از زير قرآن ردش كردم و آب پشت سرش ريختم و رفت. در آن لحظات ديدم كه جانم ميرود.

از مسئوليت شهيد در منطقه عملياتي اطلاع داريد؟

همسرم از نيروهاي خطشكن عمليات بود و اولين شهيد عمليات نبلوالزهرا. محمدحسينم 45روز در منطقه بود. همسنگر زندگيام از ناحيه پهلو مورد اصابت تركش دشمن قرار گرفته و به شهادت رسيده بود. همانطور كه دوست داشت مجروح و شهيد شد. پيكرش توسط يكي از دوستانش به نام حسين رضايي كه ايشان هم بعدها به شهادت رسيد، به عقب آورده شد.

همرزمان و دوستان محمدحسين كه در منطقه حضور داشتند برايم تعريف كردند كه حسين در منطقه به بچهها گفته بود من دوست دارم مثل مادرمان حضرت زهرا(س) از پهلو مجروح شوم و به شهادت برسم. با عنايت خدا و لطف خانم حضرت زهرا(س) همانطور هم شد.

چطور از شهادت همراه زندگيتان مطلع شديد؟

دو روز قبل از اين كه خبر شهادت را از طريق كسي ديگر متوجه شوم خوابي ديدم. ساعت 3 نصف شب به من زنگ زدند وگفتند كه آقاي سراجي به آنچه ميخواست دست يافت شهادتش مبارك باشد. همان لحظه از خواب بيدار شدم. ساعت دقيقاً 3 نيمه شب بود. آنجا بود كه ياد صحبتهايم با شهيد افتادم. دوماه قبل از رفتنش با هم نشسته بوديم و محمدحسين ميگفت زهرا من شهيد ميشوم، ولي من به محمد حسين گفتم نه، پدر من هم در جبهههاي هشت ساله حضور داشت اما شهادت نصيبش نشد، شهادت لياقت ميخواهد، تو هم برميگردي پيش خودم، با همه اين حرفها همسرم فقط لبخند ميزد. وقتي هم كه خبر شهادتش را به من دادند، با خود گفتم واقعاً لايق شهادت بودي كه شهيد شدي. محمدحسين اولين شهيد مدافع حرم عمليات نبل الزهرا شد. اولين كسي كه لايق شهادت شد. دو روز بعد از شهادت خبر آسماني شدنش را به ما دادند. 13 بهمن ماه سال 1394 او به آرزويش رسيد و به ديدار دوستان شهيدش رفت.

از آخرين همكلاميتان برايمان بگوييد، چه صحبتي با شما داشتند؟

آخرين باري كه تلفني با شهيد حرف زدم به او گفتم من ديگر تاب و طاقت ندارم خواهشاً ديگر كافي است، برگرد. گفت بايد تحمل كني شايد ديگر اصلاً نيايم. محمدحسين در منطقه خوابي ديده بود كه همرزمش بعد از شهادتش برايم تعريف كرد. محمد حسين براي همرزمانش اينگونه روايت كرده بود كه در خواب ديدم لباس شهادت را بين بچهها تقسيم ميكردند، در انتها يك لباس كه از ناحيه پهلو پاره شده بود، ماند و من آن لباس را پوشيدم. چه زيبا خدا مزد اخلاص و مجاهدتهاي محمدحسين را با شهادت در ركاب مولا داد و سرانجام با عشقي كه به حضرت زهرا(س) داشت مثل بيبي به ديدار خدا رفت. محمدحسين همانطور كه دوست داشت با خدا ملاقات كرد. همسرم در وصيتنامهاش از خدا خواسته بود «بارالها دوست دارم تو را درحالي ملاقات كنم كه در خون خود غوطهورم و دست و پا ميزنم.» اينگونه همسرم شهد شيرين شهادت را نوشيد و به ديدار حق شتافت. مراسم تشييع شهيد به گونهاي بود كه از حرم حضرت معصومه(س) تا گلزار شهدا جمعيت بود. بيشتر آنهايي كه براي مراسم شهيد مدافع حرم آمده بودند از جوانان بودند؛ جواناني كه نه انقلاب را ديدهاند و نه جنگ را درك كردهاند، اما معناي ايثار شهداي مدافع حرم را خوب ميدانند. محمدحسينم بعد از بدرقه مردم شهيدپرور درگلزار شهداي عليبن جعفر(ع) به خاك سپرده شد. بسياري از شهادت محمدحسينم خوشحال و خرسند بودند و ميگفتند حيف بود او طوري ديگر به ديدار خداي خود برود.

حتماً شنيدهايد كه برخي در خصوص شهداي مدافع حرم كنايهميزنند، پاسخ شما چيست؟

واقعا اين فكر غلطي است كه بعضيها ميگويند مدافعان حرم براي پول ميروند، همسر من وقتي راهي شد ميگفت من فقط به خاطر دفاع از حريم حضرت زينب(س) و به خاطر دين و اسلام ميروم تا دينم تا شريعت و اسلام را زنده نگه دارم. ميروم تا مدافع ناموس حسين بن علي باشم. ميروم تا پرچم اسلام در آن سوي مرزها هم به اهتزاز درآيد. درباره آنها و مقام و مرتبه اين شهدا به فرموده امام خامنهاي اشاره ميكنم: «در رواياتمان موارد زيادي داريم كه ائمه(ع) به عدهاي از شهدا اشاره كردند و گفتند كه اينها اجر دو شهيد را دارند. در مورد يك گروهي از مجاهدان زمانِ ائمه(ع) روايت است كه اينها در روز قيامت از روي شانههاي بقيه مردم عبور كرده و به بهشت ميروند؛ خدا اينها را پرواز ميدهد. من درباره شهداي شما چنين تصوري دارم؛ من خيال ميكنم اينها همانهايي هستند كه هر يك شهيدشان، اجر دو شهيد دارد؛ گمان ميكنم اينها از جمله كساني هستند در روز قيامت - كه همه ما گرفتاريم، همه ما مبتلا هستيم؛ در روز قيامت اوليا هم مبتلا هستند؛ در آن روز- اين جوانان، فرزندان، همسران و پدران ما به لطف الهي به سمت بهشت پرواز ميكنند و ديگران به حال اينها غبطه ميخورند، اينها از اين قبيلاند.»

و سخن آخر.

بيبيجان زينب(س)، دوست دارم از صبري كه خودتان داريد به من هم عطا كنيد تا بتوانم آنطور كه همسرم دوست داشت فرزندانش را تربيت كنم. بيبي جان برايمان دعا كنيد. دعا كنيد كه عفت و حجاب از ما دور نشود. خيلي خوشحالم كه سعادت همسر شهيد بودن را پيدا كردم و احساس ميكنم خداوند و اهلبيت(ع) به خصوص حضرت زينب(س) به بنده حقير عنايت داشتند. من تا به امروز به ديدار حضرت آقا نرفتم و اين آرزوي من است كه ايشان را ببينم.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 1
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • علیزاده ۲۲:۲۰ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۳
    0 0
    اولین شهید عملیات آزادسازی نبل والزهرا شهید سعید علیزاده از بچه های اطلاعات شناسایی بودند که در شب عملیات تاریخ 1394/11/12 به شهادت رسید .ویکی از فرماندهان حزب الله به نام ذوالفقار از قبل در جلسه ای وعده شهادت در این عملیات را به ایشان داده بودند وگفته بودند شما در این عملیات جزو اولین شهدا هستید .

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس