گروه فرهنگ و هنر مشرق - پیمان معادی سابقه ای دارد که مشخص است و اصلا بنا ندارم در این یادداشت به آن بپردازیم؛ اما با پیش ذهنی هر چه تلاش کردم نکته ای مبنی بر ضدجنگ بودن «بمب» پیدا کنم، چیزی دستگیرم نشد.
فیلم، اشتباهاتی دارد اما نمی شود انگ «ضدجنگ» بودن به آن زد. البته که جنگ، پدیده شومی است اما معادی بنا نداشته مفهومی به عنوان «دفاع مقدس» را زیر سئوال ببرد.
چند مطلب دیگر درباره فیلم بمب را اینجا بخوانید:
سفر به تبوتاب دهه ۶۰ با «بمب» پیمان معادی + عکس
سکانس بمباران و تخریب منزل مسکونی را دوباره ببینید؛ اگر شب های بمباران را تجربه کرده باشید و تخریب خانه ها و مدرسه ها را از نزدیک دیده باشید، متوجه می شوید که تلاش معادی برای به تصویر کشیدن این تلخی و ظلمی که به مردم کوچه و خیابان می شد، تا چه حد از کار درآمده.
«بمب» حکایت «ایرج فتوحی»(با بازی پیمان معادی)، ناظم مدرسه «روش نو» است که در خانه با همسرش گفتگو ندارد و حتی در زمان بمباران هم انگیزه ای ندارد تا خانه اش را ترک کرده و به پناهگاه برود.
مدرسه روش نو در «بمب» نقش زیادی دارد. از مدیرش آقای دانش پسند (با بازی سیامک انصاری) گرفته تا ناظم و معلم هایش (آقایان ذکایی، مالکی، چگینی، حسینی و...) بیشترین سهم را در پیشبرد فیلم و ساختن فضای تهران در سال 1367 دارند.
ایرج فتوحی از همسرش (با بازی لیلا حاتمی) رنجیده و با او قهر کرده است و در طول فیلم، همکاران و پدرش (با بازی محمود کلاری که مدیر فیلمبرداری نیز هست) تلاش می کنند دیالوگ بین آن ها برقرار شده و رنگ و بوی زندگی به خانه شان برگردد.
در کنار این روند، پسرک دانش آموزی که همسایه آقای فتوحی است، در پناهگاه خانه و در زمان بمباران، دخترکی (سمانه) را می بیند که با مادرش از کرمانشاه آمده و از بمباران آنجا به تهران پناه آورده است. عشق بین پسرک (که هنرمند و خطاط است) و سمانه کم کم آنقدر عمیق می شود که در نماز جماعت مدرسه، در سجده دعا می کند جنگ ادامه پیدا کند و صدام عزیز مدام بمب بیاندازد تا در پناهگاه بتواند سمانه را ببیند!
او حتی در دیوار نوشته های مدرسه هم تمام شعارهای «مرگ بر ...» را می نویسد و از نوشتن «مرگ بر صدام» سر باز می زند. شاید همین نکته ریز و البته با پس زمینه ی عاشقانه احتمالا تنها دلیلی است که منتقدان معادی می توانند بهانه کنند و فیلمش را «ضدجنگ» بخوانند.
معادی در «بمب»، خود را با چالش بزرگی روبرو کرده و آن هم فضاسازی ها برای 30 سال گذشت هاست. اگر چه برخی اشتباهات مثل صف مردم برای خرید نفت و عدم تمایز بین موشکباران و بمباران در «بمب» دیده می شود اما انصاف نیست اگر تلاش های او برای صحنه آرایی ها و استفاده از لحن ویژه ی آن دوران، نادیده گرفته شود.
پایان شیرینِ «بمب» برای فتوحی و همسرش و درک عشق پسرک به سمانه هم دلایل خوبی است برای این که تماشاگر با رضایت نسبی، سالن را ترک کند.
اگر چه تم موسیقی متن «بمب» تشابه زیادی به تم اصلی فیلم بادیگارد دارد اما جالب است که آن را یک زن غیر ایرانی ساخته است. «النی کاریندو»، بانوی موسیقی یونان، که خواننده تیتراژ «بمب» بوده در نامهای پس از مشاهده این فیلم نوشته: «پیمان عزیز، با دیدن فیلمت عمیقاً تحتتاثیر قرار گرفتم و هرچه میگذرد بیش از پیش دلبستهاش میشوم. ایده و متنت و حلقههای درهم تنیدهی داستانت، بیاندازه قوی و انسانیاند. زیبایی سکانسها و حقیقتِ شرایط جغرافیای تو! و این ایدهی کلی عشق در زیر بمباران که چطور بر زندگی هرروزهی آدمها تاثیر میگذارد! سکانسهای فیلمت حیرتانگیزند، تکتکشان. و اوج آنها در آخرین صحنهی بمباران با آن فیلمبرداری بینظیر... حتم دارم کشورت به تو خواهد بالید چرا که فیلمت برداشتِ مردم دنیا را از ایران، تغییر و بسط خواهد داد.»
*میثم رشیدی مهرآبادی