به گزارش مشرق، کتاب «الف لام خمینی» اثر هدایتالله بهبودی که انتشارات موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی آن را منتشر کرده و برای نخستین بار در سی و یکمین نمایشگاه کتاب تهران به دست علاقهمندان رسید، اثری روان و خوشخوان از کودکی بنیانگذار جمهوری اسلامی تا چند ماه پس از انقلاب اسلامی است.
در این گزارش، بخشهایی از خاطرات هجرت آیتالله بروجردی به قم را از زبان آقا روحالله (ره) مرور کردهایم:
بیشتر بخوانید:
جملات عاشقانه امام (ره) برای همسرش
هجرت آیتالله بروجردی به قم
بیشتر افرادی که درباره آمدن آقای بروجردی به قم سخنی گفتهاند، اقدامات مؤثر حاج آقا روحالله خمینی را نیز در این مورد یاد کردهاند. بررسی این گفتهها و نیز آنچه که از قول او نقل شده، نشان میدهد که آقای خمینی از دو جهت اصلی حضور آیتالله بروجردی را در حوزه علمیه قم ضروری میدانست. اول این که این مرجع از حیثیتی اجتماعی برخوردار بود. از قول آقای خمینی گفته شده: «در سفری که به نجف اشرف مشرف شدم، در جلسهای که حضرات آقایان علما شرکت داشتند، پیشنهاد دادم که برای زعامت حوزههای علمیه و مرجعیت شیعه پس از (مرحوم) آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی، آیتالله بروجردی را به نجف دعوت کنید تا درس و بحث را شروع کنند. این پیشنهاد را به دو جهت ارائه میکنم؛ 1- این که حضرت ایشان اثبات اعلم هستند، 2- مردی است اجتماعی و برای مرجعیت و حفظ کیان حوزههای علمیه شایستهترین فردی است که میتوان روی او حساب کرد... یکی از آقایان ... گفت ... حاج آقاروحالله حوزه نجف را نمیشناسد... در این حوزه فحولی از علما هستند. گفتم شما متوجه حرف من نشدید. من گفتم فردی است اجتماعی. اجتماعی بودن غیر از اعلمیت است.»
دوم این که آیتالله بروجردی یکی از برجستهترین دانشمندان دینی عصر خود بود. از قول حاج شیخ مرتضی حائری یزدی، که آن زمان در حوزه علمیه نجف بود، گفته شده نامهای از آقای خمینی دریافت میکند که در آن نوشته شده بود: «حاج آقاحسین بروجردی به قم آمده است. مجلس درس و محفل ایشان، مجالس و محافل عالمان و بزرگان صدر اسلام از قبیل شیخ مفید و شیخ طوسی را زنده میکند. هرچه سریعتر به قم بیایید.»
سوم این که حضور عالم بزرگی چون آیتالله بروجردی در قم میتوانست به تشتت و چنددستگی جاری در حوزه علمیه این شهر پایان دهد. دیدگاه حاج آقاروحالله نمیباید از آنچه که علمای تهران در نامهای به آیتالله بروجردی نوشتند دور بوده باشد؛ این که مراجع سه گانه [قم، آیات سیدصدرالدین صدر، سیدمحمدتقی خوانساری و حجت کوه کمرهای] ملوک الطوایفی شدهاند و ملوکالطوایفی اسباب تفرقه است. مقارن به واحد نیست. این حوزه باید قیامش به واحد باشد... و شما خوب است بیایید این کار را بکنید.»
چهارم این که تمرکز مرجعیت در قم برای آقای خمینی یک باور بود. او در دهه گذشته از نزدیک کنشهای مراجع نجف و ایران را دیده، میدانست آنچه در قم میتواند رخ دهد قابل قیاس با نجف نخواهد بود، چرا که روحانیان ایران بیواسطه به رخدادهای جاری مینگریستند و درک و تبعا واکنش بهتری داشتند.
پنجم اینکه مرجعیت واحد و همهگیر میتوانست بنیه مالی حوزه علمیه قم، بلکه دیگر شهرها را تحکیم کرده، به تداوم استقلال آنها و معیشت حداقلی طلبهها یاری رساند.
به نظر میرسد از میان این عوامل آنچه بیش و پیش از همه برای آقای خمینی اهمیت داشت، همان ویژگیهای اجتماعی آیتالله بروجردی بود؛ کسی که احتمالا میتوانست زمینههای «قیام الله» را در بین روحانیون فراهم نماید. سابقه آقای بروجردی برای رؤسای روحانی ایران روشن بود. وی هنگام بازگشت از عتبات به ایران در 1309 ش، در مرز دستگیر شده بود، به تهران منتقل گردیده و سه ماه در بازداشت بسر برده بود. در آن اوان حکومت رضاشاه درگیر عواقب قیام روحانیان اصفهان علیه چگونگی اجرای قانون نظام اجباری و در بیم اقدام مراجع نجف بود. عوامل حکومتی ایران در بین النهرین دانستند که حاج آقاحسین بروجردی که اینک پس از سفر حج در نجف بسر میبرد، در پی نشستهایی با مراجع، حامل پیام و به اجرا گذاردن تصمیمات گرفته شده پس از ورود به ایران است. آیتالله بروجردی بعدها درباره این موضوع گفت: «در نجف که بودم علمای بزرگ نجف با من گفتوگو کردند و بنابراین شد که من به ایران بیایم و از اینجا به مبارزه با پهلوی برخیزم و آن آقایان هم از عراق همکاری کنند تا بشود اقدامی کرد و جلو آن فسادها را گرفت. اما متأسفانه جریان به اطلاع حکومت ایران رسید و به مجرد ورودم در مرز مرا گرفتند و ماهها تحت نظر بودم.»
برخی، از اقدامات آقای خمینی را برای جلب رضایت آیتالله بروجردی چنین گفتهاند: او طلبهها را تشویق میکرد به بروجرد رفته از آن مرجع بخواهند به قم بیاید. گاهی پنجاه شصت نامه برای روحانیان سراسر کشور دستنویس میکرد و از آنان میخواست ضرورت حضور آقای بروجردی را در قم به وی یادآور شوند.
آیتالله بروجردی بیمار شد و کارش به عمل جراحی کشید. او را از بروجرد به تهران انتقال دادند و در سیزدهم آذر 1323 در بیمارستان فیروزآبادی شهرری بستری کردند. اتفاق بود یا دوراندیشی؟ محمدرضا پهلوی، شاه جوان، آن روز برای بازدید از بیمارستان ظاهر شد. به همه بخشها سرکشی کرد و دست آخر به اتاقی که آقای بروجردی بستری شده بود، راهنمایی شد. روزنامهها نوشتند که دقایقی با آن مرجع گفتوگو کرد. گویا شاه از تمایلات مذهبی خود سخن گفته، اظهار کرد که امام زمان را به خواب دیده است.
آیتالله بروجردی پس از عمل جراحی و گذراندن دوره نقاهت راهی قم شد. او تصمیمش را برای ماندن در شهر قم و سرپرستی حوزه علمیه گرفته بود. از میانه راه، از علی آباد، استقبال شروع شد، منزل به منزل ادامه یافت و در نزدیکی قم به اوج رسید. این استقبال را در پیشینه شهر قم کمنظیر خواندهاند. روز ورود وی به قم نهم دی 1323 بود.
آغاز تدریس خارج اصول فقه
با شروع جلسههای درسی آیتالله بروجردی، استادان و مدرسان بزرگ حوزه برای حمایت و تکریم وی در این جلسهها شرکت کردند و آقای خمینی یکی از آنان بود. «آقای بروجردی به قم آمدند. برای ترویج ایشان به درس ایشان رفتم و استفاده هم نمودم.» پس از چند ماه آیت الله بروجردی از آنها خواست اگر درسشان را تعطیل کردهاند، از سر گیرند. همین شد؛ تدریس خود را شروع کردند، اما آقای خمینی شرکت در حلقه درس آیتالله بروجردی را حتی پس از شروع تدریس خارج اصول فقه خود، ترک نکرد.
تدریس فقه و اصول حاج آقاروحالله از زمانی شروع شد که اصرار مرتضی مطهری و حسینعلی منتظری را برای ارائه یک درس اصول بیپاسخ نگذاشت. این دو پیش از این در درس اخلاق و حکمت آقای خمینی شرکت کرده، شیفته شخصیت و دانش او شده بودند. «پس از آمدن ایشان [= آقای بروجردی] به تقاضای آقایان مثل ... آقای مطهری به تدریس خارج فقه و اصول مشغول شدم و از علوم عقلیه بازماندم.»
منبع درسی، جلد دوم کفایةالاصول بود. ایشان در ابتدا فکر میکردند که ما میخواهیم سطح کفایه را بخوانیم. مقداری از عبارات کفایه را خواندند و گذشتند. ما بنا کردیم به اشکال کردن. ایشان گفتند به این شکل مطلب پیش نمیرود. ما گفتیم پیش نرود. گفتند مگر سطح کفایه را نمیخواهید بخوانید؟ گفتیم نه، سطح آن لازم نیست بالاخره به این شکل ایشان خارج کفایه را شروع کردند.»
این درس تا هفت سال بعد، یعنی اوایل دهه 30 ادامه یافت. شمار شاگردان او در این دوره افزایش یافت اما هرگز دورقمی نشد. افرادی چون اسدالله نوراللهی، علیاصغر شاهرودی، سیدمحمد حسینی بهشتی، عبدالحمید شربیانی تبریزی، جعفر سبحانی و علی کاشانی رفته رفته به آن دو نفر افزوده شدند. از همان ابتدا شهرت یافت که درس آقای خمینی سیاسی است و عدهای، شاگردان انگشتشمار او را تخطئه کردند. برخی هم میگفتند حاج آقاروحالله استاد فلسفه است؛ او را به فقه و اصول چه کار! بعضی از روحانیان حوزه علمیه نجف نیز که شنیده بودند وی نظرات آیتالله محمدحسین نائینی را رد کرده یا ایرادی به آن وارد کرده است، عصبانی بودند.
در اواخر همین دوره، غیر از اصول، تدریس خارج فقه را نیز آغاز کرد و به همان شاگردان و یا با ترکیبی تازهتر، درس داد. از آن جمله بود کتاب الزکاة.
همچنان که گفته شد آقای خمینی از 1324 تا 1330 ش همزمان با تدریس دوره اول خارج اصول فقه خود در درس اصول آیت الله بروجردی نیز شرکت کرد و آن را نوشت.