کد خبر 566879
تاریخ انتشار: ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۲:۰۹
به گزارش مشرق، منصور نظری شعری سروده است و آن را به علمداران لشکر فاطميون، شهدای مدافع حرم عزيز حسني،  ايوب رضايي، غلام يحيي رحماني و شهداي  دلیرمرد تيپ زينبيون شهيد صابر حسین، شهيد محسن علي، شهيد سید حسین مظفر، شهيد سید غلام و شهید نقيب علي که امروز در شهر مقدس قم عاشقانه تشییع شده و به خاک سپرده شدند تقدیم کرد.


دل از لاله پریشان زِ تنهاییِ یاسی - به پا کرده به دل‌ها چنان شورِ حماسی
که هر گوشۀِ عالم به پا کرب و بلایی ست - وَ عالم همه بی‌تابِ مُنجیِ نهایی ست

به اولادِ گل یاس، دهد تا که به جان پاس -  به خون غرقه حرم را طواف آمده عباس
زِ بَس لاله دمیده زِ خونِ ‌دلِ عاشق – شده دشتِ حلب چون غزل زارِ شقایق

به باغی همه گُل‌ها پریشان دلِ نرگس - زِ عطر خوشِ زهرا، ظهورانه رسد حِس
سحر دف زن و تنبور، زند حادثه را شور - به پا گَشته غباری به نزدیکیِ آن دور

سواری رسد از راه، علی سیرت و صورت – خدا آینه‌ای را، نه یک‌ذره کدورت
دل‌آشوبیِ عالم به او دارد اشارت – قریب آمده او را سحرگاهِ بشارت

نه دور آنکه بگیرد جهان را دَمِ عیسا- سَحَر خواند اذان را مسیحا به کلیسا
 نمانَد به ابد تا شبِ حادثه باقی -  رسد در پِیِ مهدی، مسیحا به تَلاقی  

به میخانۀِ زهرا قمر آمده ساقی - برآشفته زِ مستی، یمانی و عراقی  
 در این باغِ شقایق، غریبانه زِ داغی - غمِ یاسِ کبودی به دل دارد عَقاقی

 بخیزید، بخیزید زِ جا لشکرِ عُشاق- که دارد خبری داغ، طربناکیِ این باغ
بِشورید بِشورید که هنگامۀِ شور است – وَ کامِ همه هستی، عطشناکِ ظهور است

هلا اهل دوعالم ظهورش چه قریب است – جهان مستِ شمیمِ ظهورانۀِ سیب است
ببینید ببینید پریشانیِ هستی- قمر، باده، غزل، نِی، علمداری و مستی

بگیرید بگیرید بر این غلغله دستی - که هنگامِ وفا شد به آن عهدِ الستی  
برآیید برآیید زِ خویش و دگر آیید- زِ اسرار الهی همه باخبر آیید  

بگیرید بگیرید علم را چو قمر دوش – اَهورانه بخوانید ظهورانۀِ چاووش
بگویید بگویید که یوسف رسد از راه – شبستانِ علی را چه اثنی عشری ماه

قدح نوشِ شهادت به میخانۀِ عشقَش- سیه مست و قمرگون، سپاهِ به دمشقَش
علم بر سر دوش و کفن بر تن و چون ماه – بگِردید حرم را شما مَحرمِ درگاه

بتازید بتازید به سَر دشمنِ دون را – به مستی بِسُرایید غَزلوارۀِ خون را
به پا کرب و بلا را به نَظّاره نمانید - ز اولادِ سعودی حرم را بستانید

بتازید ز جولان بر آن فاسدِ ملعون  - بگیرید فلسطین ز خونخوارۀِ صهیون    
علم چون یَلِ خیبر به میدان بِفَرازید - به اولادِ یهودا دلیرانه بتازید

و این غُدۀِ چرکین ز بیخش به دَر آرید -  وَ از قبلۀِ اول، رهایی خبر آرید
سپاهی همه حیدر از او حادثه ترسا - زِ صهیون بِسِتاند به خون مسجدُالاَقصی

به جنگی که جهانی در او آمده درگیر- تو اِی شیعۀِ حیدر، دلیرانه سپر گیر
قمرگونه فرازید، علم‌ها به خراسان – بگیرید حرم را ز حُرمَت نَشِناسان

ظهورانه بدانید که این جنگِ جهانیست – وَ بی‌تابیِ عالم بر آن سرِّ نهانیست
وَ این وعدۀِ حق را رَهی غیرِ وفا نیست -  وَ مردانِ خدا را نه جایِ نگرانیست

که عالم نپذیرد چنین خاتمه جویی- مگر آنکه بیاید مَهِ فاطمه رویی
وَ سازد همه عالم، فریبا زِ عدالت - بشورد رُخِ عالم زِ زنگار جهالت

در این آمده برپا به‌حق جنگ جهانی -  بیا پیر خراسان به یاریِ یمانی
علم بر سر دوش و به کف تیغ دو دَم گیر – به عباسیِ زینب، مدافع به حرم میر

دل‌آشوبی عالم، نشان از خبری اَست – که بی ساغر و بی مِی نگردد نفسی مست
خبر حاملِ نور است، طربناکِ زِ شور است – خبر مژده به عشاق که این عصرِ ظهور است

نشان‌ها همه یک‌یک تجلی‌گرِ رازند- همه منتظرانِ ظهورش زِ حجازند
و این وعدۀِ حق است که در او خِللی نیست – سعادت به دوعالم به‌جز عشقِ علی نیست

 و این شام ضلالت به پایان رسد آری - وَ این کُهنه زمستان شود فصلِ بهاری
خدا وعدۀِ خود را رساند به تَحقُق - وَ گیرد همه عالم تو را شیعه تَعلُق

چه دل‌ها نگران و نظرها که پریشان- چه خون‌ها که روان از، رُخِ فاطمه کیشان
حلب غرقۀِ در خون به  جنگی غضب‌آلود -   وَ شاید که نشانی بر آن  لحظۀِ موعود

زِ شش‌گوشه عالم به پا گشته خُروشی - مَهی می‌رسد از رَه، علم بر سَرِ دوشی
 خوش آن دم که ظهورش شود نغمه گرِ عشق – وَ آن صِیحه بگوید ز مهدی خبرِ عشق

خوش آن دَم که به کعبه نِهَد پا به تَرنُم  - خوش آن دَم که تَراوَد غدیری دگر از خُم
خوش آن دَم که بگوید بِدان نغمۀِ داوود -  هَلا اهلِ دوعالم، اَنَا المَهدی موعود(عج)

منم مُنتقمِ یاس، منم وارثِ عباس  - منم آنکه جهانی بر او کُشـتۀِ احساس
چه کس یارِ من آید در این غُلغلۀِ عشق؟ -  زِ مینای شهادت کُند نوشِ مِیِ عشق

در این کرب و بلایِ به پا گشته به هستی - کُند نوشِ بلا کَس زِ مینای الستی؟
جهان در تب‌وتابی غریبانه گرفتار – کمین کرده سحر را بُلندایِ شبی تار

 به برجِ قمر عقرب،  شبِ از کینه مه‌آلود- وَ بتخانه دوباره شده کعبه زِ نمرود
 ز غیرت به رگِ حق، غزل آمده جوشان  -  زده حلقه حرم را، عَلَم بر سَرِ دوشان

 برآشفته سحر را شمیمِ خوشِ باران – غزل کرده شکوفه  به گیسویِ بهاران  
وَ کَم‌کَم سحر آید شبِ منتظران را  - وَ آرَد خبری خوش؛ غزل راحتِ جان را

خدا را که تواند بپوشد دگر این راز - که جان در قفسِ تن به شوق آمده پرواز
بر این سِرّ نهانی، تحمل نه توانی - قلم را بِبُریدش  سر و دست و زبانی

که یک‌بارِ دگر شد به عالم عَلَمی سبز- و دل‌هایِ مُسَخَّر به غوغایِ غمی سبز
 هَلا اهل دوعالم، خبر می‌رسد از دور -  به دُل دُل بِنِشَسته، سراپا قمری نور

وَ ناگه رسد از راه، سَحَر را به طلیعه – مَهِ فاطمه رویی به آقاییِ شیعه
سحرگاهِ ظهورش، دل‌انگیز و طربناک -  وَ چشمان خدا هم از آن حادثه نمناک

خوش آن دَم که ظهورش، جهان پُرتَپش آرَد - به نوشِ مِیِ کوثر به عالم عطش آرَد
خوش آن دَم که بگوید بِه آن نغمۀِ داوود -  هَلا اهلِ دوعالم، اَنَا المَهدیِ موعود (عج)

به امید ظهور حضرت یار
سحرگاه 13 اردیبهشت 1395 – منصور نظری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس