گروه جهاد و مقاومت مشرق - …جناب آقاي بازرگان اگر انسان عاشق لقاءالله باشد نميتواند دلش براي كشته شدن انسانهاي فاسد ضد خدا و ضد اسلام بسوزد و بدانيد اگر مسامحهكاريهاي جنابعالي در اوايل انقلاب در به كار گماردن افراد ناصالح بر مصادر امور مهم نبود، امروز شاهد اين حوادث ناگوار در كشور نبوديم.
مردم مسلماني كه با ايثار و فداكاري خود انقلاب اسلامي را به پيروزي رساندند بعد از انقلاب انتظار داشتند بساط طاغوت و طاغوتيان در كشور در هم پيچيده شود و زعامت امور به افراد صالح و متقي سپرده شود و حتي فاسدها خود خواب آن روز را ديده بودند و كليه حقوقبگيران نسبتاً منحرف از بيتالمال خود را آماده كرده بودند كه عمليات و رفتارشان را با خواست مردم تطبيق دهند ولي زماني كه مشاهده كردند نخستوزير توجهي به ظواهر اسلامي ندارد و اكثريت وزرا و مسئولان براي همه چيز ارزش قائلند جز براي تقوي و ايمان و اسلام، بنا گذاشتند بر مخالفت و لهذا ديديم موج تهمتها و افترا عليه شخصيتهاي كشور خصوصاً مؤمنين آنها سرازير شده و به اسم آزادي در دانشگاهها و ادارات و سازمانها چه جنايتها كه به نام آزادي به اسلام و آزادي و مقدسات ننمودند. آقاي بازرگان، آنان كه به نام آزادي نماز را و دانشجويان نمازخوان را به باد تمسخر ميگرفتند. همه گروههاي ضد اسلام در فعاليتهايشان آزاد بودند به جز جوانان متعهد و مسلمان كه دائم تحت شكنجه روحي و جو تبليغاتي آنان بودند مگر به نام آزادي نهجالبلاغهها و قرآنها و ديگر كتب اسلام در مراسم ١٤ اسفند (روز سخنراني بنيصدر خائن) به آتش نكشيدند و افراد محاسندار را به جرم ريش داشتن با چوب و چماق مضروب و مجروح ننمودند…
آنچه از نظرتان گذشت، بخشهايي از نامه اعتراضي فقيد سعيد، شهيد آيتالله حاج شيخ محمد صدوقي يزدي به مهندس مهدي بازرگان درپي نطق حمايت آميز وي از مجاهدين در مجلس شوراي اسلامي بود. بازرگان درآن نطق وابستگي مجاهدين به دشمنان انقلاب را نفي و آنان را جواناني پاكباخته و مخلص قلمداد كرده بود.
اين دغدغههاي آن شهيد گرانمايه، ريشه در شناختي داشت كه وي از سالها قبل از پيروزي انقلاب از گروههاي التقاطي يافته بود و اينك ميديد كه همان گروهها پس از پيروزي انقلاب اسلامي، مسندنشين گشته و نابسامانيهاي نظري و عملي خويش را نثار نظام نوپاي اسلامي ساختهاند. در نوشتار پيش رو سعي شده است تا جنبههايي از اين بيمها در آئينه گفتهها و خاطرههاي آن عزيز، بازيابي و بازنمايي شود.
اهل نرمش نبودند
رهبر ارجمند انقلاب اسلامي، حضرت آيتالله العظمي خامنهاي (دام ظله)، از دوستان و ياران ديرين شهيد آيتالله صدوقي بود. درجه ارادت و اعتقاد سومين شهيد محراب به ايشان درحدي است كه در آن مقطع، عمدتاً ايشان را با لقب «آيتالله» مخاطب قرار ميداد. رهبر معظم انقلاب در باب منش عمليِ آيتالله صدوقي در برابر ليبرالها در ساليان آغازين استقرار نظام اسلامي بر اين باورند: «ايشان نه تنها در مجلس خبرگان كه در مقابله با خط ليبرالها هم از اول انقلاب مواضع خاصي را انتخاب كرده بودند. مرحوم صدوقي دقيقاً در خط امام بودند و مواضع سياسي ايشان، بسيار مواضع درستي بود. مثلاً از زماني كه بنيصدر مطرح بود، بعضي در گوشه و كنار از افراد خوب و مؤمن بودند كه دچار اشتباه شدند و براي مدت كوتاه يا بلندي به بنيصدر با نگاه موافقي نگاه كردند. چند نفر از ائمه جمعه معروف و بزرگ بودند كه حتي يك لحظه هم دچار اين اشتباه نشدند، از جمله مرحوم آيتالله صدوقي. مرحوم آيتالله دستغيب و مرحوم آيتالله مدني، اين دو شهيد ديگر محراب هم در اين جهت بودند، يعني دچار هيچ لغزشي در مورد بنيصدر نشدند. در مورد ارتباطات مقامات دولتي با سياستهاي خارجي، ايشان هميشه يك فرد صددرصد، ضد امريكايي بودند، يعني ضد آن سياست مهاجم بر انقلاب ما بودند. اهل نرمش نبودند. در مصوباتي كه داشتيم، بعضيها شايد يا از روي علت يا از روي احساس ضرورت، دقيقاً منطبق بر موازين شرعي نبودند. مرحوم آيتالله صدوقي با اين گونه مصوبات مقابله ميكردند، يعني بر روي معيارها و ضوابط شرعي اصرار و پافشاري فوقالعادهاي داشتند كه نمونه اين را ما در سمينار ائمه جمعه كه در قم تشكيل شد، مشاهده كرديم. در مجلس خبرگان هم همينجور بودند و در جاهاي ديگر هم همين حالات و خصوصيات از ايشان مشاهده ميشد. به هرحال از آغاز انقلاب تا آخر، يك فرد پايبند به مواضع درست اسلامي و مواضع درست انقلابي بودند». (1)
آشتياي كه فرجام نداشت!
در آن ساليان كه آغازين ماههاي استقرار نظام اسلامي بود، برخي دلسوزان انقلاب، وجود نقار ميان آيتالله صدوقي و مهندس بازرگان را به صلاح نظام نميدانستند. آنان با وجود آنكه در دل به گفتههاي شهيد صدوقي گرايش داشتند، اما درصدد برآمدند كه با برگزاري محفل انسي، كدورت پيش آمده را برطرف سازند. از جمله اين چهرهها آقاي حاج حسين مهديان است كه از انقلابيون پرسابقه به شمار ميرود. وي در باب زمينههاي برگزاري اين جلسه ميگويد: «بين آنها اصطكاكي لفظي به وجود آمد. دوستان گفتند اول انقلاب است و دولت هم مورد تأييد امام است و چنين اختلافاتي، انعكاس خوبي در اجتماع ندارد و از آن سوءاستفادههايي ميشود. آقاي صادق طباطبايي، وزير مشاور مهندس بازرگان بود. با ايشان صحبت كرديم و ايشان هم موافقت كردند كه جلسهاي در منزل ما تشكيل شود و اگر گلهاي، كدورتي يا سوءتفاهمي هست، مطرح شود و ما اين كار را انجام داديم. من قبل از اين ديدار به آيتالله صدوقي عرض كردم: اول انقلاب است و از اين حرفها سوءاستفاده ميشود و عدهاي هم دنبال بهانهگيري هستند. منافقين هم به اختلافات دامن ميزنند و ما هم كارهاي سنگيني را در پيشرو داريم. دولت هم دولت موقت است و تا جا بيفتد، مشكلات زيادي داريم.... در اعتصابات كيهان رابطه ما با آيتالله صدوقي صميمي شده بود و ايشان حرف ما را پذيرفتند. خيلي خودماني مسائل را مطرح ميكرديم و ايشان به حسن نيت ما اعتقاد داشتند. به هرحال آن جلسه برگزار شد. بعدها گروه فرقان كه مرا ترور كردند، يكي از مستنداتشان همين جلسه بود، چون عكس آن جلسه در كيهان چاپ شده بود و بعدها در يكي از خانههاي تيمي هم اين عكس پيدا شده و دليلي بر جرم ما كه «جانبداري از آخونديسم» بود، محسوب ميشد. يكي از دلايل آنها براي ترور ما، همين ارتباط و آشنايي با آيتالله صدوقي بود. ابتدا صحبت كردند، بعد نماز خوانديم و ناهار صرف شد و بعد از ناهار مسائلي كه پيش آمده بود به صورت دوستانه مطرح شد. اختلاف سليقه بود، مرحوم بازرگان در برخوردهايشان، حتي تا آخر عمر، محافظهكاري داشتند. دولت موقت نتوانست كار را پيش ببرد و امثال اميرانتظام توانستند وارد دولت شوند و به كلي ارتباطها قطع شد». (2)
سرتاپاي وجود اين آدم را ضديت با روحانيت ديدم!
از ديگر راويان نگرش منفي شهيد آيتالله صدوقي به سردمداران ليبراليسم سياسي پس از انقلاب، فرزند آن فقيد سعيد، مرحوم حجتالاسلام والمسلمين شيخ محمدعلي صدوقي است. وي كه در بيشتر وقايع سياسي و اجتماعي پيش و پس از پيروزي انقلاب، همگام و محرم اسرار وي بود، در اينباره معتقد است: «ايشان برخورد بسيار تندي با موضعگيريهاي دولت موقت داشتند و در مورد بنيصدر هم اساساً با رياست جمهوري او موافق نبودند، در ملاقاتي كه در پاريس با بنيصدر داشتند، برداشت مثبتي از او نداشتند و در او خصوصياتي را يافته بودند كه شايد نتوان دلايل منطقي برايش آورد، ولي حاجآقا قيافهشناسي و چهرهشناسي خاصي داشتند كه من در ديگران نديدهام. يادم هست كه يكي از افرادي كه در دوره دولت موقت مسئوليت خيلي بالايي هم داشت، جلسهاي با حاجآقا داشت و صحبت كرد.
حاجآقا وقتي بيرون آمدند گفتند: «من سر اندر پاي وجود اين آدم را ضديت با روحانيت ديدم.» گفتيم: «آقا اينطور نيست»، ولي بعدها موارد مكرري را از او ديديم و متوجه شديم كه اعتقادي به روحانيت ندارد. براساس همين آدمشناسي بود كه حاجآقا در مورد بنيصدر و بازرگان مصاحبههاي تندي داشتند. البته در آن موقع صراحت و شجاعت زيادي ميخواست كه كسي آنطور موضعگيري كند، مخصوصاً در مورد بنيصدر كه اكثر روحانيون از او حمايت كرده بودند و از حاجآقا هم انتظار ميرفت كه از بنيصدر حمايت كنند. حتي در يزد عدهاي به حاجآقا گفته بودند كه آقاي حبيبي در برابر بنيصدر، شانس موفقيت ندارد و حاجآقا گفته بودند: من بايد تكليفم را انجام بدهم و قرار نيست از كسي حمايت كنيم كه رأي بياورد. حاجآقا وقتي در موردي به يقين ميرسيدند، حتي با خود امام هم در اين مورد صحبت ميكردند.
يادم هست جلسهاي با حضور ائمه جمعه تشكيل شده بود، پس از رفتن آنها، حاجآقا نشستند و من متوجه شدم كه با امام كاري دارند. من هم بايد قاعدتاً جلسه را ترك ميكردم، ولي روي كنجكاوي ماندم و حاجآقا هم چيزي نگفتند. حاجآقا حدود 20 دقيقهاي در مورد وضع موجود كشور و جريان بنيصدر با ايشان صحبت كردند و گاهي از شدت نگراني، صدايشان هم كمي بالا ميرفت. امام هيچ حرفي نزدند تا حاجآقا صحبتهايشان تمام شد و آخر سر فقط يك جمله فرمودند و گفتند: «خيلي ناراحت نباشيد. اين مسئله يك روز بيشتر كار ندارد. مردم با ما هستند، مردم با انقلاب هستند». حاجآقا حرفي نزدند و از پلهها كه آمديم پايين، گفتند: «بار سنگيني را روي دوشم احساس ميكردم و با اين جمله امام، سبك شدم». يادم هست كه بعد از عزل بنيصدر، حاجآقا گفتند: «امام فرمودند يك روز بيشتر كار ندارد، اينكه يك ساعت هم بيشتر كار نداشت. كدخدا را به اين راحتي از يك ده بيرون نميكنند». (3)
فتنه اينها را خنثي كنيد
از ديگر عرصههاي مواجهه شهيد صدوقي با ليبراليسم سياسي ِ پس از انقلاب، نگاه و كاركرد منفي او درباره شخص ابوالحسن بنيصدر است. شهيد صدوقي در مقطع مسافرت به نوفللوشاتو براي ديدار با امام خميني، براي آغازين بار وي را در حلقه اطرافيان امام در آن دهكده ديد و پس از ديدار و احياناً گفتوشنودي كوتاه، درباره وي به داورياي منفي رسيد. اين نگاه سلبي از آن روزها تا واپسين روز از رياست جمهوري بنيصدر تداوم يافت. اسدالله بادامچيان در اين باره معتقد است: «به خاطر دارم در اوج قدرت بنيصدر سفري به يزد داشتم. آن زمان وي ميخواست دفتر همكاري با رئيسجمهور را به عنوان يك حزب، ولي بدون عنوان حزب راه بيندازد.
براي اقامه نماز، خدمت آيتالله صدوقي بوديم كه ايشان به من فرمودند: «ميتوانيد راجع به راهاندازي دفتر هماهنگي كه بهنوعي فتنه است، براي مردم صحبت كنيد؟» من پاسخ دادم: «بله، من درباره بنيصدر مطالب زيادي دارم.» طبق فرمايش آيتالله صدوقي 35 دقيقه، بالاي منبر براي مردم صحبت كردم. طي اين سخنراني درباره خط نفاق و مهرههاي نفوذي براي مردم صحبت و در مورد خط سالم شهيد بهشتي و ياران امام، نكاتي را بيان كردم.
وقتي سخنانم به پايان رسيد، نزد ايشان رفتم. شهيد صدوقي فرمودند: «بسيار خوب بود.» بعد از من ايشان بالاي منبر رفتند تا خطبه بخوانند و با همان لهجه شيرين يزدي فرمودند: «اي مردم! اينجا ميگويند ميخواهند دفتر هماهنگي با رئيسجمهور راه بيندازند، امّا اگر آقاي رئيسجمهور بخواهد اين دفتر را تأسيس كند، من اقدامات لازم را انجام ميدهم، امّا ملت بدانيد كه اينها اهل فتنه هستند. اينها كاري به اين مسائل ندارند. فتنه اينها را خنثي كنيد.» به خاطر دارم يك بار با آقاي سالاري و آقاي دعايي در يكي از اين خطبهها حضور داشتيم كه باخبر شديم عدهاي از منافقين در پي سخنان آيتالله صدوقي از شهر خارج شدهاند». (4)
كارتان با ابولك نباشد!
حجتالاسلام والمسلمين اديب يزدي از ديگر چهرههايي است كه در باب رويكرد شهيد آيتالله صدوقي به بنيصدر خاطرهاي شنيدني دارد. او روايت ميكند: «آيتالله صدوقي متوجه خيانت بنيصدر شدند و وقتي هم كه من از ايشان پرسيدم: «به چه كسي رأي بدهيم؟» گفتند: «به آقاي حبيبي رأي بدهيد.» آيتالله صدوقي از اولين كساني بودند كه رد پاي نفاق و جنايت را در رفتار بنيصدر ملاحظه كردند و براي شهداي هويزه در حظيره ختم گرفتند. ايشان مرا هم دعوت كردند و از من خواستند تا منبر را اداره كنم. فروردين 1360 ـ 1361 بود كه اين مراسم برگزار شد. وقتي خواستم بالاي منبر بروم. ايشان مرا صدا زدند و گفتند: «آقاي اديب! بالاي منبر چيزي به بنيصدر نگوييد.» گفتم: «من آنچه را كه ميدانم ميگويم.» از آنجايي كه اسم كوچك بنيصدر ابوالحسن بود، آيتالله صدوقي گفتند: «كارتان با ابولُك نباشد.»
در روستاهاي يزد و كرمان اگر كسي كلهخراب باشد به او ميگويند ابولي و آيتالله صدوقي گفتند كه كارتان با ابولك نباشد. از طرفي چون چشم آيتالله صدوقي كمي مشكل پيدا كرده بود و اذيتشان ميكرد، نتوانستند پاي منبر بنشينند و رفتند. وقتي كه ايشان رفتند، من هر چه توانستم به بنيصدر گفتم و از آيتالله بهشتي با همه وجودم دفاع كردم. به خاطر دارم كه اعتراضات زيادي شد. سپس نزد آيتالله صدوقي رفتم. ايشان گفتند: «شنيدهام كه مردم دورتان را گرفتند و حتي ميخواستند شما را بزنند.» گفتم: «خدا كمك كرد و فرار كردم.» ايشان گفتند: «من كه گفتم كارتان با ابولك نباشد.» گفتم: «من طاقت نداشتم. 120 نفر از دانشجويان ما در هويزه با خيانت اين نامرد شهيد شدند. مگر ميتوانم چيزي نگويم؟» ايشان گفتند: «آفرين! خدا خيرت بدهد.» ايشان كاملاً متوجه بودند كه بنيصدر چه ميكند و از اولين علماي بزرگ و فرهيختهاي بودند كه كوس رسوايي بنيصدر را به صدا درآوردند و آمادگي ذهني براي عزل بنيصدر را فراهم كردند». (5)
برويد و بساطشان را جمع كنيد
پيش از اين و در خاطره منقول از اسدالله بادامچيان، به حساسيت شهيد آيتالله صدوقي به تأسيس دفتر بنيصدر در يزد اشارت رفت. آيتالله محمدرضا ناصري يزدي نماينده كنوني ولي فقيه و امام جمعه كنوني يزد كه در آن دوره از حكام شرع در اين شهر بوده نيز دراينباره خاطراتي شنيدني دارد كه آن را ختام اين نوشتار قرار ميدهيم: «آيتالله صدوقي در مورد اين مسائل بسيار دقيق و حساس بودند و بسيار بيپرده مسائل را بيان ميكردند، از اين رو منافقين نسبت به آيتالله صدوقي حساس بودند. ما در يزد راحتتر از جاهاي ديگر توانستيم مسئله بنيصدر را حل كنيم.
آن زمان بنيصدر دفاتري را به نام دفاتر هماهنگي به راه انداخته بود كه ظاهراً مركز تجمع، ولي در واقع مركز فساد بود. مراكزي هم به راه انداخته بود به نام مركز تقيه اسلامي كه كتابهايي را هم در آن مركز گذاشته بود. بعد از مدتي ديديم كه رفت و آمدها به مركز زياد شده و ارتباطات شديد است. منافقين هم به اين مراكز رفت و آمد داشتند. نزد آيتالله صدوقي رفتيم و گفتيم كه ميخواهيم اين دفاتر را جمع كنيم. آن زمان ما در حيطه امور دادگاهي آمادگي اين كار را داشتيم. بلافاصله آيتالله صدوقي در نماز جمعه به مردم گفتند: «شنيدهايم كه اينجا دفتر باز كردهاند و كارهايي ميكنند. اين دفترها نبايد اينجا باشند. مردم من نميگويم بكشيدشان، فقط برويد و بساطشان را جمع كنيد.»
از آنجايي كه ميدانستيم به خاطر صحبتهاي آيتالله صدوقي مردم به آن دفاتر هجوم ميآورند و آنها را به هم ميريزند، تصميم گرفتيم قبل از رسيدن مردم به آن دفاتر آن مراكز را جمع كنيم. فوري به چند نفر از افراد دادگاه گفتيم كه به ساختمان اين دفترها برويد و هر چه در آن مراكز وجود دارد، جمع كنيد و به دادسرا بياوريد و در ساختمان را هم ببنديد و همانجا بايستيد. ايشان خيلي تيزبين بودند و خيلي سريع متوجه مسائل ميشدند و با همان صراحت لهجه به افشاگري ميپرداختند، از اين رو منافقين بغض و كينه عميقي از ايشان به دل گرفته بودند. وصيتنامه شخصي كه آيتالله صدوقي را ترور كرده بود در تهران پيدا شد. او در وصيتنامه خود را معرفي كرده بود و درباره كاري هم كه قرار بود انجام دهد، صحبت كرده و نوشته بود كه ميخواهم با اين كار به خدا مقرب شوم تا امثال اين شخص را كه مانع از تشكيل جامعه بيطبقه توحيدي ميشوند، از سر راه مردم بردارم.» در واقع با شستشوي مغزي اين شخص، كينهاي در دل او نسبت به آيتالله صدوقي ايجاد كردند». (6)
پينوشتها:
1 ـ ر. ك به ماهنامه شاهدياران، شماره 34، ويژهنامه شهيد آيتالله صدوقي، خاطرات رهبر معظم انقلاب
2 ـ همان، گفتوگو با حسين مهديان
3 ـ همان، گفتوگو با حجتالاسلام محمدعلي صدوقي
4 ـ گفت وشنود نگارنده با اسدالله بادامچيان
5 ـ ر. ك به ماهنامه شاهدياران، شماره 34، ويژهنامه شهيد آيتالله صدوقي، گفتوگو با حجتالاسلام اديب يزدي
6 ـ همان، گفتوگو با آيتالله محمدرضا ناصري
*شاهد توحيدي / روزنامه جوان
کد خبر 323921
تاریخ انتشار: ۱۲ تیر ۱۳۹۳ - ۱۲:۱۹
- ۰ نظر
- چاپ
آيتالله صدوقي در مورد اين مسائل بسيار دقيق و حساس بودند و بسيار بيپرده مسائل را بيان ميكردند، از اين رو منافقين نسبت به آيتالله صدوقي حساس بودند. ما در يزد راحتتر از جاهاي ديگر توانستيم مسئله بنيصدر را حل كنيم.