کد خبر 35138
تاریخ انتشار: ۲۴ اسفند ۱۳۸۹ - ۱۲:۰۷

فريدالدين حداد عادل در گفتگو با سالنامه مثلث به روايت گوشه اي از زندگي خصوصي مجتبي خامنه اي پرداخته است.

به گزارش مشرق، بخشي از گفتگو که به تازگي منتشر شده است به شرح زير است:

رابطه شما با داماد‌تان، حاج آقا مجتبي [خامنه‌اي] چگونه است؟
ايشان اخلاقي‌ترين فردي است که من در طول عمرم ديده‌ام. در اين??ـ?? سالي که با ايشان هستم هيچ وقت صداي بلند يا کلمه‌اي خلاف ادب از وي نشنيده‌ام. هيچ وقت نشد که خواهرم از ايشان نزد ما گله کنند. هيچ زمان هم منزل آنها خشک، تلخ و بي‌روح نبوده است. همانطور که مي‌گويد و مي‌خندد و با بچه‌ها و جوانان معاشرت مي‌کند به همان اندازه جدي، پر‌کار و پر‌تلاش و درسخوان است. معمولا تا دو سه نيمه شب مطالعه مي‌کند. بسيار اهل مطالعات مذهبي و اخلاقي است. در به‌ کار بردن الفاظ و اظهار‌نظر در مورد اقوال و اعمال افراد بسيار دقيق است. در مورد بدترين دشمنانش هم منصفانه حرف مي‌زند.

ايشان چند فرزند دارد؟
يک پسر دارد.

تقريبا همسن هستيد؟
خير. ايشان ?ـ? سال از من بزرگتر است.

با يکديگر رابطه خانوادگي تنگاتنگي داريد؟
بعد از برادرانشان فکر مي‌کنم رابطه ما به خاطر نسبت فاميلي‌مان زياد است و اخيرا هم با هم در سفر خانوادگي دلچسبي بوديم.

رفت و آمد نزديک با خانواده مقام معظم رهبري هم داريد؟
نه به آن معني ولي در حد مناسبات فاميلي بي رابطه نيستيم اما رابطه عميق و گسترده نداريم. مادر?ها با هم سلام و عليک خوبي دارند.

اولين بار که خبر خواستگاري فرزند مقام معظم رهبري را از خواهرتان شنيديد چه احساسي داشتيد؟
من و خواهر‌هايم خيلي متعجب شده بوديم.

چرا؟
خانم آقا به طور ناشناس آمده بودند از خواهرم خواستگاري کرده بودند. مادرم گفته بود ايشان درس دارد. گفتند حالا صحبت کنيم. پدر و مادرم رفتند يک گوشه و با هم صحبت کردند. ما هم علت طولاني شدن صحبت آنها را از هم پرسيديم. من رفتم گفتم چه خبر است؟ مادرم گفت مي‌داني براي خواهرت خواستگار آمده؟ گفتم اينکه طبيعي است. وي جواب داد نه، اين بار براي پسر مقام معظم رهبري آمدند. من گفتم يعني چه مي‌شود؟ بالاخره هر برادري نسبت به آينده خواهرش حساسيت‌هايي دارد چه رسد به آنکه شوهر آينده وي بخواهد پسر مقام اول نظام باشد. از اين بابت خيلي ذهنم مشغول شد.

بعد که ماجرا جلو رفت چه شد؟
اولين ديدار ما خيلي خوب بود، چون وقتي حاج آقا مجتبي آمدند با خواهرم صحبت کردند من اتاق ديگر بودم. ايشان از اتاق آمد بيرون. مادر گفت بنده خدا آقاي مجتبي خامنه‌اي تنهاست، برو با ايشان صحبت کن. ديدم حاج آقا مجتبي کت و شلوار به تن دارد – آن وقتا ايشان هنوز معمم نشده بود- بعد از احوالپرسي، ديدم چيزي که در ايشان نيست روحيه‌ آقازادگي و تکبر و غرور است. لذا خيلي زود با هم صميمي شديم. همان روز هم يک بحث داغ و سنگين در مورد شخصيت‌هاي معروف اصلاح‌طلبان انجام داديم.

چه سالي بود؟
?? بود.

تا پيش از اين وصلت حضرت آقا را از نزديک ديده بوديد؟
يکي، دو مورد پيش آمده بود. عموي من در کرمانشاه معاون سياسي استاندار بود و بعد‌ها سرپرست استانداري شد. در اين مدت به خاطرِ غائله کردستان و بعد جنگ، حضرت آقا زياد به آنجا سفر کرده بودند و با هم خيلي آشنا بودند. ارادت فاميلي ما به مقام معظم رهبري از همان جا شروع شد. يک بار در باغ پدربزرگ مرحومم دور هم جمع بوديم، ايشان گفت آيت‌الله خامنه ‌اي باديگران فرق مي‌کنند. اصلا يک خصلت اضافه دارد. همان موقع به عمو هم گفت ايشان را دعوت کند. يک بار بيايد منزل ما که در همان ايام ايشان دعوترا قبول کردند. بعد هم که اين لطف شامل حال ما شد. روزي که عروسي خواهرم بود به من گفتند آقا مي‌خواهند عروس را ببينند.

تا آن موقع خواهر شما را نديده بودند؟
نه. در مراسم عروسي رسم است که داماد همراه يک نفر سر سفره عقد برود و گفتند کسي باشد که به عروس و مادر عروس محرم باشد. من به مدت پنج دقيقه در کنار حضرت آقا تنها بودم بدون انکه محافظي باشد. پدرم آن موقع نبود. ما رفتيم به منزل مقام معظم رهبري. خانه ايشان را ديدم. کف اتاق فرش ماشيني بود. ظاهرش خيلي ساده بود و يک گوشه ايستاديم و ايشان خوشامدي گفتند و به اقوام وي تبريک گفتند. يک نکته جالب اينجاست که وقتي رهبري آمدند خيلي از خانم ها آمدند جلو. خيلي التماس دعا گفتند و خيلي عرض ارادت کردند. چند نفر از خانم‌ها با ديدن ايشان منقلب شدند و گريه کردند. شما تصور کنيد خانمي که آمده عروسي و بعد اشک بريزد چه وضع بدي در چهره او پيدا مي‌شود. بعد از عروسي به يکي از محارم گفتم چرا چهره‌ات اينطور شده است؟ گفت آقا را ديديم گريه کرديم. آن روز کف خانه فرش ماشيني بود. روز بعد که خانم من هم حضور داشت گفتم چطور بود؟ گفت موکت بود. يعني همان يک شب خانه رهبري مملکت فرش ماشيني پهن بود.
از آن سال تا به حال حاج آقا مجتبي در آپارتماني زندگي ‌مي‌کنند. ايشان سه بار در طول زندگي‌شان اسباب‌کشي کرده‌اند. هميشه يک کاميون وسايل منزل را جابه‌جا مي‌کند.

منزل مقام معظم رهبري از آن تاريخ نرفتيد؟
تنها باري که رفتم روز عروسي خواهرم بود. بعد‌ها به اتفاق پدرم به کتابخانه‌ شخصي ايشان رفتم. فقط مي‌توان بگويم ما نمي‌توانيم اينطور زندگي کنيم. يعني ‌خواهيد ديد خدا چگونه با آقاي مخملباف رفتار خواهد کرد. چون دروغ‌هايي را نسبت مي‌دهد که هيچ کدام آنها صحت ندارد. اي کاش يک دانه از حرف‌هاي وي در يک سال اخير درست بود.

آقا خيلي کتاب دارند، خيلي کتاب به ايشان هديه مي‌شود و خيلي کتاب هم مي‌خرند و خيلي کتاب هم مي‌خوانند. اما اين محيط کاملا ساده است. کف آنجا موکت است. هيچ تجملات خاصي در آن نيست. نه اينکه امکان آن نباشد بلکه رهبري اجازه ورود تجملات به زندگي خودشان را نمي‌دهند. يک وقت هم به مناسبت تولد پسرم، آقا را ديدم و ايشان در گوش يحيي ما ( محي‌الدين) اذان گفتند. حاج آقا مجتبي به ايشان گفتند آقا فريد دوست دارند از شما يک چيزي به يادگار داشته باشند. مقام معظم رهبري گفتند يادگاري چه باشد؟ حاج آقا مجتبي چون مي دانست من دوست دارم يک انگشتري از آقا بگيرم توصيفاتي کرد. ايشان فرمودند: فهميدم و انگشترشان را دادند.

من خيلي از گرفتن اين انگشتر خوشحال شده بوده و هستم. به خواهرم گفتم عجب انگشتري! همشيره‌ام گفت مي‌داني قصه‌اش چيست؟ يکي از شيعيان يمن يک شيشه بلورين بزرگ عقيق درجه يک يمني براي آقا فرستاد. اول که آمده بود کسي از قيمت آن خبر نداشت و به مناسبت يکي از اعياد مقدس ايشان به عروس‌ها و پسران خود يک نگين هم داده بودند. بعد به طريقي کسي توانسته بود قيمت عقيق را بفهمد و از گران قيمت بودند آن آگاهي پيدا کند. بعد که آقا اين قضيه را فهميد براي آنکه نرم زندگي تغيير نکند بقيه آن عقيق‌ها را ديگر وارده زندگي نکرده بودند و گذاشته بودند تا به خانواده شهدا بدهند. حالا انگشتر عقيق چيست که بخواهد نگين آن ارزش داشته باشد، بعد شيعه‌اي از يمن به مرجع تقليد خود آن را هديه داده بود ولي مقام معظم رهبري اينقدر تحفظ دارند.

البته خاطره‌هاي مفصل ديگري دارم، ولي چون مي‌دانم ايشان از بازگويي اين مطلب مکدر مي‌شوند نمي‌گويم. دقت‌هاي زيادي در اين زندگي انجام مي‌شود. مثلا در سفري همشيره‌ام با مقام معظم رهبري به سفر استاني رفته بود. بعد که آمد گفتم نکته جالب چه داري؟ وي گفت: آقا چندين جا را به صورت سرزده و به دور از چشم ديگران براي بازديد رفتند اما نکته عجيب اين است که بعد از سفرآقا گفتند همه هزينه‌هاي سفر شما را از جيب خودم پرداخت کردم اگر جايي با وسيله‌ نقليه دولتي براي کار خودت رفتي يا خريدي کردي که کسي حساب کرده يا جايي مورد پذيرايي ويژه‌اي قرار گرفتي بگو تا هزينه ان را بپردازم.

يا اينها يک جايي رفته بودند تا آثار تاريخي آن منطقه را بازديد کنند و متوجه شده بودند که مسئولان امنيتي و انتظامي آمدند يکسري بازديدکننده‌ها را زودتر خارج کردند و جلوي ورود بقيه را نيز گرفته‌اند تا خانواده رهبري راحت بتوانند محوطه را بازديد کنند. رئيس دفتر آقا و خانواده مقام معظم رهبري از شنيدن اين خبر آنقدر ناراحت شده بودند که هم از محافظين خود گله کرده و هم با مسئولان انتظامي برخورد کردند وبعد به خاطر خاصه خرجي آنها زودتر برگشتند. اينها تصويري کوچک از اين زندگي است.

از لحاظ تفکر و ديد سياسي با حاج آقا مجتبي چقدر نزديک هستيد؟
خيلي ديد سياسي ما نزديک است. چون ايشان نگاه و بينش‌ش کاملا با رهبري همگون و همسو است و ما ازاين حيث احساس آسودگي خاطر و اطمينان صد‌در‌صد داريم. هر جا تکليف باشد و دستور رهبري، ايشان به وظيفه خود عمل مي‌کنند.

ايشان به اين شکل فعاليت سياسي ندارند. ايشان خيلي درس مي‌خوانند و خارج فقه تدريس مي‌کنند و در کار خود نيز موفق هستند و خيلي پيچيده‌تر از دروس متداول درس خارج طرح مطلب مي‌کنند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس