در چشمان مهربانش نگاه کردم و گونه‌اش را بوسیدم. بعد به دو نفر که پیراهن مشکی به تن داشتند تسلیت گفتم و وارد مسجد شدم.

به گزارش مشرق، مراسم ترحیم و بزرگداشت شهید مدافع حرم حمید تقوی بود. از زمان دفاع مقدس با هم آشنایی داشتیم. وارد مسجد امام خمینی که می شدم در ورودی مسجد طبق سنت اینگونه مراسم، با نگاه به دنبال نزدیکترین بستگان شهید گشتم تا تسلیت بگویم.

تعدادی که از وارد شوندگان استقبال می کردند، و خوش‌آمد می‌گفتند، به صف ایستاده  بودند. شاخص‌ترین و مسن ترین آنها حاج قاسم سلیمانی بود. بقیه به احترام او چیزی نمی‌گفتند. گفت: خوش آمدید. به طرف او رفتم و تسلیت گفتم. دست در دست او گذاشتم.  همان دستی که انگشتری عقیق زیبایی در آن بود.

در چشمان مهربانش نگاه کردم و گونه‌اش را بوسیدم. بعد به دو نفر که پیراهن مشکی به تن داشتند تسلیت گفتم و وارد مسجد شدم.

در مراسم مشابه برای دیگر شهدای مدافع حرم هم ایشان تا آخر مراسم، در آستانه ورودی در مسجد می ایستاد و خوش آمد می گفت. او برای مراسم سالگرد شهید شعبان‌نصیری در سالن اجتماعات حوزه هنری نیامد، اما به جای او ابومهدی المهندس آمد و یک سخنرانی به زبان فارسی ایراد کرد.

برایم جالب بود که چقدر خوب فارسی صحبت می کند. سال قبلش در مورد شهید مالکی با شعبان نصیری مصاحبه کرده بودم. تصور دیگری از شغل او داشتم، وقتی فهمیدم  مدافع حرم است که خبر شهادت او در موصل اعلام شد.

 این دو مرد میدان مقید بودند در مراسم شهدای مدافع حرم در هر شرایطی حاضر شوند و جای پدر و بزرگ فامیل به مردم ادای احترام کنند. جنگ با داعشیان در عراق و سوریه و هیچ مشغله ای مانع این پدری کردن آنها برای مدافعان حرم نبود. خداوند درجات آنها را رفیع ترفرماید

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس