حمید داودآبادی و شهید حسین اکبرنژاد - کراپ‌شده

منم می دونم مشکلی نداره. ولی واسه رسیدن به حوری باید برم توی دل آتیش و تیکه تیکه بشم. ولی برای رسیدن به دختر همسایه، فقط کافیه برم توی دل باباش و نیازی به تیکه پاره شدن نیست!

گروه جهاد و مقاومت مشرق - حمید داودآبادی، رزمنده و نویسنده جنگ با انتشار عکسی، خاطره ای از دوران جنگ را در صفحه شخصی اش منتشر کرد؛

- آقا جان، قربون اسم قشنگت برم، با چه زبونی بگم؟ من ... حوری ... نمی خوام!
- آخه چرا؟
- چرا که من حاضر نیستم نقد رو ول کنم، نسیه رو بچسبم.
- مثلا نقد چیه؟
- خب معلومه. نقد اینه که یک دختره توی محل ما هست که به چشم خواهری، بدجوری چشمم رو گرفته. شما اگر می خوای به من لطف کنی، به جای این که بنده رو بفرستی جلوی گلوله که مثلا بعد از شهادت یک حوری چنین و چنان بهم بدهند، لطف کن و بیا مخ پدر و مادر اون دختره را بزن تا رضایت بدن.
- خب این که مشکلی نداره تناقضی هم با حوری نداره.

- منم می دونم مشکلی نداره. ولی واسه رسیدن به حوری باید برم توی دل آتیش و تیکه تیکه بشم. ولی برای رسیدن به دختر همسایه، فقط کافیه برم توی دل باباش و نیازی به تیکه پاره شدن نیست!

پادگان دوکوهه، گردان شهادت. چند روز قبل از عملیات کربلای ۱ آزادی مهران. در کنار شهید حسین اکبرنژاد

حاج آقا مُرده بود از خنده. آنهایی که سن و سالشان از من بیشتر بود، هی لبشان را گاز می گرفتند و استغفرالله گویان می گفتند:
- زشته حمید ... خجالت بکش. مثلا یکی دو روز دیگه عملیاته و می خوای شهید بشی. چرا این چرت و پرت ها را می گی؟!

شب هفتم تیر ۱۳۶۵ بود و ما در اردوگاهی در شهر دهلران مستقر بودیم. قرار بود با گردان شهادت که خط شکن عملیات بود، برویم برای آزادی شهر مهران.

حاج آقا "سعید مصفا" از آن روحانی های باصفایی بود که آن روز به گردان ما مامور شده بود. تقصیر خودش بود که گفت:
- برادرها، هر سوالی درباره مسائل شرعی دارید بپرسید تا به امید خدا کمکتون کنم.
خب من هم آن شب بزرگ ترین مشکل شرعی ام همین بود که دختر همسایه در این دنیا، دست به نقدتر و راحت تر است یا حوری در آن دنیا؟!

البته شب عملیات تیربار عراقی ما را زیر آتش سنگین گرفت و من هم یک گلوله در پایم نوش جان کردم و رفتم خانه تا دست به نقد شوم!

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس