کد خبر 1461369
تاریخ انتشار: ۱۵ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۲:۲۳
‌

ادعای مقاله حاضر این است که اگرچه در موارد متعددی کلمه «علی» در قرآن کریم به معنای «عالی و بلندمرتبه» به کار رفته است.

به گزارش مشرق، حسین سوزنچی در وبسایت خود نوشت: در میان ما به غلط معروف شده که اسم حضرت علی علیه‌السلام در قرآن نیامده است؛ ادعایی که بقدری تکرار شده، همه باور کرده‌ایم و هرجا اسم ایشان را در قرآن ببینیم، آن را ترجمه می‌کنیم!

اوایل رمضان سال جاری (سال ۱۳۹۳ ه.ش) دوستی گفت نام حضرت علی در قرآن کریم آمده است. شب ۱۹ رمضان در این زمینه تحقیقی کردم و حاصل را در روز ۱۹ رمضان سال جاری در مسجد دانشگاه بوعلی‌سینای همدان ارائه کردم. شب ۲۱ رمضان مطلب را مقداری تکمیل کرده و در سایتم نوشتم. نقدهایی بر آن شد که با توجه به آن نقدها اکنون مطلب اصلاح‌شده تقدیم می‌شود. خلاصه ادعای مقاله حاضر این است که اگرچه در موارد متعددی کلمه «علی» در قرآن کریم به معنای «عالی و بلندمرتبه» به کار رفته، اما می‌توان گفت که لااقل در دوجای قرآن کریم (یعنی آیه ۵۰ سوره مریم و آیه ۴ سوره زخرف)، مراد از کلمه «علی»، حضرت علی علیه السلام است.

بسم الله الرحمن الرحیم

در میان ما به غلط معروف شده که اسم حضرت علی علیه‌السلام در قرآن نیامده است؛ ادعایی که بقدری تکرار شده، همه باور کرده‌ایم و هرجا اسم ایشان را در قرآن ببینیم، آن را ترجمه می‌کنیم!

اوایل رمضان سال جاری، دوستی گفت نام حضرت علی در قرآن کریم آمده است. شب ۱۹ رمضان در این زمینه تحقیقی شد و حاصل در روز ۱۹ رمضان در مسجد دانشگاه بوعلی‌ سینای همدان ارائه گردید. شب ۲۱ رمضان مطلب را مقداری تکمیل کرده و در سایتم نوشتم. نقدهایی بر آن شد که با توجه به آن نقدها اکنون مطلب اصلاح‌شده تقدیم می‌شود. خلاصه ادعای مقاله حاضر این است که اگرچه در موارد متعددی کلمه «علی» در قرآن کریم به معنای «رفیع و بلندمرتبه» به کار رفته، اما می‌توان گفت که لااقل در دوجای قرآن کریم (یعنی آیه ۵۰ سوره مریم و آیه ۴ سوره زخرف)، مراد از کلمه «علی»، حضرت علی علیه السلام است.

مقدمات بحث:

۱) با جریان سقیفه و شهادت حضرت زهرا، غربت و تنهایی علی علیه‌السلام آغاز شد، و ممنوعیت کتابت حدیث پیامبر توسط خلیفه دوم بر این غربت افزود و اندکی بعد بنی‌امیه هزار ماه بر جامعه اسلامی مسلط شدند و در این ایام تمام تلاش خود را برای محو نام و یاد علی علیه‌السلام در پیش گرفتند؛ از جعل روایات فراوان گرفته تا تحریف معنوی قرآن (قرآن کریم قطعا مصون از تحریف صریح بوده است؛ اما تحریف معنوی به معنای اینکه در شأن نزول آیات ادعاهای دروغین کنند یا با تفسیرهای ناروا معنای متن را واژگونه جلوه دهند، قطعا رخ داده است.) خفقان حاکم بر این دوران، لااقل تا قبل از زمانی که اختلافات داخلی آنها و نیز درگیری‌های آنها با بنی عباس آغاز شود، نه‌تنها محدثان شیعه و محب اهل بیت، بلکه خود اهل بیت را هم بشدت در مضیقه قرار داده بود. شاهد ساده‌ای بر این ادعا آن است که از زمان صلح امام حسن تا زمان امام باقر علیهماالسلام، تعداد روایاتی که از امام حسن، امام حسین و امام سجاد علیهم‌السلام به ما رسیده بسیار ناچیز است (البته غیر از دوره چند ماهه قیام امام حسین (ع) که طبیعتا نحوه قیام به گونه‌ای بود که اخبار مربوط به آن شیوع پیدا کرد)؛ در حالی که در همین ایام، بسیاری از اشخاصی که رابطه خوبی با دستگاه بنی‌امیه داشتند هزاران مطلب را به اسم حدیث پیامبر (ص) در جامعه نقل می‌کردند. مقایسه تعداد روایاتی که مثلا از شخصی مانند ابوهریره نقل شده با کل روایاتی که از این سه امام بزرگوار نقل شده، سند خوبی بر این مدعاست.

۲) کسانی که در خصوص تورات و انجیلی که امروزه در دست ماست تحقیق کرده‌اند نشان داده‌اند که در متن به زبان اصلیِ این کتب آسمانی، نام پیامبر خاتم، حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) صریحاً آمده است، اما علمای مُغرِض این شرایع، به جای اینکه اسم را به همان صورتی که هست باقی بگذارند و زمینه هدایت اهل کتاب به اسلام مهیا شود، اسم را ترجمه می‌کنند تا ادعا شود نام حضرت در این کتب نیست. مثلا به جای کلمه «محمد» در ترجمه‌ها از کلمه «پسندیده» استفاده می‌کنند و در ترجمه، به جای جمله‌ی «محمد از کوه فاران [= کوه نور] آمد» می‌نویسند: «پسندیده از کوه فاران آمد» تا کسی نفهمد که نام حضرت محمد (ص) در کتب آسمانی آنها آمده است.

۳) گفته شد که در هزار ماه حکومت بنی‌امیه (لااقل تا زمان عمر بن عبدالعزیز) بردن نام علی علیه‌السلام و ذکر فضایل او از بزرگترین جرایم بود. اکنون می‌افزاییم به نظر می‌رسد علمای درباری بنی‌امیه چون جرأت تغییر دادن متن قرآن و امکان حذف نام علی علیه‌السلام از قرآن کریم را نداشتند، ترفند فوق را در مورد نام حضرت علی علیه‌السلام در قرآن انجام دادند و علی‌رغم تلاشهای امامان شیعه و اصحاب ایشان، غلبه رسانه‌ای حکومت بنی‌امیه، و فرهنگ‌سازی‌ای که توسط علمای درباری بنی‌امیه، و بعد از آن، بنی‌عباس، انجام شد، کاری کرد که کم‌کم این ترفند به عنوان تنها تفسیر درست آیات قلمداد گردید و بعدها حتی بسیاری از علمای شیعه ناخواسته در دام این ترفند افتادند؛ لذا الان که کسی بخواهد نام حضرت را در قرآن کریم نشان دهد، بسیاری از افراد بدون اینکه محتوای سخنش را بشنوند، با وی مخالفت خواهند کرد؛ اما این مخالفت‌ها دلیل نمی‌شود که انسان حقیقت را بیان نکند. نگارنده دلایلش را ارائه خواهد کرد و از خوانندگان انتظار دارد، بدون پیش‌داوری دلایل را مشاهده کنند و تنها در صورتی که سستی یا اشتباهی در آن بود، آن را نپذیرند، نه اینکه چون معروف شده که اسم امام علی علیه السلام در قرآن نیامده، بدون مطالعه مطالب حاضر را متهم به مغالطه نمایند.

۴) قرآن کریم کلامی است که از جانب خداوند برای بشر فروفرستاده شده و علی‌القاعده ظرفیت معنایی آن بسیار عظیم است؛ به تعبیر امیر بیان، امیرالمومنین علیه‌السلام، نه عجایبش تمام شدنی است و نه غرائبش پایان یافتنی: «لَا تَفْنَی عَجَائِبُهُ وَ لَا تَنْقَضِی غَرَائِبُه‏» (نهج‌البلاغه، خطبه۱۸) و در برخی از روایات نبوی تا هفت بطن برای قرآن شمرده شده است: «وَ قَالَ (ص) إِنَّ لِلْقُرْآنِ ظَهْراً وَ بَطْناً وَ لِبَطْنِهِ بَطْنٌ إِلَی سَبْعَةِ أَبْطُنٍ» (عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، ج‏۴، ص: ۱۰۷)

از طرف دیگر، در فن استنباط از متن، ما با دو تعبیر «ظاهر» و «نص» مواجهیم. «نص» معنایی است که به صورت صددرصدی به متن نسبت داده می‌شود، اما «ظاهر» معنایی است که با توجه به شواهد و قرائن پیرامونی، نزدیکترین معنا به متن قلمداد می‌شود، اما امکان این را که معنای دیگری هم در کار باشد منتفی نمی‌سازد. در اغلب موارد، ما با معانی «ظاهر»یِ متن سر و کار داریم و بسیاری از اوقات، بحث درباره این است که آیه در کدام معنا ظهور بیشتری دارد. اگر مانند اغلب متاخران، استعمال لفظ در بیش از یک معنا را جایز بدانیم(که به نظر می‌رسد حتی اگر در کلام بشر عادی نتوان چنین مطلبی را پذیرفت، قطعا پذیرش آن در مورد کلام خداوند بلااشکال است و شواهد متعددی در روایات بر این مطلب وجود دارد) آنگاه ممکن است چند معنای نسبت داده شده به آیه، همگی صحیح باشد و به تعبیر دیگر، قبول یکی لزوما به منزله رد دیگری نخواهد بود.

با توجه به این مقدمات، تلاش نوشتار حاضر این است که نشان دهد:

دلالت کلمه «علیّ» در آیات مذکور بر حضرت علی علیه‌السلام کاملا با ظاهر آیه سازگار است و این سخن بدین معنا نیست که استعمال این کلمه در معنای «بلندمرتبه» لزوما نادرست باشد. به تعبیر دیگر، هدف از نوشته حاضر نشان دادن این نکته است که: دلالت کلمه «علیّ» در آیات مورد بحث بر«شخص حضرت علی علیه‌السلام»، اگرقوی تر از ظهور آن در معنای «رفیع و بلندمرتبه» (معنای لغوی کلمه «علیّ») نباشد، ‌ضعیف‌تر نیست.

بدین منظور در خصوص هر آیه، ابتدا بر اساس قواعد نحوی و بلاغی و تفسیری، این ادعا تبیین می‌شود و سپس نشان داده خواهد شد که این برداشت از آیات در روایات و سخنان اهل بیت و اصحابشان، و نیز در بسیاری از تفاسیر شیعه تا به امروز و حتی گاه در تفاسیر اهل سنت رواج داشته است.

مورد اول: وَ جَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیّاً

خداوند در سوره شعرا، آیه ۸۴ این دعای حضرت ابراهیم را نقل می‌فرماید که: « وَاجْعَل لی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ» (یعنی: در میان آیندگان، «لسان صدق»ی [= زبانِ گویای حقیقت] برای من قرار بده.»

در سوره مریم (آیات ۴۹-۵۰) خبر از استجابت این دعا داده شده و آمده است: « فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَکُلّاً جَعَلْنَا نَبِیّاً؛ وَوَهَبْنَا لَهُم مِّن رَّحْمَتِنَا وَ جَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیّاً» «پس هنگامی که از آن بت‌پرستان و آنچه می‌پرستیدند کناره گرفت، به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم و همگی را پیامبر قرار دادیم؛ و از رحمت خود به آنها بخشیدیم و برای آنها علی را «لسان صدق»ی قرار دادیم»؛ یعنی علی را همان کسی قرار دادیم که در میان آیندگان نقش زبان گویای حقیقت ابراهیمی را ایفا کند.

متاسفانه، اغلب مفسران اهل سنت، به‌ویژه در زمان بنی‌امیه و بنی‌عباس، عبارت «لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیّاً» را به صورت «ثناءا حسناً»[۴] تفسیر کرده‌ که معنای آیه این می‌شود که «برای آنها مدح نیکویی قرار دادیم». بعدها این تفسیر شیوع پیدا کرده و در برخی تفاسیر شیعه هم به عنوان تنها معنای آیه وارد شده است. اما چنین تفسیری چه اندازه قابل دفاع است؟

کسانی که چنین تفسیری ارائه داده‌اند، (یعنی «علی» را نه اسم حضرت، بلکه به معنای لغوی آن مد نظر قرار داده‌اند) در تحلیل نحوی، «علی» را صفت (نعت) برای «لسان صدق» ویا حال قلمداد کرده و بر همین اساس بوده که آن را به «ثناء حسن» ترجمه کرده‌اند؛ مثلا محیی الدین درویش می‌گوید: «و لسان صدق هو المفعول الاول و علیًّا صفة للسان و هو الثناء الحسن کما سیأتی فی باب البلاغة»

اما اشکال در این است که چگونه «علیًّا» قرار است به معنای «ثناءا حسنا» باشد. «علیّ» در کتب لغت از ریشه «علو» و به معنای «رفیع و بلندمرتبه» است و در هیچیک به معنای «ثناء حسن» نیامده است. عبارت نقل شده از محیی‌الدین درویش که گفت «و هو الثناء الحسن کما سیأتی فی باب البلاغة» نشان می‌دهد که ایشان نیز می‌خواهد با یک نکته بلاغی این معنا را به آن لفظ متصل کند. وقتی در کتاب مذکور به قسمت بلاغت ذیل آیه مراجعه گردد با این توضیح مواجه می‌شویم که: «در این آیه از صنعت ادبی «مجاز مرسل» استفاده شده، زیرا اسم آلت یعنی لسان (=زبان) را به کار گرفته که آلت و ابزار سخن گفتن است، اما «آنچه از زبان ناشی می‌شود» [مطلب صدق و حقیقت] را اراده کرده است، پس، از «زبان» برای اشاره به «آنچه با زبان ایجاد می‌شود» استفاده کرده است همان گونه که گاهی از کلمه «ید» (= دست) استفاده می‌شود برای اشاره به آنچه با دست انجام می‌شود (یعنی عطا و بخشش) که این یک نوع مجاز به خاطر رابطه سببیت است.»

به تعبیر ساده، ایشان می‌گویند: «لسان» که اسم آلت است، مجازاً برای دلالت بر «ما ینشا عنها» (مطلب صدق) به کار رفته، اما اینها چه ربطی به کلمه «علیّ» و ترجمه آن به «ثناء حسن» دارد؟ حقیقت این است که چنانکه سایر علمای ادبیات عرب، مانند محمود صافی (متوفی قرن ۱۴، که محیی‌الدی درویش ظاهرا همین مطلب «مجاز مرسل» را از وی نقل کرده) نشان داده‌اند مجاز مرسل بودن ربطی به معنای «ثناء حسن» ندارد و معنای ثناء حسن، نه ناشی از مجاز مرسل، بلکه کنایه‌ برخاسته از تعبیر «لسان» می‌باشد.

در تفاسیر اهل سنت تا قرن سوم، «لسان صدق علیًّا» را به «ثناءاً حسناً» ترجمه می‌کردند، در حالی که این تعبیر فقط کنایه برخاسته از تعبیر «لسان» است و در واقع کلمه «علیًّا» ترجمه نشده، رها شده بود. در آثار تقسیری قرن سوم و چهارم کم‌کم برخی از مفسران اهل سنت درصدد برمی‌آیند این مشکل را حل کنند. یحیی بن سلام (متوفی ۲۴۰) در تفسیر خود کلمه «رفیعاً» ‌را وارد می‌کند و این نکته را که «رفیعاً» چه ربطی به دعای حضرت ابراهیم (ع) و تعبیر لسان صدق دارد، این طور توضیح می‌دهد که «برای او سنتی قرار داده شده که بعدی‌ها به او اقتدا می‌کنند»و طبری (متوفی ۳۱۰) هم ابتدا آن را به «ثناء حسن» ترجمه می‌کند و سپس می‌گوید: «لسان را به عُلُوّ متصف کرده چون همه اهل ملل ثناء نیکویی از او می‌کنند.» و بعدها نیز افرادی همچون واحدی(متوفی ۴۶۸) و ابن‌مسعود بغوی(متوفی ۵۱۶) این دو تعبیر یحیی بن سلام و طبری را با هم تلفیق می‌کنند و «ثناء حسن» را ترجمه «لسان صدق» معرفی کرده و برای ترجمه «علیًّا»، دو مطلب «رفیع بودن» و «در میان ملل مختلف به خوبی یاد شدن» را کنار هم قرار می‌دهند که گویی این دو مطلب، یک معنا دارد؛ و این تلفیق به حدی می‌رسد که در قرن هشتم شخصی مثل بیضاوی در تفسیر خود صریحا چنین تعبیر می‌کند: «توصیف لسان صدق به علو، برای دلالت بر این است که آنها واقعا شایسته این ثناء نیکو بوده‌اند و نیکویی‌های آنها با گذشت زمانه فراموش نمی‌شود.»

اما دو سوالی که همچنان بی‌پاسخ می‌ماند این است که:

اولا تکلیف کلمه «صدق» چه شد؟ اگرچه ممکن است تعبیر ثناء حسن، با تعبیر «لسان» تناسب داشته باشد، اما با تعبیر «لسان صدق» چه تناسبی دارد؟ کلمه «صدق»‌ به حقیقت بودن و درست و بدون اشتباه بودن مطلب دلالت دارد، نه به نیکویی و شهرت گوینده آن؛ و حضرت ابراهیم اگر صرفاً خواستار باقی ماندن نام نیک از خود می‌بود، می‌بایست بگوید «لساناً مادحاً»؛ اما این را نگفت، بلکه «لسان صدق» طلب کرد، یعنی زبانی که حق مطلب را در مورد وی بی‌کم و کاست بیان کند، نه اینکه فقط از او به نیکی یاد شود بدون اینکه حقیقت ابراهیمی بر مردمان آشکار شود. مطالبی که امروزه درباره حضرت ابراهیم علیه‌السلام در میان ملل مختلف شیوع دارد، با اختلافات فراوانی توام است که به خاطر تعارض بین آنها، علی‌القاعده همه آنها صادق نیست؛ پس «شهرت وی به نیکی در میان ملل مختلف» مطلبی غیر از اجابت دعای وی در زمینه مطالبه لسان صدقی از وی در آیندگان است.

ثانیا «مدح همگانی» چه ربطی به «عُلُوِّ» لسان صدق دارد؟ یعنی حتی اگر بپذیریم که لسان صدق به معنای ثناء حسن است، باز برای اینکه شمول لسان در میان امتها را نشان دهد، باید می‌گفت لسان صدق عاماً، نه لسان صدق علیاً.

احتمالا به خاطر این مشکلات بوده که کسانی، حتی در میان اهل سنت، که اهل دقت‌های ادبی بوده‌اند، یا (مانند نحاس، از ادیبان قرن چهارم) از ابتدا معنای «ثناء حسن» را برای لسان صدق نپذیرفته، و «لسان صدق» را به همان معنای اصلی‌اش یعنی «قول صدق» ترجمه کرده‌اند؛ یا اگر هم همین مضامین مورد نظر امثال بیضاوی را عینا تکرار کرده‌اند، اما (مانند ابن‌عجیبه از علمای سنی قرن۱۳) با آوردن عبارت (والله اعلم) در پایان بحث، عدم رضایت کامل خود از این تفسیر نشان داده‌اند.

نکته‌ دیگری که ضعف این برداشت و ناسازگاری آن را تقویت می‌کند، توجه به آیه قبلی «و کُلّاً جعلنا نبیا» (آیه ۴۹ سوره مریم) است که تعبیری نزدیک به این آیه دارد. این دو آیه (آیات ۴۹-۵۰ سوره مریم) هر دو در مقام امتنان بر حضرت ابراهیم علیه‌السلام است و چنانکه در عبارات همین مفسر اخیر (ابن‌عجیبه) و نیز سایر کسانی که به اعراب قرآن پرداخته اند، آشکار است، در آیه ۴۹، فعل «جعلنا» دو مفعول دارد: «کُلاً» مفعول اول و «نبیاً» مفعول دوم می‌باشد. علی القاعده انتظار می‌رود که «جعلنا» در آیه ۵۰ (جعلنا لهم لسان صدق علیا) که در ادامه آن و در همان سیاق آمده، نیز دو مفعولی باشد. جالب اینجاست که برخی از علمای نحو مانند زجاج (قرن۴) نیز صریحا لسان را مفعول دوم گرفته‌اند؛ اما گفته‌اند که مفعول اولش حذف شده است. سوال این است که چرا مفعول اول را محذوف بگیریم؟ چرا از اول اصرار داشته باشیم که «علی» را ترجمه کنیم که بعد با این همه تکلف مواجه شویم؟

مفعول اولِ فعل جعلنا، «علی» است، به عنوان اسم، و نه به عنوان یک صفت؛ و چون معرفه است باید مفعول اول متاخر به حساب آید؛ یعنی متناظر با «کُلاً» در جمله قبل، «علیاً» در این جمله مفعول اول است. طبق این تحلیل، فعل «جعلنا» (= قرار دادیم) که در مقام امتنان است، همانند وضعیتی که در آیه ۴۹ داشته، در آیه ۵۰ هم دو مفعول می‌گیرد. بدین ترتیب، در آیه ۸۴ سوره شعرا، حضرت ابراهیم (ع) از خدا می‌خواهد که «برای من لسان صدقی در میان آیندگان قرار بده»، و در این آیه خداوند می‌فرماید «برای ایشان، علی را لسان صدق قرار دادیم» و این ترجمه‌ای است که هم با قواعد عربی کاملا سازگار است و نیاز به هیچ تکلفی ندارد و هم با درخواست حضرت ابراهیم (ع) و به ویژه تعبیر «لسان صدق» کاملا هماهنگ است.

اکنون برای اینکه متهم به تفسیر به رأی نشوم اشاره می‌کنم این مطلب که «مراد از «علی» در اینجا اسم امیرالمومنین (ع) است» مطلبی است که هم در روایات معتبری از پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (امام علی، امام حسین، امام سجاد، امام باقر، امام صادق، امام کاظم، امام رضا، امام هادی و امام حسن عسگری علیهم‌السلام) آمده و هم در کلمات اصحاب پیامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) (مانند سلمان فارسی، ابن‌مسعود، ابن‌عباس، ابوبصیر، یونس بن عبدالرحمن، ابراهیم قمی و …) و هم در بسیاری از کتابها و تفاسیر علمای بزرگ شیعه (علی بن ابراهیم قمی، شیخ صدوق، ابن شهر آشوب، ابن‌حمزه طوسی، ابن‌شاذان قمی و …)، و حتی در معدودی از تفاسیر علمای بزرگ اهل سنت (حاکم حسکانی، هلال بن محمد الحفار و …) نیز آمده است؛ که از باب نمونه به برخی اشاره می‌شود:

مطلب را از روایتی در کتب اهل سنت که در سند آن هفت تن از امامان شیعه وجود دارند و نهایتا به پیامبر اکرم (ص) ختم می شود شروع می‌کنم: حاکم حسکانی (از علمای حنفی متوفی ۴۹۰) از عبدالرحمن بزاز (متوفی۴۶۸) از هلال بن محمد حفار (از علمای اهل سنت متوفی۴۱۴) از ابوالقاسم اسماعیل خزاعی از پدرش علی خزاعی (برادر دعبل خزاعی، شاعر معروف)‌ از امام رضا علیه‌السلام از پدرش (امام کاظم علیه‌السلام) از پدرش (امام صادق علیه‌السلام) از پدرش (امام باقر علیه‌السلام) از پدرش (امام سجاد علیه‌السلام) از پدرش (امام حسین علیه‌السلام) از پدرش علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام نقل می‌کند که رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: در شب معراج در حالی که جبرئیل مرا بر جناح راست خود سوار کرده بود، به من گفته شد «چه کسی را جانشین خود بر اهل زمین قرار داده‌ای» گفتم:‌ بهترینِ اهل زمین اهلیت آن را دارد، علی بن ابی طالب که برادرم، دوستم و دامادم و پسرعمویم است. به من گفته شد: «ای محمد! آیا دوستش داری؟» گفتم: «بله ای پروردگار عالمین»؛ خدایم گفت: «دوستش بدار و به امتت دستور بده که دوستش بدارند. من که علیِّ أعلی (بلندمرتبه‌ترین بلندمرتبه) هستم نام او را از نامهای خود اخذ کردم و او را «علی» نامیدم. پس جبرئیل آمد و گفت: خداوند بر تو سلام می‌دهد و می‌گوید: «بخوان» گفتم: «چه بخوانم؟» گفت بخوان: «وَ وَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا، وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا».(علاوه بر چهار واسطه مذکور، که برخی از آنها (مانند حفار) از علمای مهم اهل سنت‌اند، محدثان اهل سنت، ائمه شیعه را، اگرچه به عنوان امام معصوم قبول ندارند، اما کاملا عادل و مورد اعتماد در نقل حدیث می‌دانند.)

اما در آثار شیعه این مطلب مکرر آمده است از جمله:

علی بن ابراهیم قمی (متوفی قرن سوم) در تفسیر خود (تفسیر القمی، ج‏۲، ص۵۱) نقل می‌کند که از پدرش (ابراهیم قمی) و او از امام حسن عسگری شنیده است که: «وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ‏ صِدْقٍ‏ عَلِیًّا یَعْنِی أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع ». همچنین حسن بن محمد دیلمی (متوفی ۸۴۱) ظاهرا به کتاب دیگری از علی‌بن ابراهیم قمی دسترسی داشته که اکنون در اختیار ما نیست چرا که در کتاب خود (غررالاخبار، ص۱۴۰) مستقیما از علی بن ابراهیم قمی از ابراهیم قمی نقل می‌کند که ابراهیم قمی می‌گوید: از ابوالحسن (امام هادی) علیه‌السلام درباره آیه (وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ‏ صِدْقٍ‏ عَلِیًّا) سوال کردم، نامه سوال مرا گرفت و زیر آن نوشت: «وفّقک اللّه و رحمک اللّه هو أمیر المؤمنین علیه السّلام».

شیخ صدوق (محمد بن علی بن بابویه قمی، متوفی ۳۸۱) در چند کتاب خود (خصال، ج۱، ص۳۰۷؛ کمال الدین و تمام النعمة، ج‏۱، ص: ۱۳۹؛ معانی الاخبار، ص۱۲۹) با سند صحیح از ابوبصیر از امام صادق علیه‌السلام روایت کرده است که: «وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ‏ صِدْقٍ‏ عَلِیًّا یَعْنِی بِهِ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع لِأَنَّ إِبْرَاهِیمَ قَدْ کَانَ دَعَا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَجْعَلَ لَهُ‏ لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ‏ فَجَعَلَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَهُ وَ لِإِسْحَاقَ وَ یَعْقُوبَ لِسَانَ‏ صِدْقٍ‏ عَلِیّاً.» همین روایت را ابن‌شهر آشوب (متوفی ۵۸۸) در کتاب مناقب آل أبی طالب علیهم‌السلام (ج‏۳، ص۱۰۷)، سید شرف‌الدین علی حسینی استرآبادی (متوفی۹۴۰) در کتاب تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة (ص ۲۹۷) و محمد بن محمدرضا قمی مشهدی (متوفی ۱۱۲۵) در کتاب تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب (ج‏۸، ص۲۳۱) آورده‌اند.

سید شرف‌الدین علی حسینی استرآبادی (متوفی۹۴۰) در کتاب تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة (ص۲۹۷) با سند خود از یونس بن عبدالرحمن نقل می‌کند که: به امام رضا علیه‌السلام عرض کردم که عده‌ای از من نام امیرالمومنین در کتاب الله را طلب می‌کردند، در جوابشان این آیه «وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ‏ صِدْقٍ‏ عَلِیًّا» را خواندم. حضرت فرمودند: «صَدَقْتَ هُوَ کَذَا». این روایت را محمد بن محمدرضا قمی مشهدی (متوفی ۱۱۲۵) نیز در کتاب تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب (ج‏۸، ص۲۳۱) آورده است.

ابن حمزه طوسی (از علمای قرن ششم) در کتاب خود (الثاقب فی المناقب، ص۱۳۰) با ذکر سند از ابن‌عباس (قرن اول) از سلمان فارسی (قرن اول) نقل کرده که او به حضرت علی علیه‌السلام اشاره کرد و گفت: « هذا الذی قال اللّه تعالی فیه: وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ‏ صِدْقٍ‏ عَلِیًّا ». سیدهاشم بن سلیمان بحرانی (متوفی ۱۱۰۷) نیز در مدینة معاجز الأئمة الإثنی عشر (ج‏۱، ص۵۲۹) همین را روایت کرده است.

حسین بن حمدان خصیبی (متوفی ۳۳۴) در کتاب خود (الهدایة الکبری، ص۹۱) و نیز ابن‌شاذان قمی (از علمای قرن ششم) در چند کتاب خود (الفضائل، ص۱۷۴؛ الروضة فی فضائل أمیر المؤمنین علی بن أبی‌طالب علیهماالسلام، ص۲۳۱) ذکر می‌کند که حضرت علی علیه‌السلام اسامی متعددی دارد که مجموعا ۳۰۰ بار با این اسامی اسمش در قرآن کریم آمده؛ آنگاه از باب نمونه ذکر می‌کند که با سند صحیح از ابن‌مسعود (قرن اول) چند مورد روایت شده، که یکی از آنها همین تعبیر وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ‏ صِدْقٍ‏ عَلِیًّا می‌باشد.

(لازم به ذکر است که سید محمدباقر مجلسی نیز جمعا در ۱۷ مورد در مجلدات مختلف کتاب بحارالانوار این روایات را ذکر کرده است که برای رعایت اختصار از آوردن آن خودداری می‌شود.)

علاوه بر علمای فوق که اغلب از بزرگان علمای متقدم شیعه هستند، بسیاری از مفسران متاخر شیعه نیز به ویژه با تکیه بر روایات فوق، «علیاً» را در آیه فوق به معنای حضرت علی علیه‌السلام دانسته‌اند. از جمله: ملا محسن فیض کاشانی (متوفی ۱۰۹۱) در دو تفسیر خود: تفسیر الصافی (ج‏۳، ص۲۸۴) و الأصفی فی تفسیرالقرآن (ج‏۲، ص۷۴۳)؛ سیدهاشم بحرانی (متوفی ۱۱۰۷) در البرهان فی تفسیر القرآن (ج‏۳، ص۷۱۴-۷۱۷)؛ ابن‌جمعه عروسی حویزی (متوفی ۱۱۱۲)‏ در تفسیر نور الثقلین (ج‏۳، ص۳۳۹)؛ محمد بن محمدرضا قمی مشهدی (متوفی ۱۱۲۵) در تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب (ج‏۸، ص۲۳۰)؛ سید عبدالله شبر (متوفی قرن ۱۳) در الجوهر الثمین فی تفسیر الکتاب المبین (ج‏۴، ص ۱۲۳)؛ سید حسین حسینی بروجردی (قرن۱۳) در تفسیر الصراط المستقیم (ج‏۳، ص ۱۵۲)؛ سلطان محمد گنابادی (متوفی قرن۱۴) در تفسیر بیان السعادة فی مقامات العبادة (ج‏۳، ص۷)؛ محمد بن حبیب‌الله سبزواری نجفی (متوفی قرن۱۴) در إرشاد الأذهان إلی تفسیر القرآن (ص۳۱۳)؛ و سیدمحمدابراهیم بروجردی (معاصر) در تفسیر جامع (ج‏۴، ص۲۵۶). البته برخی از این بزرگواران هر دو معنا (یعنی هم علی به معنای بلندمرتبه و هم به عنوان نام حضرت علی علیه‌السلام) را ممکن دانسته‌اند؛ اما به هرحال، همگی این را که کلمه «علی» در این آیات می‌تواند اشاره به نام مبارک امیرالمومنین علیه‌السلام باشد، قبول داشته‌اند.

مورد دوم: وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ

اغلب دیده می‌شود که افراد، پس از قبول اینکه «اسم علی علیه‌السلام در قرآن نیامده»، در توضیح چرایی آن می‌گویند: «چون ایشان دشمنان زیادی داشتند و احتمال این بود که به خاطر حذف اسم ایشان، در قرآن دست ببرند و قرآن را تحریف کنند و لذا خداوند اسم ایشان را اصلاً نیاورده است.» به نظر می‌رسد که نه‌تنها این توجیه درست نباشد، بلکه قرآن کریم این مطلب را رد کرده و بعد از اینکه اسم حضرت را آورده، فرموده: «آیا شما گمان می‌کنید که چون یک عده آدم افراطی وجود دارد ما مطلبی [به این مهمی] را در قرآن متذکر نمی‌شویم؟» آیات مذکور که در ابتدای سوره زخرف آمده چنین است:

بسم الله الرحمن الرحیم حم؛ وَالْکِتَابِ الْمُبِینِ؛ إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ؛ وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ؛ أَفَنَضْرِبُ عَنکُمُ الذِّکْرَ صَفْحاً أَن کُنتُمْ قَوْماً مُّسْرِفِینَ

«به نام خداوند رحمان و رحیم؛ حم، قسم به آن کتاب مبین، همانا ما آن را به صورت قرآن عربی درآوردیم تا شاید که بیندیشید؛ و همانا او در ام‌الکتاب [= سوره حمد یا لوح محفوظ] نزد ما علی است که حکیم است؛ آیا اینکه شما گروهی افراط‌کار باشید، دلیل می‌شود که ما از بیان بخشی از ذکر [= قرآن] خودداری کنیم؟»

در آیه ۴، «علی» را می‌توان هم به صورت اسم عَلَم (که منظور حضرت علی علیه‌السلام باشد، مطابق ترجمه فوق) در نظر گرفت، و هم به صورت وصفی (به معنای «بلندمرتبه»)، که در این صورت، ترجمه آیه چنین می‌شود: «و همانا او در ام‌الکتاب [= سوره حمد یا لوح محفوظ] نزد ما بلندمرتبه است و حکیم است»؛ اما با توجه به شواهد و قرائن موجود در آیه نشان داده خواهد شد که ظهور این کلمه در اسم حضرت علی علیه‌السلام قویتر از ظهور آن در معنای «بلندمرتبه» است و خواهیم دید که این برداشت از آیه در میان ائمه اطهار و اصحاب ایشان و علمای تفسیر نیز رواج داشته است.

الف) تحلیل نحوی

ابتدا تذکر این نکته ادبی لازم است و آن اینکه در هیچ یک از تفاسیر، کلمه «حکیم» به عنوان نعت (صفت) برای «علی» معرفی نشده است، بلکه عموما «حکیم» را خبر بعد خبر می‌گیرند. تذکر این نکته از این جهت است که ممکن است کسی اشکال کند که «علی به عنوان اسم، معرفه است و حکیم در این آیه نکره است، و چون صفت و موصوف باید به لحاظ نکره و معرفه بودن با هم تطابق داشته باشند، پس علی نمی‌تواند در این آیه به عنوان اسم عَلََم (معرفه) به کار رفته باشد و حتما به عنوان وصف (نکره) به کار رفته است.» این اشکال زمانی وارد است که بخواهیم حکیم را نعت (صفت) برای علی بدانیم؛ اما عموم ادیبان و مفسران، حکیم در این آیه را خبر بعد خبر درنظر گرفته‌اند، و لذا از این جهت الزامی در تطابق معرفه و نکره بودن این دو کلمه وجود ندارد. بر اساس دلالت علی بر اسم حضرت علی هم ضرورتی هم ندارد که حتما حکیم را نعت برای علی در نظر بگیریم که به مشکل برخورد کنیم؛ بلکه می‌توان همچنان خبر بعد خبر دانست. حتی اگر کسی اصرار باشد که به لحاظ نحوی، حکیم را از توابع علی حساب کند، الزامی نیست که آن را نعت بداند بلکه میتوان آن را عطف بیان برای علی دانست که الزامی به توافق در معرفه و نکره بودن ندارد؛ چنانکه در آیات ۱و۲ سوره بینه با این حالت مواجهیم: «حتی تاتیهم البینةُ رسولٌ من الله» (که «رسولٌ» را، نه نعت، بلکه عطف بیان از «البینةُ» گرفته‌اند تا مشکل تطابق معرفه و نکره پیش نیاید). همچنین می‌توان ضمیر «ه» در «إنه» را ضمیر شأن دانست و آنگاه علی را اسم إن و حکیم را خبر آن در نظر گرفت که باز تطابق این دو به لحاظ معرفه و نکره بودن لازم نیست. پس اگر علی را اسم عَلَم بدانیم، با هیچ مشکل نحوی مواجه نخواهیم شد.

اکنون به سراغ تحلیل نحوی این آیه برویم. آیه می فرماید: «إنه فی ام‌الکتاب لدینا لعلی حکیم»:

اگر «علی» به صورت «بلندمرتبه» ترجمه شود، به لحاظ نحوی فقط یک حالت ممکن خواهد بود (یعنی ضمیر «ه» اسم إن، علی خبر اول و حکیم خبر ثانی باشد): «و همانا آن [قرآن] در ام‌الکتاب نزد ما بلندمرتبه است و حکیم است».

اما اگر «علی» به عنوان اسم حضرت علی علیه‌السلام قلمداد شود، به لحاظ نحوی چند گونه ترجمه ممکن خواهد بود که همگی صحیح است:

الف) بر اساس تحلیل نحوی‌ای شبیه تحلیل فوق: «و همانا او در ام‌الکتاب نزد ما علی است و حکیم است»

ب) ضمیر «ه» را اسم إن، و کل عبارت «علی حکیم» را یک جمله (علی مبتدا و حکیم خبر) قلمداد کنیم و این جمله را در مقام «خبر إن» قرار دهیم که ترجمه‌اش چنین خواهد شد: «و همانا این در ام‌الکتابِ نزد ماست که علی حکیم است.»

ج) ضمیر «ه» را ضمیر شأن بگیریم[۲۵] و علی را اسم إن و حکیم را خبر إن بگیریم که ترجمه‌اش چنین می‌شود: «و همانا در ام‌الکتاب نزد ما علی، حکیم است.»[۲۶]

ب) تحلیل مطلب با توجه به شواهد و قرائن قرآنی

بر اساس روایات متعدد شیعه و سنی تعبیر «ام الکتاب» یکی از نامهای سوره حمد است، و برخی از مفسران از ظاهر آیه ۳۹ سوره رعد (یَمْحُو اللّهُ مَا یَشَاءُ وَیُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْکِتَابِ) استنباط کرده‌اند که این تعبیر برای اشاره به مرتبه آسمانی قرآن (مرتبه لوح محفوظ) هم به کار می‌رود.

اگر ام‌الکتاب را به معنای اشاره به سوره حمد بگیریم دلالت کلمه «علی» بر اسم حضرت علی بسیار قویتر است از دلالت آن بر معنای «رفیع و بلندمرتبه»؛ و اگر به معنای مرتبه لوح محفوظ هم بگیریم، خواهیم دید که باز دلالتش بر شخص علی علیه‌السلام، اگر قویتر نباشد، ضعیف‌تر نیست، بلکه با در نظر گرفتن قواعد ادبی و بلاغی و سیاق آیات، باز هم ظهور آن در مورد حضرت علی بیشتر است.

اکنون معنای آیه بر اساس هر کدام از دو حالت فوق (اینکه ام‌الکتاب را سوره حمد بدانیم یا لوح محفوظ) بررسی می‌کنیم:

۱) ام‌الکتاب به معنای سوره حمد:

در سوره حمد آمده است که «اهدنا الصراط المستقیم» و در ادامه، در مورد اینکه این صراط چیست، مطلب، از طریق «شخص» معرفی شده نه از طریق «وصف»؛ یعنی برای شناسایی صراط مستقیم، به گروهی که اهل این صراط‌اند اشاره شده است: «صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ». پس در این سوره به انسان تعلیم داده شده که از خدا بخواهد وی را به صراطی که هویتش با این اشخاص گره خورده رهنمون شود. طبیعی است که اولین سوالی که برای هر مسلمانی پیش می‌آید این است که مقصود از این «الذین» (مصداق اصلی این صراط) چه کس یا چه کسانی‌اند؟علی‌القاعده، اگر بخواهیم به گمانه‌زنی‌های شخصی مراجعه کنیم، دچار اختلاف و نزاع می‌شویم (همان طور که امروزه در همین زمینه بین شیعه و سنی نزاع هست) و خداوند خود فرموده که اگر در مساله‌ای نزاع افتاد، اگر واقعا ایمان دارید باید سراغ خدا و رسول بروید: «فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلاً (سوره نساء، آیه۵۹)». مراجعه به روایات نبوی مانند حدیث متواتر غدیر یا حدیث ثقلین و … که کاملا واضح می‌کند که مقصود از الذین چه کسانی‌اند؛ اما آیا مراجعه به قرآن کریم هم در اینجا جایی دارد؟ اگر دقت شود در آیه فوق، فقط به پیامبر (ص) ارجاع نداد، بلکه به «خدا» هم ارجاع داد (فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَالرَّسُولِ) و علی‌القاعده، مراجعه ما به خدا به معنای مراجعه به قرآن است. اگر قرآن کتاب هدایت است انتظار می‌رود که این مصداق را به ما معرفی کند و این کاری است که در همین آیه محل بحث انجام شده است.

در این آیه می‌فرماید: «و همانا او در ام الکتاب (سوره حمد) نزد ما علی است که حکیم است.» در اینجا اگر به جای علی، معنای لغوی آن (رفیع و بلندمرتبه) ‌را بگذاریم این می‌شود: «و همانا او در ام‌الکتاب (سوره حمد) نزد ما بلندمرتبه است و حکیم است.» این جمله بی‌معنا نیست، اما لغو و خلاف فصاحت است، یعنی مخاطب متوجه چیزی نمی‌شود و فقط سردرگمی‌اش اضافه می‌شود (او که در سوره حمد بلندمرتبه و حکیم است کیست؟). شاید به همین جهت است که عموم مفسرانی که کلمه علیّ در این آیه به صورت «بلندمرتبه» ترجمه کرده‌اند، کلمه «ام‌الکتاب» را هم به معنای مقام لوح محفوظ قلمداد کرده‌اند، نه به معنای سوره حمد. خلاصه کلام اینکه اگر ام‌الکتاب را به معنای سوره حمد بگیریم، ترجمه کردن کلمه «علی» به «بلندمرتبه» خلاف فصاحت و بلاغت خواهد شد؛ ولی دلالت آن بر اسم حضرت علی چنین مشکلی نخواهد داشت. بر این اساس، ترجمه آیات اولیه سوره زخرف بر اساس اینکه مقصود از ام‌الکتاب، سوره حمد باشد، چنین خواهد شد:

«به نام خداوند رحمان و رحیم؛ حم، قسم به آن کتاب مبین، همانا ما آن را به صورت قرآن عربی درآوردیم تا شاید که بیندیشید؛ و همانا آن [که] در سوره حمد [مورد نظر بوده] نزد ما همان علی است که حکیم است؛ آیا اینکه شما گروهی افراط‌کار باشید، دلیل می‌شود که ما از بیان بخشی از ذکر [= قرآن] خودداری کنیم؟»

۲) ام‌الکتاب به معنای مرتبه آسمانی قرآن کریم (قرآن در لوح محفوظ):

چنانکه اشاره شد«ام الکتاب» در قرآن کریم (سوره رعد، آیه ۳۹) به گونه‌ای هم به کار رفته که می‌توان آن را به معنای مرتبه‌ای از قرآن که در لوح محفوظ است قلمداد کرد و اغلب مفسران اهل‌سنت (از معاصران بنی‌امیه و بنی‌عباس مانند مقاتل بن سلیمان بلخی (متوفی ۱۵۰) گرفته تا مفسران امروزی) نیز چون خواسته‌اند «علی» را به معنای «رفیع و بلندمرتبه» ترجمه کنند همین معنا را مد نظر قرار داده و این آیه را به آیه قبل آن ارتباط داده‌اند که ضمیر «ه» اشاره به قرآن باشد و در این صورت معنای آیات چنین می‌شود:

« به نام خداوند رحمان و رحیم؛ حم، قسم به کتاب مبین، آن را به صورت قرآن عربی درآوردیم تا شاید بیندیشید، و همانا آن [قرآن یا کتاب مبین] در لوح محفوظ نزد ما بلندمرتبه و حکیم است.»

اما اگر علی را اسم علَم بدانیم ترجمه چنین خواهد شد:

« به نام خداوند رحمان و رحیم؛ حم، قسم به کتاب مبین، ما آن را به صورت قرآن عربی درآوردیم تا شاید بیندیشید؛ و همانا آن [قرآن یا کتاب مبین] در لوح محفوظ نزد ما علی است که حکیم است.»

هر دو ترجمه با ظاهر آیه سازگار است و چه‌بسا در نگاه اول به نظر برسد ترجمه اول سازگارتر باشد؛ اما اگر به سه نکته ذیل توجه کنیم خواهیم دید ترجمه دوم نه‌تنها دست‌کمی از ظهور ترجمه اول ندارد، بلکه حاوی ظرایف بیشتر و معنای لطیف‌تری نیز هست. این سه نکته، یکی در نظر داشتن حدیث متواتر ثقلین است، و دومی توجه به کاربرد کلمه حکیم، و سومی ارتباط این آیه با آیات بعد:

توضیح مطلب این است که: اولا از روایاتی که به نحو متواتر از طرق شیعه و سنی نقل شده است، حدیث ثقلین است که عبارتی که در عموم آنها تکرار شده و محل بحث ماست این جمله پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است که: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ‏ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی … انَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْض‏». در این روایت شریف، پیامبر (ص) حقیقت قرآن و اهل‌بیت را جدایی‌ناپذیر (لن‌یفترقا) دانسته است؛ یعنی حقیقتی یگانه در این دو حضور دارد. آنگاه این آیات به همین مضمون که در روایت ثقلین آمده اشاره دارد و می‌فرماید: «حم، قسم به [حقیقت ماوراییِ] کتاب مبین، ما آن [حقیقت ماورایی] را به صورت قرآن عربی درآوردیم تا شاید بیندیشید؛ و [تجلیِ دیگرِ] آن [حقیقت ماورایی] در لوح محفوظ نزد ما، همان علی است که حکیم است.»

نکته دوم که این مطلب را (که ضمیر «ه» اشاره به حقیقت ماورایی قرآن دارد که با حقیقت وجودی حضرت علی یکی است) تقویت می‌کند کاربرد کلمه «حکیم» است. وصف حکیم وصفی است که فقط برای موجود زنده باشعور به کار می‌رود و اگر کسی بخواهد این وصف را در مورد مصنوعاتی که حکیمانه ساخته شده‌اند به کار ببرد، از تعبیر «حکیمانه ساخته شده» (مصنوع بالحکمة) ‌استفاده می‌کند، نه از تعبیر «حکیم». مثلا می‌گویند این کتاب حکیمانه تدوین شده، یا این رایانه حکیمانه ساخته شده؛ و نمی‌گویند خود این کتاب یا این رایانه حکیم است؛ و اگر در این موارد کلمه حکیم به کار رود کاربرد مجازی است. (لازم به ذکر است که در استنباط یک متن، همواره حقیقت بر مجاز اولویت دارد.) خداوند قرآن را با وصف «حکیم» معرفی کرده است (سوره یس، آیه ۲)؛ و اگر قرار باشد این تعبیر حقیقت باشد و نه مجاز، اشاره‌اش، نه به این قرآن عربی (مذکور در آیه قبل)، بلکه به آن حقیقت ماورایی قرآن است که حیات و شعور دارد و در روز قیامت، به صورت یک شخص در صحنه حسابرسی حاضر می‌شود (کافی، ج۲، ص۵۹۶) و از عده‌ای شفاعت یا سعایت می‌کند و شفاعت و سعایتش پذیرفته می‌شود. (فإنه شافعٌ مُشَفَّع و ماحلٌ مُصَدَّق؛ کافی، ج۲، ص۵۹۹) اکنون اگر به روایت ثقلین و اتحاد حقیقت قرآن با حقیقت امیرالمومنین (= قرآن ناطق) توجه شود، در این آیه نیز کلمه حکیم، چون توصیفی برای اشاره به آن حقیقت برتر خواهد شد، (طبق ترجمه‌ای که در بالا ارائه شد) کاربردش حقیقی، و نه مجازی خواهد بود؛ و اگر در تحلیل یک متن، بتوان کاربرد حقیقی برای یک لفظ نشان داد، این تحلیل بر تحلیلی که کاربرد لفظ را مجازی می‌کند برتری دارد.

سومین نکته توجه به ارتباط آیه با آیات بعد است. علی‌القاعده در یک متن واحد، معنایی از یک جمله که نشان‌دهنده ارتباط آن جمله با جملات بعد باشد، بر معنایی که ارتباط دو جمله را قطع کند اولویت دارد. آیه‌ی بعد از این آیات در مقام مواخذه مخاطبین است و نشان می‌دهد در میان مخاطبین قرآن گروهی افراطی وجود دارند که مایلند برخی مطالب در قرآن نیاید و خداوند هم می‌فرماید وجود این عده افراد موجب نخواهد شد که آنچه گفتنش لازم است را نگوییم. اگر تعبیر علی در آیه قبل، به معنای اسم حضرت علی (ع)‌ باشد، کاملا ارتباط بین این دو آیه واضح می‌شود؛ زیرا می‌دانیم حضرت علی علیه‌السلام دشمنان فراوانی داشتند که مایل بودند نام ایشان از صفحه روزگار حذف شود، چه رسد به صفحات قرآن؛ اما خداوند حفظ قرآن را ضمانت کرده است: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُون‏» (سوره حجر، آیه۹) و در اینجا هم می‌فرماید وجود این عده باعث نمی‌شود ما این مطلب را از قرآن حذف کنیم؛ اما اگر علی را به معنای بلندمرتبه بگیریم، دیگر هیچ ارتباطی بین آیه ۵ سوره زخرف و آیات قبل باقی نمی‌ماند و لذاست که مفسرانی که چنین تفسیر کرده‌اند، اینکه این تهدید قرآن ناظر به چه کسانی است را صرفا بر اساس حدسیات خود و بدون ارائه هیچ سند قرآنی یا تاریخی، مشرکان مکه دانسته‌اند؛ در حالی که مشرکان اصل قرآن را قبول نداشتند، نه اینکه برخی از مطالب آن را قبول داشته باشند و از برخی دیگر ناراحت باشند. این وصف که برخی مطالب قرآن را قبول کنند و از برخی ناراحت باشند، وصفی است که قرآن کریم در مورد منافقان (یعنی کسانی که در جامعه اسلامی و به عنوان مسلمان زندگی می‌کردند) به کار برده (سوره نساء، آیات۱۴۵-۱۵۰) و اینکه این آیه سوره زخرف هم ناظر به این گروه باشد بسیار محتمل‌تر است تا ناظر به مشرکان. اگر ناظر به این گروه است، حتی اگر باز ارتباط با آیه قبل را در نظر نگیریم باز مهمترین مطلبی که عده‌ای از منافقان (مسلمانانِ ظاهری) از آمدن آن در قرآن ناراضی بودند، بحث نام حضرت علی است و همین است که غالبا کسانی هم که در مقام توجیه نیامدن نام ایشان برمی‌آیند به همین نارضایتی‌ها اشاره می‌کنند؛ و این آیه می‌گوید افراطی‌گری یک عده، دلیل نیامدن مطلبی در قرآن نمی‌شود. پس سیاق آیات نیز قرینه‌ای است که دلالت این کلمه بر نام حضرت قویتر از دلالت آن بر معنای «بلندمرتبه» ‌است.

خلاصه کلام اینکه در حالتی که ام‌الکتاب را به معنای لوح محفوظ بگیریم، اگرچه هر دو معنا (علی به عنوان اسم علم و علی به عنوان صفت و به معنای بلندمرتبه) درست است، اما با توجه به شواهد و قرائن پیرامونی دلالتش بر علی به عنوان اسم خاص قویتر می‌باشد.

ج) حمل آیه بر نام امیرالمومنین در سخنان ائمه و اصحاب و مفسران

اکنون برای اینکه متهم به تفسیر به رأی نشوم اشاره می‌کنم این مطلب که اینجا مراد از «علی» اسم امیرالمومنین علیه‌السلام است، در کلمات معصومین (ع) و اصحاب ایشان و علمای بعدی آمده است:

اهل سنت این مطلب را که ام‌الکتاب در آیه ۴ سوره زخرف به معنای سوره حمد باشد، با روایات کاملا صحیح‌السند از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده‌اند؛ و در طرف مقابل، با اینکه در آثار آنها دهها نقل وجود دارد که ام‌الکتاب در این آیه به لوح محفوظ تطبیق داده‌ شده، اما همه آنها نظرات شخصی افراد (صحابه و تابعین و …) بوده و هیچ یک مطلب را به پیامبر اکرم (ص) نسبت نمی‌دهند. جالب توجه این است که، آن اندازه که تفحص شد، هیچکدام از تفاسیر اهل سنت، آیه را بر اساس آن روایت نبوی موجود در کتب خود، که سندش را هم کاملا بدون خدشه می‌دانند، ترجمه نکرده‌اند؛ شاید بدین جهت که اگر بر این اساس ترجمه شود، چاره ای جز اینکه «علی» را اسم حضرت علی بگیریم باقی نمی‌ماند.

اما در میان علمای شیعه، آن مقدار که تفحص شد هرکس که ام الکتاب را سوره حمد دانسته ویا سراغ روایات بحث رفته، علی در این آیه را اسم حضرت علی علیه‌السلام دانسته است؛ مثلا:

علی بن إبراهیم قمی (متوفی قرن۳) در کتاب خود (تفسیر قمی، ج‏۱، ص۲۹؛ و ج‏۲، ص۲۸۰) از پدرش ابراهیم قمی از حماد بن عیسی از امام صادق علیه‌السلام در خصوص کلمه «صراط مستقیم» در آیه «اهدنا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ» (سوره حمد/۵) نقل می‌کنند که ایشان فرمودند: «هو أمیرالمؤمنین [صلوات الله علیه] و معرفته، و الدلیل علی أنه أمیرالمؤمنین قوله تعالی: وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ.»

همین مطلب را شیخ صدوق (محمدبن علی بن بابویه قمی متوفی ۳۸۱) در معانی الأخبار (ص ۳۳) و نیز حسن بن محمد دیلمی (متوفی ۸۴۱) در غرر الاخبار و دررالآثار فی مناقب ابی‌الائمة الاطهار علیهم‌السلام (ص۱۴۸) روایت می‌کنند.

سیدعلی حسینی استرآبادی (متوفی ۹۴۰) در کتاب خود (تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص۵۳۸) همین مطلب را علاوه بر سند فوق، با سند دیگری از محمد بن علی بن جعفر، (برادرزاده امام رضا) چنین نقل کرده که گفت: از امام رضا (علیه السلام) شنیدم که می‌فرمود: «أبوعبدالله [امام صادق علیه السلام] این آیه «وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ» را تلاوت می‌کرد و می‌فرمود: [این] علی بن أبی‌طالب (علیه السلام) است.» این روایت در البرهان فی تفسیر القرآن (ج‏۴، ص۸۴۶) نیز آمده است.

ابن‌الجحام (محمد بن عباس بن علی بن مروان بن ماهیار متوفی قرن۴) از احمدبن محمد نوفلی با سند متصل از اصبغ بن نباته روایت کرده‌ که گفت همراه امیرالمومنین (علیه السلام) بودم که به صعصعة بن صوحان (رحمه الله) رسیدیم و سپس گفتگوهایی که بین صعصعه و امام رد و بدل شده را نقل می‌کند تا به اینجا می‌رسد که صعصعه این آیه ۴ سوره زخرف را خطاب به امیرالمومنین خواند و گفت: «و أنت و الله- یا أمیر المؤمنین- ما علمتک إلا أنک بالله لعلیم، و أن الله فی عینک لعظیم، و أنک فی کتاب الله لعلی حکیم.» (و تو ای امیرمومنان، کسی هستی که به خدا قسم، نشناختمت مگر به اینکه به خدا عالِم هستی، و خدا در دیدگان تو عظیم است و تو در کتاب خدا «علی‌ای که حکیم است» می‌باشی.) ابن‌الجحام همین سخنان را از احمد بن ادریس با سند دیگری از قول عبدالله بن سنان، از قول امام صادق علیه السلام به زید بن صوحان (برادر صعصعه) نیز نقل کرده‌ است. به نقل از تأویل الآیات الظاهرة، ص۵۳۸؛ و نیز: البرهان فی تفسیر القرآن، ج‏۴، ص۸۴۶.

شیخ مفید (متوفی ۴۱۳) (در مناسک المزار ص۹۲) و شیخ طوسی (متوفی۴۶۰) با سند متصل از علی بن حسین عبدی (در تهذیب‌الاحکام، ج۳، ص۱۴۵؛ و مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏۲، ص۷۴۸) دعایی را از امام صادق علیه‌السلام جزء ادعیه روز غدیر نقل می‌کنند که در قسمتی از دعای مذکور آمده است: «فاشهد یا إلهی أنه الإمام الهادی المرشد الرشید، علی أمیر المؤمنین، الذی ذکرته فی کتابک، فقلت: وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ.» این روایت همچنین در دو منبع ذیل هم آمده است: البرهان فی تفسیر القرآن، ج‏۴، ص۸۴۶؛ تأویل الآیات الظاهرة، ص۵۳۸.

ابن‌حیون مغربی (متوفی ۳۶۳) با سند خود (در شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار علیهم السلام ؛ ج‏۱ ؛ ص۲۴۴) روایت کرده که کسی از امام صادق علیه‌السلام در مورد آیه «إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ» سوال کرد؛ امام فرمود: «هو أمیرالمؤمنین علی (صلوات اللّه علیه) اوتی الحکمة و فصل الخطاب و ورث علم الأولین و کان اسمه فی الصحف الاولی و ما أنزل اللّه تعالی کتابا علی نبی مرسل إلا ذکر فیه اسم رسوله محمد صلّی اللّه علیه و آله و اسمه و أخذ العهد بالولایة له علیه السّلام». همچنین این مطلب در البرهان فی تفسیر القرآن (ج‏۴، ص۸۴۷) نیز آمده است.

در دعای ندبه که آن را ابن المشهدی (متوفی ۶۱۰) با سند خود در المزار الکبیر (ص۵۸۰) و سید بن طاووس (متوفی ۶۶۴) در دو کتاب خود، یعنی الإقبال بالأعمال الحسنة (ج‏۱، ص: ۵۱۰) و نیز در جمال الأسبوع بکمال العمل المشروع (ص۵۶۱) از امام صادق علیه‌السلام نقل کرده‌اند، آمده است: «یَا ابْنَ مَنْ هُوَ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَی اللَّهِ عَلِیٌّ حَکِیم‏ٌٌ»

علاوه بر روایات معصومین، این مطلب در میان اصحاب معصومین هم شیوع داشته، به طوری که مثلا تطبیق این آیه بر حضرت علی علیه‌السلام را ابن‌شاذان القمی (قرن۶) در کتاب الفضائل (ص۱۷۴) از قول ابن‌مسعود نقل کرده ویا ابن‌شهر آشوب (متوفی ۵۸۸) نیز در مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (ج۳، ص۷۳) از قول استاد خود، ابوجعفر هارونی نقل می‌کند و خود هم می‌پذیرد.

علاوه بر موارد فوق که اغلب از اصحاب ائمه و از بزرگان علمای متقدم شیعه هستند، بسیاری از مفسران متاخر شیعه نیز به ویژه با تکیه بر روایات فوق، «علی» را در آیه فوق به معنای حضرت علی علیه‌السلام دانسته‌اند. از جمله: ملامحسن فیض کاشانی (متوفی ۱۰۹۱) در تفسیر الصافی، ج‏۴، ص۳۸۴؛ محمدبن علی شریف لاهیجی (قرن۱۱) در تفسیر شریف لاهیجی، ج‏۴، ص: ۶۶ ؛ سیدهاشم بحرانی (متوفی ۱۱۰۷) در البرهان فی تفسیر القرآن، ج‏۴، ص: ۸۴۶؛ ابن‌جمعه عروسی حویزی (متوفی ۱۱۱۲)‏ در تفسیر نور الثقلین، ج‏۴، ص: ۵۹۱ ؛ محمد بن محمدرضا قمی مشهدی (متوفی ۱۱۲۵) در تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج‏۱۲، ص: ۳۴؛ ؛ سید عبدالله شبر (قرن ۱۳) در الجوهر الثمین فی تفسیر الکتاب المبین، ج‏۵، ص: ۴۱۳؛ سید حسین حسینی بروجردی، (قرن۱۳) در تفسیر الصراط المستقیم، ج‏۳، ص: ۵۷۵؛ سید مصطفی خمینی (قرن۱۴) در تفسیر القرآن الکریم، ج‏۱، ص: ۱۷۱؛ سید محمد ابراهیم بروجردی (معاصر) در تفسیر جامع ، ج‏۶، ص۲۳۵.

موارد فوق عمدتا با استناد به روایات و غالبا با توجه به اینکه ام‌الکتاب را به معنای سوره حمد بگیریم، آیه را ناظر به حضرت علی علیه‌السلام دانسته‌اند، اما برخی از مفسران هم بوده‌اند که بنابر اینکه ام الکتاب به معنای مرتبه لوح محفوظ باشد، باز آیه را ناظر به حضرت علی دانسته‌اند. آنها مفسرانی بوده اند که با توجه به رویکرد عرفانی، اتحاد حقیقت قرآن و اهل بیت (که در حدیث ثقلین هم بر آن تاکید شده) را در تفسیر این آیه جدی گرفته اند. صریحترین موردی که از این جهت حضرت علی را مصداق این آیه دانسته‌، حافظ برسی (متوفی ۸۱۳) در مشارق أنوار الیقین فی أسرار أمیر المؤمنین علیه السلام، (ص۲۳۴) و‏ میرسیدعلی حائری تهرانی (قرن۱۴) در مقتنیات الدرر و ملتقطات الثمر(ج‏۱، ص۱۱۶) می‌باشند؛ اما از عبارات صدرالمتالهین شیرازی (قرن۱۱) در تفسیر القرآن الکریم (ج‏۶، ص۲۲-۲۴) و سید مصطفی خمینی (قرن۱۴) در تفسیر القرآن الکریم (ج‏۱، ص۱۷۱؛ و ج۲، ص۱۳۹) نیز چه‌بسا بتوان همین تحلیل را برداشت کرد.

با این اوصاف آیا نباید اذعان کرد که ما تحت فرهنگ‌سازی بنی‌امیه قرار گرفته‌ایم که باورمان شده که اسم علی در قرآن نیامده است.

تذکر پایانی

۱) توجه شود که بحث ما درباره آیاتی بود که نام حضرت علی علیه‌السلام مستقیما در قرآن آمده است (که ظاهرا چند مورد دیگر هم وجود دارد). اما در قرآن کریم آیات فراوان دیگری نیز در شأن حضرت علی علیه‌السلام نازل شده است تاحدی که برخی از بزرگان شیعه (مانند ابن شاذان قمی) تا ۳۰۰ مورد از این آیاتی را که مستقیما «درباره حضرت علی علیه‌السلام» می‌باشند برشمرده‌اند. در این دسته از آیات، نام حضرت امیر مستقیما نیامده، بلکه یا به صورت وصفی آمده که تنها مصداق آن، حضرت علی علیه‌السلام است (مانند آیه دادن صدقه در رکوع نماز) و یا مربوط به مقام حکومت بوده که با شرح پیامبر مصداقش معلوم می‌شده است (مانند آیه اولی‌الامر). در این گونه موارد که عمدتا آیات در مقام بیان شأن ولایت برای حضرت علی علیه‌السلام (جانشینی پیامبر در مساله حکومت) می‌باشند، گاه برای مردم زمان اهل‌بیت این سوال پیش می‌آمده که چرا در این موارد نیز، اسم حضرت علی علیه‌السلام صریحا در قرآن نیامده است؛ و ائمه علیهم‌السلام توضیح داده‌اند که همان گونه که جزئیات بسیاری از احکام مانند احکام نماز و زکات و حج در قرآن نیامده و توضیح آنها به عهده پیامبر گذاشته شده، در این موارد نیز توضیح و تفصیل مطلب بر عهده پیامبر گذاشته شده است. (مثلا در خصوص دو آیه فوق، ر.ک: الکافی، ج‏۱، ص۲۸۶ و ۲۸۹)

تذکر این نکته را از این جهت لازم دانستم که گمان نشود این روایات با تحلیل فوق منافات دارد. این روایات نمی‌گویند که نام حضرت علی علیه‌السلام اصلا در قرآن نیامده است؛ بلکه در مقام توضیح مواردی هستند که مطلبی درباره حضرت امیر هست اما نام ایشان نیامده است. به تعبیر دیگر، توجیه مواردی که نام حضرت نیامده و به وصف ایشان بسنده شده، مستلزم آن نیست که در جاهای دیگر قرآن نامی از حضرت نیامده باشد؛ و چنانکه دیدیم روایات متعددی از ائمه اطهار درباره اینکه «علی» در دو آیه محل بحث ما (۵۰ مریم و ۴زخرف) نام امیرالمومنین می‌باشد، نقل شده و مخصوصا مورد اول بقدری وضوح داشته که وقتی از برخی از اصحاب ائمه (مانند یونس بن عبدالرحمن) مطالبه نام امیرالمومنین در قرآن می‌شود، صریحا آن را ذکر می‌کنند و امام رضا علیه‌السلام هم بر این اقدام صحه می‌گذارند.

۲) اولین بار که کسی به حقیر گفت که اسم حضرت علی علیه‌السلام در قرآن آمده، بسیار تعجب و تاحدودی انکار کردم. امیرالمومنین علیه السلام می‌فرمایند: «النَّاسُ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا» (نهج‌البلاغه، حکمت ۱۷۲) پس بنا گذاشتم به صرف اینکه تاکنون گمان می‌کرده‌ام نام نیامده، بر انکارم اصرار نکنم و حاصل مطالعه و تحقیقم این شد که اکنون پیش روی شماست. روایتی از امام صادق علیه‌السلام در وصف قرآن آمده که اگرچه ظاهرا در وصف امام زمان (ع) است اما با مجال حاضر نیز بسیار تناسب دارد. ایشان می‌فرمایند: «إِنَّ الْعَزِیزَ الْجَبَّارَ أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ کِتَابَهُ وَ هُوَ الصَّادِقُ الْبَارُّ فِیهِ خَبَرُکُمْ وَ خَبَرُ مَنْ قَبْلَکُمْ وَ خَبَرُ مَنْ بَعْدَکُمْ وَ خَبَرُ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ لَوْ أَتَاکُمْ مَنْ یُخْبِرُکُمْ عَنْ ذَلِکَ لَتَعَجَّبْتُمْ: خداوند عزیز جبار کتابش را بر شما نازل کرده که در آن حکایات خود شما و حکایات گذشتگان و آیندگانتان و اخبار زمین و آسمان آمده است و اگر کسی که می‌تواند اینها را از قرآن درآورد برای شما درآورد، تعجب خواهید کرد.» (کافی،ج۲، ص۵۹۹) علی‌القاعده زمانی تعجب کردن معنا دارد که نکته‌ای از قرآن را به ما بگویند که ما ببینیم واقعا این نکته از ظاهر قرآن درمی‌آید ولی تاکنون غافل بوده‌ایم. تلقی حقیر این بود که حکایت اسم حضرت علی در قرآن نیز از این جمله است. مشوق من در این تحقیق، روایاتی بود که در این زمینه دیدم و به نظرم این روایات می‌خواهند مطلبی را بگویند که از ظاهر آیه هم قابل استفاده بوده است. لذا با اینکه از هرگونه نقدی با کمال میل استقبال می‌کنم اما امیدوارم افراد صرفا به خاطر اینکه خلاف انتظارشان بوده و تعجب کرده‌اند، به مخالفت برنخیزند.

والسلام علیکم و علی من اتبع الهدی

تذکر: در خصوص منابع شیعی مقاله حاضر، عمدتا از نرم‌افزارهای موسسه تحقیقاتی نور (جامع الاحادیث ۳.۶، جامع تفاسیر۲، و جامع فقه۲) استفاده شده و در منابع اهل سنت عمدتا از نرم‌افزار جوامع الکلم ۴.۵ استفاده شده است. در بسیاری از موارد هم اطلاعات کتابشناختی به طور کامل در اولین نقل قول آمده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 8
  • در انتظار بررسی: 1
  • غیر قابل انتشار: 0
  • IR ۱۷:۰۴ - ۱۴۰۱/۱۱/۱۵
    3 0
    دست شما درد نکند ...واقعا من هم چنین شنیده بودم که نیامده ...خدا به شما خیر و برکت دهد .
  • IR ۱۷:۰۵ - ۱۴۰۱/۱۱/۱۵
    4 1
    یا امیرالمومنین ...حق با علی است ...
  • سمیه IR ۱۷:۱۷ - ۱۴۰۱/۱۱/۱۵
    3 0
    خدا خیرت بده یه چیزی به منم یاد دادی
  • IR ۱۸:۰۰ - ۱۴۰۱/۱۱/۱۵
    3 0
    درود بر شرفت مشرق
  • IR ۰۵:۴۴ - ۱۴۰۱/۱۱/۱۶
    0 0
    جانم علی جانم
  • IR ۱۰:۴۶ - ۱۴۰۲/۰۴/۱۹
    0 1
    مرتضی علی یارت استادعالی بود ❤️❤️❤️
  • مکاری IR ۲۱:۴۶ - ۱۴۰۲/۱۰/۰۳
    0 1
    قبلا از استاد رایفی شنیده بودم اما ایجا کامل فهمیدم دمت گرم
  • ابوالحسن IR ۰۸:۲۲ - ۱۴۰۲/۱۲/۰۲
    0 0
    آره خدا خیرت بده اگرچه الان هم آقا امیرالمومنین دشمن دارد ولی دوستان زیادی هم دارد که نتوانند مغلوب دشمنان شوند

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس