کد خبر 863299
تاریخ انتشار: ۲۰ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۶:۳۰
خاطرات سفیر

بارزترین موضوع کتاب حجاب است و اینکه خانم شادمهری چگونه باید با مردان مواجه شود و این موضوع به تناوب تا آخر کتاب همراه با تجربیات مختلف نویسنده، خواننده را با خود همراه می‌کند.

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، محمد قبادی از نویسندگان است که تاکنون آثاری چون؛ «پاسیاد پسر خاک- زندگی و زمانه مرحوم سید علی اکبر ابوترابی»، «خاطرات حجت‌الاسلام والمسلمین محمد حسین بهجتی (شفق)»، «روزشمار15 خرداد»، جلد پنجم (بهار1341) و «انقلاب و دیپلماسی در خاطرات سید محمد صدر» را تالیف کرده است.

قبادی در یادداشتی به بررسی کتاب «خاطرات سفیر» نوشته نیلوفر شادمهری پرداخته است. همان کتابی که رهبر انقلابمطالعه آن را به خانم‌ها توصیه کردند.

متن یادداشت محمد قبادی بر کتاب «خاطرات سفیر» در ادامه می‌آید؛

کتاب «خاطرات سفیر» یا به اعتبار شناسنامه کتاب «خاطرات سفیر: ... و من سفیر شدم» نوشته خانم نیلوفر شادمهری در 1396 و به همت انتشارات سوه مهر منتشر شد و من چاپ هجدهم آن را درنمایشگاه کتاب تهران تهیه کردم.

کتاب در 223 صفحه و در 31 خاطره نوشته شده که به گفته خانم شادمهری برخی از آن خاطره‌ها پیش‌تر در وبلاگی به نام «سفیر» منتشر شده و حالا پس از بازگشت ایشان به کشور بازتولید گردیده و برخی نگارش یافته و به متن کتاب افزوده شده است. کتاب «خاطرات سفیر»، نخستین بار مرا متوجه کتاب «آقای سفیر» خاطرات دکتر محمدجواد ظریف کرد! یعنی اول بار گمان کردم کتاب اخیر توسط انتشارات سوره مهر بازنشر شده است اما وقتی اخبار کتاب را پیگیری کردم دریافتم که کتاب «خاطرات سفیر» شأن و شخصیت مستقل خود را دارد و برخلاف کتاب «آقای سفیر» که خاطرات سیاسی و دیپلماتیک دکتر ظریف است، کتابی مبتنی بر خاطرات شخصی، با نگاهی فرهنگی و مردم‌شناسانه است؛ بگذریم که گاهی توصیفات نویسنده بوی شعارهای سیاسی می‌دهد و ایشان جز یک دریافت شخصی هیچ مستند دیگری برای آن شعارهای سیاسی ارائه نمی‌کند آن‌چنان که پاسخ درخوری هم به سؤالات احتمالی خواننده نمی‌دهد.

اما بازگردیم به کتاب و اینکه طرح جلدی با پس زمینه‌ای روشن با ترکیبی از نوشته‌های سیاه و سفید درکادری قرمز که نام نویسنده را برجسته می‌کند به کتاب جلوه می‌دهد هر چند که من درک درستی از «جام شراب خاردار» روی جلد نداشته باشم. و پشت جلد صفحه‌ای قرمز با مثلث‌های قائم‌الزاویه‌ای که به نظر نمی‌رسد جز برای پر کردن طرح پشت جلد مفهومی دیگر برساند یا حداقل من به درک درستی از آن نرسیدم و البته بخشی از کتاب که می‌تواند خواننده را برای اولین مواجهه با کتاب آماده کند اگرچه باید از سؤالی که ممکن است در ذهن خواننده پیش بیاورد چشم پوشید و آن اینکه چه کسی یا کسانی تصمیم گرفته بودند تا راوی کتاب، خود را در چنین جایگاهی تصور کند، سوالی که تقریبا کتاب پاسخ صریحی به آن نمی‌دهد.

«[...] این فرصتی بود تا آن طور که باید و شاید وظیفه‌ام را انجام دهم. تصمیم گرفته شده بود! من سفیر ایران بودم و حافظ منافع کشورم و مردمش»

اما کتاب ... همان طور که اشاره کردم کتاب در 31 خاطره و در 223 صفحه گرد آمده است و در بردارنده خاطرات شخصی - فرهنگی خاطره‌گوست. کتاب را باید در زمره خاطره‌نگاری‌های متداول و در حیطه ادبیات برشمرد و نه خاطرات شفاهی و در حیطه تاریخ اگرچه به لحاظ بررسی تاریخ فرهنگ و اجتماع قابل اعتناست.

«خاطرات سفیر» مقدمه‌ای دارد به نام «پیش از آغاز» که خواننده را دعوت می‌کند در محدوده آنچه خاطره‌گو بیان کرده پیش برود و اساسا با این مقدمه، خواننده نه می‌داند خاستگاه فرهنگی اجتماعی و حتی سیاسی نویسنده، خاطره‌گو چیست یا اینکه او کجا درس خوانده، حوزه‌ها و علاقه‌مندی‌های غیر تحصیلی‌اش چیست و یا حتی به عنوان یک «دانشجوی فعال تشکیلاتی» وابسته به کدام تشکیلات و جریان سیاسی است و البته سوالات دیگر.

به نظر می‌رسد خانم شادمهری سعی کرده با احتیاط تمام خود را به خواننده معرفی کند تا شاید خود را از حاشیه متن کتاب دور نگه دارد که هم قابل درک است چون گمان نموده پاسخ به این سؤالات و نادانسته‌ها حریم خصوصی و شخصی‌اش است و دانستنش برای خواننده ضرورتی ندارد و مفید نیست و هم قابل درک نیست چون خانم شادمهری با انتشار کتاب خاطراتش دیگر شخصیت پیش از انتشار کتاب نیست. شاید خالی از لطف نباشد همین جا اشاره کنم که به نظر من هر خاطره‌گویی می‌تواند سه شخصیت و من روایی داشته باشد. شخصیت یا من روایی پیش از انتشار کتاب، شخصیت یا من روایی درون کتاب و شخصیت یا من روایی پس از انتشار کتاب که به نظر می‌رسد خانم شادمهری برخلاف خواننده کتابش علاقه مند است خود را همچنان در شخصیت و من روایی پیش از انتشار و درون کتاب حفظ کند غافل از اینکه او با انتشار کتاب خاطرلتش را با خواننده به اشتراک گذاشته است. نکته پایان برای «پیش از آغاز» اینکه می‌توانست «پیش از آغاز» مفصل‌تری باشد.

«خاطرات سفیر» قلمی نه زنانه، بلکه دخترانه دارد و به نظر نمی‌رسد نویسنده در زمان وقوع اتفاقات بیش از 25 سال سن می‌داشته است. عبارات فانتزی و کلمات شیطنت‌آمیز (این کلمه را با نگاه مثبت بخوانید) خاطره‌گو خواه ناخواه این حس دخترانه را به خواننده منتقل می‌کند و همین اتفاق به کتاب جذابیتی می‌دهد که صد البته لازمه هر کتاب خواندنی است، فارغ از اینکه خانم شادمهری قلمی روان، ساده و خودمانی دارد. تأکید من بر خودمانی بودن اثر بیشتر است چرا که همین صفت به کتاب یک سبک و سیاق خاص خودش را داده خاصه که این خودمانی بودن را باید به محاوره‌ای بودن زبان کتاب افزود و همه این نکات مثبت به خواننده یک حس همراهی، یک اعتماد به متن و یک کشش برای خوانش می‌دهد و این موضوع بسیار اهمیت دارد.

بارزترین موضوع کتاب حجاب است و اینکه خانم شادمهری چگونه باید با مردان مواجه شود و این موضوع به تناوب تا آخر کتاب همراه با تجربیات مختلف نویسنده، خواننده را با خود همراه می‌کند آن‌چنان‌که موضوع کناری حجاب یعنی دست دادن با مردان تذکر داده می‌شود و صد البته به نوع پوشش دانشجویان فرانسوی یا غیر فرانسوی و نیز مردم فرانسه نقد وارد می‌کند که خب بی‌راه هم نمی‌رود و پذیرفتنی است.

موضوع دیگری که خواننده را ناخودآگاه با خود همراه می‌کند و نوک تیز انتقاد را به نظام فکری سنتی حاکم بر برخی سیاستگذاران حاشیه‌ای دانشگاه‌های ایران وارد می‌سازد نوع تعامل و همزیستی و نگاهی فراجنسیتی به دانشگاه و دانشجوست و البته این دریافتی است که کتاب به خواننده منتقل می‌کند و ما ظاهراً نمی‌دانیم که آیا خانم شادمهری آگاهی‌های خصوصی‌تری در مواجهه با این موضوع دارند یا خیر اما آنچه از کتاب دریافت می‌شود اینکه دانشجویان فارغ از جنسیت در یک خوابگاه زندگی می‌کنند و تعاملات انسانی و عاطفی خود را دارند. با هم در یک آشپزخانه غذا می‌خورند. موسیقی مورد علاقه‌شان را به یکدیگر معرفی می‌کنند. درباره موضوعات مختلف با هم بحث می‌کنند و در یک جمله با هم و در کنار هم زندگی علمی و تحصیلی خود را اداره می‌کنند، فارغ از هر نژاد و ملیت، عقیده و اندیشه و مذهب.

توصیفات نویسنده کتاب از شرایط فرهنگی و اجتماعی و حتی سیاسی مردم فرانسه و نیز وصف دین‌داری در فرانسه بسیار قابل تأمل است و این آخری نشان از یک بحران هویتی در غرب (فرانسه) دارد. این توصیفات در کنار شرحی که از زبان «امبروژا» درباره امریکا ارائه می‌دهد در یک لحظه خواننده را دچار یک یأس فلسفی! می‌کند که عجب! غرب چنین شکل و شمایلی دارد؛ اما هیچگاه به این ابهام پاسخ داده نمی‌شود که این غرب (اعم از اروپا یا امریکا) همان است که اکنون تولید کننده علم و صنعت است و این مهمترین برتری در دنیای مدرن و صنعتی امروز است و همین سبب شده تا خانم شادمهری هزاران کیلومتر آن طرف‌تر از وطنش، مجبور به پذیرش شرایط آنان شود.

از این نقد و نظر که بگذریم در لابه‌لای کتاب توصیفات و فضاسازی‌های جالبی وجود دارد که کتاب را برای خواننده ملموس می‌کند. برای مثال نویسنده برای بیان عکس‌العمل هم خوابگاهی‌اش چهره‌ای از او ترسیم می‌کند که به قول نویسنده شاید ما نیز هر روز دچارش شویم. او می‌نویسد: «نائل دو طرف لباش رو داد پایین و وسطش رو داد بالا. (حالا نمی‌خواد همین الان تمرین کنید ببینید چه شکلی می‌شه. همه‌مون روزی ده بار این کار رو می‌کنیم بابا!) با حالت تأسف سرش رو تکون داد و به عربی رو به دوست پسرش یه چیزایی گفت که نفهمیدم.» (ص 51). یا برای بیان فضای رستوران چینی‌ها از این عبارت استفاده می‌کند که فضای رستوران را «بوی مارمولک پخته» گرفته بود! عبارتی که تقریباً هیچ ایرانی تجربه‌اش نکرده اما بی شک حس خوبی هم به آن نشان نمی‌دهد.

در لابه‌لای کتاب اشاراتی است که مرا وامی‌دارد تا نسبت به آن نظر بدهم. واقعیت این است که فضای حاکم بر خاطرات این گونه به ذهن متبادر می‌کند که نویسنده یک عقل کل و پاسخگو به همه سؤالات عقیدتی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است که از قضا هیچ‌گاه مغلوب هم نمی‌شود و همیشه برای سؤالات مطرح شده یک پاسخ منطقی و مستدل و دل‌چسب دارد. والبته ما درجایگاه خواننده نمی‌دانیم که هم‌خوابگاهی‌های خانم شادمهری در چه رشته و در چه مقطعی تحصیل می‌کنند اما این را می‌دانیم که ایشان برای دریافت درجه دکتری عازم فرانسه شده و قاعدتاً نباید در یک دبستان یا دبیرستان مستقر شده باشند!

آنچه کتاب به خواننده القا می‌کند اینکه حتما نویسنده مطالعات گسترده‌ای در مسیحیت (ص 93) و نیز آگاهی لازم از منابع روایی اهل سنت دارد و در مقام یک کارشناس تاریخ اسلام با صراحت لهجه استدلال می‌کنند (ص 127) و البته در موارد متعدد تأکید می‌کند که در حال نماز بوده یا برای نماز آماده می‌شده است و این همه غیر از مطالعات تحصیلی و درسی در رشته‌ای تخصصی و در مقطعی تخصصی‌تر است و البته نباید از حق بگذریم که خاطره‌گو گاه اعتراف می‌کند که «خیلی چیزا بود که اگه ازم می‌پرسیدن، نمی‌دونستم چه جوری باید جواب بدم [...]» و من امیدوارم این اعتراف به مثابه «تجاهل العارف» نباشد.

آنچه قلمی شد به معنای کاستن از شأن و شخصیت کتاب نبوده و نیست و اساساً چنین قصدی هم نداشته‌ام بلکه معتقدم این کتاب باید خوانده شود و این پیشنهاد را خاصه به خانم‌ها و دختر خانم‌ها ارائه خواهم کرد. لطافت‌ها و ظرافت‌های کتاب و آگاهی‌هایی که از خواندن کتاب به خواننده انتقال می‌یابد ارزش خواندن کتاب را دو چندان می‌کند و این همه ورای لذتی است که از همراه شدن با این کتاب خواهید برد. پس حتماً کتاب را بخوانید... یا علی

منبع: فارس

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس