کد خبر 351642
تاریخ انتشار: ۱۴ مهر ۱۳۹۳ - ۱۴:۰۳

روزی دکتر اقبال به مجلس آمد و به اتاق سردار فاخر حکمت، رئیس مجلس رفت. کمی بعد سردار فاخر همه تندنویس‌ها را به اتاقش احضار کرد و گفت: هر چه را که از حرف‌های دکتر اقبال درباره حزب توده و فخرآرایی تندنویسی کرده‌اید، بیاورید.

گروه تاریخ مشرق- تندنویسی به دلیل اهمیتش در مقاطع مختلف موضوع گزارش‌ها و روایت‌های مطبوعاتی نیز بوده است، از جمله این روایت‌ها، یکی از قصه ترور شاه شروع و به یک خاطره جالب از دکتر عبدالحسین زرین‌کوب در مورد تندنویسی ختم می‌شود. این روایت در شماره 3304 اطلاعات هفتگی منتشر شده است.

بعد از این که ناصر فخرآرایی، محمدرضاشاه پهلوی را ترور کرد، یکشنبه، هفدهم بهمن (1327) مجلس شورای ملی جلسه علنی داشت. دولت، واکنش شدیدی نسبت به ترور شاه نشان داد و با اعلام حکومت نظامی و منحل کردن حزب توده و توقیف و تبعید آیت‌الله کاشانی و بگیر و ببندهای دیگر، نشان داد که بسیار وحشت زده شده است. حائری‌زاده، استیضاحی را که از دولت کرده بود، پس گرفت. رحیمیان هم از استیضاحش چشم پوشی کرد و استیضاح عباس اسکندری مسکوت گذاشته شد.

دکتر منوچهر اقبال در جلسه علنی مجلس ضمن این که برای اقدامات دولت و اعلام حکومت نظامی دلایلی آورد، خواست ثابت کند ناصر فخرآرایی، ضارب شاه، به حزب توده وابسته بوده است. او در مجلس اعلام کرد که دفتر خاطرات فخرآرایی را به دست آورده است و بخشی از آن را برای مردم می‌خواند. سپس چند صفحه از آن دفتر را خواند.

در بخشی از آن از قول فخرآرایی چنین خواند: «در زندگی خودم هرگز دو روز سرنوشت ساز عمرم را فراموش نمی‌کنم. یکی روزی بود که حزب توده مرا به عضویت پذیرفت، دیگری روزی بود که پدرم چشم از جهان فروبست اولی، شادترین روز و دومی تلخ‌ترین روز عمرم بود.»

چند روز بعد خبرنگار یکی از روزنامه‌ها کنجکاوی کرد و فهمید که پدر فخرآرایی زنده است و با او مصاحبه‌ای کرد. این مصاحبه در سراسر کشور سر و صدای زیادی کرد و مردم می‌گفتند: «وقتی خبر مرگ پدر فخرآرایی دروغ باشد، خبر وابستگی او به حزب توده هم دروغ است». دکتر اقبال هم که می‌دید سوتی بدی داده است، خواست آن را ماستمالی کند. ماجرای ماستمالی او را دکتر عبدالحسین زرین‌کوب که آن روزها دانشجو بود و در مجلس شورای ملی تندنویسی هم می‌کرد، چنین بیان می‌کند:

«روزی دکتر اقبال به مجلس آمد و به اتاق سردار فاخر حکمت، رئیس مجلس رفت. کمی بعد سردار فاخر همه تندنویس‌ها را به اتاقش احضار کرد و گفت: هر چه را که از حرف‌های دکتر اقبال درباره حزب توده و فخرآرایی تندنویسی کرده‌اید، بیاورید. ما رفتیم و آنها را آوردیم. دکتر اقبال آنها را خواند و گفت: جمله‌ای را که از فخرآرایی نقل کرده‌ام و درباره مرگ پدر اوست، حذف کنید.

من گفتم: تکذیب خبر مرگ پدر فخرآرایی سودی ندارد زیرا همه روزنامه‌ها آن را منتشر کرده‌اند. خط زدن دفتر تندنویسی مجلس تاثیری در اصل مساله نخواهد کرد. دکتر اقبال خودش مشغول خط‌زدن آن نوشته‌ها شد و گفت: حرف روزنامه‌ها باد هواست. اگر در آینده محققان بخواهند تاریخ امروز را بنویسند، به دفترهای تندنویسی مجلس نگاه می‌کنند نه به روزنامه‌ها.» (ضمیمه چمدان)

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس