از فيلمسازان جوان دانشگاه شريف مي‌پرسند «چرا ندا؟ چرا دنبال قضيه کوي دانشگاه يا کهريزک نرفتيد؟» طه‌رضا جواب مي‌دهد مي‌خواستيم، ولي راستش زورمان نرسيد. براي همين فيلم هم 12 بار دستگير شديم.

به گزارش مشرق، برنا نوشت: «من طه رضا هستم، دانشجوي دانشگاه شريف. سال 85 مدال نقره فيزيک را گرفتم و سال 86 وارد دانشگاه شدم. ورود به دانشگاه شريف براي هر کسي اتفاق بزرگي است، اما اين بزرگترين اتفاق زندگي من نيست.»
اين، اول فيلم «يزدان تفنگ ندارد» است؛ فيلمي که طه‌رضا نيرهدي، محمد حسن مددي ورودي 85 صنايع و جواد نه ببخشيد، حسين شمقدري ورودي 85 متالوژي شريف درباره وقايع پس از انتخابات ساختند. اين فيلم ديروز در دانشگاه صنعتي شريف براي اولين بار اکران شد. سالن جابربن حيان دانشگاه پر شده بود و حتي روي زمين هم نشسته بودند. فيلم از جايي شروع مي‌شد که طه‌رضا يک جوان قد بلند با موهاي ذاتاً آشفته‌اش به محل کشته شدن ندا آقا سلطان مي‌رود. اهالي محل رد مي‌شوند و خيلي‌ها اصلاً جواب اين دانشجوي سمج را هم نمي‌دهند.
دانشجوها مي خندند، نچ‌نچ مي‌کنند،حتي دست مي‌زنند. شايد خيلي‌هاشان همان‌ها باشند که يک روز نوار سبز به دستشان بسته بودند، ولي با روايت هم دانشگاهايشان همراهند. «طه‌رضا» از پارک قيطريه تا پارک سه دختران شهرري چرخ مي‌زند. با حسن عباسي، وحيد جليلي، حاضران در همايش ايرانيان مقيم خارج حرف مي‌زند. از جوان‌هاي داخل پارک مي‌پرسد يادتان هست ندا چه روزي کشته شد، آن روز موبايل‌ها آنتن مي‌داد؟ آن‌ها هم مي‌خندند که نه بابا عجيب قطع بود و همين حين، حرف‌هاي مادر ندا در فيلم شبکه «هوم باکس» هم پخش مي‌شود که من نيم ساعت يکبار به گوشي ندا زنگ مي‌زدم، دانشجوها دست مي‌زنند، مي‌خندند، روي صندلي جابه‌جا مي‌شوند و با بغل دستي‌شان پچ‌پچ مي‌کنند.
دانشجوي قد بلند فيزيک شريف مشهد، تبريز و زاهدان هم مي‌رود حتي خامنه هم مي‌رود از ترک‌هاي به قول بعضي‌ها متعصب هم مي‌پرسد: چرا از اينکه همشهريت رأي نياورده ناراحت نيستي؟ پسر لپ قرمز آذري مي‌گويد: «خوب نياورده ديگر، چکار کنم؟ من هم به او راي دادم ولي بقيه ندادند، رييس جمهور نشد، ناراحتي ندارد که!»
در پارک سه دختران پيرزني با مانتو و روسري آبي، دستانش را پشتش حلقه کرده. مي‌گويد: «اين‌جا اصلا شلوغ نشد.» طه رضا مي‌پرسد اصلا خبري نبود؟
- منظورت روز عاشوراست؟
- مثلا!
- نه من خبرش را شنيدم.
- به نظرتان کي اين‌کار را کرده؟
- پيرزن ابروهايش را بالا مي‌برد، سرش را چپ و راست مي‌کند: «به خدا اطلاع ندارم.» بعد اخم مي‌کند. «ولي اگه ببينمشون خودم خفه‌شان مي‌کنم» صداي دست و سوت بچه‌ها سالن را پر مي‌کند. آدم با امام حسين که شوخي نمي‌کند.
طه رضا در زاهدان سراغ خانواده شهيد گلوداني مي‌رود؛ جواني که در بمب‌گذاري مسجد جامع زاهدان عامل انفجاري را بغل کرد تا داخل مسجد نرود و خودش هم شهيد شد. يزدان پسر 5 ساله اوست. کنار برادر 45 روزه‌اش نشسته و تعريف مي‌کند که چه طور آقا دزده باباش را کشته. رفته تفنگ هم خريده ولي مي خواهد بزرگ که شد معلم شود. يزدان تفنگ ندارد!
شب فينال جام جهاني طه‌رضا رفته پرديس ملت. مردم خوشحال که 7-8 ساعت در صف بودند، بليت 10 هزار توماني هم خريدند تا فينال را در سينما ببيند. تيم ناکام، دست و پاهاي آخر را مي‌زند. توپ طرف دروازه مي‌رود، ولي گل نمي‌شود. داور به بازيکن کارت زرد مي‌دهد. طه رضا در تاريکي آخر شب کنار بزرگراه راه مي‌رود.
فيلم تمام نشده، صداي دست زدن ممتد دانشجوها سالن را پر مي‌کند. «هارت لاکر» نديده‌اند، داستان مردم همين ايران را از قاب نگاه دوستانشان ديدند. داستان مردمي که صدايشان را حتي از تلويزيون خودمان هم نمي‌شنوند. پسر لپ قرمز آذري قشنگ‌تر از بعضي همکلاس‌هاشان مسأله را حل کرده و بچه‌ها دست مي‌زنند.
روي سن مي‌روند. از آن‌ها مي‌پرسند «چرا ندا؟ چرا دنبال قضيه کوي دانشگاه يا کهريزک نرفتيد؟» طه‌رضا جواب مي‌دهد مي‌خواستيم، ولي راستش زورمان نرسيد. براي همين فيلم 12 بار دستگير شديم. بار اول که به مادرم زنگ زدم و گفتم ما را گرفته‌اند، سه روز دنبالمان مي‌گشتند، بار دوم هم 2روز. بار آخر مادرم گفت حالا برايت سحري نگه دارم يا نه؟!
مي‌گويند فيلمشان آشفته است. فيلمسازهاي دانشگاه فني جواب مي‌دهند: «خب اتفاق‌هاي سال قبل هم آشفته بود، حقيقت واحدي بود با تحليل‌هاي مغشوش. همين را مي‌خواستيم نشان دهيم.» مي‌پرسند سانسور هم کرديد؟ «سانسور نه! حتي گاهي دُز مخالف‌ها را هم بالا برديم. هر چند به هر حال اين فيلم از نگاه ماست.»
از پسر معاون سينمايي وزير ارشاد مي‌پرسند: «رانت داشتي که فيلم ساختي نه؟»
- نه ما هم مجوز گرفتيم. هر چند شايد اگر کسي بخواهد در مخالفت کامل با نظام، فيلم بسازد نشود. البته معتقدم بايد فضا بازتر باشد. از ما هم جايي حمايت نکرد. [آخر فيلم نوشته‌اند و با تشکر ويژه از تمام کساني که به هر طريقي از ساخت اين فيلم ممانعت کردند].
پسر شمقدري مي‌گويد: مي‌خواستيم فيلم را بفرستيم جشنواره «سينما حقيقت»، گفتند نه؛ فيلمتان سياسي است، اصلاً کشش ندارد. به اصرار بچه‌ها به پدرم زنگ زدم. گفت بگذار فيلمتان را ببينم. بعد زنگ زد «خب راست مي‌گويند کشش ندارد!» اما وحيد جليلي و ابوالقاسم طالبي که ديدند خوششان آمد و تلاششان را کردند. البته هنوز هم معلوم نيست چه شد؟
مجري مي‌پرسد چرا اين سه شهر؟ چرا مثلاً اصفهان که شلوغ شد نرفتيد؟ طه رضا جواب مي‌دهد: «مشهد بعد از تهران، بزرگترين شهر ايران است. تبريز هم که شهر آقاي موسوي است. زاهدان هم براي اين رفتيم که بعد از تهران بيشترين رأي را به موسوي دادند. اصفهان هم مي‌خواستيم برويم ولي پولمان نرسيد. درباره بودجه فيلم به خنده مي‌گويد بعضي‌ها (يعني خودش) تدريس خصوصي کردند تا دوستان بتوانند فيلم بسازند!»
«يزدان تفنگ ندارد» فيلم 3-4 دانشجوي فني است. برنامه امشب سينماهاي کشور هم نيست. به قول بعضي‌ها کشش هم ندارد! ولي دانشجوها برايش دست مي‌زنند جانانه! چون خودشان را در آن ديده‌اند؛ سبز، قرمز، آبي، طرفدار اسپانيا، برزيل بچه‌هاي مشهد، پارک سه دختران و حتي محله امير آباد!

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس