به گزارش مشرق، امام صادق (علیه السلام) در روز 17 ربیع الاول سال 83 هجری قمری در مدینه متولد شد. پدر گرامی آن حضرت، امام محمد باقر (علیه السلام) و مادر ارجمندش ام فروه، دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر است. نام شریفش جعفر و لقب معروفش صادق و کنیهاش ابوعبدالله است. شهادت آن حضرت در 25 شوال سال 148 هجری قمری، در 65 سالگی، به دستور منصور دوانیقی، خلیفه ستمگر عباسی، به وسیله سمی که به آن بزرگوار خوراندند، در شهر مدینه اتفاق افتاد، و محل دفنش در قبرستان بقیع است.
در خصوص نقشه قتل امام صادق (علیه السلام) به این صورت در روایات ذکر شده است که پس از به قدرت رسیدن عباسیان، همانطور که آن حضرت پیش بینی کرده بود فشار بر شیعیان افزایش یافت و با روی کار آمدن منصور این فشار به اوج خود رسید. امام نیز از این فشارها مستثنی نبود. سرانجام منصور نتوانست پیشرفت امام را ببیند و عظمت او را تحمل نماید. طرح قتل او را از طریق مسموم کردن تهیه کرد.
این نکته را ناگفته نگذاریم که بنی عباس درس مسموم کردن امامان را از پیشوایان راستین خود، یعنی بنی امیه آموختند. معاویه بارها گفته بود، خداوند ازعسل لشکریانی دارد و... که غرض عسل مسموم بود که به خورد دشمنان خود میداد.
منصور توسط والی خود درمدینه، امام (ع) را با انگور زهرآلود به شهادت رساند و بعد حیله گرانه به گریه و زاری وعزاداری او پرداخت. اینکه در امر شهادت امام، منصور دوانیقی دست داشته جای شکی نیست، زیرا که خود بارها گفته بود که او چون استخوانی در گلویم گیر کرده است.
عصر امام صادق(ع) یکى از طوفانیترین ادوار تاریخ اسلام است که از یک سو اغتشاشها و انقلابهای پیاپی گروههای مختلف، بویژه از طرف خونخواهان امام حسین(ع)رخ مىداد،که انقلاب "ابو سلمه" در کوفه و "ابو مسلم"در خراسان و ایران از مهمترین آنها بوده است.و همین انقلاب، سرانجام حکومت شوم بنى امیه را برانداخت و مردم را از یوغ ستم و بیدادشان رها ساخت .لیکن متأسفانه سرانجام بنى عباس با تردستى و توطئه ،به ناحق از انقلاب بهره گرفته و حکومت و خلافت را تصاحب کردند . دوره انتقال حکومت هزار ماهه بنى امیه به بنى عباس طوفانىترین و پر هرج و مرج ترین دورانى بود که زندگى امام صادق(ع)را فراگرفته بود . از دیگر سو عصر آن حضرت (ع)،عصر برخورد مکتبها و ایدئولوژیها و عصر تضاد افکار فلسفى و کلامى مختلف بود،که از برخورد ملتهاى اسلام با مردم کشورهاى فتح شده و نیز روابط مراکز اسلامى با دنیاى خارج،به وجود آمده و در مسلمانان نیز شور و هیجانى براى فهمیدن و پژوهش پدید آورده بود.عصرى که کوچکترین کمکارى یا عدم بیدارى و تحرک پاسدار راستین اسلام،یعنى امام(ع)،موجب نابودى دین و پوسیدگى-تعلیمات حیاتبخش اسلام ،هم از درون و هم از بیرون مىشد.
اینجا بود که امام(ع)دشوارى فراوان در پیش و مسئولیت عظیم بر دوش داشت.پیشواى ششم در گیر و دار چنین بحرانى مىبایست از یک سو به فکر نجات افکار توده مسلمان از الحاد و بىدینى و کفر و نیز مانع انحراف اصول و معارف اسلامى از مسیر راستین باشد ،از توجیهات غلط و وارونه دستورات دین به وسیله خلفاى وقت جلوگیرى کند.علاوه بر این،با نقشهاى دقیق و ماهرانه،شیعه را از اضمحلال و نابودى برهاند، شیعهاى که در خفقان و شکنجه حکومت پیشین،آخرین رمقها را مىگذراند،و آخرین نفرات خویش را قربانى مىداد،و رجال و مردان با ارزش شیعه یا مخفى بودند،و یا در زرق و برق حکومت غاصب ستمگر ذوب شده بودند،و جرأت ابراز شخصیت نداشتند،حکومت جدید هم در کشتار و بىعدالتى دست کمى از آنها نداشت و وضع به حدى خفقانآور ، ناگوار و خطرناک بود که همگى یاران امام(ع )را در معرض خطر مرگ قرار مىداد،چنانکه زبدههایشان جزو لیست سیاه مرگ بودند . آرى،شیعه مىرفت که نابود شود،یعنى اسلام راستین به رنگ خلفا درآید،و به صورت اسلام بنىامیهاى یا بنىعباسى خودنمایى کند.
اما شیعیان در مقابل این تهمتها و منکرات دست و فشارها بسته نماندند، بلکه با قدرت استدلال و منطق و تیزی شمشیر از عقاید و مبانی فکری خویش دفاع کردند،در نتیجه، به قصد دفاع از عقیده و پاسداری از مرز دیانت، شورشها و انقلابها یکی پس از دیگری پدید آمد.
در چنین شرایط دشوارى،امام دامن همت به کمر زد و به احیا و بازسازى معارف اسلامى پرداخت و مکتب علمى عظیمى به وجود آورد که محصول و بازده آن،چهار هزار شاگرد متخصص ( همانند هشام،محمد بن مسلم و ... ) در رشتههاى گوناگون علوم بودند،و اینان در سراسر کشور پهناور اسلامى آن روز پخش شدند .
هر یک از اینان از طرفى خود،بازگوکننده منطق امام که همان منطق اسلام است و پاسدار میراث دینى و علمى و نگهدارنده تشیع راستین بودند،و از طرف دیگر مدافع و مانع نفوذ افکار ضد اسلامى و ویرانگر در میان مسلمانان نیز بودند .
تأسیس چنین مکتب فکرى و این نوسازى و احیاگرى تعلیمات اسلامى،سبب شد که امام صادق(ع) به عنوان رئیس مذهب جعفرى(تشیع)مشهور گردد . لیکن طولى نکشید که بنى عباس پس از تحکیم پایههاى حکومت و نفوذ خود،همان شیوه ستم و فشار بنى امیه را پیش گرفتند و حتى از آنان هم گوى سبقت را ربودند.
امام صادق(ع)که همواره مبارزى نستوه ، خستگىناپذیر و انقلابى بنیادى در میدان فکر و عمل بوده،کارى که امام حسین(ع)به صورت قیام خونین انجام داد،وى قیام خود را در لباس تدریس و تأسیس مکتب و انسانسازى انجام داد و جهادى راستین کرد .
گوشهای از اخلاق،صفات و کرامات جعفر بن محمّد الصادق (علیه السلام)به شرح زیر است:
حضرت صادق ( ع ) مانند پدران بزرگوار خود در کلیه صفات نیکو و سجایاى اخلاقى سرآمد روزگار بود. حضرت صادق ( ع ) داراى قلبى روشن به نور الهى و در احسان و انفاق به نیازمندان مانند اجداد خود بود .داراى حکمت و علم وسیع و نفوذ کلام و قدرت بیان بود .
با کمال تواضع و در عین حال با نهایت مناعت طبع کارهاى خود را شخصاً انجام مىداد ، و در برابر آفتاب سوزان حجاز بیل به دست گرفته ،در مزرعه خود کشاورزى مىکرد و میفرمود : اگر در این حال پروردگار خود را ملاقات کنم خوشوقت خواهم بود ، زیرا به کد یمین و عرق جبین آذوقه و معیشت خود و خانوادهام را تأمین مىنمایم .
ابن خلکان مىنویسد : امام صادق ( ع ) یکى از ائمه دوازدهگانه مذهب امامیه و از سادات اهل بیت رسالت است.از این جهت به وى صادق مىگفتند که هر چه مىگفت راست و درست بود و فضیلت او مشهورتر از آن است که گفته شود . مالک مىگوید : با حضرت صادق ( ع ) سفرى به حج رفتم ،چون شترش به محل احرام رسید،امام صادق ( ع ) حالش تغییر کرد،نزدیک بود از مرکب بیفتد و هر چه مىخواست لبیک بگوید ، صدا در گلویش گیر مىکرد . به او گفتم : اى پسر رسول الله(ص)، ناچار باید بگویى لبیک ،در جوابم فرمود : چگونه جسارت کنم و بگویم لبیک ، مىترسم خداوند در جوابم بگوید : لا لبیک ولا سعدیک.
مالک بن انس، پیشوای یکی از مذاهب چهارگانه فقهی اهل سنت، مدتی شاگرد امام جعفر صادق(ع) بود. او در باره عظمت و شخصیت علمی و اخلاقی صادق چنین میگوید: «من فقیه تر و داناتر از جعفر بن محمد(ع) ندیدهام. او داناترین فرد این امت است. به خدا سوگند! چشمان من ندید فردی را که از جهت زهد، علم، فضیلت، عبادت و ورع برتر از جعفر بن محمد(ع) باشد.»
ابن طلحه مىگوید:وى از بزرگان و سادات اهل بیت است .صاحب علوم کثیر، عبادت فراوان ، اوراد دائم زهد آشکار و تلاوت بسیار، معانى قرآن کریم را بدقت بررسى و از اقیانوس قرآن گوهرهاى ارزنده را استخراج مىکرد و نتایج شگفتى به دست مىآورد و اوقاتش را به انجام طاعات گوناگون تقسیم مىکرد به گونهاى که از خود در آن باره حساب مىکشید. دیدنش انسان را به یاد آخرت مىانداخت و شنیدن سخنش باعث پارسایى در دنیا مىشد. نتیجه پیروى از رهنمودهایش بهشت بود، نور جمالش گواهى مىداد که او از سلاله نبوت است و پاکیزگى اعمالش روشن مى¬ساخت که او از دودمان رسالت است . گروهى از بزرگان مذاهب و دانشمندان برجسته آنها مانند یحیى بن سعید انصارى، ابن جریح، مالک بن انس ،ثورى،ابن عیینه ، ابوحنیفه ، شعبه ، ایوب سجستانى و دیگران از او حدیث نقل کرده اند و از دانشش بهره جسته اند. این بهره مندى از او را براى خود منقبتى دانسته و باعث شرف و فضیلت خویش شمردهاند.
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام در مکتب انسان ساز خود،هزاران شاگرد تربیت کردند که بسیاری از آنان،در شاخه های مختلف علوم و معارف،در زمرة بزرگان محسوب میشوند.
به صورت کلی به این نکته باید اشاره کرد که:آسمان ولایت و امامت هیچگاه از نور هدایت خاموش نخواهد شد و دشمنان هر نیرنگی که در سر داشته باشند و هر حقه ای که در آستین بپرورانند باز هم جز رو سیاهی چیزی نصیب نخواهند برد که خداوند خواسته است علم هدایت تا آن روز که مقدر است برافراشته بماند.
در خصوص نقشه قتل امام صادق (علیه السلام) به این صورت در روایات ذکر شده است که پس از به قدرت رسیدن عباسیان، همانطور که آن حضرت پیش بینی کرده بود فشار بر شیعیان افزایش یافت و با روی کار آمدن منصور این فشار به اوج خود رسید. امام نیز از این فشارها مستثنی نبود. سرانجام منصور نتوانست پیشرفت امام را ببیند و عظمت او را تحمل نماید. طرح قتل او را از طریق مسموم کردن تهیه کرد.
این نکته را ناگفته نگذاریم که بنی عباس درس مسموم کردن امامان را از پیشوایان راستین خود، یعنی بنی امیه آموختند. معاویه بارها گفته بود، خداوند ازعسل لشکریانی دارد و... که غرض عسل مسموم بود که به خورد دشمنان خود میداد.
منصور توسط والی خود درمدینه، امام (ع) را با انگور زهرآلود به شهادت رساند و بعد حیله گرانه به گریه و زاری وعزاداری او پرداخت. اینکه در امر شهادت امام، منصور دوانیقی دست داشته جای شکی نیست، زیرا که خود بارها گفته بود که او چون استخوانی در گلویم گیر کرده است.
عصر امام صادق(ع) یکى از طوفانیترین ادوار تاریخ اسلام است که از یک سو اغتشاشها و انقلابهای پیاپی گروههای مختلف، بویژه از طرف خونخواهان امام حسین(ع)رخ مىداد،که انقلاب "ابو سلمه" در کوفه و "ابو مسلم"در خراسان و ایران از مهمترین آنها بوده است.و همین انقلاب، سرانجام حکومت شوم بنى امیه را برانداخت و مردم را از یوغ ستم و بیدادشان رها ساخت .لیکن متأسفانه سرانجام بنى عباس با تردستى و توطئه ،به ناحق از انقلاب بهره گرفته و حکومت و خلافت را تصاحب کردند . دوره انتقال حکومت هزار ماهه بنى امیه به بنى عباس طوفانىترین و پر هرج و مرج ترین دورانى بود که زندگى امام صادق(ع)را فراگرفته بود . از دیگر سو عصر آن حضرت (ع)،عصر برخورد مکتبها و ایدئولوژیها و عصر تضاد افکار فلسفى و کلامى مختلف بود،که از برخورد ملتهاى اسلام با مردم کشورهاى فتح شده و نیز روابط مراکز اسلامى با دنیاى خارج،به وجود آمده و در مسلمانان نیز شور و هیجانى براى فهمیدن و پژوهش پدید آورده بود.عصرى که کوچکترین کمکارى یا عدم بیدارى و تحرک پاسدار راستین اسلام،یعنى امام(ع)،موجب نابودى دین و پوسیدگى-تعلیمات حیاتبخش اسلام ،هم از درون و هم از بیرون مىشد.
اینجا بود که امام(ع)دشوارى فراوان در پیش و مسئولیت عظیم بر دوش داشت.پیشواى ششم در گیر و دار چنین بحرانى مىبایست از یک سو به فکر نجات افکار توده مسلمان از الحاد و بىدینى و کفر و نیز مانع انحراف اصول و معارف اسلامى از مسیر راستین باشد ،از توجیهات غلط و وارونه دستورات دین به وسیله خلفاى وقت جلوگیرى کند.علاوه بر این،با نقشهاى دقیق و ماهرانه،شیعه را از اضمحلال و نابودى برهاند، شیعهاى که در خفقان و شکنجه حکومت پیشین،آخرین رمقها را مىگذراند،و آخرین نفرات خویش را قربانى مىداد،و رجال و مردان با ارزش شیعه یا مخفى بودند،و یا در زرق و برق حکومت غاصب ستمگر ذوب شده بودند،و جرأت ابراز شخصیت نداشتند،حکومت جدید هم در کشتار و بىعدالتى دست کمى از آنها نداشت و وضع به حدى خفقانآور ، ناگوار و خطرناک بود که همگى یاران امام(ع )را در معرض خطر مرگ قرار مىداد،چنانکه زبدههایشان جزو لیست سیاه مرگ بودند . آرى،شیعه مىرفت که نابود شود،یعنى اسلام راستین به رنگ خلفا درآید،و به صورت اسلام بنىامیهاى یا بنىعباسى خودنمایى کند.
اما شیعیان در مقابل این تهمتها و منکرات دست و فشارها بسته نماندند، بلکه با قدرت استدلال و منطق و تیزی شمشیر از عقاید و مبانی فکری خویش دفاع کردند،در نتیجه، به قصد دفاع از عقیده و پاسداری از مرز دیانت، شورشها و انقلابها یکی پس از دیگری پدید آمد.
در چنین شرایط دشوارى،امام دامن همت به کمر زد و به احیا و بازسازى معارف اسلامى پرداخت و مکتب علمى عظیمى به وجود آورد که محصول و بازده آن،چهار هزار شاگرد متخصص ( همانند هشام،محمد بن مسلم و ... ) در رشتههاى گوناگون علوم بودند،و اینان در سراسر کشور پهناور اسلامى آن روز پخش شدند .
هر یک از اینان از طرفى خود،بازگوکننده منطق امام که همان منطق اسلام است و پاسدار میراث دینى و علمى و نگهدارنده تشیع راستین بودند،و از طرف دیگر مدافع و مانع نفوذ افکار ضد اسلامى و ویرانگر در میان مسلمانان نیز بودند .
تأسیس چنین مکتب فکرى و این نوسازى و احیاگرى تعلیمات اسلامى،سبب شد که امام صادق(ع) به عنوان رئیس مذهب جعفرى(تشیع)مشهور گردد . لیکن طولى نکشید که بنى عباس پس از تحکیم پایههاى حکومت و نفوذ خود،همان شیوه ستم و فشار بنى امیه را پیش گرفتند و حتى از آنان هم گوى سبقت را ربودند.
امام صادق(ع)که همواره مبارزى نستوه ، خستگىناپذیر و انقلابى بنیادى در میدان فکر و عمل بوده،کارى که امام حسین(ع)به صورت قیام خونین انجام داد،وى قیام خود را در لباس تدریس و تأسیس مکتب و انسانسازى انجام داد و جهادى راستین کرد .
گوشهای از اخلاق،صفات و کرامات جعفر بن محمّد الصادق (علیه السلام)به شرح زیر است:
حضرت صادق ( ع ) مانند پدران بزرگوار خود در کلیه صفات نیکو و سجایاى اخلاقى سرآمد روزگار بود. حضرت صادق ( ع ) داراى قلبى روشن به نور الهى و در احسان و انفاق به نیازمندان مانند اجداد خود بود .داراى حکمت و علم وسیع و نفوذ کلام و قدرت بیان بود .
با کمال تواضع و در عین حال با نهایت مناعت طبع کارهاى خود را شخصاً انجام مىداد ، و در برابر آفتاب سوزان حجاز بیل به دست گرفته ،در مزرعه خود کشاورزى مىکرد و میفرمود : اگر در این حال پروردگار خود را ملاقات کنم خوشوقت خواهم بود ، زیرا به کد یمین و عرق جبین آذوقه و معیشت خود و خانوادهام را تأمین مىنمایم .
ابن خلکان مىنویسد : امام صادق ( ع ) یکى از ائمه دوازدهگانه مذهب امامیه و از سادات اهل بیت رسالت است.از این جهت به وى صادق مىگفتند که هر چه مىگفت راست و درست بود و فضیلت او مشهورتر از آن است که گفته شود . مالک مىگوید : با حضرت صادق ( ع ) سفرى به حج رفتم ،چون شترش به محل احرام رسید،امام صادق ( ع ) حالش تغییر کرد،نزدیک بود از مرکب بیفتد و هر چه مىخواست لبیک بگوید ، صدا در گلویش گیر مىکرد . به او گفتم : اى پسر رسول الله(ص)، ناچار باید بگویى لبیک ،در جوابم فرمود : چگونه جسارت کنم و بگویم لبیک ، مىترسم خداوند در جوابم بگوید : لا لبیک ولا سعدیک.
مالک بن انس، پیشوای یکی از مذاهب چهارگانه فقهی اهل سنت، مدتی شاگرد امام جعفر صادق(ع) بود. او در باره عظمت و شخصیت علمی و اخلاقی صادق چنین میگوید: «من فقیه تر و داناتر از جعفر بن محمد(ع) ندیدهام. او داناترین فرد این امت است. به خدا سوگند! چشمان من ندید فردی را که از جهت زهد، علم، فضیلت، عبادت و ورع برتر از جعفر بن محمد(ع) باشد.»
ابن طلحه مىگوید:وى از بزرگان و سادات اهل بیت است .صاحب علوم کثیر، عبادت فراوان ، اوراد دائم زهد آشکار و تلاوت بسیار، معانى قرآن کریم را بدقت بررسى و از اقیانوس قرآن گوهرهاى ارزنده را استخراج مىکرد و نتایج شگفتى به دست مىآورد و اوقاتش را به انجام طاعات گوناگون تقسیم مىکرد به گونهاى که از خود در آن باره حساب مىکشید. دیدنش انسان را به یاد آخرت مىانداخت و شنیدن سخنش باعث پارسایى در دنیا مىشد. نتیجه پیروى از رهنمودهایش بهشت بود، نور جمالش گواهى مىداد که او از سلاله نبوت است و پاکیزگى اعمالش روشن مى¬ساخت که او از دودمان رسالت است . گروهى از بزرگان مذاهب و دانشمندان برجسته آنها مانند یحیى بن سعید انصارى، ابن جریح، مالک بن انس ،ثورى،ابن عیینه ، ابوحنیفه ، شعبه ، ایوب سجستانى و دیگران از او حدیث نقل کرده اند و از دانشش بهره جسته اند. این بهره مندى از او را براى خود منقبتى دانسته و باعث شرف و فضیلت خویش شمردهاند.
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام در مکتب انسان ساز خود،هزاران شاگرد تربیت کردند که بسیاری از آنان،در شاخه های مختلف علوم و معارف،در زمرة بزرگان محسوب میشوند.
به صورت کلی به این نکته باید اشاره کرد که:آسمان ولایت و امامت هیچگاه از نور هدایت خاموش نخواهد شد و دشمنان هر نیرنگی که در سر داشته باشند و هر حقه ای که در آستین بپرورانند باز هم جز رو سیاهی چیزی نصیب نخواهند برد که خداوند خواسته است علم هدایت تا آن روز که مقدر است برافراشته بماند.