يك گلي برايم كشيده بوديد كه دلم را از حال برد. راستي راستي كه خيلي قشنگ بود. شما و محمدآقا باز هم از اين كارها برايم بكنيد و از احاديثي كه ياد گرفته‌ايد برايم بنويسيد. نامه‌اي كه اين دفعه برايم نوشته بوديد هيچ كدامتان تاريخ نزده و همانند آن دفعه‌ فراموشتان شده بود.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - شخصيت اخلاقي و منش تربيتي شهيد گرانمايه، سيد ‌اسدالله لاجوردي از فصول شاخص و در خور مطالعه دركارنامه اوست. از جمله شيوه‌هايي كه اين خوانش را ميسور مي‌سازد، مروري بر نامه‌هاي منشر نشده‌اي است كه آن شهيد گرانمايه در ايام زندان خطاب به فرزندان خويش نگاشته است. پنج نامه‌اي كه پيش روي شماست مربوط به ماه‌هاي آذر و دي 1353و توسط جناب دكتر سيد‌حسين لاجوردي فرزند ارجمند آن شهيد در اختيار ما قرارگرفته است. اميد است كه انتشار اين نگاشته‌هاي ماندگار، تاريخ پژوهان را با ابعاد تازه‌اي از منش تربيتي آن مجاهد والا آشنا سازد. اميد آنكه مقبول افتد.

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم

سلام همراه با خروشم به تمام بچه‌هاي خوبي كه اين نامه را برايشان مي‌نويسم. براي: قاسم‌ آقا، صديقه‌خانم، سعيدآقا، محمدآقا گلگر، سعيده‌خانم، انسيه‌خانم، آقا مهدي، آقا امير، محسن آقا، احمدآقا، و بچه‌هاي ديگري كه اسم‌هايشان را يادم رفته. اميدوارم كه حال همگي‌تان آن قدر خوب باشد كه از شدت خوبي لحظه‌اي آرامش و سكون نداشته باشيد، يعني يكسره مشغول درس و بازي و شلوغ كردن و به هم ريختن باشيد. بچه‌ها، هر وقت خازي از قزوين آمد به او بگوييد دايي‌جان برايتان نامه نوشته و به شما خيلي خيلي سلام مي‌رساند حتماً سعيده گرگه و انسيه موشه و زهره با جيغ‌جيغ بلا بازي‌هاي خوب خوب مي‌كنند و صديقه بلا هم بلد هستند عروسك‌هاي خوب و قشنگ درست كنند. حتماً جيغ‌جيغ بلا برايم نامه مي‌نويسند و از وضع مدرسه و درسشان مرا مطلع مي‌كنند و باز هم مي‌نويسند حالا كه مامان بزرگه مسافرت هستند چه كار مي‌كنند؟ من مي‌دانم كه صديقه‌خانم و سعيده‌خانم و انسيه‌خانم و زهره‌خانم ديگر با پسرها بازي نمي‌كنند و خودشان با همديگر بازي‌هاي دسته‌جمعي راه مي‌اندازند.

اگر شما دخترها با يكديگر جلساتي بگذاريد و در آن جلسات به كارهاي دستي، گلدوزي، نقاشي، خياطي و گفت‌وگو بپردازيد، هم براي پيشرفت در مدرسه‌تان مفيد است و هم خودتان ترقي شاياني مي‌كنيد. اگر از اينگونه جلسات برقرار كرديد و كاري انجام داديد، هر كدامتان براي من نمونه‌اي از كارهايتان را بفرستيد و اگر روي دستمال گل زيبايي گلدوزي كرديد يا طرح جالبي را روي پيراهن عروسكي پياده كرديد يا اشكال بعضي از اجسام و نباتات را به صورت مجسمه درآورديد يا كارهاي ديگري كه نمي‌توانستيد در نامه برايم بفرستيد، در خانه برايم نگهداري كنيد تا وقتي آزاد مي‌شوم، از كارهاي شما لذت ببرم و به هر كس كه چيز بهتري درست كرده بود، جايزه بدهم. البته مي‌دانيد كه اگر كاري كه مي‌كنيد دسته‌جمعي و به كمك يكديگر باشد قشنگ‌تر و زيباتر از كار درمي‌آيد و جايزه‌اي هم كه مي‌گيريد جايزه‌اي است دسته‌جمعي و خيلي بهتر و شايسته‌تر. يكي از كارهايي كه شما دختران عزيزم بايد بكنيد اين است كه از زهراخانم وسايل پخت و پز بگيريد و از روي كتاب‌هاي طباخي غذاهاي مختلف، سالادهاي گوناگون و انواع و اقسام شيريني‌هاي زيبا بپزيد. اگر شما شيريني‌پزي را تمرين كنيد، وقتي من آزاد مي‌شوم شيريني مجلس آزادي مرا شما تهيه خواهيد كرد. اگر شما با يكديگر همكاري داشته و عقل‌هايتان را روي هم بريزيد، خيلي كارهاي خوب خوب مي‌توانيد بكنيد كه به‌تنهايي برايتان امكان ندارد انجام دهيد.

شما دختر عزيزم براي خريد اجناس مورد احتياجتان مي‌توانيد از محمد و سعيد كمك بگيريد و اگر قاسم هم آمد از او هم استمداد بطلبيد. پسرها هم اگر با هم بازي كنند و از يكديگر براي ساختن بعضي چيزها مثل چراغ، ماشين، خانه، درخت، طياره، موشك، ميز، صندلي و هزاران چيز ديگر، كمك بگيرند، آنها هم موفق مي‌شوند چيزهاي ابتكاري بسيار زيبا و قشنگي درست كنند و كم‌كم راه برايشان باز مي‌شود كه همان چيزهايي ‌را كه مثلاً با مقوا ساخته‌اند، با فلز يا بعضي از مواد واقعي ديگر بسازند.

يكي از كارهايي كه براي پسرها خيلي واجب است، همان طور كه براي دخترها، تشكيل جلسات مذهبي در خانه و مدرسه است تا از راه مبادله افكار بتوانند حقايق اسلام را خوب درك كنند، زيرا وقتي انسان‌ها با يكديگر به گفت‌وگو بپردازند، سؤالاتي برايشان مطرح مي‌شود كه تا قبل از گفت‌وگو براي آنها مطرح نبوده و هر سؤالي كه پيدا شود، به دنبالش ده‌ها سؤال ديگر زاييده خواهد شد و اگر در همان جلسات پاسخش پيدا نشود انسان را وادار مي‌كند كه از ديگران سؤال كند و همين امر موجب آشنايي‌هاي فراوان با اشخاص مختلف و فهم مطالب زياد مي‌شود.

بچه‌هاي خيلي خوبم خدا نگهدار همه‌تان.

علاقه‌مند به همه‌ شما

سيد اسدالله

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم

دختر باوفا و مهربانم زهره‌خانم!

سلام عليكم!

نامه‌ شما كه به دستم مي‌رسد، هر كاري دارم زمين مي‌گذارم و اول نامه‌ شماها را مي‌خوانم. نامه‌ شما آن قدر برايم صفابخش است كه مي‌تواند مقداري از رنج دوري شما را جبران كند.

پدرجان!

وقتي فهميدم كه اساسِ ‌نامه را خودتان مي‌نويسيد و فقط در بعضي از جملات از مادرجان كمك مي‌گيريد، به اندازه‌ آسمان‌ها و زمين خوشحال شدم. از طريقه نامه نوشتنتان پيداست كه شما و محمد آقا آتيه درخشاني داريد. واقعاً نامه‌تان خيلي زيبا و قشنگ است.

زهره‌جان!

دلم مي‌خواهد هر دفعه كه برايم نامه مي‌نويسيد با قلم درشت ني‌اي، يك خط شعر يا يك حديث برايم بنويسيد تا خط درشتتان را هم ببينم.

زهره‌خانم!

حتماً ياد گرفته‌ايد كه عروسك‌هاي قشنگ درست كنيد و لباس‌هاي زيبا با چرخ خياطي برايش بدوزيد. دخترم وقتي مي‌خواهيد عروسك درست كنيد، صديقه‌خانم و انسيه‌خانم و سعيده‌خانم و ديگر همبازي‌هايتان را هم به كمك بگيريد.

زهره‌جانم!

عوض من جيغ‌جيغ بلا را يك ماچ قايمش بكنيد و به او بگوييد دايي‌جون شما را خيلي خيلي دوست دارند. ان‌شاءالله كه در درس‌هايشان موفقند. راستي نتيجه امتحان ثلث اولتان را همگي براي من بنويسيد تا ببينم وضعتان چگونه بود؟

دختر عزيزم!

از اينكه كتاب‌هاي داستان مي‌خوانيد، خيلي خيلي خوشحال شدم. پدرجان! هيچ مي‌دانيد دختر خوب آن دختري است كه پس از اينكه تكاليف مدرسه‌اش را انجام داد و يك مقداري بازي كرد، مقداري هم كتاب‌هاي متفرقه مي‌خواند تا يواش يواش اطلاعاتش زياد شود و در مسائل گوناگون آگاهي پيدا كند.

زهره‌جان!

از مادرجان اجازه بگيريد و دوستان مدرسه‌تان را به خانه دعوت كنيد و از صديقه‌خانم و سعيده‌خانم و انسيه‌خانم هم بخواهيد كه آنها هم از دوستانشان دعوت كنند و اقلاً ماهي يك مرتبه دور هم جمع شويد و با هم داستان بخوانيد، با هم بازي بكنيد، با هم اسباب‌بازي‌هاي مختلف بسازيد، عروسك درست كنيد، برايش پيراهن و دامن و شلوار بدوزيد، گلدوزي بكنيد و يواش ‌يواش اين جلساتتان‌ را به جلسات مذهبي تبديل كنيد، يعني كم‌كم كه به كلاس‌هاي بالاتر رفته و توانستيد قرآن را خوب خوانده و ترجمه كرده و خوب بفهميد؛ آن وقت جلسات شما شكل مذهبي به خودش مي‌گيرد و ديگران هم از جلسات شما استفاده مي‌كنند. اين پيشنهاد را من به محمدآقا هم دارم كه يك چنين جلساتي تشكيل دهند.

فرزندانم زهره‌جان و محمدجان!

اگر شما سعي داشته باشيد يك چنين جلساتي در خانه تشكيل دهيد، كم‌كم تجربه مي‌آموزيد و مي‌توانيد اين جلسات را در سطح مدرسه و اجتماع گسترش داده و انجمن‌هاي اسلامي داير كنيد و وظيفه‌ تبليغات اسلامي را به‌خوبي از عهده برآييد.

دخترم زهره‌جان!

نمي‌دانم از شعر جم‌جمك كه برايتان سروده‌ام خوشتان آمده يا خير؟ اگر مورد پسندتان واقع نشده، دلم مي‌خواهد بدون تعارف و رودربايستي برايم بنويسيد و اگر خوشتان آمده قسمت به قسمت آن را از بر كرده و وقت جم‌جمك‌بازي بخوانيد و به بچه‌هاي ديگر هم ياد دهيد تا آنها هم آن را حفظ كنند؛ اما سعي كنيد با آهنگ مخصوصش بخوانيد تا خوشمزه و بامعنا شود.

زهره‌جانم!

يك گلي برايم كشيده بوديد كه دلم را از حال برد. راستي راستي كه خيلي قشنگ بود. شما و محمدآقا باز هم از اين كارها برايم بكنيد و از احاديثي كه ياد گرفته‌ايد برايم بنويسيد. نامه‌اي كه اين دفعه برايم نوشته بوديد هيچ كدامتان تاريخ نزده و همانند آن دفعه‌ فراموشتان شده بود.

خدا نگهدار شما

(پدرت كه از جان برترت مي‌دارد)

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم

فرزندان عزيزم!‌ اي شما كه شيرين‌تر از جانم هستيد! هر بار كه نامه شما به دستم مي‌رسد، دنيايي از خوشحالي جلويم رژه مي‌رود، ولي متأسفانه مدتي است كه از شما نامه ندارم. قطعاً دليلش اين بوده كه مشغول امتحانات ثلث اول بوده‌ايد و حالا كه امتحاناتتان تمام شده، لابد برايم نامه خواهيد نوشت.

فرزندان عزيزم محمدآقا، زهره‌خانم و حسين‌آقا!

نتيجه امتحاناتتان را با ذكر يكايك نمره‌هاي درس‌هايتان برايم بنويسيد. از حسين‌‌آقا قندي مي‌خواهم باز هم با آن خط زيبا و قشنگتان چيزهايي را كه در مدرسه ياد گرفته‌اند، برايم بنويسند و همچنين در نامه برايم نقاشي كنند.

فرزندان مهربانم زهره‌خانم حسين‌آقا و محمدآقا!

مادرجان در نامه نوشته بودند تصميم دارند به مشهد بيايند و من در جوابشان نوشتم با شما مشورت كنند؛ در صورتي كه شما صلاح بدانيد و راضي باشيد، آن وقت مادرجان بيايند. حتماً مادرجان در اين زمينه با شما به گفت‌وگو نشسته‌اند.

فرزندان عزيزم حسين‌آقا، زهره‌خانم و محمدآقا!

مبادا يك وقت مدرسه را رها كرده و به مشهد بياييد زيرا از دوستان عقب مي‌مانيد! مضافاً كه از مدت زندان من چيزي باقي نمانده و ان‌شاءالله سه ماه ديگر آزاد مي‌شوم و در تهران يكديگر را سخت در آغوش مي‌فشريم و من باز از گرمي محبت شما جاني تازه مي‌گيرم!

حسن‌آقاي جنگي، پسر عزيزم!

اين روزهايي كه برف زياد آمده چه كرده‌ايد و چه بازي‌هايي كرده‌ايد؟ داداش‌جون‌ها و خواهرجون تعطيل بودند و در خانه با هم بازي مي‌كرديد. حتماً يكي از بازي‌هاي شما برف‌بازي بوده و حتماً آدمك برفي هم درست كرده‌ايد. خوش به حالتان. چه خوب است باز هم بازي بكنيد و باز هم شيطاني بكنيد.

پسر عزيزم!

اگر مي‌خواهي خيلي خيلي دوستت داشته باشم، بايد خيلي خيلي شيطوني بكني.

خداحافظ

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم

درودي از صميم دل بر آنكه يكسره سراسر وجودم را تسخير كرده! اميد است اين احساس، احساسي متقابل و هر روز عميق‌تر از روز پيشينش باشد. درست همان روزي كه ـ‌6/10ـ شما براي من نامه مي‌نوشتيد، من هم مشغول نوشتن نامه براي شما بودم. نامه شما 15/10 به دستم رسيد. نمي‌دانم نامه من هم به دست شما رسيده است يا خير؟ دو روز بعد ـ 8/10ـ نامه‌اي جهت حاج حسن‌آقا و نامه‌اي جهت حاج‌آقا تقي، در يك پاكت گذاشته و به آدرس منزل خودمان فرستادم تا شما زحمت كشيده و به آنها بدهيد، ولي متأسفانه يادم رفته بود بر آنها تمبر بچسبانم. نمي‌دانم به دستشان رسيده است يا نه؟ و باز همان روز نامه‌اي براي حاج جوادآقا فرستادم كه آن هم بدون تمبر بود! نامه‌اي هم براي محمدآقا غريب و نامه ديگري براي ابوين و اخوانم به مناسبت عيدين قربان و غدير ارسال داشتم.

در نامه‌اي كه برايم مي‌نويسيد مرا از وضع نامه حاج حسن‌آقا، حاج‌آقا تقي و حاج جوادآقا باخبر كنيد و همچنين از اخوانم بپرسيد، نامه‌ام را گرفته‌اند يا خير و جوابش را برايم بنويسيد. پريروز ـ‌25/10ـ نامه‌اي از ابوي و همشيره‌ام طيبه‌خانم داشتم سلام مرا به ايشان و والده‌ام ابلاغ كنيد.

بهتر از جانم!

مدتي صبر كردم شايد جواب نامه 6/10 مرا بدهيد، ولي خبري نشد و امروز ـ‌27/10ـ اين نامه را براي شما مي‌فرستم، مگر زودتر جوابش را دريافت دارم. از قول من به عباس‌آقا سلام رسانده و علاقه مفرطم را به ايشان بازگو كنيد.

سيد اسدالله

هواي مشهد چند روزي است سرد است و برف زيادي باريده است لذا اين روزها به مشهد نياييد.

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم

سلامي گرم بر يگانه شريك و سهيم زندگيم، بر آن كس كه بار سنگين‌ تربيت فرزندانم را با آغوشي باز توأم با احساسات و عواطف مادرانه به دوش پر تحملِ صفا، وفا، صميميت و مهم‌تر از همه به دوش پرتوانِ تعهدات انساني مي‌كشد و اجازه نمي‌دهد چهره كريه خستگي و ملالت حتي براي لحظه‌اي در صحنه زندگي پرمسئوليتش ظاهر شود.

سلامي آتشين بر فريد و بي‌همتاي زندگيم، بر آن كس كه علاوه بر تحمل مسئوليت‌هاي سنگينش در راه تربيت فرزنداني شايسته، آنچه را اجباراً از سهم من به دست ديگران به او تحميل شده، با رويي گشاده و خالي از هر نوع تأثري منفي! كريمانه پذيرفته و با اين پذيرشش، مرا در ژرفاي درياي بي‌ساحل سپاس غوطه‌ور ساخته.

سلامي همراه با يك دنيا شور و شعف كه منبعث از قدرت روحي و احساسات انساني شماست، بر شمايي كه با خط مشي صحيح و اسلامي زندگي‌تان، خطوط حركت فرزندانم را ترسيم مي‌كنيد و راه مستقيم سلامت زيستن، انساني زندگي كردن، اسلامي فكر كردن و خدايي عمل كردن را به فرزندانم با رفتار، كردار، اقوال و اعمال صحيح مذهبي‌تان، نشان مي‌دهيد. سلامي توأم با خضوع و خاكساري بر پدر، مادر، برادران و خواهران شما كه در جوي مملو از عاطفه، صميميت و معنويت فرزندي بردبار و مذهبي تربيت كردند و سخاوتمندانه بر من منت نهادند و دست‌پرورده محيط گرم خانواده‌شان را براي تحمل هر نوع محروميت ظاهري و صوري در كاشانه‌ام به خودسازي و دگرسازي به ارمغان دادند.

و بالاخره سلام من، تحيت من، درود من و احساسات تلطيف‌ شده من بر شما كه هر صبح با غور و بررسي در آيات قرآن و ترجمه آن و انديشيدن در دستورات عاليه اسلام، درس بردباري و شيوه اسلامي زندگي كردن مي‌گيريد و به فرزندان عزيزم مي‌آموزيد.

خيلي خيلي خوشحالم مي‌كنيد اگر به هنگام نامه نوشتن با حسين و حسنم گفت‌وگو كنيد و همان كلمات و جملات شيرين و معصومانه آنها را به همان شكلي كه ادا مي‌كنند بر صفحه كاغذ نقش كنيد، با آنها در موضوعات مختلف صحبت كنيد و در ضمن نظرشان را راجع به خودتان، پدرشان و برادر و خواهرشان و هر آنچه در اطرافشان مي‌گذرد بپرسيد و عيناً براي من بنويسيد.

اين قسمت از نامه را خودتان براي حسين و حسنم بخوانيد: حسين آقاي قندي، سلام! پدرجان بگين ببينم با حسن بابا بازي مي‌كنين؟ چه بازي‌هايي مي‌كنين؟ گرگم به هوا يا اتل متل توتوله گاو حسن چه‌جوره؟ قايم موشك‌بازي مي‌كنين يا آتيش‌دار بالاتَرك؟ با همديگه جم‌جمك برگ خزونه بازي مي‌كنين يا تاپ تاپ خمير پشت تو پنير؟ حتماً پسر خوبي هستين و با حسن بابا و بچه‌هاي عمه‌جون همه اين بازي‌ها رو مي‌كنين! و بازي‌هاي ديگه هم مي‌كنين. حتماً توپ بازي‌ هم مي‌كنين، دوچرخه سواري هم مي‌كنين، لِي‌لِي‌ام مي‌كنين و وقتي توپ بازي مي‌كنين مواظبين به شيشه‌ها نخوره، اما اَگه يهو به شيشه خورد و جيرينگي صدا كرد، هورا مي‌كشين و خوشحالي‌كنون مي‌دوين مادرجان رو صدا مي‌زنين بيان خرده شيشه‌ها رو جارو كنن تا وقتي ميخواين دو مرتبه توپ‌بازي كنين يا بازي‌هاي ديگه‌اي بكنين خرده شيشه‌ها توي دست و پاتون نره. راستي حسين بابا و حسن آقا!

برا پدرجان بگين ببينم اگه يه وقت خرده شيشه يا چاقو دستتون رو بريد، چي كار مي‌كنين؟ يا اگه حسن بابا دستش بريد يا خورد زمين سرش شكست يا خداي نكرده افتاد تو حوض چي كار مي‌كنين؟

بازم براي پدرجان بگين ببينم اگه دستتون بريد يا سرتون شيكست، مِثِ بچه‌هاي بد، مثِ بچه‌هاي لوس و بي‌مزه و مث بچه‌هاي عزيزدردانه اوهو اوهو گريه مي‌كنين يا مرد و مردونه مي‌خندين و مي‌رين خونه‌ عمه‌جون يا مامان‌بزرگه يا پهلوي خانجان، دستتون يا سرتون رو نشون مي‌دين تا براتون دوا بذارن يا اگه خودشون نتونستن خوبش كنن، شما رو ور دارن ببرن بيمارستان براتون خوبش كنن؟ ‌هان حسين بابا! بگو ببينم كدوم كارو مي‌كنين؟ حسين بابا و حسن بابا! مي‌دونين همه اينا رو چه‌ جوري برام مي‌تونين بگين؟ لابد مي‌دونين كه وقتي مادرجان دارن برا پدرجان نامه مي‌نويسن، شمام جواب سؤالاي من رو به مادرجان مي‌گين توي كاغذشون بنويسن و براي من بفرستن حسين بابا! همين الان عوض من حسن بابا رو يه ماچ قايمش بكنين و حسن بابا تو هم عوض من داداش حسين ‌رو يه گاز يواشش بگيرين.

حسن بابا و حسين آقاي قندي! دو تايي با هم بدويين برين اطاق خانجان و خانجان رو يه خرده اذيت كنين و بعدشم يه ماچ! و از اونجا زودي برين خونه عمه‌جون و عوض من همه‌ بچه‌ها رو يكي يه ماچ بكنين و بگين اينا ماچايي است كه پدرجان از توي زندان مشهد سوغاتي فرستادن.

بچه‌هاي زرنگم!

تا 15 روز ديگه خداحافظ.

پدرجان شماها

سيد اسدالله لاجوردي

*علي احمدي فراهاني / منبع : روزنامه جوان

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس