به گزارش مشرق، با وجود آنکه در مورد سیره زندگی امام رضا علیه السلام مطالب بسیاری نقل شده، اما باز هم به نظر میرسد بخشی از ابعاد زندگی و سیره آن حضرت کمتر مورد بررسی قرار گرفته است.
در گفتگویی که با آیتالله فقهی، کارشناس دینی، انجام داده ایم به بررسی ابعادی از سیره و دوران زندگی امام رضا علیه السلام پرداخته است. آیتالله فقهی در طی این گفتگو یادآوری کرده است که: «دوران زندگی حضرت ثامنالحجج علیه السلام با دوران حکومت سه خلیفه عباسی یعنی هارونالرشید، امین و مأمون عباسی همزمان بوده و اتفاقات و رویدادهای زندگی ایشان متأثر از سیاستها و ظلمهای این سه خلیفه عباسی بوده است.»
* گفته شده که اوضاع سیاسی در دوران زندگی امام رضا علیه السلام به نحو خاصی بوده که منجر شد به اینکه آن حضرت ولایتعهدی مأمون را قبول کنند. اما آن شرایط به چه صورتی بود که آن حضرت را ناگزیر به پذیرش ولایتعهدی کرد؟ مگر امام رضا علیه السلام نمیتوانستند مانند جد بزرگوار خود، حضرت سیدالشهدا امام حسین علیه السلام، دست به شمشیر ببرند؟
باید توجه شود که بخش زیادی از دوران زندگی امام رضا علیه السلام هم زمان با خلافت هارونالرشید لعنه الله علیه بوده و بعد از او خلافت به امین ملعون رسید که حدود پنج سال خلافت کرد. به این ترتیب مأمون عباسی پس از امین به خلافت رسید. بنابراین باید دوران سیاسی زمان امام رضا علیه السلام را بر اساس حکومت این سه شخص بررسی کنیم که هر یک از آنها به شیوه خودشان حکومت میکردند و ظلمی و تهدیدهایی که نسبت به سادات و شیعیان میشده، بر طبق سیاستهای آنها بوده است.
* گاهی هارون عباسی لعنه الله علیه را به عنوان فرعون بنیعباس مینامند. دلیل این نامگذاری چیست؟ و او چگونه با امام رضا علیه السلام برخورد میکرد؟
مشهور است که هارونالرشید ظالم و ستمگری بود که گفته شده وقتی در ایوان قصر خودش میایستاد، به ابرها میگفت که ای ابرها اگر در بغداد نمیبارید، عیبی ندارد چون هر جا که ببارید جزء دارایی من است. او بسیار طمع دنیا را داشت و برای اینکه از دنیا بهرهمند شود مدام در کار عیش و نوش و ظلم و ستم بود. البته محدوده حکومتش هم بسیار گسترده بود و باعث شده بود دنیاپرستیاش تقویت شود.
*دوران امین عباسی هم این گونه بود؟
در دوران امین هم علویان و سادات در مضیقه و سختی بودند و دولت مرکزی آنها را آزار میداد. البته اهل حدیث اقبال بهتری نسبت به امین داشتند. چون برادرش، مأمون، به معتزله گرایش داشت. در این میان در دوران هارونالرشید میدانیم که امام رضا علیه السلام از همان ابتدا امامت خود را آشکار کرده و به طور علنی امام شیعیان بودند. در این مورد از امام رضا علیه السلام پرسیدند که شما نگران نیستید که مبادا هارونالرشید جان شما را به خطر بیندازند و شما را به شهادت برساند؟ آن حضرت فرمودند: «همان طور که رسول خدا صلی الله علیه و آله از ابوسفیان ملعون ترسی نداشتند و میدانستند که او نمیتواند تهدیدی برای جان ایشان باشد، من از هارونالرشید هراسی ندارم.»
* این قضیه به علم لدنی امام اشاره دارد. درست است؟
بله. این علمی است که امام معصوم علیه السلام مردم را در جریان آن میگذارد و یکی از نشانههای امامت است.
* با این وجود و با شناختی که مردم و به خصوص شیعیان نسبت به امام معصوم علیه السلام پیدا کرده بودند، چرا دستگاه حکومت امام رضا علیه السلام را مجبور کرد که وارد حکومت شده و ولایتعهدی را قبول کنند؟ به هر حال شیعیان از روحیات معنوی و علم لدنی آن حضرت خبر داشتند.
درست است اما باید بدانیم که دستگاه حکومت عباسی قصد داشت با دروغ و نیرنگ، این طور به مردم وانمود کند که امام رضا علیه السلام هم به دنیا علاقه پیدا کرده و در عین حال حکومت غاصب آنها را تایید میکند. بر همین اساس بود که ولایتعهدی را به آن حضرت پیشنهاد کرده و ایشان را مجبور به قبول آن کردند. البته از همان زمان این نکته مورد توجه افراد تیزبین بوده که مأمون از این پیشنهاد قصد سوئی داشته و برنامههایی در این زمینه داشت.
* در مقابل این نظر، در آثار بعضی از نویسندگان آثار تاریخی اشاره شده که مأمون در این باره حسن نیت داشته و حتی عدهای نوشتهاند که مأمون در باطن شیعه بود. این نوع نوشتههای تاریخی وقتی در مقابل روایتها قرار میگیرد، نقض میشود. اما چرا نظر غالب این است که مأمون برنامههای سوئی برای امام رضا علیه السلام داشت؟
یکی از دلایلی که بر بدی نیت مأمون دلالت میکند این است که در روز عید فطر مانع از امام رضا علیه السلام شد که نماز را به جا بیاورند. در عین حال از امام رضا علیه السلام نقل شده که «خداوند مأمون را لعنت کند که مانع از جلسات درس من در مرو شد و شیعه را از باب من طرد کرد.» این روایت هم با حسن نیت قابل جمع نیست.
همچنان که در ابتدای زمانی که مأمون امام رضا علیه السلام را به سمت مرو تبعید کرد، به آن حضرت دستور داده بود تا از شهرهای شیعهنشین مانند شهر قم عبور نکنند. به این علت که میترسید شیعیان با آن حضرت مواجه شوند و دست مأمون و نیرنگ او برای همگان رو شود. از طرف دیگر هم هراس داشت که مبادا فرهنگ شیعی با رودررو شدن شیعیان با اما رضا علیه السلام نشر و گسترش بیشتری پیدا کند. درواقع مأمون از بیداری اسلامی هراس داشت و به همین دلیل بود که به مأموران خود دستور داد امام علیه السلام را از شهرهای شیعهنشین دور کنند.
البته اهل سنت ایران استقبال گستردهای از امام رضا علیه السلام کردند که نمونه بارز آن در شهر نیشابور اتفاق افتاد که حدیث معتبر و بسیار مهم سلسله الذهب را امام برای مردم خواندند. اما به هر حال نیت مأمون این نبود.
* دستگاه حکومت عباسی برای رسیدن به این هدف چه میکردند؟
آنها از یک طرف تبلیغات داخلی داشتند و از طرف دیگر هم امام رضا علیه السلام را مجبور به پذیرش ولایتعهدی میکردند. به طوری که حتی آن حضرت را تهدید به شهادت کردند. البته در آن شرایط هم باید توجه داشته باشیم که امام رضا علیه السلام ولایتعهدی را با شرط عدم مداخله در امور و تصمیمات مأمون و عدم دخالت در عزل و نصبها قبول کردند که خود این شرط، نشانه مشخصی بود و پیام بزرگی برای مردم آن زمان و طول تاریخ داشت که ایشان راضی به پذیرش نبودند، بلکه ناچار شدند ولایتعهدی را بپذیرند.
* این کار هم از درایت امام رضا علیه السلام نشاءت میگرفت. اما آیا آن حضرت در زمانی که مأموران مأمون میخواستند ایشان را از مدینه به مرو تبعید کنند، ابا و اکراه خود را از تصمیم حکومت نشان داده بودند؟
بله. مأمون برای اینکه امام رضا علیه السلام به اراده خودشان به سمت مرو بیایند، چندین بار تلاش و اصرار کرد. اما آن حضرت که نیت مأمون را میدانستند، هر بار خودداری میکردند. تا اینکه آن حضرت خود را در خطر مرگ دیدند و متوجه تهدید مأمون شدند. در این مرحله بود که دعا کردند: «اللهم انک قد نهیتنی...» تا آخر دعای متن که ترجمه آن چنین است: خدایا، تو من را از اینکه خودم را با دست خویش به هلاکت بیندازم، نهی فرمودهای. اما او (مأمون) مرا مجبور کرده است به طوری که اگر ولایتعهدی او را نپذیریم در خطر کشته شدن قرار میگیرم. من نیز همان گونه که یوسف و دانیال علیهماالسلام مجبور شدند تا ولایت و حکومت را از ظالم زمان خود قبول کنند، به این کار مجبور شدهام. خداوندا حکومتی نیست جز حکومت تو و من ولایتی ندارم جز آنچه از طرف تو به من اعطا شود. مرا در اقامه دین و احیاء سنت پیامبرت محمد صلی الله علیه و آله موفق فرما. زیرا تویی مولی و یاور من و چه خوب مولی و یاوری هستی. باید توجه شود که حتی در این شرایط هم که امام رضا علیه السلام به سمت مرو حرکت کردند، خانواده خود را به عزاداری دعوت کردند تا این پیام را به مردم برسانند که این هجرت، بازگشتی نخواهد داشت و درنهایت به شهادت آن حضرت توسط دستگاه ظالم و غاصب بنیعباس منجر خواهد شد.
* با این توضیحات مدت امامت امام رضا علیه السلام با ظلم و سیاسی دستگاه بنیعباس همراه بوده است.
همین طور است. آن طور که در کتاب عیون اخبار الرضا علیه السلام نوشته شده، روایت شده است که عدهای از اهل مدینه میگویند امام رضا علیه السلام در مدینه در سال 153 هجری و 5 سال بعد از شهادت امام صادق علیه السلام متولد شدند و در طوس در روستایی به نام سناباد از آبادیهای نوقان به شهادت رسیدند. ایشان در خانه حمید بن قحطبه طایی، در قبهای که هارون در آن مدفون بود، در کنار قبر هارون، به سمت قبله دفن شدند. شهادت حضرت در سال 203 هجری اتفاق افتاد و به این ترتیب، عمر شریف ایشان 49 سال و شش ماه بود. از این مدت، 29 سال و دو ماه را با پدر گرامیشان گذراندند و 20 سال و 4 ماه هم بعد از پدرشان که دوران امامت ایشان بود.
امام رضا علیه السلام 29 سال و 2 ماه داشتند که به امامت رسیدند و آغاز امامت ایشان با ادامه حکومت هارونالرشید معاصر بود، پس از هارون، محمد امین پسر زبیده مدت 3 سال و 25 روز حکومت کرد. سپس امین خلع شد و عمویش ابراهیم بن شکله را به مدت 14 روز به جای او قرار دادند. وقتی امین از حبس آزاد شد و دوباره برای او از مردم بیعت گرفتند، این بار 1 سال و 6 ماه و 23 روز پادشاهی کرد.
بعد از او مأمون 20 سال و 23 روز پادشاهی کرد. در این مدت بود که حضرت رضا علیه السلام را بدون رضایت ایشان و بعد از تهدید آن حضرت به قتل، ولیعهد قرار داد. هرچند که امام رضا علیه السلام با گریه و حزن و اندوه ولایتعهدی را از مأمون با شروطی قبول کردند. مأمون هم از همه مردم- چه خواص و نزدیکان و چه مردم عادی- برای امام رضا علیه السلام بیعت گرفت.
اما به شهادت تاریخ، هر زمانی که از امام رضا علیه السلام فضیلت، کرامت و حسن تدبیری بروز می کرد، حسادت مأمون برانگیخته می شد و موجب می شد که کینه آن حضرت را به دلی بگیرد. تا اینکه درنهایت نتوانست تحمل کند و با حیله و نیرنگ، آن حضرت را مسموم و شهید کرد.